تمام فتنه ز حکم شریح قاضی شد
هموکه کیسه ی زر گرفت و راضی شد
کنون که دین محمد به قتل من بر پاست
فیا سیوف خزینی که ظهر عاشوراست
ظهر عاشورا که زیر خنجرم
دست بگشا سایه افکن بر سرم
از لب نی بشنوم صوت تورا
صوت انی لا ارالموت تورا
پرچم زلفت رها در باد شد
وز شمیمش کربلا ایجاد شد
آنچه شرح حال خویشان تو بود
تاب گیسوی پریشان تو بود
می روی بر نیزه تا شام خراب
تا لبی تر سازی از تشت شراب
می سزد نی نکته پردازی کند
در بیابان آتش اندازی کند
صبر کن نی از نفس افتاده است
ناله از دوش جرس افتاده است
کاروان بی میر و بی پشت و پناه
بی غل و زنجیر می افتد به راه
می رود منزل به منزل در کویر
تا بگوید سر بیعت با غدیر