تحريم اسراف وتبذير وتشويق به اقتصاد وميانه روي وهدايت مردم به استفاده هاي صحيح از مال وسرمايه که موجب استحکام بنيان اجتماع وبي نيازي از بيگانگان مي شود وتعاليم بسيار ديگر همه در کنترل اين گرايش مردم به تجمل پرستي وحفظ اعتدال موثر است. از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روايت است: نحن معاشر الانبياء والاولياء براء من التکلف.(19) ما گروه پيغمبران واولياء از تکلف بيزاريم. در سيره پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم در ساده زيستن ودوري از تجملات حکايتهاي آموزنده بسيار است که با توجه به آنها نمي توان کساني را که تجملات خانه واطاق ونيز محل کارشان بسا به ميليونها بالغ مي شود ودر انواع تنعمات خارج از اندازه وغير لازم وبلکه لغو با وسايل تفريحي وسرگرمي گرانبها غرق وغافل زندگي مي کنند، براستي تربيت شده مکتب آن حضرت شمرد. پيشوا وپيامبري که وقتي پس از بازگشت از سفر وارد خانه يگانه فرزند عزيزش - که از بس او را دوست مي داشت هر وقت از سفري مي آمد اول به ديدار او مي شتافت ودر هنگام عزيمت به سفر آخرين کسي را که با او وداع مي کرد او بود - شد وبه ديدار او رفت، پرده هائي که بر در خانه دختر عزيزش آويخته بود مشاهده کرد، از خانه بيرون آمد، وقتي فاطمه زهرا (سلام الله عليها) آن پرده ها را نزد آن حضرت مي فرستند که به اهل صفه ويا فقراء بدهد، خوشحال ومسرور مي شود ومي فرمايد: فداها ابوها. معلوم است چقدر به زندگي دور از تکلفات وساده اهميت مي داده است. او همان بزرگواري است که وقتي با آن همه عظمت وشوکت وقدرت مکه را فتح مي کند در حالي که آن لشگر مجهز را - که از جهت تجهيزات ونفرات تا آن زمان شبه جزيره بخود نديده بود - زير فرمان داشت وهمه اشراف مکه افتخار مي کردند که از او مانند بزرگترين ابر قدرتها با تشريفات وغذاهاي رنگارنگ وسفره هاي گسترده پذيرائي نمايند، در چنين موقعيتي آن بنده خالص وخاص ومتواضع خدا در آن روز بزرگ وتاريخي به خانه ام هاني دختر مکرمه ابوطالب وخواهر اميرالمومنين علي عليه السلام مي رود - که بر حسب بعض اخبار همان خانه اي است که معراج وعروجش به عالم بالا از آنجا واقع شد - وقتي وارد بر او شد وتقاضائي را که او در مورد پناهندگان به خانه اش داشت، پذيرفت. فرمود: هل عندک من طعام ناکله؟. آيا طعامي داري که از آن بخوريم؟ عرض کرد: ليس عندي الا کسره يابسه واني لاستحيي ان اقدمها اليک. غير از نان پاره هاي خشک ندارم ومن حيا مي کنم که با آنها از شما پذيرائي کنم. فرمود: هلمي بهن. همان نان پاره ها را بياور. ورسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آن نان پاره ها را در مقداري آب تليک کرد، ام هاني قدري نمک هم حاضر کرد سپس فرمود: هل من ادام؟. آيا نان خورش است؟
ام هاني عرض کرد: غير از مقداري سرکه چيزي حاضر نيست، فرمود: بياور آن را سپس آن را بر روي آن نانها ريخت واز آن ميل فرمود، پس از آن حمد خداي عز وجل را بجا آورد وفرمود: نعم الادام الخل يا ام هاني لا يقفر بيت فيه خل. خوب نان خورشي است سرکه، خانه اي که در آن سرکه باشد خالي از نان خورش نيست.(20) اميرالمومنين علي عليه السلام نيز همين سيره وروش را داشت، در وقتي که خلافت ظاهري هم در اختيار او قرار گرفت معاش ولباس وبرخورداريهاي او از دنيا همان بود که همه شنيده وخوانده ايد. روزي احنف بن قيس بر معاويه وارد بود، هنگامي که سفره انداختند در آن همه رنگ غذا ديده مي شد که احنف از آنها تعجب کرد، از آن جمله يک رنگ غذائي بود که احنف آن را نشناخت، از معاويه پرسيد، در جواب گفت: اين روده هاي مرغابي است که از مغز آن را پر کرده، وبا روغن پسته سرخ شده وشکر بر آن پاشيده اند، احنف به گريه افتاد، معاويه از سبب گريه او پرسيد، گفت: بياد علي عليه السلام افتادم که روزي در خدمت او مشرف بودم وقتي هنگام افطار شد از من خواست که در خدمتش باشم، انباني سر به مهر نزد او آوردند، پرسيدم در اين انبان چيست؟ فرمود: آردي است از سبوس جو، از سر به مهر بودن آن پرسيدم: فرمود، مي ترسم حسن يا حسين آن را به روغن مخلوط نمايند(21) علي عليه السلام خودش لباس خود را وصله مي زد وقتي ابن عباس آن حضرت را در حال اصلاح کفش خود ديد، به ابن عباس فرمود:
ما قيمه هذا النعل؟. اين کفش چقدر قيمت دارد؟ عرض کرد: لا قيمه لها. بهائي ندارد.(22) فرمود: والله لهي احب الي من امرتکم الا ان اقيم حقا وادفع باطلا.(23) بخدا سوگند اين کفش بي قيمت از امارت وفرمانروائي بر شما نزد من بهتر است مگر آن که حقي را بپا دارم يا باطلي را دفع کنم. يعني اين منصب ومقام وقتي ارزشي دارد که صاحب آن با آن اقامه حق ودفع باطل نمايد، در جامعه موعود حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) نيز برنامه همين است وسيره آن حضرت همين سيره است، در احاديث آمده است: ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ وما طعامه الا الجشب.(24)
تذکر ورفع اشتباه
مفهوم اين ويژگيهاي جامعه اسلامي وسيره هاي حضرت پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم وائمه طاهرين عليهم السلام اين نيست که نبايد از نعمتهاي الهي وجمال حيات دنيا که جلوه هاي آن بسيار است وبي شمار وبر جمال خداوند جمال آفرين دلالت دارند بهره گرفت يا بکار وفعاليت وسعي وعمل وتوليد وزراعت وصناعت وعلومي که جامعه به آن نيازمند است نپرداخت وغرائز واستعدادات را حبس وضايع ومعطل نمود وگوشه گيري وکم کاري پيشه کرد اين افکار افکاري است که اسلام با آن به ضديت برخواسته وبا تعاليم آن سازش ندارد: