نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: عاشورا نقش بی همتای زینب سلام الله علیها

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض عاشورا نقش بی همتای زینب سلام الله علیها


    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مقدمه
    در تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسياري بودند كه با حضور فعّال در صحنه‌هاي حسّاس سياسي و اجتماعي، مسير تاريخ را تغيير دادند. از جمله اين زنان، حضرت زينب(س) بود كه با حضور در نهضت كربلا، مسؤوليت بزرگي را بر عهده گرفت.به اعتقاد نويسنده، حضرت زينب(س) براي ايفاي مسؤوليت بزرگ پيام رساني از دوران كودكي تحت تربيت پيشوايان معصوم قرار گرفت و امام حسين(ع) نيز در مسير حركت به كربلا، با سخنان و توصيه‌هايي، خواهرش را آماده‌تر كرد. مقاله در تبيين نقش حضرت زينب در روز عاشورا و نيز پس از آن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمايت از زنان و كودكان به تفصيل سخن گفته است و در پايان به نقش آن حضرت در كوفه و شام و در برابر ابن‌زياد و يزيد به اجمال پرداخته است.



    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    حضور زنان در صحنه اجتماع

    مشاركت و حضور زنان در صحنه‌هاي گوناگون جامعه از مسائلي است كه در زمان حاضر پيرامون آن فراوان سخن گفته مي‌شود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسأله‌اي مورد توافق است اما در شرايط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در اين باره به طور بسيار فشرده و مختصر مي‌توان گفت؛ اين است كه، هر كار جمعي و گروهي نيازمند افرادي با تخصص‌ها و مهارت‌هاي گوناگون است كه به هر يك از آنان مسئوليتي متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود. به كار گرفتن اعضاي يك مجموعه در كاري بر خلاف تخصص و مهارتش سبب ناكارآمدي آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابي و نشاط هرجامعه و تربيت نسل جديد در گرو اين است كه بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، با ساختمان وجودي و روحيات متفاوت و گوناگون آفريده شوند، و هر يك از آنان متناسب با شرايط جسمي و روحي خود عهده‌دار انجام مسئوليتي گردند. در اين صورت است كه پيوند خانواده مستحكم مي‌گردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابي دميده مي‌شود، و فرزنداني با شخصيت، با ايمان، لايق، نوعدوست، راستگو و درستكار به جامعه تحويل مي‌گردد؛ ولي اگر هر يك از زن و مرد وظيفه‌اي را كه جهان تكوين و نظام آفرينش بر اساس شرايط جسمي و روحي به عهده آنان گذاشته، به خوبي انجام ندهند و به كاري ديگر مشغول شوند، بنيان خانواده متزلزل مي‌گردد و در نتيجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگي و تربيتي خواهد شد.وظيفه اصلي زنان و بانوان هر جامعه تربيت و پرورش نسل جديد آن جامعه و گرم نگهداشتن كانون خانواده است؛ از اين رو اشتغال به هر كاري كه زنان را از انجام اين وظيفه خطير بازدارد، آنان را از رسالت اصلي خود بازداشته است و علاوه بر آنكه زيان‌هاي غير قابل جبراني بر جامعه وارد مي‌سازد، زنان را نيز از شخصيت و هويت واقعي خود تهي نموده، به آنها شخصيت كاذب و دروغين مي‌بخشد؛ چرا كه كمال و شخصيت هر انسان در آن است كه توانايي‌ها و استعدادهاي خود را به خوبي بشناسد و آنها را به فعليت برساند. بنابراين يك اصل مهم و اساسي كه در مشاركت زنان درصحنه‌هاي گوناگون جامعه بايد به آن توجه شود اين است كه پذيرش هرگونه مسئوليتي از سوي آنان نبايد به وظيفه اصلي آنها كه تربيت نسل جديد جامعه و گرم نگهداشتن كانون خانواده است كم‌ترين لطمه و آسيبي وارد سازد.نكته ديگري كه در مشاركت زنان در صحنه‌هاي گوناگون اجتماعي و سياسي بايد مورد توجه قرار گيرد، حفظ حدود شرعي و حريم عفت، حيا و پاكدامني و دورنگهداشتن ميدان كار و مسئوليت از هرگونه تمتع و بهره گيري‌هاي جنسي است. كشانده شدن مسائل جنسي به صحنه جامعه، علاوه بر آنكه بنيان و اساس خانواده را متزلزل مي‌كند بيش‌ترين و بزرگ‌ترين ضربه را به شخصيت و هويت زنان وارد مي‌سازد، و شخصيت آنان را در حدّ ابزار و وسيله‌اي براي كاميابي و كامجويي مردان هوسران و يا وسيله‌اي در جهت منافع مادي دنياپرستان و مطامع سياسي سياستمداران تنزل مي‌دهد.بنابراين مشاركت زنان وبانوان در صحنه‌هاي گوناگون اجتماعي و سياسي بايد با رعايت كامل و دقيق اين دو اصل مهم و اساسي صورت پذيرد.تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسياري را سراغ دارد، كه علاوه بر انجام مسئوليت و رسالت خود در خانواده و رعايت كامل شئون عفت و پاكدامني با حضور فعال خود درصحنه‌هاي حساس سياسي و اجتماعي مسير تاريخ را تغيير داده‌اند و بدينوسيله نام خود را در زمره مردان و زنان تاريخ ساز به ثبت رسانده‌اند.بدون شك زينب كبري(س) يكي از زناني است كه به عنوان الگو و اسوه براي همه زنان و مردان آزاده، آزاديخواه و ظلم ستيز در همه زمان‌ها مطرح است.گرچه سخن گفتن از شخصيت حضرت زينب(س) كاري بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولي براي انجام وظيفه و اداي دين خود برآن شديم تابه طور فشرده و در حدّ توان اندك و ناچيز خود به بررسي حضور سياسي حضرت زينب(س) درنهضت سيدالشهدا(ع) بپردازيم.

    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شخصيت حضرت زينب

    پيش از پرداختن به حضور سياسي حضرت زينب، شايسته است نگاهي گذرا به شخصيت اين بانوي عظيم الشأن بيفكنيم. زينب كبري(س) تحت تربيت پدر و مادري همچون حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شايستگي و استعداد ذاتي كه از آن بهره‌مند بود به مراتب عالي از فضائل و كمالات انساني دست يافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه كمالات و صفات پسنديده بود.سخنراني‌هاي او در كوفه و شام خاطره خطبه‌هاي پدرش - اميرمؤمنان(ع) - را در يادها زنده كرد. زينب كبري(س) يكي از محدثان و راويان حديث به شمار مي‌آيد. و درسنين‌كودكي، در حالي كه بيش از پنج يا شش سال از عمرش نمي‌گذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(س) را با آن مضامين بسيار بلند و عالي شنيد و پس از آن براي ديگران نقل مي‌كند. عبدالله‌بن‌عباس، شاگرد برجسته حضرت علي(ع) و مفسر قرآن كريم، خطبه فدك حضرت زهرا(س) را از زينب نقل مي‌كند و از آن بانوي بزرگ با عنوان «عقيلتنا؛ عاقل و داناي ما» ياد مي‌كند. [1] .زينب(س) از جنبه عبادت در حدّي بود كه در دوران اسارت و سخت‌ترين شرايط جسمي و روحي كه ممكن است براي يك انسان پيش آيد، شب زنده‌داري و نماز شبش‌ترك نگرديد، [2] در حالي كه در شرايطي به مراتب آسان‌تر و سهل‌تر از آن انسان‌هاي معمولي قادر به حفظ برنامه‌هاي عادي و معمولي زندگي خود نيستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زينب(س) را از مصاديق روشن و بارز اين حديث قدسي قرار داده بود كه خداوند متعال مي‌فرمايد:«يابن آدم، انا اقول للشي‌ء كن فيكون، اطعني فيما امرتك اجعلك تقول للشي‌ء كن فيكون؛ [3] .اي فرزند آدم! من به هر چه بگويم باش، موجود مي‌شود، در آنچه به تو دستور داده‌ام از من اطاعت كن تا ترا آنگونه قرار دهم كه هر چيز بگويي باش، موجود شود!»حضرت زينب(س) نيز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامي رسيده بود كه از ولايت تكويني برخوردار بود. روايت شده كه آن حضرت پيش از سخنراني خود در كوفه به مردم اشاره كرد، با آن اشاره نفس‌ها در سينه‌ها حبس شد و زنگ‌ها از صدا باز ايستاد. [4] .و در يك كلام حضرت زينب(س) به حق، زينت پدر، آن شخصيت يگانه تاريخ، بود، همچنان كه خداوند اين نام را براي او برگزيد. [5] .


    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خاستگاه اجتماعي قيام امام حسين

    همانگونه كه انسان از نظر جسمي و روحي از حالت سلامتي و بيماري برخوردار است، جوامع بشري نيز از اين دو حالت بركنار نيستند. جامعه سالم جامعه‌اي است كه روح آزادي، آزاديخواهي، نوعدوستي، ظلم ستيزي، كمك به مظلومان و ستمديدگان و باورهاي ديني بر آن حاكم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخديري جايگزين اعتقاداتي نشده باشد كه انسان را از يوغ بندگي و بردگي هواهاي نفساني و قدرت‌هاي خارجي مي‌رهاند!. جامعه سالم جامعه‌اي است كه اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبري و حكومت مشاهده گردد همه اعضاي آن جامعه براي اصلاح آن بسيج شوند. در مقابل جامعه بيمار، جامعه‌اي است كه روح تسليم، ظلم پذيري، بي تفاوتي نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاكم گردد. در برابر اعمال خلاف و ظلم و فساد حاكمان و رهبران خودهيچ واكنشي نشان داده نشود. جامعه بيمار جامعه‌اي است كه مذهب و اعتقادات مذهبي در خدمت منافع حاكمان به كار گرفته شود.جامعه بيمار جامعه‌اي است كه بر اساس اعتقادات تحريف شده و ناصحيح مذهبي مردم را به ظلم پذيري، سكوت و تسليم دعوت كند.بيماري‌هاي جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهي بيماري جامعه در حدّي است كه با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بيدار مي‌شوند، و به حركت در مي‌آيند.زماني حال جامعه آن چنان رو به وخامت مي‌نهد كه نيازمند تزريق خون براي به حركت درآمدن است. در اين شرايط بايد گروهي فداكار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهدا كنند، تاجامعه بهبودي خود را باز يابد. ولي گاهي حال جامعه به حدّي از وخامت مي‌رسد، كه دچار ايست قلبي مي‌شود و تزريق خون نيز سودي به حال آن نخواهد داشت. براي نجات جامعه در چنين شرايطي بايد شوك ناگهاني بر پيكر آن وارد گردد.وضع اجتماع مسلمانان در زمان يزيد به همين صورت بود. معاويه در طي دوران حكومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذليل كرده بود كه در برابر اعمال خلاف او و عمالش صداي انتقاد و اعتراضي شنيده نمي‌شد. مسلماناني كه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) بر اثر تعاليم و تربيت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسيت داشتند، كه در برابر كوچك‌ترين عمل خلافي صدا را به اعتراض بلند مي‌كردند - در زمان معاويه به گونه‌اي تسليم، مطيع و سازشكار شدند، كه پس از مرگ معاويه، يزيد - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتي بر اوضاع كشور اسلامي مسلط شد و صداي اعتراضي از مسلمانان شنيده نشد. مسلمانان بگونه‌اي بودند كه وقتي:«عمر - در وقتي كه خليفه بود - گفت كه من اگر چنانچه خلافي كردم به من مثلاً بگوييد و چه بكنيد. يك عربي شمشيرش را كشيد گفت ما با اين مقابل تو مي‌ايستيم. اگر تو بخواهي خلاف بكني، ما با اين شمشير مقابلت مي‌ايستيم.» [6] .جامعه در زمان يزيد آن چنان سازشكار، تسليم، ذليل و زبون شده بود، كه جز تعداد معدودي ياران امام حسين(ع) همه آن حضرت را به سكوت و سازش فرا مي‌خواندند. وضع جامعه در زمان امام حسين(ع) به گونه‌اي بود كه نه تنها هشدار و نصيحت در آن مؤثر نبود، بلكه شهادت شخصيتي مانند امام حسين(ع) به تنهايي نيز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بيدار كند، همچنان كه شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبي(ع) آنگونه كه بايد نتوانست جامعه را به حركت درآورد. ادامه چنين وضعي قطعاً نابودي اسلام را به دنبال داشت.

    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ابتكار امام حسين براي اصلاح جامعه

    در چنين اوضاع و شرايطي امام حسين(ع) با برخورداري از دانش خاص الهي براي اصلاح جامعه، برنامه بسيار دقيق و منظمي طرح ريزي كرد، كه نه تنها توانست جامعه آن روز را از خطر مرگ حتمي معنوي و فرهنگي نجات بخشد، بلكه براي هميشه به جوامع بشري قدرت و نيرويي بخشيد تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسيت نشان دهند. آن حضرت به گونه‌اي برنامه ريزي كرد كه ياد و خاطره او همواره در ميان انسان‌ها زنده و جاويد باشد، و همين امر مانع بي تفاوتي، ظلم‌پذيري و تحريف دين در ميان مسلمانان مي‌شود، و به همين دليل است كه قيام امام حسين(ع) تضمين كننده بقاي اسلام و بيداري مسلمانان است.امام حسين(ع) براي تحقق بخشيدن به اين هدف، نهضت و قيام خود را در دو مرحله برنامه‌ريزي كرد. مرحله نخست، مرحله خون، قيام و شهادت و مرحله دوم مرحله پيام رساني، بيدارگري، زنده نگهداشتن ياد و خاطره نهضت بود. مسئوليت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداكار و از جان گذشته‌اي بود كه با تمام هستي خود در برابر ظلم و بيداد و انحراف ايستادگي كردند و در اين راه به شهادت رسيدند. ولي مسئوليت بخش دوم نهضت و قيام از عهده مردان خارج بود. چرا كه يزيد و يزيديان را تصميم بر آن بود كه در روز عاشورا هيچ مردي را زنده نگذارند.پس از شهادت امام حسين(ع) هنگامي كه يورش وحشيانه سپاه عمر سعد براي غارت خيمه‌ها آغاز شد، شمر به خيمه امام سجاد(ع) وارد شد و با كشيدن شمشير قصد جان امام را نمود. ولي عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آيا از كشتن اين جوان بيمار شرم نداري؟» شمر گفت: «دستور از امير عبيدالله بن زياد رسيده كه همه فرزندان حسين را بكشم.»


    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    سرانجام عمر سعد با تلاش و كوشش بسيار توانست شمر را از انجام اين جنايت منصرف سازد. [7] .امام حسين(ع) مسئوليت بخش دوم قيام را به زنان و كودكان خود واگذار كرد و رهبري آن را به خواهرش زينب سپرد.محمد حنفيه شب حركت امام حسين(ع) از مكه به سوي عراق خدمت آن حضرت رسيد، و از او درخواست نمود كه به كوفه حركت نكند. امام(ع) وعده داد كه در باره پيشنهاد او بينديشد. ولي ناگهان هنگام صبح به محمد حنفيه خبر رسيد كه امام(ع) به سوي عراق حركت كرده است. و با شنيدن اين خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش را گرفت و گفت: «اي برادر! مگر به من قول ندادي كه درباره پيشنهادم بينديشي؟».امام(ع) فرمود: «ديشب پس از آنكه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب ديدم كه به من فرمود: «اي حسين! بيرون رو!، زيرا خداوند خواسته است ترا كشته ببيند!»محمد حنفيه گفت: «تو كه با اين حالت مي‌روي، چرا زنان را همراه خود مي‌بري؟»امام حسين(ع) فرمود: پيامبر اكرم(ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است كه اينها را اسير بنگرد!» [8] .
    امضاء


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آماده نمودن زينب براي انجام اين مسؤليت

    حضرت زينب(س) از نظر روحي و قدرت تحمل در حدّ عالي و درجات بالا قرار داشت. او از جمله شخصيت‌هاي نمونه و منحصر به فردي است كه مادرگيتي از آوردن امثال آن ناتوان است؛ ولي اين مسئوليت پيام‌رساني عاشورا به قدري خطير و بزرگ بود، كه حتي شخصيتي بسان حضرت زينب نيز براي انجام آن نيازمند آمادگي قبلي بود. بر همين اساس به نظر مي‌رسد، زينب(س) از همان دوران كودكي تحت تربيت پيشوايان معصوم(ع) به تدريج براي انجام چنين وظيفه خطيري آماده مي‌شد. وي نزديك رحلت پيامبر اكرم(ص)، خدمت جدّ بزرگوارش، عرض كرد:«اي رسول خدا(ص)! ديشب خواب ديدم، باد شديدي وزيدن گرفت و همه دنيا را تاريك و سياه كرد. آن باد مرا از سويي به سوي ديگر مي‌انداخت، تا اينكه چشمم به درخت بزرگي افتاد از شدت وزش باد به آن درخت پناه بردم؛ ولي باد آن را ريشه كن كرد و بر زمين انداخت آن‌گاه به يكي از شاخه‌هاي نيرومند آن درخت پناه بردم، ولي باد آن را نيز قطع كرد. پس از آن به شاخه ديگري پناهنده شدم و آن را نيز باد درهم شكست. سرانجام به دو شاخه متصل به هم از آن درخت چنگ زدم، باد آن دو را نيز در هم شكست. در اينجا از خواب بيدار شدم.».



    امضاء


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    سخنان زينب اشك از ديدگان پيامبر اكرم(ص) جاري ساخت و در اين هنگام به زينب فرمود:«اي نور ديده! آن درخت جد توست كه به زودي تند باد اَجَل او را از پاي در مي‌آورد. آن شاخه نخست كه به آن چنگ زدي مادرت، زهراست! شاخه دوم پدرت علي است و آن دو شاخه به هم متصل برادرانت حسن و حسين هستند، كه در سوگشان دنيا تاريك مي‌شود و تو لباس سياه بر تن مي‌كني.» [9] .حضرت زينب(س) از همان كودكي مي‌آموخت كه چگونه با سختي‌ها و دشواري‌ها مقابله كند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نياورد. بيش از شش سال از عمر زينب نمي‌گذشت كه با فاجعه بزرگ رحلت پيامبر بزرگوار اسلام(ص) روبه‌رو گرديد. پس از مدت كوتاهي اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر كوچك او وارد گرديد. از آن پس با همان سن كم، بسان مادرش، در كنار پدر قرار گرفت و شريك غم و اندوه مظلوم‌ترين انسان جهان و مونس تنهايي‌اش گرديد. پس از شهادت پدر در همه صحنه‌هاي سخت و دشوار همراه و همگام و ياور دو برادرش، امام مجتبي(ع) و امام حسين(ع) بود. هنگامي كه برنامه مسافرت امام حسين(ع) از مدينه به مكه و از مكه به عراق مطرح شد، بدون هيچ گونه چون و چرا و حتي بدون اينكه با ارائه پيشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف كند، همراه برادر راهي سفر گرديد. گويا همراهي و همگامي حضرت زينب با امام حسين(ع) و حضور او در نهضت امام(ع) از سال‌ها قبل پيش بيني شده بود. به همين مناسبت شرطِ همراهي با برادر در قرارداد ازدواج حضرت زينب قيد شده بود. [10] .










    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نقش زينب تا شهادت امام

    از نقش حضرت زينب پيش از شهادت امام حسين(ع) مطلب زيادي در تاريخ نقل نشده است. با اين حال مي‌توان حدس زد، كه آن حضرت در اين دوران سرپرستي زنان و كودكان و پرستاري از امام سجاد(ع) را عهده‌دار بوده است. در حديثي از امام سجاد(ع) آمده است كه در شب عاشورا من در خيمه خودم نشسته بودم و عمه‌ام زينب از من پرستاري مي‌كرد. [11] .علاوه بر آن حضرت زينب(س) در همه صحنه‌هاي دشوار و سخت به ويژه در روز عاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و ياور آن حضرت به شمار مي‌آمد؛ ولي مهم‌تر از همه اينها امام حسين(ع) روزبه‌روز خواهرش، زينب(س) را براي انجام مسئوليت خطير و بسيار بزرگي كه بر عهده داشت آماده مي‌كرد و وظايف و كارهايي كه بايد در مراحل مختلف مأموريت انجام مي‌داد به او گوشزد مي‌كرد. در اينجا درباره آماده‌سازي زينب(س) توسط امام حسين(ع) و همراهي وي با برادر در حوادث گوناگون توضيح بيشتري مي‌دهيم.


    آماده سازي زينب توسط امام حسين
    زينب در منزل خزيميه

    نقل حديث ام‌ايمن از سوي حضرت زينب(س) [12] بيانگر آن است كه آن حضرت سال‌ها پيش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنيده بود. ولي شايد در آغاز سفر به عراق آنگونه كه بايد براي وي اطمينان و يقين كامل حاصل نشده بود كه آن حادثه اسفبار به همين زودي اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنكه احساسات انسان به گونه‌اي است كه تا حد ممكن تلاش مي‌كند پيش آمدهاي تلخ و ناگوار را نپذيرد و به نحوي توجيه كند. از اين رو امام حسين(ع) مي‌كوشيد تا به تدريج زينب كبري را براي رويارويي با حوادث ناگوار آينده آماده سازد. بر اساس آنچه در تاريخ ذكر گرديده است، نخستين باري كه زينب(س) با خبر اندوهبار شهادت برادر روبه‌رو گرديد، در منزل خزيميه بود.امام حسين(ع) در مسير حركت خود از مكه به عراق يك شبانه روز در اين منزل رحل اقامت افكند. هنگام صبح عقيله بني‌هاشم، خدمت برادر رسيد، عرض كرد: «اي برادر! آيا ترا از آنچه ديشب شنيدم با خبر نسازم؟» امام(ع) فرمود: «آن چيست؟» زينب گفت: «ديشب هنگامي كه براي انجام كاري از خيمه خود خارج شدم، شنيدم هاتفي ندا مي‌دهد:«اي چشم بسيار گريه كن و كيست كه در آينده بر شهيدان بگريد بر گروهي كه مرگ آنان را به سوي وعده‌اي معين به پيش مي‌راند!»امام حسين(ع) فرمود: «اي خواهر! هر آنچه را كه خداوند تقدير كرده است، انجام خواهدشد.» [13] .در اين سخن امام حسين(ع) به طور ضمني و تلويحي به خواهرش فهماند، كه حوادث ناگواري درا ين سفر در انتظار آنان است.


    گفتگوي امام با زينب در عصر تاسوعا
    روز تاسوعا عمر سعد نامه‌اي از سوي ابن‌زياد دريافت كرد، كه به او فرمان داده بود، يا حسين(ع) را به سازش و تسليم وادار نمايد، و يا او و يارانش را از دم تيغ بگذراند. در پي رسيدن اين فرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوي اردوگاه امام(ع) حركت كردند. هنگام عصر بود كه امام حسين(ع) در مقابل خيمه‌اش با تكيه به شمشير، سر به زانو نهاده، چند لحظه‌اي به خواب رفته بود. زينب كبري(س) كه كاملاً مراقب اوضاع بود، با شنيدن صداي هياهوي نزديك شدن سپاه دشمن نزد برادر شتافت و گفت: «اي برادر! آيا اين صداها را نمي‌شنوي كه به ما نزديك مي‌شود؟» امام حسين(ع) سر از زانو برداشت و فرمود: «اي خواهر! در همين لحظه جدم پيامبر(ص)، پدرم علي، مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب ديدم كه به من فرمودند:«اي حسين! تو به همين زودي به ما مي‌پيوندي!».نقل شده است زينب(س) با شنيدن اين سخن سيلي به صورت زد و فرياد را به ناله بلند كرد. امام حسين(ع) به او فرمود:«آرام باش! ما را دشمن‌شاد نساز!» [14] .امام(ع) در اين برخورد به طور صريح و آشكار خبر شهادت خود را با زينب(س) در ميان گذاشت و او را در برخورد با حوادث آينده به صبر و پايداري دعوت كرد.


    توصيه‌هاي امام حسين به خواهرش در شب عاشورا
    امام سجاد(ع) گويد: «در شب عاشورا من در خيمه خود نشسته بودم و عمه‌ام زينب(س) از من پرستاري مي‌كرد. پدرم نيزدر خيمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشيرش را اصلاح مي‌كرد. در اين حال پدرم اين اشعار را چند بار خواند: «اي روزگار، اف بر تو از جانب دوستي و رفاقتت! تا كي آرزومندان و ياران را به خون خود آغشته مي‌نمايي؟ روزگار جايگزين نمي‌پذيرد و همانا كار به دست خداست و هر زنده‌اي راه مرا مي‌پيمايد!»با شنيدن اين اشعار مقصود پدرم را دريافتم و گريه گلويم را گرفت؛ ولي سكوت كرده، خود را گرفتم و دانستم كه بلا نازل شده است. ولي عمه‌ام وقتي سخنان پدرم را شنيد، به دليل آنكه زن بود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود را كنترل كند و در حالي كه لباسش بر زمين مي‌كشيد، نزد پدرم رفت‌و گفت:«اي كاش مرگ زندگي مرا نابود كرده بود! امروز همانند روزي است كه مادرم فاطمه، پدرم علي و برادرم حسن از دنيا رفتند. اي جانشين گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!»امام حسين(ع) به زينب نگريست و به او گفت: «اي خواهر! مبادا شيطان بردباري و حلم ترا بربايد.» آن‌گاه اشك از ديدگان پدرم سرازير شد.»...زينب گفت: «اين بيش‌تر دل ما را مي‌سوزاند كه راه چاره برايت نباشد و به ناچار شربت مرگ بنوشي.» آن‌گاه سيلي به صورت زد، گريبان پاره كرد و بيهوش گرديد.پدرم آب به صورت او پاشيد، او را به هوش آورد و گفت: «اي خواهر! از خدا بترس و شكيبايي پيشه كن و بدان كه اهل زمين مي‌ميرند و اهل آسمان زنده نمي‌مانند و هر چيز جز وجه خداوند هلاك و نابود مي‌شود، همان خدايي كه با قدرتش خلق را آفريد و آنان را برمي‌انگيزد و او يگانه و يكتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتربود [و همه مردند] براي من و براي هر مسلمان پيامبر خدا(ص) اسوه و الگو است... اي خواهر ترا سوگند مي‌دهم - و به سوگند من پايبند باش - در سوگ من گريبان پاره نكن، صورت نخراش و فرياد به افغان و ناله سر نده.» [15] .وقايعي كه بيان شد به خوبي نشان مي‌دهد كه چگونه امام حسين(ع) خواهرش را براي رويارويي با حوادث آينده و ايفاي نقش تاريخي و بي‌نظيرش آماده مي‌كند امام(ع) در اين گفتگو به خواهرش توصيه مي‌كند، كه پس از شهادت او مبادا احساساتش نيروي تفكر و انديشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حركتي بر خلاف وظيفه و رسالت بزرگ تاريخي‌اش انجام دهد. و چه زيبا عقيله بني هاشم به توصيه‌هاي برادر عمل كرد. او در تمام مراحل اسارت و پيام‌رساني كمترين و كوچكترين عملي بر خلاف جهت پيشبرد نهضت و قيام برادر، انجام نداد. اگر زينب بر بالين بدن برادر گريه و زاري كرد، اگر در كوفه و شام سخنراني نمود، اگر براي برادر نوحه‌سرايي و مرثيه‌سرايي كرد و... همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پيام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دليل غلبه احساسات. زينب كبري(س) در موقع مناسب احساسات خويش را كنترل مي‌كرد، و در شرايط مناسب ابراز احساسات مي‌نمود.آنچه گذشت نمونه‌اي از صحنه‌هايي بود، كه امام حسين(ع) در طول سفر، خواهرش را براي رويارويي با حوادث آينده و ايفاي نقش تاريخي و بي‌نظير خود آماده مي‌كرد؛ ولي به طور قطع گفتگوهاي امام حسين(ع) با خواهرش به همين چند مورد منحصر نمي‌شود. و امام(ع) اسرار زيادي را براي او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظيفه‌اي كه برعهده‌اش بوده، بيش از اين آگاه كرده است كه آن سخنان براي ما بازگو نگرديده است.


    همراهي با برادر در روز عاشورا
    اشاره
    زينب كبري(س) در همه حوادث دوران سفر و به ويژه حوادث جانكاه و جانگداز روز عاشورا، در كنار برادر و يار و مددكار او بود، كه تنها به چند مورد از آنها كه در تاريخ ذكر شده است اشاره مي‌كنيم.
    بر بالين علي اكبر
    يكي از صحنه‌هايي كه بر امام حسين(ع) بسيار سخت گذشت، شهادت فرزندش علي اكبر بود. هنگامي كه علي اكبر به ميدان مي‌رفت، امام حسين(ع)، انگشت سبابه‌اش را به سوي آسمان نشانه رفت و گفت: «خداوندا! عليه اين قوم گواه باش! همانا جواني به مبارزه آنان رفت كه در گفتار، اخلاق و خلقت [اندام] شبيه‌ترين مردم به پيامبر تو است. هرگاه ما مشتاق ديدار پيامبرت مي‌گرديديم، به چهره او نگاه مي‌كرديم. خداوندا! بركات زمين را از آنان بازدار، آنها را به شدت پراكنده كن و...»تحمل اين صحنه به قدري بر امام (ع) سخت و دشوار آمد كه او را كه مظهر رأفت و رحمت خداوند است به نفرين عليه آنان واداشت. زينب كبري(س) در اين موقعيت دشوار برادرش را تنها نگذاشت. هنگامي كه امام حسين(ع) بر بالين بدن غرق در خون فرزندش بود، حميد بن مسلم گويد:«بسان طلوع خورشيد، زني از خيمه‌ها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوي امام حسين(ع) رفت. او مي‌گفت: «اي عزيزم! اي ميوه دلم!، اي نور ديده‌ام!» هنگامي كه درباره آن زن پرسيدم، به من گفته شد او زينب دختر علي(ع) است. زينب آمد و خود را بر بدن فرزند برادر انداخت. امام حسين(ع) دست خواهر را گرفت و به خيمه‌ها بازگرداند.» [16] .
    شهادت فرزند
    آنچه مسلم است يكي از فرزندان زينب به نام عون در كربلا به شهادت رسيد. [17] ولي از واكنش زينب كبري در برابر شهادت فرزند گزارشي نقل نگرديده است. اين مطلب، به احتمال زياد، گوياي آن است كه آن بانوي بزرگوار در برابر شهادت فرزند خويش صبر و بردباري پيشه كرده است، مبادا گريه و زاري او بر اندوه و ناراحتي برادر بيفزايد، و از عقيله بني‌هاشم - كسي كه احساسات خود را تحت نيروي فكر و انديشه مهار كرده است و آن را تنها در راه رضاي خدا و رسالتي كه از جانب او برايش تعيين گرديده است، به كار مي‌گيرد - جز اين نيز انتظاري نيست. - زينب كبري(س) بر بالين فرزند برادر آنگونه گريه و زاري مي‌كند، تا شايد قدري از اندوه برادر بكاهد، و در شهادت فرزند به اين صورت بردباري و صبر پيشه مي‌كند تا مبادا بر اندوه برادر بيفزايد.


    دفاع از يادگار مجتبي
    عبدالله فرزند امام‌حسن(ع) از كساني بود كه در كربلا حضور داشت؛ ولي به دليل آنكه به سن بلوغ نرسيده بود از حضور او در ميدان نبرد جلوگيري مي‌شد. پس از آنكه همه اصحاب و ياران امام حسين(ع) به شهادت رسيدند، و امام(ع) يكه و تنها در وسط ميدان واپسين لحظات عمر مباركش را سپري مي‌كرد، عبدالله از آشفتگي اوضاع استفاده كرد و به سرعت خود را به امام حسين(ع) رساند. زينب نيز - كه مسئوليت مراقبت از زنان و كودكان را برعهده‌داشت - براي بازگرداندن عبدالله به سوي ميدان آمده امام(ع) به زينب دستور داد تا يادگار برادر را به خيمه‌ها بازگرداند. ولي عبدالله كه شايد پس از ساعت‌ها انتظار خود را به كنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خيمه‌ها خودداري كرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! از عمويم جدا نمي‌شوم!»در اين گيرودار بودند كه ابجر بن كعب براي كشتن امام حسين(ع) به ميدان آمد. عبدالله با مشاهده ابجر فرياد برآورد: «واي بر تو اي فرزند زن پليد! آيا مي‌خواهي عمويم را به شهادت‌رساني؟»ابجر شمشيرش رابه سوي عبدالله نشانه رفت و دست كوچك عبدالله را كه به عنوان سپر بالاي سرش گرفته بود، به پوست آويزان كرد امام حسين(ع) فرزند برادر را در آغوش كشيد وبه او دلداري مي‌داد كه ناگهان حرمله به وسيله تيري، عبدالله را در دامن عمو به شهادت‌رساند. [18] .


    آخرين تلاش
    امام حسين(ع) در واپسين لحظات زندگي خود بر اثر كثرت جراحات و خونريزي قدرت حركت و جنگيدن را از دست داده بود، و بر زمين افتاده بود. سپاه سفاك و ددمنش عمر سعد از هر سو بر امام(ع) حمله مي‌كردند. هر كس با هر سلاح و وسيله‌اي كه در اختيار داشت، بر بدن مقدس امام(ع) ضربه‌اي وارد مي‌كرد. زينب كبري(س) كه شاهد سفاكي‌ها و ددمنشي‌هاي يزيديان بود، وظيفه خود مي‌دانست كه به هر قيمت و از هر راه ممكن از جان مقدس برادر دفاع كند؛ ولي از يك زن تنها در ميان ده‌ها هزار سپاه چه كاري ساخته بود. زينب كبري(س) به عنوان آخرين تلاش براي دفاع از جان امام حسين(ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه را مخاطب قرار داد. گفت:«اي عمر سعد! ابا عبدالله را مي‌كشند و تو نظاره مي‌كني؟»سخن زينب اشك از چشمان پليد عمر سعد بر گونه‌ها و محاسن او سرازير كرد، و چهره از زينب برتافت. [19] .


    حضور سياسي حضرت زينب پس از شهادت امام حسين
    پس از شهادت امام حسين(ع) رسالت خطير و سنگين زينب كبري(س) آغاز شد. او در سخت‌ترين شرايط جسمي و روحي، بزرگ‌ترين و خطيرترين مسئوليت‌ها را به عهده گرفت و با موفقيت كامل آن را به انجام رساند.از نظر جسمي حضرت زينب(س) در حدود سن 55 سالگي قرار داشت. حدود 5 ماه بود كه زينب كبري(س) از وطن خود دور بود. قطعاً در اين مدت زندگاني او به صورت عادي و معمولي نمي‌گذشت، به ويژه در اين روزهاي اخير كه شرايط آنان از نظر آب و غذا و خواب به طور كلي دگرگون شده بود، و در وضع كاملاً اضطراري و نامناسب بسر مي‌بردند.از نظر روحي روزهاي متمادي بود كه در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمني كه به هيچ يك از اصول انساني، اسلامي پايبند نبود و از هيچ جنايتي در حق آنان كوتاهي نمي‌كرد. حضرت زينب در مدت كم‌تر از يك روز تعداد زيادي از برادران، برادرزادگان، عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترين و فجيع‌ترين شيوه از دست داده بود، كه سوگ هر يك از آنان كافي بود، هر انسان قوي و نيرومندي را به زانو درآورد و براي مدتي طولاني زندگاني او را از مسير عادي و معمولي خارج سازد. علاوه بر همه اين‌ها حداقل يكي از فرزندان حضرت زينب در برابر ديدگانش در كربلا به شهادت رسيد، و روشن است كه سوگ فرزند تا چه اندازه براي مادر سخت و شكننده است. بسياري از زنان در برابر سوگ فرزند، خود را مي‌بازند و يا لااقل براي مدت طولاني از حال طبيعي خارج مي‌شوند. مهمتر از همه اين‌ها براي زينب كبري(س) شهادت برادر بود، برادري كه آگاهي از شهادتش در شب عاشورا زينب را از حال عادي خارج ساخت. مصيبتي كه آسمان‌ها و زمين قدرت تحمل آن را نداشتند و...عقيله بني‌هاشم وظيفه داشت، در چنين شرايط جسمي و روحي در ميان دشمن و در حال اسارت و در حالي كه از هر نظردر وضعيت نامساعد و نامناسب جسمي و روحي به سر مي‌برد - شرايطي كه قلم و بيان واقعاً از توصيف آن عاجز وناتوان است - بزرگ‌ترين و عظيم‌ترين مسئوليت‌ها را انجام دهد. تصور عظمت و بزرگي كاري كه زينب انجام داد، هر انسان منصف و حق‌جويي را در برابر عظمت شخصيت و بزرگي اين بانوي بزرگ به كرنش و تحسين و ستايش وا مي‌دارد.زينب كبري(س) پس از شهادت امام حسين(ع) سه وظيفه و رسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستاري از امام سجاد(ع) و حمايت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجمات دشمن، دوم حمايت و دفاع از زنان و كودكان اهل‌بيت و سوم مسئوليت پيام‌رساني خون شهيدان و بيدارگري و آگاهي‌بخشي به مسلمانان.


    پرستاري و حمايت از امام سجاد
    بر اساس اعتقاد شيعه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) رهبري مسلمانان و امامت امت اسلامي از سوي خداوند به حضرت علي(ع) واگذار گرديده است. پس از آن حضرت امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع) به ترتيب امام و رهبر مسلمانان هستند. و بعد از امام حسين(ع) امامت در ميان نسل او و فرزندانش به وديعه نهاده شده است.ولي چنانچه گذشت عبيدالله بن زياد دستور كشتن تمام مرداني را كه همراه امام حسين(ع) در كربلا حضور داشتند، صادر كرده بود. از اين رو براي استمرار و تداوم خط ولايت و رهبري مسلمانان، مشيت و خواست خداوند، بر اين تعلق گرفته بود، كه امام سجاد(ع) در واقعه كربلا زنده بماند و براي تحقق اين مقصود، آن حضرت در واقعه كربلا بيمار بود. بيماري امام سجاد(ع) از دو جنبه به زنده بودن او كمك مي‌كرد، نخست آنكه وظيفه دفاع از امام حسين(ع) را از عهده او بر مي‌داشت، و دوم آنكه زمينه دفاع از آن حضرت را در برابر تعرضات دشمن فراهم مي‌آورد؛ ولي با اين حال نبايد تصور كرد كه بيماري امام سجاد(ع) زنده‌ماندن آن حضرت را به طور صددرصد تضمين مي‌كرد و در مورد حفظ جان و پاسداري و حراست از جان امام(ع) هيچ تكليف و وظيفه‌اي متوجه كسي نبود. چنين نيست كه خداوند تنها از طريق نيروهاي غيبي ومعجزه از دين خود پاسداري و محافظت نمايد؛ بلكه خواست و اراده خداوند بر اين تعلق گرفته، كه در حدّ ممكن كارها بر اساس روال طبيعي و از طريق علل و اسباب مادي و ظاهري انجام پذيرد.تنها در مواردي كه اولاً حفظ و بقاء اسلام بر انجام كاري متوقف باشد و بدون آن اسلام به طور كلي و براي هميشه با خطر نابودي و زوال روبه‌رو گردد و ثانياً تحقق و انجام آن كار از راه‌هاي عادي و معمولي ممكن نباشد و از حيطه قدرت و توان مسلمانان خارج باشد، در چنين شرايطي است كه خداوند در حدّ ضرورت و نياز،نه بيش‌تر، نيروهاي غيبي را به امداد و كمك مسلمانان و پيشوايان معصوم(ع) مي‌فرستد. هرگز نبايد اينگونه تصور كرد، كه خداوند بدون فداكاري و جانفشاني مسلمانان و تحمل سختي‌ها، مشكلات، محروميت‌ها و تقديم شهيد و جانبازو...، دشمنان اسلام و مسلمانان را نابود و اسلام را پيروز مي‌گرداند.هنگامي كه مشركان مكه نقشه قتل و كشتن رسول گرامي اسلام(ص) را كشيدند خداوند متعال به وسيله وحي آن حضرت را از توطئه قريش آگاه كرد. و در غار ثور نيز به عنكبوت دستور داد تا با تنيدن تار در مقابل درِ ورودي غار، احتمال وجود آن حضرت را در غار نزد مشركان مكه منتفي سازد؛ چرا كه اولاً حفظ و تداوم اسلام در آن شرايط وابسته به حفظ جان مقدس پيامبر(ص) بود، و با كشته شدن آن حضرت اسلام به كلي از ميان مي‌رفت و ثانياً آگاهي پيامبر(ص) از توطئه قريش و منحرف كردن اذهان مشركان از مخفي‌گاه آن حضرت جز از طريق معجزه و نيروي غيبي ممكن نبود؛ ولي پيامبر اكرم(ص) و حضرت علي(ع) بقيه كارها را با تحمل رنج و سختي فراوان به صورت عادي انجام دادند. حضرت علي(ع) در بستر پيامبر اكرم (ص) خوابيد، تا آن حضرت فرصت كافي براي مخفي شدن در غار ثور را داشته باشد. رسول خدا (ص) براي منحرف كردن ذهن مشركان به جاي حركت به سوي مدينه در خلاف جهت مدينه در غار ثور مخفي شد و... اگرسنت خدا بر اين تعلق گرفته بود كه همه كارها از طريق معجزه و نيروي غيبي انجام پذيرد، چه كسي از پيامبر(ص) در اين باره شايسته‌تر و سزاوارتر بود؛ ولي با اينكه خداوند مي‌توانست در يك لحظه پيامبر (ص) را بدون هيچ زحمتي به مدينه منتقل كند، چنين نكرد، و رسول خدا با تحمل رنج و زحمت فراوان از مكه به مدينه هجرت فرمود. در اين باره نمونه‌هاي فراواني در تاريخ اسلام وجود دارد كه به همين يك مورد بسنده مي‌كنيم.در بحث ما نيز حفظ و تداوم اسلام و به ثمر رسيدن قيام امام حسين(ع) متوقف بر زنده ماندن امام سجاد(ع) بود. و حفظ و حراست از جان مقدس امام(ع) در آن شرايط از قدرت و توان انسان و از طريق اسباب و علل عادي و معمولي ممكن نبود، و نيازمند امدادهاي غيبي بود؛ ولي چنانچه گفته شد، سنت خدا بر اين تعلق گرفته است، كه تنها در حدّ ضرورت و به مقدار حداقل از نيروي غيبي استفاده شود. خداوند متعال براي اين كار امام سجاد(ع) را بيمار كرد و شرايطي به وجود آورد كه با استفاده از آن بتوان از جان مقدس امام سجاد(ع) دفاع كرد.بيماري امام(ع) دو وظيفه بسيار مهم و سنگين ايجاد مي‌كرد، يكي پرستاري از آن حضرت در آن شرايط بسيار سخت پيش از شهادت امام حسين(ع) و پس از آن، و ديگري دفاع از آن حضرت در برابر تعرضات دشمني كه به هيچ يك از اصول انساني، اسلامي پايبند نبود و حتي به طفل شيرخوار هم رحم نمي‌كرد. مسئوليت اين دو وظيفه خطير و بسيار دشوار بر عهده كسي جز زينب كبري(س) نبود. حضرت زينب در تمام طول سفر پيوسته مراقب امام سجاد(ع) بود و فداكاري‌ها و از جان گذشتگي‌هاي او بود كه توانست جان مقدس امام(ع) را از خطرات محافظت نمايد. در اينجا به پاره‌اي از حمايت‌هاي حضرت زينب از امام سجاد(ع) اشاره مي‌كنيم.


    دفاع از جان امام سجاد
    پس ازشهادت امام حسين(ع) سپاه عمرسعد براي غارت خيمه‌هاي اهل‌بيت(ع) هجوم بردند. گروهي از آنان به امام سجاد(ع) رسيدند. امام(ع) در آن حال از شدت ضعف و بيماري نمي‌توانست از جاي خود برخيزد. وقتي سپاه عمر سعد به امام سجاد(ع) رسيدند، يكي فرياد برآورد: «به صغير و كبير آنان رحم نكنيد و احدي از آنان را باقي نگذاريد!» ديگري گفت: «شتاب نكنيد تا با امير عمر سعد در اين باره مشورت كنيم!» شمر شمشير كشيد و قصد جان امام(ع) نمود. حميد بن مسلم گفت: «يا سبحان الله! آيا كودكان كشته مي‌شوند؟ همانا او كودكي مريض است!» [20] شمر گفت ابن‌زياد دستور كشتن فرزندان حسين را صادر كرده است.» حضرت زينب(س) با مشاهده اين منظره به امام سجاد(ع) نزديك شد و گفت:«او كشته نخواهد شد تا من در دفاع از او كشته شوم!».سخن زينب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصميم خود منصرف سازد. [21] .


    دلداري دادن به امام سجاد
    هنگام حركت به كوفه به درخواست اهل‌بيت، آنان را از كنار بدن مطهر شهيدان عبور دادند. شايد اين نخستين بار بود كه امام سجاد(ع) با بدن‌هاي بي‌سر و آغشته به خون شهيدان روبه‌رو مي‌گرديد. مشاهده اينكه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پيامبر اكرم(ص) و يارانش، برهنه و عريان بر روي زمين افتاده‌اند ولي عمر سعد بدن كشته‌هاي سپاه خود را به خاك سپرده است، بر امام سجاد(ع) بسيار دشوار و سخت بود؛ به طوري كه نزديك بود از شدت اندوه و ناراحتي مرغ روح از بدنش به پرواز در آيد. زينب كبري(س) كه در همه حالات امام سجاد(ع) را زير نظر داشت. با مشاهده اين حال براي آرامش و دلداري او حديثي را از ام‌ايمن بازگو كرد. اين حديث نويدبخش آن بود كه قبور شهيدان، كعبه آمال عاشقان و دوستداران امام حسين(ع) خواهد شد. امام سجاد(ع) خود اين ماجرا را اينگونه بازگو مي‌كند: «هنگامي كه ما را از كربلا به سمت كوفه حركت مي‌دادند، من به بدن‌هاي مقدس شهيدان مي‌نگريستم و در اين انديشه بودم، كه چگونه آن‌ها به خاك سپرده نشده‌اند؟ اين فكر در نظرم بسيار بزرگ و سنگين آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتي واداشت، به طوري كه نزديك بود، روح از بدنم خارج شود. عمه‌ام، زينب، كه مرا در آن حال ديد، گفت: «اي يادگار جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است كه مي‌بينم با مرگ دست و پنجه نرم مي‌كني؟» در پاسخ گفتم: چگونه جزع و زاري نكنم، در حالي كه مي‌بينم سرورم، برادرانم، عموهايم، عموزاده‌هايم و خويشانم آغشته در خون خود، برهنه و عريان، بر زمين افتاده‌اند، نه كسي آنان را كفن مي‌كند و نه به خاك سپرده شده‌اند. كسي به آنان نزديك نمي‌شود و در آنجا رحل اقامت نمي‌افكند. گويا آنان خانداني از ديلم و خزر هستند.»زينب گفت:«آنچه مي‌بيني، ترا به جزع و زاري وا ندارد! به خدا سوگند! اين عهدي است از رسول خدا(ص) به جدّ و پدر و عمويت. خداوند از گروهي از اين امت - كه فرعون‌هاي زمين آنان را نمي‌شناسند ولي در ميان اهل آسمان‌ها معروف و شناخته شده هستند - پيمان گرفته است كه اين عضوهاي از هم‌جدا و اين بدن‌هاي آغشته به خون را جمع كنند و به خاك بسپارند. آنان در اين سرزمين نشانه‌اي براي قبر پدرت نصب مي‌كنند، كه گذشت روزگار اثرش را محو و نابود نخواهد كرد. سركردگان كفر و پيروان گمراهي در محو و نابودي آن مي‌كوشند؛ ولي تلاش آنان چيزي جز افزودن بر آثار آن و بلند كردن آوازه آن نتيجه‌اي نمي‌بخشد.» [22] .




    امضاء


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi