نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: اشعار برگزیده مرحوم احمد عزیزی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض اشعار برگزیده مرحوم احمد عزیزی





    احمد عزیزی (زادهٔ ۴ دی ۱۳۳۷ – درگذشتهٔ ۱۶ اسفند ۱۳۹۵) شاعر معاصر کُرد اهل ایران و ارائه‌دهندهٔ سبک جدیدی از مثنوی بود که در زمینهٔ شعر آیینی و انقلاب با درونمایه‌ای عرفانی فعال بود.

    وی بر اثر بروز یک بیماری، ۹ سال پایان عمرش را با سطح هشیاری پایین به سر برد.

    از آثار او می‌توان به کفش‌های مکاشفه، شرجی آواز، خوابنامه و باغ تناسخ، ترجمه زخم، باران پروانه، رودخانه رؤیا، ناودان الماس، ترانه‌های ایلیایی، غزالستان و… اشاره کرد.

    در این موضوع مجموعه‌ای از بهترین اشعار
    احمد عزیزی برای شما گردآوری شده است.


    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    *********************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶
    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    گلچین مثنوی‌های احمد عزیزی




    *********************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶



    شب در سد وا می‌شود
    صبح روی بند، غوغا می‌شود


    صبح بوی گل می‌آمیزد به کوه
    آبشار رنگ می‌ریزد ز کوه
    شب

    گل مهتاب را می‌آورند
    خوشه‌های خواب را می‌آورند

    مادر خورشید شب، پا می‌شود
    پشه‌بند صبح وا می‌شود

    روی کوه کاج‌ها در نور ماه
    شب چه زیبا برف می‌بارد به راه

    روز روح جاده هم پر تب است
    دانه‌های برف در سقف شب است

    صبح اینجا چشم شب وا می‌شود
    کرت‌های روز پیدا می‌شود

    روی نهر کرت‌های بامداد
    بیل‌ها آواز می‌خوانند شاد

    عصر، باغ سایه بی خورشید بود
    آنقدر گنجشک روی بید بود

    صبح، از بس ساقه‌های تر رسید
    دست گلدان‌ها به نیلوفر رسید

    چون عروسی نقره پوش از روز رود
    ماه می‌آید ز دوش شب فرود

    آن سوی شب روستای خرمی‌ست
    سرزمین بادهای موسمی‌ست

    آه! این برف سپید شادی است
    این شبان گله آزادی است


    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶
    ********************



    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ************************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶


    ای خدای مهربان و پاک ما
    دفن کن شمشیر را در خاک ما


    ما ز شرک و شمر و شیون خسته‌ایم
    ما ز برق کوه آهن خسته‌ایم


    سوختیم ای کرت کار بامداد
    ما نداریم ابر و باران را به یاد


    شهر باران را به رومان باز کن
    خاکمان را معدن آواز کن

    نسل ما صد پشت خنجر دیده است
    قرن‌ها این خاک قیصر دیده است


    خوان علیا، خان سفلی، خان خواب
    خان صد شبنم ده و صد پاچه آب

    بارالها! عرصه بر گل تنگ شد
    روح شبنم در صحاری سنگ شد


    بارالها! ناودان‌هامان کرند
    خوشه‌هامان خسته و ناباورند

    خاک ما نسبت به گل مسؤول نیست
    کشت شبنم بین ما معمول نیست


    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶
    ************************


    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ************************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    یچ کس با گریه خود قهر نیست
    لولی بربط‌زنی در شهر نیست

    ماه رفت و یاس‌ها یاغی شدند
    سیب‌های کرمکی باغی شدند

    کودکان با نی‌لبک بیگانه‌اند
    دختران در حسرت پروانه‌اند

    کس چراغ عشق را روشن نکرد
    عکس گل را نقش پیراهن نکرد

    این همان عصر سیاه ثانی است
    این کمون آخر ویرانی است

    دامداران ولایت غافلند
    گوسفندان رسالت بزدلند

    ما به فرعونی‌ترین قصر آمدیم
    ما به موسایی‌ترین عصر آمدیم

    باغداران «فلسطین» مرده‌اند
    شاعران «دیر یاسین» مرده‌اند

    کس نیارد در قدمگاه هجا
    مستحبات شقایق را به جا

    ما به سوی آب‌های ناگوار
    بسته‌ایم از برکه بابونه بار

    ای خدا! آواز ده خورشید را
    بین ما تقسیم کن توحید را

    گله‌ای بخش از شبانان امین
    رسم شیون را برانداز از زمین

    دست هر آلاله یک بیرق بده
    کسب و کار باد را رونق بده

    قفل شب‌های «حرا» را باز کن
    کوه بعثت را طنین انداز کن

    از زمین بردار رسم لرزه را
    منزوی کن آب‌های هرزه را

    ✶♥✶♥✶
    ♥✶♥✶

    ************************

    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ************************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    ما به تعویق زمان افتاده‌ایم
    ما به کنج کهکشان افتاده‌ایم

    از تو می‌جوییم سمت باد را
    سایه‌های سبز بی‌فریاد را

    ما گرفتاریم با جرمی جهول
    در ظلومستان عصری بی‌رسول

    رقص ما برگردد تشییع تن است
    بهترین آوازمان از شیون است

    ما گرفتاریم در قرنی مذاب
    زیر سقف سرب عصری لاکتاب

    خاک خواهان، دشمن سنجاقک ند
    دوستداران شقایق اندکند

    نهر راه سبزه را گم کرده است
    نرخ زیبایی تورم کرده است

    جز صدای شوم شبنم خوارها
    نیست باغی در طنین سارها

    نسترن رسوای خاص و عام شد
    خون داوودی مباح اعلام شد

    زاهدان رفتند شب با قافله
    نیست آواز نماز نافله

    هیچ کس با گریه خود قهر نیست
    لولی بربط‌زنی در شهر نیست


    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    ************************
    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ************************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    نهر راه سبزه را گم کرده است
    نرخ زیبایی تورم کرده است

    جز صدای شوم شبنم خوارها
    نیست باغی در طنین سارها

    نسترن رسوای خاص و عام شد
    خون داوودی مباح اعلام شد

    زاهدان رفتند شب با قافله
    نیست آواز نماز نافله

    هیچ کس با گریه خود قهر نیست
    لولی بربط‌زنی در شهر نیست

    ماه رفت و یاس‌ها یاغی شدند
    سیب‌های کرمکی باغی شدند

    کودکان با نی‌لبک بیگانه‌اند
    دختران در حسرت پروانه‌اند

    کس چراغ عشق را روشن نکرد
    عکس گل را نقش پیراهن نکرد

    این همان عصر سیاه ثانی است
    این کمون آخر ویرانی است

    دامداران ولایت غافلند
    گوسفندان رسالت بزدلند


    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    ************************
    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ************************
    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶
    شب در سد وا می‌شود
    صبح روی بند، غوغا می‌شود

    صبح بوی گل می‌آمیزد به کوه
    آبشار رنگ می‌ریزد ز کوه

    شب گل مهتاب را می‌آورند
    خوشه‌های خواب را می‌آورند

    مادر خورشید شب، پا می‌شود
    پشه‌بند صبح وا می‌شود

    روی کوه کاج‌ها در نور ماه
    شب چه زیبا برف می‌بارد به راه

    روز روح جاده هم پر تب است
    دانه‌های برف در سقف شب است

    صبح اینجا چشم شب وا می‌شود
    کرت‌های روز پیدا می‌شود

    روی نهر کرت‌های بامداد
    بیل‌ها آواز می‌خوانند شاد

    عصر، باغ سایه بی خورشید بود
    آنقدر گنجشک روی بید بود

    صبح، از بس ساقه‌های تر رسید
    دست گلدان‌ها به نیلوفر رسید

    چون عروسی نقره پوش از روز رود
    ماه می‌آید ز دوش شب فرود





    ✶♥✶♥✶♥✶♥✶

    ************************
    امضاء


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi