🌷(اَللّهُم عَجِل لِوَلیکَ الفَرَج)🌷
✍معنای زندگی👇
🎋فیلسوف یونانی دکتر پاپادروس در پایان کلاس درسش با این پرسش به سخنرانی خود خاتمه داد :
*آیا كسی سؤالی دارد*❓
🟣یکی از شاگردانش به نام "رابرت فولگام" نویسندۀ مشهور در بین حضار بود.
🔵پرسید : جناب آقای دكتر پاپادروس ، معنی زندگی چیست❓
🟢بعضی از دانشجویان خندیدند‼️
🔷اما پاپادروس ، دانشجویان خود را به سکوت دعوت كرد ، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد ، داخل آن را گشت و آینۀ گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت :
🔶موقعی كه بچه بودم جنگ بود ، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینۀ شکسته ، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم.
🟠بزرگترین تکۀ آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ ، گِردش كردم.
🟤همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید.
🟣سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندنِ نور خورشید به هر سوراخ و سُنبه و دَرز و شکافِ كمد و صندوق خانه و تاریک ترین جاهایی كه نور خورشید ☀️ به آنها نمیرسید.
✅از این كه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط در اجسام و مکانهای مختلف را نورانی كنم به قدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
🟢در واقع ، بازتاباندن نور به تاریک ترین نقاط اطرافم ، بازی روزانۀ من شده بود.
✳️ آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم .
❇️بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود ، بلکه استعارهای بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم .
🟣بعدها دریافتم كه من ، خودِ نور و یا منبع آن نیستم ، بلکه نور و به عبارت دیگر ، حقیقتِ درک و دانش جایی دیگر است .
🟡تنها در صورتی تاریک ترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم .
🔶من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن اطلاع چندان درستی ندارم .
🔷با وجود این ، هرچه كه هستم ، میتوانم نور را به تاریک ترین نقاط عالم ، به سیاه ترین نقاط ذهن انسانها منعکس كنم .
🔵سبب تغییرِ بعضی چیزها در برخی از انسانها میگردم .
🟢شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند .
🟠به طور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم .
این معنی زندگی من است .
✅دکتر بعد از پایان درس ، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید ، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گِره خورده بودند ، تاباند و گفت :
🌐*به جایی که تاریک و ظلمانی است ، نور ببریم*
✳️*به جایی که امید نیست ، امید ببریم* .
💠*به جایی که دروغ هست ، راستی ببریم* .
🟢*به جایی که ظلم هست ، عدالت ببریم*
🟣*به جایی که کدورت هست ، مهر ببریم* .
🟠*به جایی که جنگ هست ، صلح ببریم*
🟡*به جایی که پر از هیاهو و داد و بیداد است ، آرام و قرار ببریم*
⚪️*به جایی که سستی و تنبلی است ، شور و شوق و نشاط ببریم*
🟤*به جایی که پُر رویی و بی ادبی حاکم است ، مرام و معرفت و ادب ببریم* .
🔻*به جایی که بیسوادی و بی هنری سیاهی ایجاد کرده ، سواد و مهارت ببریم*
🟢*به جایی که یادگیری مرده است ، دانایی و کارایی و زیستن و باهم زیستن را به ارمغان ببریم* .
و ....
🎋این معنای زندگی است🎋
🇮🇷🌹🇮🇷🌺🇮🇷