صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 48

موضوع: آگاه شويم

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    بايد خدمتكارى چنين خانواده اى را كرد
    صاحب خزائن مرحوم نراقى مى گويد: شيخ محمد كليددار روضه مقدسه كاظمين كه خود، او را ملاقات كردم و مرد متدينى بود گفت هنگامى كه حسن پاشا بعد از سلطنت نادرشاه افشار در ايران ؛ پادشاه عراق بود و در بغداد تمكن داشت روزى در ايام جمادى الثانى كه بعضى از امراء و افنديان و اعيان آل عثمان در مجمع او حضور داشتند پرسيد چيست كه اول ماه رجب را نورباران مى گويند؟!
    يكى از ايشان جواب داد چون در آن شب بر قبور ائمه دين نور مى بارد. گفت در اين مملكت قبور ائمه بسيار است البته مجاورين اين قبور آن نور را مشاهده خواهند نمود خوب است كليددار ابو حنيفه كه امام اعظم ايشان است و كليددار شيخ عبدالقادر را طلب نمائيم و از آنها استفسار كنيم . وقتى آنها را احضار كرد گفتند ما چنين چيزى مشاهده نكرده ايم .
    حسن پاشا گفت حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) و حضرت جواد (عليه السلام ) نيز از اكابر دينند بلكه جماعت رافض آنها را واجب الاطاعه مى دانند شايسته است كه از كليددار روضه ايشان نيز بپرسيم . همان ساعت ملازمى كه به عرف اهل عرف بغداد چوخار گويند در پى كليددار فرستاد. شيخ محمد مى گويد كليددار آنوقت پدرم بود من تقريبا در سن بيست سالگى بودم ؛ با پدرم در كاظمين بوديم كه چوخاردار به احضار پدرم آمد. خود چوخاردار هم نمى دانست با پدرم چه كار دارند. پدرم به بغداد رفت من نيز با او رفتم . بر در خانه پاشا ايستادم پدرم را به حضور بردند.
    پاشا از پدرم سوال كرده بود كه مى گويند شب اول رجب شب نورباران است و اين رسم به واسطه باريدن نور بر قبور ائمه دين است تو آن را در كاظمين مشاهده كرده اى ؟ پدرم بدون تاءمل گفت بلى همين طور است من مكرر ديده ام . پاشا گفت امر غريبى است اول ماه رجب نزديك است آماده باش من شب اول رجب را در روضه مقدسه كاظمين (عليه السلام ) بسر خواهم برد. پدرم از شنيدن اين سخن در فكر شد كه اين چه جراءتى بود من كردم و چه سخنى بود از من صادر شد با خود گفت احتمال دارد مراد نور ظاهرى نباشد من نور محسوسى نديده ام متحير و غمناك بيرون آمد.
    من همين كه او را ديدم آثار تغيير و ملال در صورتش آشكارا مشاهده كردم سبب گرفتگى را پرسيدم . گفت فرزند! خود را به كشتن دادم و با حال تباه روانه كاظمين شديم .

    امضاء





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    در بقيه آن ماه پدرم به وصيت و وداع مشغول بود و امور خود را انجام مى داد، خورد و خواب او تمام شد، روز و شب را به گريه و زارى مى گذرانيد، شبها در روضه مقدسه تضرع مى كرد و به ارواح مقدسه ايشان توسل مى جست ، خدمتكارى خود را شفيع قرار داد، بالاخره روز آخر ماه جمادى آلاخر رسيد. نزديك غروب كوكبه پاشا ظاهر شد چيزى نگذشت كه وارد گرديد، پدر مرا طلبيده گفت بعد از غروب روضه را خلوت كن و زوار را بيرون نما.
    حسب الامر چنان كرد كه دستور داده بود، هنگام نماز شام پاشا داخل روضه شد امر كرد شمعها را خاموش كنند، روضه مقدسه تاريك شد. پاشا چنانچه رسم سنّيان است فاتحه اى خواند و در طرف عقب ضريح مقدس مشغول ادعيه و نماز شد، پدرم در سمت پيش روى مبارك ، ضريح را گرفته بود و محاسن خود را بر زمين مى ماليد و صورت را بر زمين مى سائيد، تضرع و زارى مى كرد مانند ابر بهار اشك مى ريخت من نيز از سوز و گداز او به گريه افتادم . بر اين حال تقريبا دو ساعت گذشت ، نزديك بود پدرم قالب تهى كند، ناگاه سقف مجازى بالاى ضريح مقدس شق شد چنان نور درخشيد كه گويا صدهزار خورشيد و ماه مشعل بر ضريح مقدس و روضه منوره مى تابد، هزار مرتبه از روز روشن تر در اين هنگام صداى حسن پاشا بلند گرديد كه به آواز بلند مكرر مى گفت صلى الله على النبى محمد و آله . آنگاه پاشا برخواست ضريح مقدس را بوسيد و پدرم را طلبيد. محاسن او را گرفت به طرف خود كشيد، ميان دو چشمش را بوسيد گفت (بزرگ مخدومى دارى ) خادم چنين مولائى بايد بود؛ بر پدرم و ساير خدام انعام بسيار نمود و در همان شب به بغداد مراجعت كرد.
    (18)

    امضاء




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    ارادت دوستان و توجه ائمه (عليه السلام ) به آنها

    محمد بن مسلم گفت از كوفه به طرف مدينه خارج شدم مريض و سنگين بودم . به حضرت باقر (عليه السلام ) عرض شد كه محمد بن مسلم
    (19) مريض است . آنجناب بوسيله غلامى شربتى كه سرپوش پارچه اى بر روى آن بود فرستاد. غلام شربت را آورده گفت به من دستور داده اند تا نخورى از اينجا نروم . همين كه شربت را به دهان نزديك كردم بوى مشك از آن ساطع بود. ديدم شربتى خوش طعم و سرد است وقتى آشاميدم غلام گفت حضرت باقر (عليه السلام ) فرموده بعد از آنكه خوردى حركت كن بيا.
    از فرمايش آنجناب در انديشه شدم با اينكه قبل از آشاميدن قدرت بر روى پا ايستادن را نداشتم شربت كه در شكمم داخل شد مثل اينكه در بندهاى آهنين بسته بودم همه باز شد . به در خانه آن سرور آمده اجازه ورود خواستم فصوت لى صح الجسم ادخل ادخل با صداى بلند فرمود خوب شدى داخل شو، داخل شو.
    وارد شدم ، گريه ام گرفت ، اشك مى ريختم سلام كرده دست آنجناب را بوسيدم . فرمود براى چه گريه مى كنى ؟ عرض كردم فدايت شوم گريه ام براى اين است كه از خدمت شما دورم و در فاصله بسيار زيادى واقع شده ام اينك كه خدمتتان رسيده ام نمى توانم زياد بمانم و شما را ببينم . فرمود اما اينكه نمى توانى زياد بمانى خداوند دوستان ما را چنين قرار داده بلا را نسبت به ايشان سريع كرده و اما دورى و غربت كه گفتى ، بايد راجع به اين موضوع به ابى عبدالله (عليه السلام ) تاءسى بجوئى ، دور از ما در فرات و عراق دفن شده صلى الله عليه . اينكه گفتى فاصله بين تو و ما زياد است همانا مومن در دنيا و ميان اين مردم كج رفتار، غريب است تا زمانى كه بسوى رحمت خدا برود. اينكه مى گوئى ما را دوست دارى و مى خواهى پيوسته ما را ببينى خداوند از قلبت آگاه است و بر اين ولا و محبت تو را پاداش خواهد داد.
    (20)

    امضاء




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    براى مرگ دوستان چه مى كنند؟

    هنگامى كه يونس بن يعقوب از دنيا رفت . حضرت رضا (عليه السلام ) براى او حنوط و كفن و آنچه احتياج داشت فرستاد. غلامان خود و پدرش ‍ را دستور داد كه بر جنازه او حاضر شوند. فرمود اين مرد مولى و دوست حضرت صادق (عليه السلام ) است كه در عراق ساكن بوده . فرمود جنازه را به بقيع ببريد اگر اهل مدينه از دفن در آنجا جلوگيرى كردند و گفتند اين مرد عراقى است بگوئيد دوست حضرت صادق (عليه السلام ) است كه در عراق زندگى مى كرده . اگر نگذارند ما هم نمى گذاريم مواليان خود را بعد از اين در بقيع دفن كنند. يونس بن يعقوب را در آنجا دفن كردند. حضرت رضا (عليه السلام ) به محمد بن حباب كه رفيق و همسفر يونس ‍ بود پيغام داد كه بر جنازه او نماز بگذارد.
    محمد بن وليد گفت روزى من بر سر قبر يونس بن يعقوب بودم متصدى و متولى قبرستان بقيع جلو آمده گفت صاحب اين قبر كيست ؟ كه على بن موسى الرضا (عليه السلام ) به من دستور داده چهل روز يا چهل ماه (راوى مى گويد ترديد از من است ) بر روى قبرش آب بپاشم .
    متولى گفت سرير پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش من است هرگاه يكى از بنى هاشم مى ميرد آن تابوت تكان مى خورد و صدا مى دهد من متوجه مى شوم كه يكى از آنها مرده است فرداى آن شب معلوم مى شود چه شخصى مرده است . در شبى كه صاحب اين قبر مرده بود سرير تكان خورده صدا داد. با خود گفتم از بنى هاشم كسى كه مريض نيست ، پس كه مرده فردا آمدند و از من سرير را خواستند گفتند مولى حضرت صادق (عليه السلام ) كه در عراق بوده از دنيا رفته است .
    (21)

    امضاء




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    فرزندان خود را اين چنين تربيت كنيد

    معاويه روزى براى ابوالاسود دئلى هديه اى فرستاد كه مقدارى از آن ، حلوا بود. منظورش از فرستادن هديه اين بود كه دل آنها را بدست آورد و قلبشان را از محبت على (عليه السلام ) خالى كند. ابوالاسود دختركى پنج ساله يا شش ساله داشت پيش پدر آمد همين كه چشمش به حلوا افتاد لقمه اى از آن برداشت در دهان گذاشت .
    ابوالاسود گفت دختركم ! بينداز، اين غذا زهرى است ، معاويه مى خواهد بوسيله حلوا ما را فريب دهد و از امير المؤ منين (عليه السلام ) دور كند، محبت ائمه (عليهم السلام ) را از قلب ما خارج نمايد. دخترك گفت قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر بالشهداء المزعفر تبا لمرسله و آكله خدا صورتش را زشت كند. مى خواهد ما را از سيد پاك و بزرگوار به وسيله حلوائى شيرين و زعفران دار بفريبد. مرگ بر فرستنده و خورنده اين حلوا باد. آنقدر دست به گلو برد و خود را رنج داد تا آنچه خورده بود قى كرد آنگاه كه خود را پاك از آلودگى حلوا يافت اين شعر را سرود.
    ابا لشهد المزعفر يابن هند نبيع عليك احسابا و دينا
    معاذ الله كيف يكون هذا و مولانا اميرالمومنينا(22)


    امضاء




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض

    بن حمامه گفت ، روزى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاد و خندان بر ما وارد شد. عبدالرحمن بن عوف از جا حركت نموده عرض كرد يا رسول الله از چه چيز اين چنين خندانيد؟ فرمود به واسطه بشارتى كه از طرف پروردگارم به من رسيده آنگاه كه خداوند اراده كرد فاطمه (عليها السلام ) را به ازدواج على (عليه السلام ) در آورد ملكى را امر كرد شجره طوبى را تكان دهد. همين كه آن را تكانيد ورقه هائى بر زمين ريخت خداوند ملائكه اى بوجود آورد تا آن اوراق را جمع آورى كنند.
    روز قيامت كه مى شود همان ملائكه در محشر ميان مردم گوش مى كنند فلا يرون محبا لنا اهل البيت محضا الا دفعوا اليه منها كتابا هر دوست خالص ما خانواده را كه ببينند يكى از آن نوشته ها را به او مى دهند كه برايت آزادى از جهنم است . به بركت برادر و پسر عمويم على ابن ابيطالب و دخترم فاطمه زهرا (عليهما السلام ) مردان و زنانى از امتم از شراره آتش جهنم آزاد مى شوند.
    (23)


    امضاء




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    اسم شيعه بر هر كسى صادق نيست

    هنگامى كه ماءمون على بن موسى الرضا (عليه السلام ) را وليعهد خود قرار داد عده اى به در خانه آنجناب آمده اجازه ورود مى خواستند. گفتند به حضرت رضا (عليه السلام ) عرض كنيد يك دسته از شيعيان على (عليه السلام ) مى خواهند خدمت شما برسند. در جواب آنها فرمود من مشغولم آنها را برگردانيد.
    فردا آمدند مانند روز قبل خود را معرفى كردند باز فرمود آنها را برگردانيد تا دو ماه به همين طريق مى آمدند و برمى گشتند بالاخره از شرفيابى ماءيوس شدند.



    امضاء




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    روزى به دربان گفتند به آقاى ما على بن موسى (عليه السلام ) بگو ما شيعه پدرت على (عليه السلام ) هستيم دشمنان به واسطه اجازه ندادن شما ما را سرزنش كردند. اين بار برمى گرديم و از خجالت به وطن خود نخواهيم رفت زيرا تاب شماتت دشمنان را نداريم . اين مرتبه اجازه فرمود داخل شدند و سلام كردند آنجناب نه جواب سلام و نه اجازه نشستن داد. همانطور ايستاده عرض كردند يابن رسول الله اين چه ستمى است كه بر ما روا مى دارى ما را خوار مى گردانى بعد از اين همه سرگردانى كه اجازه شرفياب شدن نمى دادى ديگر چه براى ما باقى ماند.
    فرمود اين آيه را بخوانيد ما اصابكم من مصيبة فيما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير ((هر مصيبى كه بر شما وارد مى شود به واسطه كارهائى است كه كرده ايد با اينكه بسيارى از آنها را مى بخشند)) در اين عمل من از خدا و پيغمبر و على و آباء طاهرينم (عليهم السلام ) پيروى كردم آنها شما را مورد عتاب قرار دادند من نيز چنين كردم .
    عرض كردند سبب چه بود كه باعث عتاب و سرزنش شديم . فرمود چون شما ادعا مى كنيد ما شيعيان على (عليه السلام ) هستيم . واى بر شما شيعيان آن آقا، حسن و حسين (عليهما السلام ) و اباذر و سلمان ، مقداد و عمار و محمد بن ابى بكرند.
    آن كسانى كه كوچكترين مخالفت نسبت به دستورات على (عليه السلام ) نكردند و مرتكب يك كار كه او نهى كرده بود نشدند، اما شما مى گوئيد ما شيعه على هستيم در بيشتر از كارها مخالف او هستيد و نسبت به بسيارى از واجبات كوتاهى مى كنيد. حقوق برادران را سبك مى شماريد. جائى كه نبايد تقيه نمائيد مى كنيد و تقيه نمى كنيد آنجا كه بايد بكنيد.

    امضاء




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    اگر بگوئيد دوستان و محبين آن آقائيم با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن هستيم اين سخن را رد نمى كنم اما مقامى بسيار ارجمند را ادعا كرديد اگر گفته خود را به وسيله كردار ثابت نكنيد هلاك خواهيد شد مگر رحمت خدا نجاتتان بدهد.
    عرض كردند يابن رسول الله (عليه السلام ) اينك از گفته خود استغفار مى كنيم و توبه مى نمائيم همانطورى كه شما تعليم داديد مى گوئيم ، شما را دوست داريم ، دوستان شما را دوست داريم دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستيم . در اين هنگام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) فرمود مرحبا بكم يا خوانى و اهل ودى مرحبا به شما اى برادران و دوستان من بالاتر بيائيد بالاتر بيائيد. پيوسته آنها را به طرف بالا مى برد تا پهلوى خود نشانيد آنگاه از دربان سوال كرد چند مرتبه آمدند و اجازه نيافتند. عرض كرد شصت بار. فرمود شصت مرتبه برو و سلام كن و سلام مرا نيز برسان . به واسطه استغفار و توبه اى كه كردند گناهانشان محو شد و به سبب محبتى كه با ما دارند سزاوار احترامند. به احتياجات خود و خانواده شان رسيدگى كن از نظر مالى بر آنها فراوان توسعه ده براى مخارج و هدايا و تحفه و رفع احتياجات .
    (24)

    امضاء




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    داستان قبل را تاءييد مى كند
    مردى به حضرت مام حسين (عليه السلام ) عرض كرد من از شيعيان شمايم . فرمود از خدا بترس چيزى را ادعا مكن كه خداوند بگويد دروغ مى گوئى و در ادعاى خود گناه كردى . شيعيان ما كسانى هستند كه قلبهايشان از هر غل و غش و حيله اى پاك باشد بگو من از مواليان و دوستان شما هستم .
    مرد ديگرى به حضرت زين العابدين (عليه السلام ) گفت من از شيعيان خاص شمايم .
    فرمود پس تو نيز مانند ابراهيم خليل هستى كه خداوند درباره او مى فرمايد: و ان من شيعته لابراهيم اذ جاء ربه بقلب سليم ((همانا شيعيان او ابراهيم است كه با قلبى پاك و سالم نزد پروردگارش آمد)) اگر قلبت مانند قلب ابراهيم است از شيعيان ما هستى اما اگر مانند او نيست ولى پاك از غل و غش مى باشد از دوستان ما هستى اگر اينطور هم نيست و مى دانى آنچه گفتى دروغ بود به كفاره اين دروغ مبتلا به فلج و جذام خواهى شد كه تا آخر عمر تو را رها نكند.

    امضاء




صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi