عوامل ترس از مرگ
1. ناآشنايى نسبت به حقيقت مرگ
با توجه به ميل جاودانه بودن، انسان در پى آن است كه ابدى و هميشگى باشد. حال اگر زندگى خود را محدود به زندگانى دنيا بداند و درك و فهم و شعورش از حيات، در اين حد باشد، تمام كوشش خود را وقف همين زندگى مادى مى كند تا زمان بيشترى از اين حيات را درك كند. در حقيقت تعلّق شديد به دنيا و حرص به زندگى دنيوى و ترس از مرگ، زاييده ى ميل به بقايى است كه در نهاد آدمى است، ولى همين ميل و گرايش از مسير اصلى خود منحرف و جهل و نادانى بر زندگانى مادّى دنيا منطبق شده و چنين انسانى، به خيال باطل خود، مى كوشد اين ميل خدادادى را در زندگى دنيوى تأمين كند.[30]
علامه محمدتقى جعفرى(رحمه الله) در كتاب عرفان اسلامى چنين مى نويسد:
يكى از بهترين تحقيقاتى كه درباره ى اندوه و خوف از مرگ صورت گرفته است، تحقيقى است كه ابن سينا در رساله ى «فى دفع الغم من الموت» انجام داده است; او مى گويد: عمده ترس و اندوه درباره ى مرگ ناشى از اين است كه آن كسى كه مى ترسد نمى داند پس از چشم بستن از اين دنيا به كجا مى رود و سرنوشت او پس از مرگ چيست; بنابراين، اين گونه اشخاص از جهل خود مى ترسند، نه از ماوراى مرگ.[31]
ولى اگر انسان بفهمد كه موجودى مجرّد است و با مرگ به پايان حيات نمى رسد بلكه به عالمى ديگر منتقل مى شود تا به حيات خود ادامه بدهد، نه تنها هيچ نگرانى نخواهد داشت، بلكه چون ميل به بقا و جاودانگى او در مسير اصلى خود قرار گرفته است، مى كوشد تا حيات پس از مرگ و زندگانى ابدى اش توأم با آرامش و امنيت باشد.[32]