صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 45 , از مجموع 45

موضوع: وبژه نامه شهادت مظلومانه امام رضا علیه السلام{ شمس الشموس سلطان طوس}

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    November 2012
    شماره عضویت
    11038
    نوشته
    8,637
    صلوات
    396
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سیدالشهدا
    تشکر
    2,047
    مورد تشکر
    1,882 در 1,042
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مرد سماوات زمین خورده است
    کعبه حاجات زمین خورده است


    سلسله جنبان خدا دوستان
    لرزه گرفته است چرا دوستان؟


    حبّه انگور چه با تاک کرد؟
    مستی ما را ز چه در خاک کرد؟


    برق چرا خانه الله سوخت؟
    وز همه حجاج حرم ، راه سوخت


    حضرت خورشید ز خود شسته دست
    حجره توحید به حجره نشست


    وای از این موی پریشان شده
    روایت سلسله جنبان شده


    رنگ خدا را ز چه نشناختند؟
    قافیه را مثل حنا باختند


    چند قدم رفت و زمین گیر شد
    از سفر این مه به صفر سیر شد


    جان دو عالم به لبش جان رسید
    لرزه ز زانو لب و دندان رسید


    زلف شد و پیچ شد و تاب شد
    قامت او طاقی ز محراب شد


    رفت و ملاقات ، ور افتاده بوده
    کوه خدا از کمر افتاده بود


    خالی از اندیشه محراب ها
    چفت شد و بسته شد از باب ها


    در کف دستش دل خود را گرفت
    دل که نگو، حاصل خود را گرفت


    نم نمک، از گریه چو لبریز شد
    ای پسرم گفت لبش خود به خود


    این پسر کیست که ماه آمده؟
    یا که به خورشید گواه آمده


    او جگر مرد جگر دار ماست
    او پسر دلبر عیّار ماست


    آمده لب ترکند از جام او
    گریه کند بر غم فرجام او


    غسل کرامت به دستان اوست
    دفن بلّیات به دستان اوست


    سر به سر از درد چه حالی شده؟
    جان پدر نعل سوالی شده


    بر سر دامن سر بابا گرفت
    باز گریزی به فغان پا گرفت

    روز حسین از همه جا سخت تر
    اکبر لیلا شده خوش بخت تر


    دامن خورشید به بر ماه داشت
    بنده به بالین خود الله داشت


    محمد سهرابی



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,104
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,334
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    خوش آمدی، میهمان غریب من!




    سلام، میهمان غریب من! خوش آمدی! صفای قدمت!
    خاک رو سیاهم را به بهشت قدم هایت آبرو بخشیدی.


    سال هاست که چشم انتظار آمدنت هستم.
    سال هاست، که چشم به راه مدینه دوخته ام.

    ضامن آهو! فدای قدم هایت؛
    منّت نهادی و پا بر چشم هایم گذاشتی!


    چشم های بی فروغ توس را روشنی بخشیدی،
    آقا! هر چند، این دیار میزبان خوبی برای حضور آسمانی ات نیست!...


    هر چند، خاک من برایت غریبه است و بوی مدینه را نمی دهد،
    با این حال، آغوش توس، برای رئوف اهل بیت بازِ باز است!


    توس، هیچ گاه، میهمانی چون تو نداشته است، هیچ گاه، میزبان
    وسعت بی نهایتی چون «ثامن الائمه» نبود.


    آقا! خاک مرا، به عطر حضورت، معطّر ساختی! غریبی نکن!
    از وقتی که خاک توس، مزار بهشت وجودت شد، قداست
    یافت، از غریبی درآمد و شهره تاریخ شد.


    حالا هر کس که دلش می گیرد، به خراسان سفر می کند.
    از وقتی که گنبد طلای تو زینت توس شده است،
    آفتاب، هر صبح، از آسمان خراسان طلوع می کند.


    از وقتی که من ـ توس ـ میزبان ضامن آهو شده ام،
    پناه گاه دل های شکسته لقب گرفته ام.


    توس با حضور تو، قبله دل ها شده است. حالا دیگر مرا هم در شمار
    سرزمین های معروف، نام می برند!

    لقب قبله هشتم را گرفته ام. حالا دیگر من هم برای خودم برو بیایی دارم.

    زایران قبله هشتم، کمتر از زایران کعبه نیستند.

    آب سقّاخانه ات، کم از چشمه زمزم نیست!

    میهمان عزیز من! میهمان غریب من!

    غریبی نکن، که توس، بی حضور تو غریب بود و اینک،
    تو ای غریب الغربا!

    آشنای هر دلی و مراد هر مرید و نیاز هر سایل.
    تو ثامن الحججی و تو میهمان عزیز منی!

    خدیجه پنجی




    امضاء


  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,104
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,334
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بادهای وفادار، امشب گریه می کنند



    هان، ای رضا علیه السلام ! بگیر و بنوش. این جام شوکران،
    مُزدِ ولیعهدی توست. انگورهای فاجعه، این بار شرابی دیگرگونه آفریده اند.


    مام آسمان، فرزند جگر سوخته خویش را به نام، می خواند؛
    پاسخی باید داد. کهکشان آغوش گشوده است.


    کدام مظلومیّت از این وسیع تر؟ گناه بزرگ بخشیده نخواهد شد؛
    این که خلیفه خداوند را، ولیعهد ابلیس دانستند.

    غربت را ای مردم! چگونه معنا می کنید؟ چه کسی خواهد فهمید
    که ستاره ای دور افتاده از کهکشان خویش، در تاریکیِ مطلقِ
    شبی جان کاه، چگونه جامِ تلخ را نوشیده است!


    جاده بازگشت به کهکشان، از عمقِ زهرآگین ترین خوشه های انگور می گذرد.
    آه! که این کهکشان، چه جاده جگر سوزی دارد؟!


    دیشب چگونه شبی بود؟ اینک که سپیده کاذب برآمده است؛
    پسی آیا زین پس، هرگز سپیده ای سر خواهد زد، وقتی که
    آفتاب را به خاک سپرده ایم؟


    اندیشه های سرگردان، سرم را به یغما می برند. اینک، من
    تنها مانده ام در هجومِ سوارانی که از من می گذرند و
    نیمه شبان، به سمت خانه ای می تازند که چراغش همواره روشن بوده است.

    مردِ منتظر را حس می کنم و کوله باری که بر دوش گرفته است.
    جاده ای مفروش از ستارگان، پیش پایش گسترده می شود.


    بنوش مولا! وقتِ رفتن است، که هجرتی این گونه، تقدی
    ر دیرین پدران و فرزندان توست.این واپسین نفس ها را پنجره ای بگشا،

    مولای من! که اینک، تمام بادهای مدینه، با شتاب به سویت می وزند،
    تا برای آخرین بار، عطرِ همیشه را از چهره مولای خویش برگیرند.


    می وزند، تا خنکایی باشند بر جگری که می سوزد و شرحه شرحه می شود.
    می وزند، تا پیکری غریب را بر دوشِ خویش تشییع کنند.

    خوب گوش کنید! بادهای وفادار، امشب ناله می کنند.
    این واپسین لحظه ها را پنجره ای بگشا، مولای من!
    بادهای مدینه، خاطرات کهن را در سرت می آشوبند.

    اینک، طعم زهرِ «جعده» را بر جگر پاره پاره
    حسن مجتبی علیه السلام ، خوب می فهمی.

    خیانت، چه هُرمِ سوزانی دارد!

    شبِ کوفه، این بار از خراسان بر آمده است و بار دیگر،
    مردی دیگر در محاصره کوفیانِ همیشه.


    این جام، آبِ انگور نیست؛ اینک این تیغِ مذابِ
    ابن ملجم است که در این جام ریخته اند.


    آب انگور نیست؛ دشنه پسرِ «ذی الجوشن» است
    که در دستان مأمون زاده شده است.


    آب انگور نیست؛ خرمای زهرآلودِ زندانِ هارون الرشید است.
    این سنّتِ دیرینی است؛ تا مدینه باشد، کوفه ای نیز خواهد بود.

    اینک اگر نیک بنگری، خواهی دید چشمانِ خیسِ زمین
    را و پنجره ای که هم چنان گشود مانده است.


    مردی لبخند می زند، گاهِ هجرتِ موعود است؛
    چشم ها را می بندد و نوری که آرام و کشیده،
    از پنجره به سمت کهکشان جاری می شود.

    مهدی میچانی فراهانی




    امضاء


  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان
    پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان

    آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
    معصومه مظلومه، کجا بود رضا جان


    بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
    سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان

    تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب
    کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان


    تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
    بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان

    یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
    چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان


    جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها
    این زهر، برای تو شفا بود رضا جان

    از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت
    اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان


    روزی که نبودیم در این عالم خاکی
    در سینه ما، سوز شما بود رضا جان

    از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
    عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان


    استاد حاج غلامرضا سازگار




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    امروز، عمارت بلند آوازه توس،
    غربت سراست و بر بالاى این بناى شهیر،
    کبوترى نیست که نالان نباشد.
    بر بالاى این بناى غریب،
    آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.

    مشهد، شعرهاى «دعبل» را به همراه دارد
    که هم صدا با رشته هاى روشن باران مى گرید.
    محفلى از مرثیه است و حرم،
    با تن پوشى از رنگ هاى عزلت،
    هم زبان غزل هاى اندوه زاست.

    در «بست»ها، جز مقام پرپر عاشقى،
    تصویر دیگرى چشم ها را پر نمى کند.
    در قاب امروز، توس را مى بینیم که زهر،
    چونان تیغ وحشى بر اندامش وارد آمده است.

    عصیان آشکار انگور است
    و به داغ نشاندن سینه چاکان مسیر رأفت.

    اُف بر این دنیا که حبّه هاى زهرآلود را
    کنار امام روشنى ها آورد!

    آه، اى رقت خراسانى تبار؛
    اى توس سر کرده با عشق!
    اى انگورهاى نرفته از خاطر!





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi