واينك متن برخى از روايات و گفتارهاى دانشمندان:
1. بعد از پايان جنگ جمل، على (عليه السلام) در بصره خطبه اى خواند و در ضمن آن خطبه از برخى حوادث آينده خبر داد يكى از ياران آن حضرت با تعجبى فراوان، به ايشان گفت: «لقد اُعطِيت يا أمير المؤمنين علمَ الغيب!» آيا شما «علم غيب» داريد و اين جمله اشاره به اين بود كه «علم غيب» اختصاص به خدا دارد زيرا خدا است كه ذاتاً به همه چيز آگاه است.
آن گرامى در پاسخ او خنديد و گفت: «ليس هو بعلم الغيب وانّما هو تعلّم من ذى علم...».
اين كه من از حوادث آينده خبر مى دهم «علم غيب» ذاتى و بدون تعليم الهى نيست بلكه به وسيله پيامبر خد(صلى الله عليه وآله وسلم) به من تعليم شده است....(24)
2. يحيى بن عبد اللّه بن الحسن به امام هفتم(عليه السلام) گفت: فدايت شوم اينان (گروهى از مردم) عقيده دارند كه شما «علم غيب» داريد.
حضرت در پاسخ او فرمود:...نه به خدا سوگند آنچه ما مى دانيم از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به ما رسيده و از آن حضرت آموخته ايم، لا واللّه ما هى إلاّ وراثة عن رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم).(25)
3. شيخ بزرگوار محمد بن محمد بن نعمان مفيد (م413) مى نويسد:
كسى را مى توان به طور مطلق داراى صفت «عالم به غيب» دانست كه علم او ذاتى باشد و از كسى نياموخته باشد و علم هيچ كس جز خداوند بزرگ ذاتى نيست و از اين رو شيعه معتقد است كه نبايد درباره امامان به طور مطلق گفته شود. عالم به غيب هستند بلكه بايد توضيح داده شود كه علم آنان مستفاد از امام قبل و از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و سرانجام به تعليم الهى است.(26)
4. مفسر عاليقدر شيعه مرحوم شيخ طبرسى (م.548) مى نويسد:
به عقيده شيعه كسى را مى توان با جمله «عالم به غيب» توصيف كرد كه همه غيب ها را بداند و علم او ذاتى باشد و هيچ كس جز خدا اين چنين نيست و امّا خبرهاى غيبى فراوانى كه دانشمندان شيعه و سنى از على(عليه السلام) و ساير امامان نقل كرده اند همه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به آنان رسيده و رسول خدا نيز از خداوند آموخته است.(27)
5. رشيدالدين محمد بن شهر آشوب مازندرانى (م. 588)مى نويسد:
پيامبر و امام از غيب آگاهى دارند امّا نه به اين معنى كه علم آنان ذاتى باشد بلكه خداوند، بخشى از علم غيب را به آنان آموخته است، وعقيده به اين كه علم آنان ذاتى است و با علم خدا تفاوتى ندارد مستلزم شرك مى باشد.(28)
6. كمال الدين ابن ميثم بحرانى (م. 679)مى نويسد:
منظور از علم غيبى كه جز خدا نمى داند علم غيبى است كه بدون تعليم و آموختن باشد و «علم غيب» بدون تعليم، اختصاص به به خدا دارد و جز خدا هر كس آگاهى از غيب پيدا كند به تعليم الهى بوده است.(29)
7. ابن ابى الحديد معتزلى (م. 655) مى نويسد:
ما انكار نمى كنيم كه در ميان افراد بشر اشخاصى باشند كه از غيب خبر بدهند امّا مى گوييم آگاهى آنان از غيب، مستند به خداوند است و خداوند وسيله آگاه شدن آنان را از غيب فراهم مى آورد.(30)
8. فضل بن روزبهان دانشمند سنى كه در سده نهم و دهم مى زيسته، با همه تعصبش در كتاب «ابطال نهج الباطل» مى نويسد:
روا نيست درباره كسى گفته شود: علم غيب دارد، آرى خبر دادن از غيب به تعليم الهى جايز است و راه اين تعليم با وحى است و يا الهام، البته نزد كسى كه الهام را يكى از راه هاى آگاهى از غيب مى داند.(31)
9. علامه مرحوم شيخ محمد حسين مظفر (م.1381) مى نويسد:
علم خدا ذاتى است و علم امامان (عليهم السلام) به تعليم الهى است و هيچ كس نبايد توهم كند كه علم امامان (عليهم السلام) مانند علم خدا است پس مانعى ندارد كه بگوييم امامان ذاتاً علم غيب ندارند امّا به تعليم الهى، از غيب آگاهى دارند.(32)
10. علاّمه طباطبايى در تفسير «الميزان» مى نويسد:
خداوند ذاتاً از غيب آگاه است و هر كس جز او از غيب آگاه باشد به تعليم او خواهد بود و هر جا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آگاهى خود از غيب را انكار مى كند و مى گويد: علم غيب ندارم معناى آن اين است كه مستقلاً و ذاتاً عالم به غيب نيستم و هر چه مى دانم از جانب خدا به من آموخته شده است.(33)