اى على موسى الرضا!
پاكمرد یثربى، در توس خوابیده!
من تو را بیدار مى دانم.
زنده تر، روشن تر از خورشید عالم تاب،
از فروغ و فرّ و شور زندگى سرشار مى دانم.
گر چه پندارند: دیرى هست، همچون قطره ها در خاك،
رفته اى در ژرفناى خواب،
لیكن اى پاكیزه باران بهشت!
اى روح! اى روشناى آب!
من تو را بیدار ابرى پاك و رحمت بار مى دانم.
اى (چو بختم) خفته در آن تنگناى زادگاهم توس!
ـ (در كنار دون تبهكارى كه شیر پیر پاك آیین، پدرت،
آن روح رحمان را به زندان كشت)
من تو را بیدارتر از روح و راه صبح، با آن طرّه زرتار مى دانم.
من تو را بى هیچ تردیدى (كه دلها را كند تاریك)
زنده تر، تابنده تر از هر چه خورشید است،
در هر كهكشانى، دور یا نزدیك،
خواه پیدا، خواه پوشیده،
در نهان تر پرده اسرار مى دانم.