صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 48 , از مجموع 48

موضوع: آگاهى سوم (علم غيب)

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    8. (رَبِّ قَد آتَيْتَنى مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنى مِنْ تَأْويلِ الأَحاديثِ فاطِرَ السَّمواتِ وَالأَرْضِ أَنْتَ وَلِيّى فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصّالِحينَ).(69)
    «يوسف (عليه السلام) آنگاه كه پدر و مادر و برادران خود را در برابر خود سجده كنان ديد گفت:پرورگارا به من سلطنت و فرمانروايى و تأويل احاديث و تعبير خواب آموختى، اى آفريدگار آسمان ها و زمين، تو در دنيا و آخرت ولىّ من هستى مرا مسلمان بميران و به بندگان شايسته ات ملحق كن».
    در اين آيه تصريح شده است كه خداوند به يوسف(عليه السلام) تعبير و تأويل رؤيا را كه خود شعبه اى از آگاهى از غيب مى باشد آموخته است.
    ***
    9. (وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قَالَ أَحَدُهُما إِنّى أَرانى أَعْصِر خَمْراً وَقالَ الآخَرُ إنّى أَرانى أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسى خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِئْنا بِتأْويلِهِ إِنّا نريك مِنَ الْمُحْسِنينَ * ...يا صاحِبَي السِّجن أَمّا أَحَدُكُما فَيَسْقى رَبَّهُ خَمْراً وَأَما الآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيرُ مِنْ رَأْسِهِ...).(70)
    «هنگامى كه يوسف (عليه السلام) زندانى شد دو جوان هم با او زندانى شدند يك روز يكى از آنها به يوسف (عليه السلام) گفت:خواب ديدم كه انگورى مى فشارم و ديگرى گفت: خواب ديدم كه نانى بر روى سر گذارده ام و پرندگان از آن نان مى خورند و هر دو تعبير خواب خود را از يوسف (عليه السلام) خواستند و گفتند ما تو را از نيكوكاران مى بينيم يوسف در تعبير خواب اوّلى فرمود: تو ساقى پادشاه مى شوى و به دومى گفت: تو را به دار مى زنند و مرغان هوا بخشى از سرت را مى خورند...».
    و به تصريح قرآن مجيد همين طور هم شد. يكى از آنان نجات يافت و ساقى دربار گشت و ديگرى اعدام شد. روشن است كه اين تعبير خواب از خبرهاى غيبى حضرت يوسف به شمار مى آيد.
    ***
    10. (وَقالَ الْمَلِكُ إِنّى أرى سَبْعَ بَقَرات سِمان يَأَكُلْهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلات خُضْر وَأُخَرَ يابِسات... يُوسُفُ أَيُّها الصِّديقُ أَفْتِنا فِى سَبْعِ بَقَرات... قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنينَ دَاباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِى سُنْبُلهِ إِلاّ قَليلاً مِمّا تَأْكُلُونَ ثُمَّ يَأْتى مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِداد يَأْكُلن ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاّ قَليلاً مِمّا تُحْصنُون ثُمَّ يَأْتى مِنْ بَعْدْ ذلِكَ عامٌ فيهِ يُغاث النّاسُ وَ فيهِ يَعصِرُون).(71)
    «فرمانرواى مصر خوابى به شرح زير ديد: هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را مى خورند. و هفت خوشه سبز در كنار هفت خوشه خشكيده قرار دارد. از خواب بيدار شد و تعبير خواب خود را از اطرافيان خويش خواست سرانجام از يوسف(عليه السلام) تعبير آن را خواستند. يوسف (عليه السلام) در تعبير اين خواب فرمود: هفت سال به طور متوالى كشت مى كنيد و هر چه درو كرديد جز مقدار كمى كه مى خوريد در خوشه بگذاريد سپس هفت سال سخت پيش مى آيد. آنچه را كه اندوخته ايد مصرف مى كنيد و تنها اندكى را نگه داريد، پس از آن سال ديگرى پيش مى آيد كه در آن باران فراوان مى بارد و مردم از قحطى نجات مى يابند».
    در اين داستان يوسف در تعبير خواب پادشاه، از سه امر پنهانى پرده برداشت و خبر داد كه:
    الف: هفت سال نعمت همه جا را فرا مى گيرد و وضع كشاورزى بسيار خوب است.
    ب: پس از آن، هفت سال قطحى و خشك سالى پيش مى آيد كه درهاى رحمت به روى مردم بسته مى گردد.
    پ: سال پانزدهم بار ديگر رحمت حق، همه را فرا مى گيرد و مردم از نعمت هاى بزرگ الهى برخوردار مى شوند.
    ***
    11. (وَ يا قَوْمِ هذه ناقَةُ اللّه لَكُمْ آيَة فَذَرُوها تَأْكُلُ فِى أَرْضِ اللّهِ وَلا تَمَسُّوها بِسُوء فَيَأْخُذَكُم عَذابٌ قَريبٌ * فَعَقرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِى دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّام ذلِكَ وَعْدٌ غَيرُ مَكْذُوب).(72)
    حضرت صالح به قوم ثمود كه براى دعوت آنان به راه خداپرستى برانگيخته شده و ناقه اى به عنوان معجزه براى آنان آورده بود گفت: اى قوم! اين شتر خدا است كه معجزه اى براى شما مى باشد بگذاريد او در زمين خدا چرا كند و به او بدى نرسانيد كه عذابى نزديك، شما را فرا مى گيرد.
    امّا آن مردم به سخن صالح (عليه السلام) اعتنا نكردند و آن شتر را كشتند و خود را مستوجب خشم و عذاب الهى كردند در اين هنگام صالح آنان را هشدار داد كه پس از سه روز عذاب الهى آنان را خواهد گرفت و اينطور گفت:
    فقط سه روز در خانه هاى خود به سر بريد و بدانيد وعده الهى دروغ نيست.
    به تصريح قرآن مجيد همين طور هم شد يعنى پس از سه روز عذاب الهى آنان را فرا گرفت.
    چه خبر غيبى بالاتر از اين، كه پيامبرى از سرنوشت مردمى كه به معجزه الهى، احترام نگذاردند خبر مى دهد و مى گويد: بيش از سه روز در جهان زنده نخواهيد بود و عذاب الهى شما را نابود مى كند؟
    ***
    12. (وَوَرِثَ سُليمانُ داودَ وَقالَ يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمنا مَنْطِقَ الطَّيرِ وَأُوتينا مِنْ كُلِّ شَىء إِن هذا لَهُوَ الفَضلُ المُبين).(73)
    «سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! خدا زبان پرندگان را به ما آموخته است و از همه چيز به ما داده است اين ها(براى ما) فضيلت و برترى آشكار است».
    آيا آشنا بودن داود و سليمان به زبان پرندگان و آگاه بودن از مقصود آنان جز آگاهى از غيب است؟
    ***
    13. (حَتّى إِذا أَتوا عَلى وادِى النَّمل قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّها النَّملُ ادْخُلُوا مَساكِنكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُليمانُ وَجُنودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرون * فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها...).(74)
    «تا اين كه سپاهيان سليمان (عليه السلام) به وادى مورچگان رسيدند. مورچه اى گفت: اى مورچگان به لانه هاى خود برويد تا سليمان و سپاهيان او از روى غفلت شما را لگدكوب نكنند. سليمان از گفتار آن مورچه لبخندى زد و خندان شد».
    آيا آگاه بودن از زبان مورچگان آگاهى از غيب، آگاهى خارج از قلمرو حس عادى بشر نيست؟
    ***
    14.(وَتَفَقَّدَ الطَّير فَقالَ مالى لا أَرى الهُدْهُد أَمْ كانَ مِنَ الغائِبين...* فَمَكَثَ غَيرَ بَعيد فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبأ بِنَبأ يَقين...).(75)
    «سليمان گفت : چرا هدهد را نمى بينم؟ مگر او غايب است؟...كمى بعد، هدهد آمد و به سليمان گفت: چيزى ديده ام كه تو نديده اى و براى تو از «سبا» خبرى درست و يقينى آورده ام...».
    آيا فهميدن زبان هدهد آگاهى از غيب نيست؟
    ***
    15. (وَاُنَبِئُّكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرونَ فى بُيُوتِكُمْ...).(76)
    «عيسى (عليه السلام) آگاهى خود از غيب را در رديف ساير معجزات خود شمرده و مى گويد: معجزه من اين است كه نابينايان و مبتلايان به بيمارى برص را به اذن خدا شفا مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد و در خانه هاتان ذخيره مى كند خبر مى دهم».
    ***
    16. (يا بَنى إِسْرائيلَ إِنّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَوراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُول يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ...).(77)
    «مسيح (عليه السلام) مى گويد: اى فرزندان اسرائيل! من پيامبر خدا به سوى شما هستم و تورات موسى را تصديق مى كنم و به آمدن پيامبرى كه پس از من خواهد آمد و نامش احمد است شما را بشارت و مژده مى دهم».
    آيا خبر دادن عيسى از آمدن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كه آمدن او حدود ششصد سال با عيسى (عليه السلام) فاصله دارد اخبار از غيب نيست؟
    ***
    17.(وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِىّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمّا نَبَّأتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللّهُ عَليهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعرضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبأَكَ هذا قالَ نَبَّأنى العَليمُ الخَبيرُ...).(78)
    پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ، رازى را به يكى از همسران خود گفت(و به او سفارش كرد كه آن راز را فاش نكند) ولى او، راز پيامبر را به ديگرى گفت، خدا پيامبر را از جريان آگاه ساخت و به او خبر داد كه همسرش، راز او را به ديگرى گفته است پيامبر با اين كه آگاه شد همسرش همه راز را به ديگرى گفته امّا به قسمتى از آن اشاره كرد و به قسمت ديگر اشاره نكرد يعنى به همسرش گفت از رازى كه به تو سپردم فاش ساخته اى؟ همسرش او را تصديق كرد و پرسيد چه كسى تو را از اين جريان آگاه ساخت؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (نَبَّأَنى العَليمُ الخَبيرُ); خداى دانا و آگاه مرا باخبر ساخت.
    دقت در مجموع آيه، بخصوص جمله آخر(نَبَّأنى العَليمُ الخَبيرُ) به روشنى گواهى مى دهد كه خداوند او را از غير راه وحى قرآنى از پس پرده غيب آگاه ساخته بود.
    از آياتى كه تا اينجا نقل شد به خوبى استفاده مى شود كه پيامبران الهى چون آدم، نوح، يعقوب، يوسف، صالح، داود، سليمان، عيسى و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) از غيب خبر داده اند.
    و اكنون برخى از آياتى كه دلالت مى كند كه افرادى غير از پيامبران هم از غيب آگاهى داشته اند نقل مى شود تا واضح گردد كه آگاهى از غيب منحصر به پيامبران الهى نيست بلكه خدا به هر يك از بندگان خاص خود كه بخواهد چنين عنايتى مى كند و او را با غيب اين جهان آشنا مى سازد.
    ***
    18. (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكةُ يا مَريَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّركَ بِكَلمَة مِنْهُ اسْمهُ الْمَسيحُ عِيسى ابنُ مَرْيَم وَجيهاً فِى الدُّنيا وَالآخِرةِ وَمَنَ الْمُقَرَّبينَ * وَيُكَلِّمُ النّاسَ فِى الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصّالِحين).(79)
    «هنگامى كه فرشتگان به مريم (عليه السلام) گفتند: اى مريم خدا تو را به فرزندى نويد مى دهد كه نام وى مسيح، عيسى فرزند مريم، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه الهى است و در گهواره با مردم سخن مى گويد...».
    آيا آگاه شدن مريم كه شوهر هم نداشت از اين كه خدا فرزندى به اين نام و اين خصوصيات به او لطف مى كند آگاهى از غيب نيست آيا معنى آگاهى از غيب جز اين است كه انسان از امورى كه از نظر مردم پنهان است آگاه گردد؟».
    ***
    19. (وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلنا إِبْراهيمَ بِالْبُشرى قالُوا سَلاماً... * وَامْرأَتُهُ قائِمةٌ فَضَحِكتْ فَبشّرناها بإِسحاقَ وَمِنْ وَارءِ إِسحاقَ يَعْقُوبَ * قالَتْ يا وَيْلَتى أ أَلِدُ وَأَنا عَجُوزٌ وَهذا بَعْلى شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَىءٌ عَجيبٌ * قالُوا أَتَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتَ اللّه وَبَركاتهُ عَلَيْكُم أَهلَ البَيْت إِنّه حَميدٌ مَجيدٌ).(80)
    «فرستادگان ما(يعنى فرشتگان) با مژده به نزد ابراهيم(عليه السلام) رفتند و گفتند سلام بر تو... و همسر وى كه ايستاده بود خنديد. او را به اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب بشارت داديم گفت: واى بر من با اين كه خودم پير هستم و شوهرم نيز پير است چگونه صاحب فرزند خواهم شد؟ اين موضوع شگفت انگيز است، فرشتگان به او گفتند مگر از كار خدا تعجب مى كنى؟ رحمت و بركات خدا بر شما خاندان باد خدا حميد و مجيد، ستوده و بزرگوار است».
    آيا آگاه شدن همسر حضرت ابراهيم از اين كه در پيرى خدا بـه او فرزندى عطا مى كنـد جز آگاهى از غيب اسـت؟ آيا چنيـن موضوعـاتى كه توسط فرشتگان در اختيـار بنـدگان خـدا كه پيامبر هم نيستند گذارده مى شود جز تعليم و آگاه كردن از غيب است؟
    ***
    20.(وَأَوْحَيْنا إِلى أُمّ مُوسى اَنِ ارْضِعيهِ فَإِذا خَفْتِ عَليهِ فَأَلقيه فِى اليَمِّ وَلا تَخافى وَلاتَحزَنى إِنّا رادّوهُ إِليكِ وجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ).(81)
    «به مادر موسى (عليه السلام) وحى كرديم كه موسى را شير بده پس هنگامى كه بر او ترسيدى او را به دريا بيانداز و نترس و محزون مباش ما او را به تو برمى گردانيم و او را از پيامبران مرسل قرار مى دهيم».
    از اين آيه برمى آيد كه مادر موسى از آينده او و از اين كه خدا او را حفظ مى كند و به مادر، برمى گرداند; آگاه شد آيا اينها جز آگاهى از غيب است؟

    ***
    با دقت در اين بيست آيه اى كه ياد شد جـاى هيـچ شك و ترديـدى در اين مسألـه باقى نمى مانـد و روشـن مى شود كه امكان آگاهى پيامبـران و برخى ديگر از بندگان خدا، از غيـب و نيز فعليت و تحقق آن، يكى از مسائل مسلم قرآن مجيد است.(82)
    بنابراين كسى كه به قرآن ايمان داشته باشد نمى تواند آگاهى از غيب را براى بشر، غير ممكن بداند و بگويد آگاهى از غيب اختصاص به خدا دارد، و براى اثبات اين حرف نادرست، به آياتى كه ظاهراً علم غيب را به خدا اختصاص مى دهد، استدلال كند.(83)




    امضاء





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    9. (وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قَالَ أَحَدُهُما إِنّى أَرانى أَعْصِر خَمْراً وَقالَ الآخَرُ إنّى أَرانى أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسى خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِئْنا بِتأْويلِهِ إِنّا نريك مِنَ الْمُحْسِنينَ * ...يا صاحِبَي السِّجن أَمّا أَحَدُكُما فَيَسْقى رَبَّهُ خَمْراً وَأَما الآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيرُ مِنْ رَأْسِهِ...).(70)
    «هنگامى كه يوسف (عليه السلام) زندانى شد دو جوان هم با او زندانى شدند يك روز يكى از آنها به يوسف (عليه السلام) گفت:خواب ديدم كه انگورى مى فشارم و ديگرى گفت: خواب ديدم كه نانى بر روى سر گذارده ام و پرندگان از آن نان مى خورند و هر دو تعبير خواب خود را از يوسف (عليه السلام) خواستند و گفتند ما تو را از نيكوكاران مى بينيم يوسف در تعبير خواب اوّلى فرمود: تو ساقى پادشاه مى شوى و به دومى گفت: تو را به دار مى زنند و مرغان هوا بخشى از سرت را مى خورند...».
    و به تصريح قرآن مجيد همين طور هم شد. يكى از آنان نجات يافت و ساقى دربار گشت و ديگرى اعدام شد. روشن است كه اين تعبير خواب از خبرهاى غيبى حضرت يوسف به شمار مى آيد.
    امضاء




  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض



    10. (وَقالَ الْمَلِكُ إِنّى أرى سَبْعَ بَقَرات سِمان يَأَكُلْهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلات خُضْر وَأُخَرَ يابِسات... يُوسُفُ أَيُّها الصِّديقُ أَفْتِنا فِى سَبْعِ بَقَرات... قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنينَ دَاباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِى سُنْبُلهِ إِلاّ قَليلاً مِمّا تَأْكُلُونَ ثُمَّ يَأْتى مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِداد يَأْكُلن ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاّ قَليلاً مِمّا تُحْصنُون ثُمَّ يَأْتى مِنْ بَعْدْ ذلِكَ عامٌ فيهِ يُغاث النّاسُ وَ فيهِ يَعصِرُون).(71)
    «فرمانرواى مصر خوابى به شرح زير ديد: هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را مى خورند. و هفت خوشه سبز در كنار هفت خوشه خشكيده قرار دارد. از خواب بيدار شد و تعبير خواب خود را از اطرافيان خويش خواست سرانجام از يوسف(عليه السلام) تعبير آن را خواستند. يوسف (عليه السلام) در تعبير اين خواب فرمود: هفت سال به طور متوالى كشت مى كنيد و هر چه درو كرديد جز مقدار كمى كه مى خوريد در خوشه بگذاريد سپس هفت سال سخت پيش مى آيد. آنچه را كه اندوخته ايد مصرف مى كنيد و تنها اندكى را نگه داريد، پس از آن سال ديگرى پيش مى آيد كه در آن باران فراوان مى بارد و مردم از قحطى نجات مى يابند».
    در اين داستان يوسف در تعبير خواب پادشاه، از سه امر پنهانى پرده برداشت و خبر داد كه:
    الف: هفت سال نعمت همه جا را فرا مى گيرد و وضع كشاورزى بسيار خوب است.
    ب: پس از آن، هفت سال قطحى و خشك سالى پيش مى آيد كه درهاى رحمت به روى مردم بسته مى گردد.
    پ: سال پانزدهم بار ديگر رحمت حق، همه را فرا مى گيرد و مردم از نعمت هاى بزرگ الهى برخوردار مى شوند.
    ***

    امضاء




  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض



    11. (وَ يا قَوْمِ هذه ناقَةُ اللّه لَكُمْ آيَة فَذَرُوها تَأْكُلُ فِى أَرْضِ اللّهِ وَلا تَمَسُّوها بِسُوء فَيَأْخُذَكُم عَذابٌ قَريبٌ * فَعَقرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِى دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّام ذلِكَ وَعْدٌ غَيرُ مَكْذُوب).(72)
    حضرت صالح به قوم ثمود كه براى دعوت آنان به راه خداپرستى برانگيخته شده و ناقه اى به عنوان معجزه براى آنان آورده بود گفت: اى قوم! اين شتر خدا است كه معجزه اى براى شما مى باشد بگذاريد او در زمين خدا چرا كند و به او بدى نرسانيد كه عذابى نزديك، شما را فرا مى گيرد.
    امّا آن مردم به سخن صالح (عليه السلام) اعتنا نكردند و آن شتر را كشتند و خود را مستوجب خشم و عذاب الهى كردند در اين هنگام صالح آنان را هشدار داد كه پس از سه روز عذاب الهى آنان را خواهد گرفت و اينطور گفت:
    فقط سه روز در خانه هاى خود به سر بريد و بدانيد وعده الهى دروغ نيست.
    به تصريح قرآن مجيد همين طور هم شد يعنى پس از سه روز عذاب الهى آنان را فرا گرفت.
    چه خبر غيبى بالاتر از اين، كه پيامبرى از سرنوشت مردمى كه به معجزه الهى، احترام نگذاردند خبر مى دهد و مى گويد: بيش از سه روز در جهان زنده نخواهيد بود و عذاب الهى شما را نابود مى كند؟

    امضاء




  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    ***
    12. (وَوَرِثَ سُليمانُ داودَ وَقالَ يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمنا مَنْطِقَ الطَّيرِ وَأُوتينا مِنْ كُلِّ شَىء إِن هذا لَهُوَ الفَضلُ المُبين).(73)
    «سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! خدا زبان پرندگان را به ما آموخته است و از همه چيز به ما داده است اين ها(براى ما) فضيلت و برترى آشكار است».
    آيا آشنا بودن داود و سليمان به زبان پرندگان و آگاه بودن از مقصود آنان جز آگاهى از غيب است؟

    امضاء




  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    ***
    13. (حَتّى إِذا أَتوا عَلى وادِى النَّمل قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّها النَّملُ ادْخُلُوا مَساكِنكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُليمانُ وَجُنودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرون * فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها...).(74)
    «تا اين كه سپاهيان سليمان (عليه السلام) به وادى مورچگان رسيدند. مورچه اى گفت: اى مورچگان به لانه هاى خود برويد تا سليمان و سپاهيان او از روى غفلت شما را لگدكوب نكنند. سليمان از گفتار آن مورچه لبخندى زد و خندان شد».
    آيا آگاه بودن از زبان مورچگان آگاهى از غيب، آگاهى خارج از قلمرو حس عادى بشر نيست؟

    امضاء




  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    ***
    14.(وَتَفَقَّدَ الطَّير فَقالَ مالى لا أَرى الهُدْهُد أَمْ كانَ مِنَ الغائِبين...* فَمَكَثَ غَيرَ بَعيد فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبأ بِنَبأ يَقين...).(75)
    «سليمان گفت : چرا هدهد را نمى بينم؟ مگر او غايب است؟...كمى بعد، هدهد آمد و به سليمان گفت: چيزى ديده ام كه تو نديده اى و براى تو از «سبا» خبرى درست و يقينى آورده ام...».
    آيا فهميدن زبان هدهد آگاهى از غيب نيست؟

    امضاء




  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    ***
    15. (وَاُنَبِئُّكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرونَ فى بُيُوتِكُمْ...).(76)
    «عيسى (عليه السلام) آگاهى خود از غيب را در رديف ساير معجزات خود شمرده و مى گويد: معجزه من اين است كه نابينايان و مبتلايان به بيمارى برص را به اذن خدا شفا مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد و در خانه هاتان ذخيره مى كند خبر مى دهم».
    ***
    16. (يا بَنى إِسْرائيلَ إِنّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَوراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُول يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ...).(77)
    «مسيح (عليه السلام) مى گويد: اى فرزندان اسرائيل! من پيامبر خدا به سوى شما هستم و تورات موسى را تصديق مى كنم و به آمدن پيامبرى كه پس از من خواهد آمد و نامش احمد است شما را بشارت و مژده مى دهم».
    آيا خبر دادن عيسى از آمدن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كه آمدن او حدود ششصد سال با عيسى (عليه السلام) فاصله دارد اخبار از غيب نيست؟
    ***
    17.(وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِىّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمّا نَبَّأتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللّهُ عَليهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعرضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبأَكَ هذا قالَ نَبَّأنى العَليمُ الخَبيرُ...).(78)
    پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ، رازى را به يكى از همسران خود گفت(و به او سفارش كرد كه آن راز را فاش نكند) ولى او، راز پيامبر را به ديگرى گفت، خدا پيامبر را از جريان آگاه ساخت و به او خبر داد كه همسرش، راز او را به ديگرى گفته است پيامبر با اين كه آگاه شد همسرش همه راز را به ديگرى گفته امّا به قسمتى از آن اشاره كرد و به قسمت ديگر اشاره نكرد يعنى به همسرش گفت از رازى كه به تو سپردم فاش ساخته اى؟ همسرش او را تصديق كرد و پرسيد چه كسى تو را از اين جريان آگاه ساخت؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (نَبَّأَنى العَليمُ الخَبيرُ); خداى دانا و آگاه مرا باخبر ساخت.
    دقت در مجموع آيه، بخصوص جمله آخر(نَبَّأنى العَليمُ الخَبيرُ) به روشنى گواهى مى دهد كه خداوند او را از غير راه وحى قرآنى از پس پرده غيب آگاه ساخته بود.
    از آياتى كه تا اينجا نقل شد به خوبى استفاده مى شود كه پيامبران الهى چون آدم، نوح، يعقوب، يوسف، صالح، داود، سليمان، عيسى و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) از غيب خبر داده اند.
    و اكنون برخى از آياتى كه دلالت مى كند كه افرادى غير از پيامبران هم از غيب آگاهى داشته اند نقل مى شود تا واضح گردد كه آگاهى از غيب منحصر به پيامبران الهى نيست بلكه خدا به هر يك از بندگان خاص خود كه بخواهد چنين عنايتى مى كند و او را با غيب اين جهان آشنا مى سازد.
    ***
    18. (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكةُ يا مَريَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّركَ بِكَلمَة مِنْهُ اسْمهُ الْمَسيحُ عِيسى ابنُ مَرْيَم وَجيهاً فِى الدُّنيا وَالآخِرةِ وَمَنَ الْمُقَرَّبينَ * وَيُكَلِّمُ النّاسَ فِى الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصّالِحين).(79)
    «هنگامى كه فرشتگان به مريم (عليه السلام) گفتند: اى مريم خدا تو را به فرزندى نويد مى دهد كه نام وى مسيح، عيسى فرزند مريم، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه الهى است و در گهواره با مردم سخن مى گويد...».
    آيا آگاه شدن مريم كه شوهر هم نداشت از اين كه خدا فرزندى به اين نام و اين خصوصيات به او لطف مى كند آگاهى از غيب نيست آيا معنى آگاهى از غيب جز اين است كه انسان از امورى كه از نظر مردم پنهان است آگاه گردد؟».
    ***
    19. (وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلنا إِبْراهيمَ بِالْبُشرى قالُوا سَلاماً... * وَامْرأَتُهُ قائِمةٌ فَضَحِكتْ فَبشّرناها بإِسحاقَ وَمِنْ وَارءِ إِسحاقَ يَعْقُوبَ * قالَتْ يا وَيْلَتى أ أَلِدُ وَأَنا عَجُوزٌ وَهذا بَعْلى شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَىءٌ عَجيبٌ * قالُوا أَتَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتَ اللّه وَبَركاتهُ عَلَيْكُم أَهلَ البَيْت إِنّه حَميدٌ مَجيدٌ).(80)
    «فرستادگان ما(يعنى فرشتگان) با مژده به نزد ابراهيم(عليه السلام) رفتند و گفتند سلام بر تو... و همسر وى كه ايستاده بود خنديد. او را به اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب بشارت داديم گفت: واى بر من با اين كه خودم پير هستم و شوهرم نيز پير است چگونه صاحب فرزند خواهم شد؟ اين موضوع شگفت انگيز است، فرشتگان به او گفتند مگر از كار خدا تعجب مى كنى؟ رحمت و بركات خدا بر شما خاندان باد خدا حميد و مجيد، ستوده و بزرگوار است».
    آيا آگاه شدن همسر حضرت ابراهيم از اين كه در پيرى خدا بـه او فرزندى عطا مى كنـد جز آگاهى از غيب اسـت؟ آيا چنيـن موضوعـاتى كه توسط فرشتگان در اختيـار بنـدگان خـدا كه پيامبر هم نيستند گذارده مى شود جز تعليم و آگاه كردن از غيب است؟
    ***
    20.(وَأَوْحَيْنا إِلى أُمّ مُوسى اَنِ ارْضِعيهِ فَإِذا خَفْتِ عَليهِ فَأَلقيه فِى اليَمِّ وَلا تَخافى وَلاتَحزَنى إِنّا رادّوهُ إِليكِ وجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ).(81)
    «به مادر موسى (عليه السلام) وحى كرديم كه موسى را شير بده پس هنگامى كه بر او ترسيدى او را به دريا بيانداز و نترس و محزون مباش ما او را به تو برمى گردانيم و او را از پيامبران مرسل قرار مى دهيم».
    از اين آيه برمى آيد كه مادر موسى از آينده او و از اين كه خدا او را حفظ مى كند و به مادر، برمى گرداند; آگاه شد آيا اينها جز آگاهى از غيب است؟
    ***
    با دقت در اين بيست آيه اى كه ياد شد جـاى هيـچ شك و ترديـدى در اين مسألـه باقى نمى مانـد و روشـن مى شود كه امكان آگاهى پيامبـران و برخى ديگر از بندگان خدا، از غيـب و نيز فعليت و تحقق آن، يكى از مسائل مسلم قرآن مجيد است.(82)
    بنابراين كسى كه به قرآن ايمان داشته باشد نمى تواند آگاهى از غيب را براى بشر، غير ممكن بداند و بگويد آگاهى از غيب اختصاص به خدا دارد، و براى اثبات اين حرف نادرست، به آياتى كه ظاهراً علم غيب را به خدا اختصاص مى دهد، استدلال كند.(83)




    چند خبر غيبى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)
    1. گنج هاى كسرى را تصرف مى كنيد
    عدى بن حاتم مى گويد:حضور پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم. شخصى آمد و اظهار نيازمندى كرد، چيزى نگذشت ديگرى آمد از ناامنى راه شكايت كرد، در اين هنگام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)رو به من كرد و گفت:
    حيره(84) را ديده اى گفتم: اوصاف آن را شنيده ام امّا نديده ام. فرمود:
    چيزى نمى گذرد كه امنيت سراسر منطقه را فرا مى گيرد و كاروان به قصد زيارت خانه خدا از «حيره» حركت مى كند و در اين راه جز از خدا نمى ترسد سپس افزود: اگر از عمرى برخوردار شوى از گروهى خواهى بود كه گنج هاى كسرى را فتح خواهند كرد....
    عدى مى گويد: زنده ماندم و ديدم كاروان از حيره به قصد زيارت خانه خدا حركت كرد و بر سراسر منطقه امنيت حكومت مى كرد، ومن نيز از افرادى بودم كه گنج هاى كسرى را فتح كردند.(85)
    ***
    2. اين مرد رئيس خوارج نهروان (86) خواهد شد
    مردى از بنى تميم ـ هنگام تقسيم غنايم جنگى ـ از روى اعتراض به پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)گفت: از جاده عدالت خارج مشو! پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟ اگر عدالت پيشه نباشم زيانكار خواهم بود.
    يكى از اصحاب گفت: اجازه دهيد به خاطر اين جسارتى كه به شما كرد او را به قتل برسانيم، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) موافقت نكرد و فرمود: اين مرد رئيس گروهى خواهد بود كه اگر نماز و روزه آنها را ببينيد; نماز و روزه خود را بسيار ناچيز مى شماريد امّا با اين وصف از دين خارج مى شوند همان طور كه تير از كمان خارج مى گردد.(87)

    اين مرد همان «ذو الخويصرة» رئيس «خوارج نهروان» بود كه در تاريخ سرگذشت او ثبت شده است.
    ***
    3. على جان تو در ماه رمضان در حال نماز كشته مى شوى
    رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) پيش از ماه رمضان خطبه اى پيرامون اين ماه و برترى هاى آن ايراد كردند. در پايان على (عليه السلام) برخاست و گفت: اى رسول خدا! با ارزش ترين كار در اين ماه چيست؟
    رسول خدا فرمود: ورع و پرهيز از محرمات و گناهان، اين جمله را فرمود و به گريه افتاد. على (عليه السلام) گفت: چرا گريه مى كنيد؟ فرمود: براى آنچه در چنين ماهى براى تو پيش مى آيد.
    گويا مى بينم كه در حال نماز هستى و شقى ترين مردم همتاى كشنده شتر صالح، محاسن ترا به خون سرت رنگين مى كند.
    على (عليه السلام) عرض كرد: آيا هنگامى كه كشته مى شوم از سلامت دين برخوردارم؟ فرمود: آرى(88) (مقصود از اين سؤال اين بود كه اگر دينم محفوظ باشد و كشته شوم غمگين نيستم زيرا مصيبت بزرگ آن است كه انسان، بى ايمان، از دنيا برود).
    پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) در اين سخن، از كشته شدن على (عليه السلام) و اين كه اين حادثه در ماه رمضان پيش مى آيد و نيز در حال نماز واقع خواهد شد خبر داد و هر كدام از اين ها يك خبر غيبى مستقل به شمار مى آيد.
    ***
    4. ابوذر تنها مى ميرد
    در جنگ تبوك شتر ابوذر از راه رفتن باز ماند و ابوذر از ارتش اسلام عقب افتاد. مقدارى معطل شتر شد امّا ديد اگر بخواهد بيش از اين معطل شود بيشتر عقب مى ماند اين بود كه شتر را رها كرد و اثاث سفر را برداشت و به راه افتاد تا خود را به ارتش اسلام برساند. ارتش در نقطه اى براى استراحت فرود آمده بودند ناگهان سيماى شخصى كه پياده و تنها مى آمد نمايان شد. كسى از مسلمانان به رسول خدا گفت: ببينيد شخصى از دور، تنها و پياده مى آيد. حضرت فرمود: اميد است ابوذر باشد.
    هنگامى كه خوب نگاه كردند ديدند ابوذر است با خوشحالى زياد گفتند: اى رسول خدا! به خدا سوگند ابوذر است. رسول خدا فرمود: خدا ابوذر را رحمت كند تنها راه مى رود و تنها مى ميرد و تنها برانگيخته مى شود.
    ساليان درازى گذشت، حوادث نامطلوبى براى اسلام و مسلمين پيش آمد از جمله اين كه همه مسلمين شاهد بودند كه ابوذر به دستور عثمان به بيابان «ربذه» دور از اجتماع و آبادى تبعيد شد و در همان جا با وضع رقت بارى جان سپرد.
    كاروانى از آن جا عبور مى كرد. از مرگ ابوذر مطلع شدند. يكى از ياران پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)(عبد اللّه بن مسعود) در آن كاروان بود. همين كه آن منظره را ديد گريه كنان گفت:
    صدق رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)تمشى وحدك وتموت وحدك وتبعث وحدك.
    «راست گفت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) كه فرمود: اى ابوذر! تنها راه مى روى و تنها مى ميرى و تنها زنده مى شوى».
    و سرانجام ابوذر با كوشش آن كاروان در همان بيابان بخاك سپرده شد».(89)
    ***
    5. عايشه با على (عليه السلام) جنگ خواهد كرد
    پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به همسرش عايشه گفت: گويا مى بينم كه به قصد جنگ با على (عليه السلام) از «حوأب»(90) عبور مى كنى و سگ هاى آنجا در برابر تو پارس مى كنند. تو با على نبرد مى كنى در حالى كه در اين نبرد ستمگرى. اى عايشه! مبادا چنين كنى.(91)
    ***
    6. اى على! تو با سه گروه نبرد خواهى كرد
    پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) از آينده تاريك امت آگاه بود و از پيدايش فرقه هاى پيمان شكن و ستمگر و مرتد خبر داد و به على (عليه السلام) يادآورى كرد كه تو با اين سه گروه نبرد خواهى كرد.
    يا على! تقاتل الناكثين والقاسطين والمارقين.
    تو با گروه پيمان شكن و گروه ستمگر و گروه منحرف نبرد خواهى كرد.(92)
    ***
    7. عمار ياسر به دست گروه ستمگر كشته مى شود
    عمار ياسر، جوان نيرومند مسلمان براى ساختن مسجد با آوردن سنگ، به مسلمين كمك مى كرد. ديگران از سادگى او سوء استفاده كرده و بيش از مقدار تحمل وى بر او بار كردند. عمار نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: اى رسول خدا! اينان مرا كشتند و بيش از تواناييم به من تحميل مى كنند.
    پيامبر با دست خود خاك هايى كه بر پشت او بود پاك كرد و از اين راه، به او اظهار لطف نمود و سپس فرمود: اينان تو را نمى كشند. گروه ستمگرى تو را خواهند كشت:«انّما تقتلك الفئة الباغية».
    اين خبر غ(93)يبى رسول گرامى اسلام در جنگ صفين جامه تحقق پوشيد و همان طور كه حضرت خبر داده بود عمار در ركاب اميرمؤمنان (عليه السلام) به دست هواداران معاويه كه گروه ستمگر و «فئه باغيه» بودند به شهادت رسيد.
    و پس از كشته شدن عمار ولوله عجيبى در لشكر معاويه افتاد. زيرا اين خبر غيبى پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم)را همه شنيده بودند و با كشته شدن عمار به دست ارتش معاويه، واضح شد كه ارتش او همان گروهى هستند كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) آنان را به عنوان «گروه ستمگر» ياد كرده است و نيز روشن شد كه على(عليه السلام) و ياران او بر حق هستند و همين پيش آمد موجب شد كه برخى از آنان كه حاضر نبودند به على (عليه السلام) در اين جنگ كمك كنند از ترديد و دو دلى به درآمده و به ارتش آن حضرت پيوستند.
    ***
    8. شيرويه خسرو پرويز را به قتل رساند
    پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) ضمن دعوت سران كشورهاى جهان، نامه اى به خسرو پرويز نوشت و از او خواست كه اسلام بياورد و از آيين آتش پرستى دست بردارد. وى از شيوه نگارش نامه آن حضرت، سخت ناراحت شد و به استاندار يمن كه «باذان» نام داشت نوشت كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را به وسيله افرادى دلاور دستگير كند و رهسپار ايران سازد.
    مأموران «باذان» وارد مدينه شدند و جريان را به آن حضرت گفتند حضرت به آنان فرمود: فردا بياييد فردا كه آمدند به آنان گفت:به يمن برگرديد و به «باذان» بگوييد خداوند، شيرويه فرزند خسرو پرويز را بر او مسلط كرد و او را به قتل رسانيد، و دين و قدرت من به سرزمين ايران خواهد رسيد و همه جهان را فرا خواهد گرفت.(94)
    و بدين ترتيب آن حضرت از حادثه اى كه در ايران اتفاق افتاده بود و هنوز هيچ كس خبر نداشت آگاه بود و به آنان خبر داد و نيز از آينده اسلام كه همه جهان را فرا مى گيرد گزارش داد.
    ***
    9. اى زبير! با على نبرد مى كنى در حالى كه تو ستمگرى
    در جنگ جمل على (عليه السلام) به زبير گفت: آيا به خاطر دارى كه يك روز من و تو در سقيفه با گروهى از انصار بوديم و رسول خد(صلى الله عليه وآله وسلم) به تو گفت آيا على را دوست دارى؟ پاسخ دادى چه چيز مانع دوستى من نسبت به على است؟ حضرت فرمود: به زودى بر او شورش مى كنى و با او مى جنگى در حالى كه تو ستمگرى.
    زبير كلام على (عليه السلام) را تصديق كرد....(95)
    ***
    10. بنى اميه بر جان و مال و دين مسلمانان مسلط مى شوند
    پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) از آينده تاريك جامعه اسلامى و تسلط فرزندان اميه بر مردم، خبر مى دهد و مى فرمايد:
    «إذا كملت بنو أميه ثلاثين رجلاً اتخذوا بلاد اللّه دولا وعباد اللّه خولاً ودين اللّه دغلاً».
    «هنگامى كه بنى اميه به سى تن برسند سرزمين هاى اسلامى را از آن خود مى سازند و ولايت و حكومت بين آنان دست به دست مى گردد و بندگان خدا را برده خود قرار مى دهند و آيين الهى را تخريب مى كنند».(96)
    وقتى ابوذر غفارى اين خبر را براى عثمان نقل كرد وى به خود لرزيد و كسى را دنبال على (عليه السلام) فرستاد تا از صحت و استوارى اين خبر آگاه گردد. على (عليه السلام) در مجلس عثمان، ابوذر را تصديق كرد و فرمود: اين خبر را از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيده ام.
    اين گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در زمان زمامدارى عثمان و پس از وى در زمان معاويه و يزيد و ديگران به روشنى تحقق يافت و حكومت اموى در دوران هاى مختلف چه در زمان عثمان و چه در زمان معاويه و چه در زمان آل مروان چهره تاريخ اسلام و انسانيت را سياه كرد.
    حاكمان اموى اموال عمومى و بيت المال را غارت كرده و داراى كاخ هاى وسيع و مزرعه هاى فراوان و نقدينه هاى حيرت زا بودند و با مسلمانان به سان برده معامله مى كردند.
    ***
    اين بود ده مورد از خبرهاى غيبى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كه در كتاب هاى حديث و تاريخ نقل شده است و ما اين چند مورد را به عنوان نمونه يادآور شديم و گرنه جمع آورى همه خبرهاى غيبى آن حضرت احتياج به تأليفى جداگانه دارد.
    8 - نهج البلاغه : و خبرهاى غيبى على (عليه السلام)
    1. شهر بصره غرق مى شود
    پس از اين كه جنگ جمل به پايان رسيد و بصره فتح شد; على(عليه السلام) خطبه اى ايراد كرد كه بخشى از آن، از خبرهاى غيبى آن حضرت به شمار مى آيد.فرمود:
    «وايم اللّه لتغرقن بلدتكم كانّى بمسجدكم كجؤجؤ سفينة...».
    «به خدا سوگند شهر شما غرق مى شود و مسجد شما بسان سينه كشتى(كه بدنه آن در آب فرو مى رود و تنها سينه اش روى آب ظاهر است) ديده مى شود. خداوند از بالا و پايين به اين شهر عذاب خواهد فرستاد».(97)
    ابى ابى الحديد در شرح اين كلام مى نويسد:
    بصره تاكنون دوبار در آب غرق شده است يك بار در زمان «القادر باللّه» و بار ديگر در زمان «القائم بامر اللّه» طغيان آب هاى خليج فارس اين شهر را در آب فرو برد و از آن همه ساختمان تنها قسمتى از مسجد جامع همان طور كه على(عليه السلام) خبر داده بود در ميان آب ديده مى شد و در اين دو حادثه تمام خانه ها ويران گشت و جمعيت زيادى غرق شدند.(98)
    ***
    2. معاويه بر سرزمين عراق مسلط مى گردد
    اميرمؤمنان (عليه السلام) خبر مى دهد كه او پيش از معاويه از دنيا مى رود و معاويه پس از او بر عراق مسلط مى گردد و سپس مى افزايد:
    «انّه سيأمركم بسبى والبراءة منّى...».
    «از شما مى خواهد كه به من ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد...». (99)
    همان طور كه على (عليه السلام) خبر داده بود،معاويه پس از آن حضرت بر عراق مسلط شد و از مردم خواست كه به آن حضرت ناسزا بگويند و از او بيزارى جويند و داستان اسف انگيز ناسزاگويى به على(عليه السلام) حتى در خطبه هاى نماز جمعه كه از زمان معاويه به دستور او مرسوم شده بود; در تواريخ ثبت و ضبط است.(100)
    ***
    3. از آنها ده نفر جان به سلامت نمى برند و از شما هم ده نفر كشته نمى شوند
    در نبردى كه ميان امام (عليه السلام) و خوارج در كنار نهروان رخ داد; پس از اتمام حجت، و بازگشت گروهى از آنان به صفوف امام، آن حضرت رو به ياران خود كرد و فرمود:
    مصارعهم دون النطفة واللّه لا يفلت منهم عشرة ولا يهلك منكم عشرة.(101)
    «قتلگاه آنان كنار آب نهروان است به خدا سوگند، از گروه آنان ده نفر جان به سلامت نمى برند و از شما هم ده تن كشته نمى شود».
    ابن ابى الحديد مى گويد: اين خبر غيبى يكى از معجزات على(عليه السلام) است كه نقل آن نزديك به تواتر رسيده است و در نبردى كه ميان امام و خوارج نهروان رخ داد همه شاهد بودند كه نه نفر از خوارج جان به سلامت بردند و از ميان ياران على (عليه السلام) فقط هشت تن به شهادت رسيدند.(102)
    ***
    4. مروان بن حكم حكومت بسيار كوتاهى خواهد داشت
    مروان بن حكم در جنگ جمل اسير شد و امام حسن وامام حسين (عليهم السلام) از پدر عفو او را خواستند. حضرت او را آزاد كرد، و سپس فرمود:
    «أَما إِنَّ لَهُ اِمْرَةً كلعقة الكلبِ أنَفَه وهو أبو الاكبُشِ الأربعةِ وستَلقى الأُمة منه ومن وُلدِهِ يوماً أحمرَ».(103)
    «آگاه باشيد براى اين مروان فرمانروايى كوتاهى است بسان ليسيدن سگ بينى خود را(اين تعبير كنايه از كوتاهى مدت فرمانروايى است). او پدر چهار رئيس است و امت اسلامى از فرمانروايى او و فرزندانش روزگار خونينى به خود خواهند ديد».
    همانطور كه آن حضرت خبر داده بود; مروان به حكومت رسيد امّا حكومت او بيش از نه ماه طول نكشيد و چهار فرزندش عبدالملك و عبدالعزيز، بشر و محمد به ترتيب به رياست رسيدند عبدالملك، خليفه شد و آن سه والى مصر وعراق و جزيره شدند.
    و امت اسلامى از مروان و فرزندانش روزهاى خونينى ديدند كه روشن ترين گواه آن، ظلم و ستم و خونريزى هايى است كه به دست حجاج بن يوسف خونخوار كه از طرف عبدالملك مروان، والى و استاندار عراق بود; انجام شد.(104)
    ***
    5. جوان ثقفى بر شما مسلط مى شود و هستى شما را غارت مى كند
    «أما واللّه ليسلطنّ عليكم غلام ثقيف الذيال الميال يأكل خضرتكم ويذيب شحمتكم...».(105)
    «آگاه باشيد به خدا سوگند جوانى متكبر و ستمگر از طايفه ثقيف بر شما مسلط مى شود كه سبزه شما را مى خورد و پيه شما را آب مى كند كنايه از اين كه به جان و مال شما رحم نمى كند و همه را از آن خود مى داند».
    اين جوان ثقيفى همان حجاج بن يوسف ثقفى خونخوار و ستمگر معروف بود كه در ايام حكومت خود به جان و مال مردم افتاد و هزاران نفر را به قتل رسانيد.(106)
    ***
    6. برنامه مهدى موعود پيروى از قرآن و هدايت است
    «يعطف الهوى على الهدى إذا عطفوا الهدى على الهوى ويعطف الرأى على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرأى».(107)
    «هنگامى كه مردم هدايت را پيرو هواهاى نفسانى خود قرار دهند مهدى موعود (عليه السلام) مى آيد و هواهاى نفسانى را مغلوب هدايت مى نمايد و نيز هنگامى كه مردم قرآن را بر آراء و نظريات و تمايلات شخصى خود تطبيق نمودند آن حضرت آراء و نظريات را تابع قرآن قرار مى دهد. برنامه آن حضرت حكومت قرآن وهدايت است».(108)
    7. اگر بخواهم از همه خصوصيات شما خبر دهم مى توانم
    «واللّه لو شئت ان أخبر كلّ رجل منكم بمخرجه ومولجه وجميع شأنه لفعلت ولكن أخاف أن تكفروا فى برسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم).... (109)
    «به خدا سوگند اگر بخواهم مى توانم از همه خصوصيات هركدام از شما كه از كجا و چگونه و به چه هدف آمده ايد و چه تصميم داريد و خصوصيات ديگر خبر دهم. امّا مى ترسم درباره من غلو كنيد و مرا از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بالاتر بدانيد ويا به خدايى من معتقد شويد و اين عقيده موجب كفر شما شود».
    ابن ابى الحديد در ذيل اين كلام، مى نويسد: اين گفتار على(عليه السلام) مانند گفتار حضرت مسيح است كه مى گفت: از معجزه هاى من اين است كه : (وَ أُنَبِئُّكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ)(110)شما را از غذايى كه مى خوريد و آنچه در خانه ذخيره مى كنيد; خبر مى دهم.(111)
    ***
    8. زمانى بيايد كه از اسلام فقط نام آن باقى ماند
    «يأتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن إلاّ رسمه ومن الإسلام إلاّ اسمه مساجدهم يومئذ عامرة من البناء خراب من الهدى...».(112)
    «روزگارى بيايد كه در ميان مردم از قرآن جز خواندن و قرائت; و از اسلام جز نام باقى نماند، در آن زمان مساجد از حيث بنا و ساختمان معمور و آباد است امّا از جهت هدايت ومعنويت خراب است(مسلمانان به اسم اسلام و قرآن اكتفا مى كنند و رفتن به مساجد هم جنبه تشريفات به خود مى گيرد در صورتى كه اسلام و قرآن بايد در متن زندگى آنان حاكم باشد)».
    ***
    9. خوارج پس از من با خوارى و ذلت زندگى خواهند كرد
    «أما إِنَّكُمْ سَتَلْقَون بَعْدِى ذُلاً شامِلاً وَسَيْفاً قاطِعاً وَأَثْرَةً يَتَّخِذُها الظّالِمُونَ فِيكُمْ سُنَّةً».(113)
    «آگاه باشيد پس از من با ذلت همه جانبه و شمشير برنده و استبداد روبرو مى گرديد اموال و حقوق شما را ستمگران مى گيرند و اين كار درباره شما براى هميشه معمول و مرسوم مى گردد».
    همان طور كه اميرمؤمنان (عليه السلام) خبر داد خوارج پيوسته از طرف حكومت ها مورد تعقيب قرار گرفته و اموال آنان پيوسته از طرف ستمگران تصاحب مى شد.(114)
    ***
    10. از هر چه سؤال كنيد خبر مى دهم
    «فاسألونى قبل أن تفقدونى، فوالذى نفسى بيده لا تسألونى عن شىء فما بينكم وبين الساعة... ألا أنبأتكم...».(115)
    در اين خطبه اميرمؤمنان حدود آگاهى خويش از غيب را بيان مى كند و مى فرمايد:
    «از هر چه كه تا قيامت پيش مى آيد سؤال كنيد جواب خواهم داد و از هر نبرد و جنگى كه پيش مى آيد و خصوصيات آن، تعداد افرادى كه كشته مى شوند يا مى ميرند و اين كه در كجا كشته مى شوند و كجا به خاك سپرده مى شوند از همه اين ها آگاهى دارم».(116)
    اين بود ده مورد از خبرهاى غيبى اميرمؤمنان(عليه السلام) كه در نهج البلاغه آمده است.
    البته خبرهاى غيبى آن حضرت كه در نهج البلاغه و ساير كتاب هاى تاريخ و حديث ياد شده فراوان است و يكى از دانشمندان معاصر هفتاد و پنج مورد از آنها را در كتابى گرد آورده و به نام اخبار غيبى اميرمؤمنان(عليه السلام) منتشر ساخته است ولى ما به جهت رعايت اختصار به همين اندازه اكتفا مى كنيم.
    9 - خبرهاى غيبى ساير امامان (عليهم السلام)
    همان طور كه در بخش پنجم اين كتاب ياد شد يكى از كتاب هايى كه در آن خبرهاى غيبى رسول اكرم و امامان معصوم گردآورى شده است كتاب پر ارج «اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات» تأليف محدّث عالى مقدار مرحوم شيخ حرّ عاملى متوفّاى 1104هجرى مى باشد.
    نگارنده با مرورى نه بسيار دقيق آمارى از خبرهاى غيبى كه در اين كتاب آورده شد تهيه كرده تا فهرستوار در اختيار خواننده عزيز بگذارد.
    و چون در دو بخش قبلى نمونه هايى از خبرهاى غيبى رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرمؤمنان (عليه السلام) آورده شد; در اين بخش از خبرهاى غيبى امام مجتبى (عليه السلام) تا امام زمان(عليه السلام)ياد مى شود.
    خبرهاى غيبى حضرت مجتبى (عليه السلام) بيش از ده حديث.
    خبرهاى غيبى امام حسين (عليه السلام) ده حديث.
    خبرهاى غيبى امام سجاد (عليه السلام) حدود بيست حديث.
    خبرهاى غيبى امام محمد باقر (عليه السلام) حدود پنجاه حديث.
    خبرهاى غيبى امام صادق (عليه السلام) صد و پنجاه حديث.
    خبرهاى غيبى امام كاظم (عليه السلام) حدود هشتاد حديث.
    خبرهاى غيبى امام رض (عليه السلام) حدود صد و سى حديث.
    خبرهاى غيبى امام جواد (عليه السلام) بيش از سى حديث.
    خبرهاى غيبى امام هادى (عليه السلام) حدود پنجاه حديث.
    خبرهاى غيبى امام حسن عسكرى (عليه السلام) بيش از هشتاد حديث.
    خبرهاى غيبى امام زمان (عليه السلام) بيش از صد حديث.
    البته قسمتى از اين احاديث مكرر است و اگر مكررات را كنار بگذاريم باز شماره آنها به اندازه اى زياد است كه براى هر خواننده منصفى اطمينان بخش است.
    در اين جا براى نمونه از هر يك از امامان (عليهم السلام) يك خبر غيبى از همين كتاب نقل مى كنيم:
    1. امام مجتبى (عليه السلام) از اين كه به وسيله همسر خود «جعده»« مسموم مى شود; خبر داد و نيز به امام حسين(عليه السلام) گفت:
    سى هزار نفر از مردمى كه ادعا مى كنند از امت اسلام هستند براى كشتن تو و اسير كردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست مى شوند.(117)
    ***
    2. عمر بن سعد به امام حسين (عليه السلام) گفت: يا اباعبداللّه! در ناحيه ما مردم بى خردى هستند كه مى گويند من شما را مى كشم! حضرت فرمود آنها بى خرد نيستند بلكه خردمندانند. امّا چشم من به اين روشن است كه تو پس از من جز كمى از گندم عراق نخواهى خورد.(118)
    اشاره به اين كه پس از داستان كربلا عمر زيادى نخواهد كرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حكومت رى نخواهد رسيد.
    ***
    3. امام سجاد (عليه السلام) به فرزندش امام باقر (عليه السلام) فرمود: پس از من برادرت عبداللّه ادعاى امامت مى كند و مردم را به سوى خود دعوت مى نمايد امّا عمر او كوتاه است وزود از دنيا مى رود.
    امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:پس از رحلت پدرم برادرم عبداللّه ادعاى امامت و جانشينى پدرم را نمود ولى طولى نكشيد كه از دنيا رفت; همان طور كه پدرم خبر داده بود .(119)
    ***
    4. امام محمد باقر (عليه السلام) جوانى را در مسجد ديد كه مى خنديد. فرمود: در خانه خدا مى خندى در حالى كه سه روز ديگر از دنيا خواهى رفت. آن جوان پس از سه روز از دنيا رفت.
    و نيز به ابوبصير فرمود: هنگامى كه به كوفه برگردى خداوند دو پسر به تو عنايت مى كند يكى را عيسى و ديگرى را محمد نام مى گذارى و هر دوى آنها از شيعيان ما خواهند بود. ابوبصير مى گويد: همانطور كه امام(عليه السلام) خبر داده بود شد.(120)
    ***
    5. در داستان آن مرد شامى و هشام كه درباره امامت با هم بحث مى كردند.
    مرد شامى از هشام پرسيد; در زمان ما امام كيست؟
    هشام اشاره به امام صادق (عليه السلام) كرد و گفت: امروز امام ما همين مردى است كه اينجا نشسته و مردم از گوشه و كنار به سوى او كوچ مى كنند وما را از آسمان و زمين خبر مى دهد و اين علم و دانش را از پدران خود تا رسول خدا به ارث برده است.
    مرد شامى گفت: از كجا اين سخن را تصديق كنم و بپذيرم؟
    هشام گفت: هم اكنون هر چه خواهى از او بپرس.
    امام صادق (عليه السلام) رو به او كرد و فرمود: مى خواهى از جزئيات مسافرتت تا اينجا خبر دهم؟ همه را خبر داد و مرد شامى تصديق كرد و به امامت آن حضرت ايمان آورد.(121)
    ***
    6. سليمان بن حفص مى گويد: بر امام هفتم وارد شدم و خيال داشتم از آن حضرت بپرسم كه امام بعد از شما كيست؟
    پيش از اين كه من سؤال را مطرح كنم حضرت فرمود: اى سليمان! پس از من فرزندم على، وصى و جانشين من وحجت خدا بر مردم است.(122)
    ***
    7. حمزة بن جعفر مى گويد: يك سال حضرت رضا(عليه السلام) و هارون الرشيد هر دو به حج آمده بودند يك روز در مسجدالحرام بوديم هارون از يك درب خارج شد و حضرت رض (عليه السلام) از درب ديگر، ومن خدمت آن حضرت بودم اشاره به هارون كرد و فرمود: چقدر خانه او دور است و ملاقات نزديك سپس فرمود: طوس! طوس! اى طوس! به زودى من و هارون را در كنار هم قرار مى دهى!(123)
    و بدين ترتيب از اين كه محل دفن هر دوى آنها در خراسان خواهد بود خبر داد.
    ***
    8. حضرت عبدالعظيم حسنى كه در رى مدفون است مى گويد: بر امام جواد(عليه السلام) وارد شدم و مى خواستم از آن حضرت بپرسم كه آيا قائم آل محمّد (عليهم السلام) همان مهدى موعود است يا غير او است؟
    آن حضرت پيش از اين كه من سؤال خود را عنوان كنم فرمود: اى عبدالعظيم! قائم آل محمّد (عليه السلام) همان مهدى است.(124)
    ***
    9. احمد بن عيسى مى گويد: پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را در خواب ديدم كه يك مشت خرما به من مرحمت كرد خرماها را شمردم. بيست و پنج دانه بود. سپس بر امام هادى(عليه السلام)وارد شدم آن حضرت يك مشت خرما به من داد و فرمود اگر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) زيادتر مى داد من هم زيادتر مى دادم.

    احمد بن عيسى مى گويد: خرماها را شمردم همان بيست و پنج دانه بود.(125)
    ***
    10. حجاج عبدى مى گويد:هنگام حركت از بصره پسرم بيمار بود. براى حضرت عسكرى (عليه السلام) كه در سامرا بودند نوشتم كه در حق او دعا كند. حضرت در جواب من نوشتند:
    خداوند پسرت را رحمت كند كه با ايمان بود!
    پس از چندى از بصره خبر فوت فرزندم رسيد. معلوم شد در همان روزى كه حضرت عسكرى (عليه السلام) نامه نوشته بودند; از دنيا رفته بوده است.(126)
    اين بود نمونه هايى از خبرهاى غيبى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) و امير مؤمنان (عليه السلام) و امامان معصوم (عليهم السلام) پس از او، كه در اين سه بخش نقل شد و خواننده گرامى مى تواند براى مطالعه بيش از اين مقدار به كتاب «اثبات الهداة» كه با ترجمه فارسى آن در هفت مجلد به چاپ رسيده است; مراجعه كند.


    امضاء




صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi