صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: سیری در شاهنامه فردوسی

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن و گروه آیه های انتظار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    125
    نوشته
    3,054
    صلوات
    814
    دلنوشته
    6
    ادرکنی یا صاحب الزمان
    تشکر
    6,406
    مورد تشکر
    6,444 در 2,431
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    بخش ۱۰ - بنیاد نهادن کتاب



    دل روشن من چو برگشت از اوی


    سوی تخت شاه جهان کرد روی


    که این نامه را دست پیش آورم


    ز دفتر به گفتار خویش آورم


    بپرسیدم از هر کسی بی‌شمار


    بترسیدم از گردش روزگار


    مگر خود درنگم نباشد بسی


    بباید سپردن به دیگر کسی


    و دیگر که گنجم وفادار نیست


    همین رنج را کس خریدار نیست


    بر این گونه یک چند بگذاشتم


    سخن را نهفته همی داشتم


    سراسر زمانه پر از جنگ بود


    به جویندگان بر جهان تنگ بود


    ز نیکو سخن بهْ چه اندر جهان


    به نزد سخن سنج فرّخ مهان


    اگر نامدی این سخن از خدای


    نبی کِی بدی نزد ما رهنمای


    به شهرم یکی مهربان دوست بود


    تو گفتی که با من به یک پوست بود


    مرا گفت خوب آمد این رای تو


    به نیکی گراید همی پای تو


    نبشته من این نامهٔ پهلوی


    به پیش تو آرم مگر نغنوی


    گشاده زبان و جوانیت هست


    سخن گفتن پهلوانیت هست


    شو این نامهٔ خسروان باز گوی


    بدین جوی نزد مهان آبروی


    چو آورد این نامه نزدیک من


    بر افروخت این جان تاریک من





    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن و گروه آیه های انتظار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    125
    نوشته
    3,054
    صلوات
    814
    دلنوشته
    6
    ادرکنی یا صاحب الزمان
    تشکر
    6,406
    مورد تشکر
    6,444 در 2,431
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور


    بدین نامه چون دست کردم دراز

    یکی مهتری بود گردن‌فراز

    جوان بود و از گوهر پهلوان

    خردمند و بیدار و روشن روان

    خداوند رای و خداوند شرم

    سخن گفتن خوب و آوای نرم

    مرا گفت کز من چه باید همی

    که جانت سخن برگراید همی

    به چیزی که باشد مرا دسترس

    بکوشم نیازت نیارم به کس

    همی داشتم چون یکی تازه سیب

    که از باد نامد به من بر نهیب

    به کیوان رسیدم ز خاک نژند

    از آن نیک‌دل نامدار ارجمند

    به چشمش همان خاک و هم سیم و زر

    کریمی بدو یافته زیب و فر

    سراسر جهان پیش او خوار بود

    جوانمرد بود و وفادار بود

    چنان نامور گم شد از انجمن

    چو در باغ سرو سهی از چمن

    نه ز او زنده بینم نه مرده نشان

    به دست نهنگان مردم کشان

    دریغ آن کمربند و آن گِردگاه

    دریغ آن کِیی برز و بالای شاه

    گرفتار ز او دل شده نا‌امید

    نوان لرز لرزان به کردار بید

    یکی پند آن شاه یاد آوریم

    ز کژی روان سوی داد آوریم

    مرا گفت کاین نامهٔ شهریار

    گرت گفته آید به شاهان سپار

    بدین نامه من دست بردم فراز

    به نام شهنشاه گردن‌فراز




    ویرایش توسط مناجات**انتظار سبز مهدوی** : 02-02-2024 در ساعت 18:25
    امضاء



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن و گروه آیه های انتظار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    125
    نوشته
    3,054
    صلوات
    814
    دلنوشته
    6
    ادرکنی یا صاحب الزمان
    تشکر
    6,406
    مورد تشکر
    6,444 در 2,431
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود



    جهان آفرین تا جهان آفرید

    چون او مرزبانی نیامد پدید

    چو خورشید بر چرخ بنمود تاج

    زمین شد به کردار تابنده عاج

    چه گویم که خورشید تابان که بود

    کز او در جهان روشنایی فزود

    ابوالقاسم آن شاه پیروز بخت

    نهاد از بر تاج خورشید تخت

    ز خاور بیاراست تا باختر

    پدید آمد از فرّ او کان زر

    مرا اختر خفته بیدار گشت

    به مغز اندر اندیشه بسیار گشت

    بدانستم آمد زمان سخن

    کنون نو شود روزگار کهن

    بر اندیشهٔ شهریار زمین

    بخفتم شبی لب پر از آفرین

    دل من چو نور اندر آن تیره شب

    نخفته گشاده دل و بسته لب

    چنان دید روشن روانم به خواب

    که رخشنده شمعی بر آمد ز آب

    همه روی گیتی شب لاژورد

    از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد

    در و دشت بر سان دیبا شدی

    یکی تخت پیروزه پیدا شدی

    نشسته بر او شهریاری چو ماه

    یکی تاج بر سر به جای کلاه

    رده بر کشیده سپاهش دو میل

    به دست چپش هفتصد ژنده پیل

    یکی پاک دستور پیشش به پای

    بداد و بدین شاه را رهنمای

    مرا خیره گشتی سر از فرّ شاه

    و زان ژنده پیلان و چندان سپاه

    چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی

    از آن نامداران بپرسیدمی

    که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه

    ستاره است پیش اندرش یا سپاه

    یکی گفت کاین شاه روم است و هند

    ز قنّوج تا پیش دریای سند

    به ایران و توران ورا بنده‌اند

    به رای و به فرمان او زنده‌اند

    بیاراست روی زمین را به داد

    بپردخت از آن تاج بر سر نهاد

    جهاندار محمود شاه بزرگ

    به آبشخور آرد همی میش و گرگ

    ز کشمیر تا پیش دریای چین

    بر او شهریاران کنند آفرین

    چو کودک لب از شیر مادر بشست

    ز گهواره محمود گوید نخست

    نپیچد کسی سر ز فرمان اوی

    نیارد گذشتن ز پیمان اوی

    تو نیز آفرین کن که گوینده‌ای

    بدو نام جاوید جوینده‌ای

    چو بیدار گشتم بجستم ز جای

    چه مایه شب تیره بودم به پای

    بر آن شهریار آفرین خواندم

    نبودم درم جان بر افشاندم

    به دل گفتم این خواب را پاسخ است

    که آواز او بر جهان فرخ است

    بر آن آفرین کو کند آفرین

    بر آن بخت بیدار و فرخ زمین

    ز فرش جهان شد چو باغ بهار

    هوا پر ز ابر و زمین پر نگار

    از ابر اندر آمد به هنگام نم

    جهان شد به کردار باغ ارم

    به ایران همه خوبی از داد اوست

    کجا هست مردم همه یاد اوست

    به بزم اندرون آسمان سخاست

    به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست

    به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل

    به کف ابر بهمن به دل رود نیل

    سر بخت بدخواه با خشم اوی

    چو دینار خوارست بر چشم اوی

    نه کند آوری گیرد از باج و گنج

    نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج

    هر آن کس که دارد ز پروردگان

    از آزاد و از نیک‌دل بردگان

    شهنشاه را سر به سر دوست‌وار

    به فرمان ببسته کمر استوار

    نخستین برادرش که‌تر به سال

    که در مردمی کس ندارد همال

    ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر

    زیَد شاد در سایهٔ شاه عصر

    کسی کش پدر ناصرالدین بود

    سر تخت او تاج پروین بود

    و دیگر دلاور سپهدار طوس

    که در جنگ بر شیر دارد فسوس

    ببخشد درم هر چه یابد ز دهر

    همی آفرین یابد از دهر بهر

    به یزدان بود خلق را رهنمای

    سر شاه خواهد که باشد به جای

    جهان بی‌سر و تاج خسرو مباد

    همیشه بماناد جاوید و شاد

    همیشه تن آباد با تاج و تخت

    ز درد و غم آزاد و پیروز بخت

    کنون باز گردم به آغاز کار

    سوی نامهٔ نامور شهریار




    امضاء



  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن و گروه آیه های انتظار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    125
    نوشته
    3,054
    صلوات
    814
    دلنوشته
    6
    ادرکنی یا صاحب الزمان
    تشکر
    6,406
    مورد تشکر
    6,444 در 2,431
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    بخش 1



    سخن‌گوی دهقان چه گوید نخست


    که نام بزرگی به گیتی که جست


    که بود آن که دیهیم بر سر نهاد


    ندارد کس آن روزگاران به یاد


    مگر کز پدر یاد دارد پسر


    بگوید تو را یک به یک در به در


    که نام بزرگی که آورد پیش


    که را بود از آن برتران پایه بیش


    پژوهندهٔ نامهٔ باستان


    که از پهلوانان زند داستان


    چنین گفت کآیین تخت و کلاه


    کیومرث آورد و او بود شاه


    چو آمد به برج حَمَل آفتاب


    جهان گشت با فرَ و آیین و آب


    بتابید از آن سان ز برج بره


    که گیتی جوان گشت از آن یک‌سره


    کیومرث شد بر جهان کدخدای


    نخستین به کوه اندرون ساخت جای


    سر بخت و تختش بر آمد به کوه


    پلنگینه پوشید خود با گروه


    از او اندر آمد همی پرورش


    که پوشیدنی نو بُد و نو خورش


    به گیتی درون سال سی شاه بود


    به خوبی چو خورشید بر گاه بود


    همی تافت زو فرّ شاهنشهی


    چو ماه دو هفته ز سرو سهی


    دد و دام و هر جانور کش بدید


    ز گیتی به نزدیک او آرمید


    دوتا می‌شدندی بر تخت او


    از آن بر شده فرّه و بخت او


    به رسم نماز آمدندیش پیش


    و ز او برگرفتند آیین خویش


    پسر بد مر او را یکی خوب‌روی


    هنرمند و همچون پدر نامجوی


    سیامک بُدش نام و فرخنده بود


    کیومرث را دل بدو زنده بود


    به جانش بر از مهر گریان بدی


    ز بیم جداییش بریان بدی


    بر آمد بر این کار یک روزگار


    فروزنده شد دولت شهریار


    به گیتی نبودش کسی دشمنا


    مگر بدکنش ریمن آهرمنا


    به رشک اندر آهرمن بدسگال


    همی رای زد تا ببالید بال


    یکی بچه بودش چو گرگ سترگ


    دلاور شده با سپاه بزرگ


    جهان شد بر آن دیو بچّه سیاه


    ز بخت سیامک و زان پایگاه


    سپه کرد و نزدیک او راه جست


    همی تخت و دیهیم کی شاه جست


    همی گفت با هر کسی رای خویش


    جهان کرد یک‌سر پر آوای خویش


    کیومرث زین خود کی آگاه بود


    که تخت مهی را جز او شاه بود


    یکایک بیامد خجسته سروش


    به سان پری پلنگینه پوش


    بگفتش ورا زین سخن در به در


    که دشمن چه سازد همی با پدر


    سخن چون به گوش سیامک رسید


    ز کردار بدخواه دیو پلید


    دل شاه بچّه بر آمد به جوش


    سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش


    بپوشید تن را به چرم پلنگ


    که جوشن نبود و نه آیین جنگ


    پذیره شدش دیو را جنگجوی


    سپه را چو روی اندر آمد به روی


    سیامک بیامد برهنه تنا


    بر آویخت با پور آهرمنا


    بزد چنگ وارونه دیو سیاه


    دوتا اندر آورد بالای شاه


    فکند آن تن شاهزاده به خاک


    به چنگال کردش کمرگاه چاک


    سیامک به دست خروزان دیو


    تبه گشت و ماند انجمن بی‌خدیو


    چو آگه شد از مرگ فرزند شاه


    ز تیمار گیتی بر او شد سیاه


    فرود آمد از تخت ویله کنان


    زنان بر سر و موی و رخ را کَنان


    دو رخساره پر خون و دل سوگوار


    دو دیده پر از نم چو ابر بهار


    خروشی بر آمد ز لشکر به زار


    کشیدند صف بر در شهریار


    همه جامه‌ها کرده پیروزه رنگ


    دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ


    دد و مرغ و نخچیر گشته گروه


    برفتند ویله کنان سوی کوه


    برفتند با سوگواری و درد


    ز درگاه کی شاه برخاست گرد


    نشستند سالی چنین سوگوار


    پیام آمد از داور کردگار


    درود آوریدش خجسته سروش


    کز این بیش مخروش و باز آر هوش


    سپه ساز و برکش به فرمان من


    بر آور یکی گرد از آن انجمن


    از آن بد کنش دیو روی زمین


    بپرداز و پردخته کن دل ز کین


    کی نامور سر سوی آسمان


    بر آورد و بدخواست بر بدگمان


    بر آن برترین نام یزدانش را


    بخواند و بپالود مژگانش را


    و زان پس به کین سیامک شتافت


    شب و روز آرام و خفتن نیافت









    ویرایش توسط مناجات**انتظار سبز مهدوی** : 26-03-2024 در ساعت 18:47
    امضاء



صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi