صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31

موضوع: معاد و جهان پس از مرگ

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض معاد و جهان پس از مرگ


    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض

    پيشگفتار

    بسمه تعالى
    ايمان بر مبدأ و معاد
    دو اصل بالا مهمترين اركان اسلام است. چر، كه بدون آن هيچ برنامه اخلاقى و عملى سامان نمى يابد و هيچ انسانى راه حق و عدالت و تقوى را نمى سپرد.
    اعتقاد به مبدأ يعنى خود را دائماً در حضور خدا دانستن، خداوندى كه از تمام نيات و اعمال، خرد و كلان، آشكار و نهان، آگاه است، گردش چشمهاى خطاكاران را مى بيند. نجواى نجوا كنندگان را مى شنود و از آنچه در دل داريم يا در سر مى پرورانيم آگاه است (يَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ)(1).
    او به ما از ما نزديكتر است، نزديكتر از شريانهاى گردنمان و نزديكتر از رگهاى قلبمان (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ)(2).
    هيچ حجابى ما را از او مستور نمى دارد، و در هيچ زمان و مكانى از ما جدا نيست (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ)(3).
    اعتقاد به معاد يعنى ايمان به دادگاه عظيمى كه هيچ شباهتى به دادگاههاى جهان ما ندارد، همه اعمال ما در آنجا حاضر است (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا)(4).
    كوچكترين اعمال و بزرگترين آنها همه پرونده دارد (لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاّ أَحْصاها)(5).
    خودمان بايد به مطالعه پرونده خود بنشينيم، و خود بايد قاضى و داور خود باشيم (اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبًا)(6).
    خودمان گواه خويش هستيم و جزء جزء بدن ما شاهدان اين دادگاهند و بر ضدّ ما گواهى مى دهند (شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ)(7).
    نه جاى انكار است، نه راهى به سوى بازگشت و جبران وجود دارد، نه توان تحمل مجازات الهى را داريم، و نه راه گريزى.
    نيكان و پاكان، صالحان و مقربان در جوار قرب حق از نعمتهايى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده بهره مندند; در حالى كه بدكاران تبهكار و ظالمان آلوده در آتشى كه از درون جانشان سر مى كشد مى سوزند و مى گدازند (نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ × الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى اْلأَفْئِدَةِ)(8).
    آرى اگر ايمان به اين دو اصل اساسى زنده شود حتى توجه مختصرى به آن در اعماق جان ما باشد، براى تربيت و هدايت ما كافى است، و اگر ايمان به مبدأ و معاد نباشد هيچ قانونى انسان را اصلاح نخواهد كرد.
    كتاب حاضر كه اكنون به همّت «انتشارات سرور» جان تاره اى بخود مى گيرد كوششى است براى احياى اصل دوم يعنى معاد، به زبان روز، و به صورتى كاملا مستدل و قابل فهم براى همه قشرها و ناظر به تمام سؤالات و پرسشها.
    به اين اميد كه قبل از فرا رسيدن آن روز، خود را بوسيله اعتقاد به آن بسازيم و گام مؤثرى در اصلاح خويش برداريم.
    قم - حوزه عليمه
    ناصر مكارم شيرازى
    ارديبهشت 1376

    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض


    از عالم پس از مرگ چه مى دانيم؟


    1- دور نمايى از بحثهاى كتاب
    در زمينه معاد و رستاخيز ارواح و اجساد، و جهان بعد از مرگ با تمام اهميتى كه دارد متأسفانه كمتر نوشته شده و از تعداد محدودى تجاوز نمى كند. با اينكه هر انسانى تشنه اين است كه بداند بعد از مرگ چه خواهد شد، آيا زندگى همچنان - و در افقى وسيعتر - ادامه خواهد يافت؟
    آيا شرايط زندگى در جهان ديگر همانند زندگى در اين جهان است يا همانطور كه طفل در حال جنين قادر نيست وضع زندگى جهان بيرون رحم مادر را تصور كند، و از همه مفاهيم حيات، روشنايى آفتاب، درخشش ماه، طراوت نسيم بهارى، زيبايى شكوفه ه، هيجان امواج، و عظمت جهان آفرينش چيزى جز يك مشت گوشت و خون درك كند، ما نيز مى توانيم مفاهيم و حقايق مربوط به جهان ديگر را دريابيم؟
    آيا در اين صورت تلاش ما در اين زمينه به جايى مى رسد؟
    آيا به راستى اعمال نيك و بد ما در آن جهان با ما خواهند بود، و براى ما شادى مى آفرينند يا ما را رنج و شكنجه و عذاب مى دهند؟
    آيا با اينكه كسى از اين راه باز نگشته مى توانيم از اخبار آن جهان با خبر شويم؟
    آيا مرگ دردناك است؟ راستى در لحظه مرگ چه احساسى به انسان دست مى دهد؟
    آيا با پوسيدن بدن، روح باقى مى ماند؟
    روح چيست؟ و چگونه مى توان آن را از نظر علمى و فلسفى شناخت و با آن ارتباط برقرار ساخت؟
    آيا بازگشت اين بدن (معاد جسمانى) با اينكه دائماً در تغيير است و احياناً ذرات آن با گذشت زمان جزء چندين بدن ديگر شده، مشكلى بوجود نمى آورد؟!
    آيا ايمان به رستاخيز مى تواند اثر تربيتى، اجتماعى، فكرى و اخلاقى در روح و جسم انسان بگذارد؟
    و در هر حال آيا مسائل مربوط به زندگى پس از مرگ را مى توان با اصول علمى و... اثبات كرد؟
    اين سؤالها و دهها سؤال ديگر نظير آن، مسائلى هستند كه در كتاب حاضر مورد بحث قرار گرفته است.
    و با اينكه محتويات اين كتاب چند سال مورد بررسى و مطالعه بوده، اما چون - همان طور كه ذكر شد - در اين زمينه كمتر بحث شده كاملا امكان دارد كه نارسائيها و نقايصى در كتاب وجود داشته باشد، لذا از صاحب نظران و انديشمندان تقاضا مى شود كه نقدها و اصلاحات و نظرات تكميلى خود را براى نگارنده بفرستند و مطمئن باشند با نهايت تشكر از آنها استفاده خواهد شد. ولى بدليل تازه بودن بسيارى از بحثها لازم مى دانم از همه مطالعه كنندگان محترم خواهش كنم از داورى نهائى پيش از مطالعه تمام كتاب خوددارى فرمايند.
    يادآورى اين نكته نيز لازم است كه براى كسانى كه «زندگى» در مكتب آنها جز «نان و آب» مفهومى ندارد و حد اعلاى شعار مكتبهاى انسانى آنها «نان و آب براى همه» مى باشد ممكن است بحثهاى اين كتاب مسائلى خارج از محيط زندگى جلوه كند، ولى به فرض كه ما داراى چنين ديد تنگ و محدودى باشيم باز خواهيم ديد كه ايمان به زندگى پس از مرگ چه اثر عميقى در تأمين رفاه و آسايش همين زندگى مادى - از جهات مختلف - دارد، و در حقيقت انسان بدون ايمان به معاد، نه قادر به اجراى عدالت اجتماعى است، نه سير كردن در مراحل تكامل انسانى و معنوى و اخلاقى.
    ذكر دو موضوع ديگر را در اين مقدمه نيز لازم مى دانم:
    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض

    2- گناه بزرگ نويسنده


    بحمداللّه بحثهايى كه در زمينه عقايد اسلامى به سبك نوين از كتاب «آفريدگار جهان» آغاز گرديد و به كتاب حاضر منتهى شده; بدون شك تحولى در چگونگى عرضه كردن عقايد مذهبى در يك قالب تازه كه براى همه قابل فهم باشد، بوجود آورد.
    اما نمى دانم حمل بر خودستايى مى كنيد يا بيان يك «حقيقت» و رسيدن به يك «هدف» ، هر چه باشد خود را ناچار از ذكر آن مى بينم كه اين سلسله بحثها كه شامل مهمترين مسائل عقيدتى اسلام بود و در چهار كتاب: 1- آفريدگار جهان (در زمينه دلائل توحيد و پاسخ به مكتبهاى مادى); 2- خدا را چگونه بشناسيم (در زمينه صفات خداوند و مسأله جبر و اختيار); 3- رهبران بزرگ (در زمينه لزوم رهبرى پيامبران و مسأله وحى و مانند آن); 4- قرآن و آخرين پيامبر (در زمينه محتويات اعجاز قرآن و شناخت پيامبر اسلام); مطرح گرديد عميقاً در محيط ما - مخصوصاً در طبقه جوان تحصيل كرده - اثر گذاشت.
    چاپهاى فراوان و پى در پى اين كتابها يك دليل روشن بر اين موضوع بود، دليل ديگر اينكه در بعضى از مجامع و جلسات علمى و دينى در داخل يا در خارج به عنوان يك متن درسى مورد استفاده قرار گرفت.
    بعضى از آنها به زبان عربى و بعضى به زبان اردو ترجمه شده و بعضى هم در دست ترجمه به زبان انگليسى است.
    دليل اين موفقيت در حقيقت، رعايت چهار اصل بود: پرهيز از اصطلاحات پيچيده، صداقت در بحث، دورى از تعصب، و نوآوريها.
    ولى بعضى معتقدند اين سلسله كتابها يك عيب بزرگ دارد كه مى تواند از ارزش آن بكاهد; و اگر تعجب نكنيد عيب بزرگش در نظر آنها پرهيز از اصطلاحات و عبارات قلمبه و سلمبه، پرهيز از جمله بنديهاى گنگ و مبهم، و رعايت حد اكثر روانى عبارات و نزديك ساختن مطالب مشكل به اذهان عموم است كه آن را از بحث «سطح بال» ! به پائين مى آورد!
    من به اين «عيب» يا «گناه» معترفم! و مى دانم اگر جلو قلم را رها مى ساختم تا از اصطلاحات پيچيده و عبارات گنگ كمك بگيرد بحثها در نظر بعضى «علمى تر» ! جلوه مى كرد، اما آگاهانه اين كار را نكردم و فكر مى كنم رسالت يك نويسنده همين است.
    به جرأت مى توان گفت هر يك از بحثهاى اين سلسله را مى توان چنان پيچيده نوشت كه اكثر خوانندگان عادى نفهمند و فقط بگويند بحثها خيلى علمى است و در سطح بالا كه ما نمى فهميم.
    ولى آيا مى توان مصالح عموم را كه درك حقايق است فداى يك شخصيت كاذب و خيالى كه با قلمبه نويسى بدست مى آيد نمود؟! آيا وجدان بيدار اجازه چنينن كارى را به كسى كه توانايى ساده نويسى دارد مى دهد؟!
    در هر صورت من به اين گناه عادت كرده و معتاد شده ام و اگر خداى نكرده يك روز بخواهم اين اعتياد را ترك كنم قادر نيستم.
    شگفت آور است كه بسيارى از كتب دانشگاهى و غير دانشگاهى را مى بينم كه مى توان مطالب آن را بدون كم و كاست با عباراتى بسيار روانتر و آسانتر نوشت تا هم صرفه جويى در وقت و عمر «دانش پژوهان» و هم نفع آن عمومى تر شود.
    از طرفى نمى توانيم همه نويسندگان آن را متهم بر عدم قدرت بر ساده نويسى كنيم، بنابراين بايد بگويم لااقل شايد عده اى نمى خواسته اند اين كار را بكنند، شايد بخاطر اينكه اگر پيچ و خم عبارات كم مى شد كتاب ارزش علمى خود را از دست مى داد! بايد نظم طبيعى مطالب را شكست، جمله را جلو عقب برد، از لغات و الفاظ نامأنوس و احياناً بيگانه، كمك گرفت تا علمى تر شود! و هنوز اين يكى از دردهاى اجتماع ماست.

    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض




    3- براى ثبت در تاريخ


    مطلب ديگرى را كه براى ثبت در تاريخ لازم مى دانم بگويم اين است كه روزى يكى از دوستان اظهار داشت: مشغول ترجمه كتابى در زمينه خداشناسى از عربى به فارسى بودم، ديدم مطالب آن كتاب آشناست، پس از بررسى ديدم بسيارى از بحثها عيناً بحثهاى كتاب «آفريدگار جهان» است كه شما نوشته ايد، معلوم شد نويسنده محترم كتاب مزبور، مطالب را بدون ذكر مأخذ از كتاب آفريدگار جهان گرفته و به عربى ترجمه كرده و نشر داده و الآن من دارم بار ديگر آن را از عربى به فارسى برمى گردانم!
    گفتم چون بالاخره نشر اين ترجمه گامى در راه خداشناسى و خدمت به علم و دانش است نشر آن از نظر من بى مانع است ولى لااقل براى اينكه من متهم نشوم كه مطالب را بدون ذكر مأخذ از او گرفته ام در مقدمه كتاب واقعيت را بنويس!
    بعد ديدم نه تنها آن نويسنده محترم عرب از اين بحثها استفاده كرده، بلكه بعضى از نويسندگان ديگر نيز - گاهى به همان عبارت و گاهى به عبارت ديگر - بدون اينكه كمترين ذكرى از مأخذ بنمايند، آنها را در كتاب خود آورده اند.
    شايد اصل موضوع چندان مهم نباشد، ولى آيا بهتر اين نيست كه بجاى گرفتن ابتكارات و مطالب ديگران، مغزهاى نويسندگان محترم در مسيرهاى تازه به كار بيفتد و هر كس به اندازه توانايى خود مشكلى را بشكافد و مسائلى را كه ديگران در زمينه آن مطالعه و بررسى نكرده اند مورد بررسى قرار دهد وانگهى از ذكر كردن مأخذ و حق شناسى نمودن چه ضررى عائد نويسنده مى گردد؟
    انكار نمى كنم هر نويسنده و دانشمندى حق دارد از افكار ديگران استفاده كند، ولى مادام كه ابتكارات تازه قابل ملاحظه اى بر آنها نيفزايد و مطالب را به شكلهاى نوين و كاملتر عرضه نكند واقع بينانه تر آن است كه عين عبارات طرف را با ذكر مأخذ در كتاب خود بياورد.
    خداوند به همه ما توفيق بيشتر براى خدمت به آيين پاكش مرحمت فرمايد. در پايان اين مقال بار ديگر تكرار مى كنم اگر در تكميل مسائل اين كتاب مطلبى به نظر صاحب نظران برسد خواهشمند است براى نگارنده ارسال فرمايند.
    قم - حوزه علميه
    ناصر مكارم شيرازى
    ذى القعده 1396
    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض

    آيا مرگ پايان زندگى است يا سرآغاز زندگى نوين ديگر؟
    مردم غالباً در زمان حال زندگى مى كنند، و تنها به آنچه امروز دارند دلخوشند و به اصطلاح «گنجشك روزى» هستند.
    كسانى كه در زمان ماضى زندگى دارند نيز كم نيستند، اين دسته همواره پيكرهاى پوسيده حوادث تلخ و شيرين گذشته را از زير خاكهاى فراموشى بيرون كشيده و به تشريح آنها مى پردازند، در واقع عمرشان به «نبش قبر گذشته ها» مى گذرد. دائماً يا بر حوادث تلخ آن اشك مى ريزند و يا روى استخوانهاى نياكان قدرتمندشان بالانس مى روند و الكى خوشند! در اين ميان، آنها كه به زمان آينده، آن هم «آينده دور» بينديشند بسيار كمند.
    ویرایش توسط ناظرسایت : 21-01-2024 در ساعت 18:21
    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض


    اين خوددارى از بررسى حوادث آينده كه گاهى شكل «فرار» به خود مى گيرد به خاطر چيست؟
    آيا به خاطر آن است كه آينده از دسترس حس ما بيرون است و مردم بيشتر «فرزندان حس اند» و تنها به اين مادر، انس و علاقه دارند؟
    يا اينكه پرده هاى ابهامى كه روى آينده را پوشانيده، قيافه آن را مخوف ساخته. لذا از نزديك شدن به آن وحشت مى كنند؟
    و يا اينكه «آينده» خواه ناخواه با نام پيرى، فرسودگى، و بالاخره مرگ و نابودى آميخته است و اينها همان چيزهائى هستند كه آدمى با تمام وجودش از آنها مى گريزد.
    ولى به هر حال، على رغم تمام اين دوركشيها و وحشته، سر و كار ما با آينده هاست، و اين آينده است كه سرنوشت ما در آن نهفته شده، «گذشته ه» گذشته اند، «حال» هم تا چشم به هم بزنيم به درياى گذشته فرو مى ريزد، پس ما مى مانيم و آينده ه، آينده اى طولانى و اسرارآميز كه ناخوانده به سراغ ما مى آيد، پس چرا آن را در نيابيم و به آن نينديشيم؟

    امضاء


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض



    مرگ آنقدر وحشتناك نيست


    با تمام اختلافاتى كه در ميان مردم جهان هست، و با همه اختلاف مسيرها و روشهايى كه دارند، از هر كجا و هر نقطه شروع كنند بالاخره در يك جا به هم مى رسند و آن نقطه مرگ و پايان اين زندگى است.
    نقطه آغاز زندگى فقر باشد يا ثروت، در محيط جهل باشد يا دانش، با خوشبختى توأم باشد يا بدبختى، به هنگام مرگ ناگهان به طرز عجيبى همه در يك سطح قرار مى گيرند و مساوات كامل - كه هيچ كس نتوانسته آن را پياده كند - برقرار مى شود.

    به همين دليل در مقدار عمر و طول زندگى مى توان بحث كرد، ولى در مرگ جاى بحث نيست، حتى اگر آب حيات را از ظلمات بيرون آوريم و لا جرعه سر بكشيم زندگى ابدى ممكن نيست. زيرا طول عمر به مفهوم ابديت نمى باشد.
    روى همين جهات است كه مردم جهان با تمام تفاوتهائى كه در طرز تفكر دارند، در ايمان به مرگ اتفاق نظر دارند. و شايد انتخاب نام «يقين» در دو آيه از آيات قرآن براى «مرگ» اشاره به همين حقيقت است يكى از اين دو آيه مى گويد «پروردگار خود را تا لحظه يقين (مرگ) بندگى كن» .(9)
    و آيه ديگر از قول بدكارن مى گويد: «ما تا لحظه يقين (مرگ) روز جزا را تكذيب مى كرديم» .(10)
    يعنى; هم نيكوكاران و هم بدكاران در اين لحظه قطعى و يقينى به هم مى رسند.
    ویرایش توسط ناظرسایت : 22-01-2024 در ساعت 16:23
    امضاء


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض


    در لحظه مرگ چه احساسى به انسان دست مى دهد؟
    هيچ كس نمى داند در لحظه مرگ چه احساسى به انسان دست مى دهد، چون كسى از اين راه برنگشته است كه احساس خود را در آن لحظه خاص براى ديگران شرح دهد.
    آيا وداع با اين زندگى همچون كشيدن يك دندان در حال سر شدن و بى حسى كامل است بدون هيچ ناراحتى، بلكه بازوال تديجى همه ناراحتيها و در ميان آرامش كامل.
    و يا آنكه دردناك ترين رنج و عذابى كه زبان از شرح آن عاجز است به انسانها دست مى دهد؟
    و يا بستگى به روحيات و اخلاقيات و صفات و اعمال افراد دارد؟
    براى بعضى به آسانى و سادگى بوئيدن يك گل، و براى بعضى به اندازه كشيدن بار سنگينى به عظمت يك كوه.
    و شايد احساس ديگرى غير از آنچه به فكر و انديشه ما مى گنجد و در شرايط اين زندگى ابداً براى ما قابل درك نيست در لحظه مرگ به انسان دست مى دهد، بطورى كه اگر مردگان به اين جهان باز گردند نتوانند آنچه را ديده اند و احساس كرده اند شرح دهند.

    اگر دو قلويى را فرض كنيم كه يكى از آنها پس از تولد مجدداً به رحم در كنار برادرش باز گردد و بخواهد آنچه را در لحظه تولد و پس از ورود به اين جهان پهناور بيرون رحم، مشاهده كرده براى برادرش شرح دهد، آيا توانايى بر اين كار هرگز پيدا مى كند؟
    آيا همچون «يك گنك خواب ديده» كه بخواهد براى «آدمى كر» رؤياهايش را تشريح كند نخواهد بود؟

    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    ناظرسایت
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9132
    نوشته
    3,531
    تشکر
    6,646
    مورد تشکر
    6,925 در 2,277
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض



    فرار از واقعيت ها عاقلانه نيست


    بدترين راه مبارزه با واقعيت هاى تلخ فرار از درك آنها و يا به دست فراموشى سپردن آنهاست.
    كم عقلى از اين بالاتر نمى شود كه چيزى را كه هرگز ما را فراموش نمى كند فراموش كنيم، و يا انتظار تجديد نظر از مطلبى كه حتمى و غير قابل اجتناب است داشته باشيم.
    چرا به مسأله مرگ، و حوادث بعد از آن و سرنوشت روح پس از وداع با اين زندگى و صدها مسأله مهم مربوط به آن نينديشيم؟ در حالى كه مسلمترين و قطعى ترين حادثه اى كه در زندگى آينده ما رخ مى دهد همين مسأله است.
    هنگامى كه تاريخ را ورق مى زنيم و مى بينيم بزرگ ترين زورمندان بشر، اسكندرها و چنگيزها و ناپلئونه، و نيرومندترين دانشمندان و قوى ترين شعرا و نويسندگان، همگى در آستانش زانو زدند و سرتسليم در برابرش فرود آوردند; معقول نيست كه ما آن را فراموش كنيم يا از آن بهراسيم و بى دليل از آن بترسيم.
    همانطور كه پيشواى بزرگ اسلام اميرمؤمنان على(ع) در بيان مستدل خود مى فرمايد: «وَ كَيْفَ غَفَلْتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ; چگونه از چيزى غافل مى شويد كه او از شما غافل نخواهد بود، و طمع در چيزى مى كنيد كه هيچ گاه شما را مهلت نمى دهد» ؟ (11)
    پس چه بهتر كه براى دريافت پاسخ هاى صحيح و منطقى به معماهاى مربوط به پايان زندگى، با شجاعت و واقع بينى گام جلو بگذاريم و به بررسى دقيق اين مسائل بپردازيم.

    ویرایش توسط ناظرسایت : 23-01-2024 در ساعت 16:11
    امضاء


صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi