❤ |
یار آمدنی است
فروغ بخش شب انتظار، آمدنی است
رفیق، آمدنی غمگسار آمدنی است
به خاک کوچه دیدار، آب می پاشند
بخوان ترانه، بزن تار، یار آمدنی است
امشب، کوچه های سامرا، چراغان میلاد کسی است
که با آمدنش، حجت را بر زمینیان تمام می کند.
او می آید و فرشتگان مقرب، با کاسه هایی
از آب و شکوفه، به چشم روشنی نرجس می آیند.
می آید و جهان به پیشوازش می شتابد با سبدهایی از یاس سپید.
طوفان ها فرو می نشینند و زمستان، خانه خراب نفس های
اردیبهشتی اش به دوردست ترین کوه ها می گریزد.
ای موعود دل های خسته! تو می آیی و
روزهای پیرمان، جوانی از سر می گیرند.
کجاوه بهار، فرود می آید در کوچه های پر درخت انتظار.
با تو خزانی نیست و خواب های آشفته باغ
به رؤیای سبز رویش بدل می شود.
نامت، سپیده ای است که دهان آسمان را متبرک می کند.
نگاهت، حماسی ترین چشم ها را به فروتنی وا می دارد.
بازگرد تا دیوار بلند انتظار، فرو بریزد، تا پنجره ها
به سمت روشن ظهورت گشوده شوند و سینه
سرخان غریب، بر بام عدالتت ترانه آشنایی سر دهند.
ای مسافر سال ها!
بی تو لحظه هایمان در غبار فراموشی مدفون است.
بی حضورت، زندگی، تکراری است بیهوده
که تیغ های رخوت بر تاروپودمان می زند.
بادهای وحشی، بر پیکر نازک شکوفه هامان
فرود می آیند و به خاکشان می ریزند.
تو در کجای زمان پنهان شده ای که ثانیه هامان به
جست وجویت از پا افتاده اند؟
باز آی که صبر از کف داده و رنجور،
کوچه های انتظارت را به مویه نشسته ایم.
رواق منظر چشم من، آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه، خانه توست
معصومه داوودآبادی
❤ |
صدای پای مهربان تو
به دنیا که آمدی، فرشتگان با کوله باری از تغزّل، به پایبوسی
تو آمدند تا صهبای عشق را از نام تو بنوشند.
اکنون نمیدانم تولد دوباه تو را در کدامین
خطّ سرخ افق نظاره خواهیم کرد.
ای چراغ فاتح شبهای زمین!
همین نیمه شعبان، حلول تو را چشم انتظاریم که این
روزها، دقیقه هایمانگوش به زنگ صدای پای مهربان توست یا اباصالح!
رزیتا نعمتی
❤ |
ماه کامل
ماه به نیمه رسیده است و «ماه» در کامل ترین صورت ممکنِ
خویش در سینه آسمان، همانند چشمی بیدار و روشن به نظاره نشسته است
خانه ای را که میزبان قدم های خورشید است؛
خورشیدی که نه تنها بر عالم ظاهر که بر «هستیِ» هستی
نیز سایه افکن شده است و جلوات بی کران نورش، تمام
زوایای تاریک و موهوم شک و دودلی را روشن می کند.
خورشیدی که از مشرق عشق سر برآورده است.
خورشیدی که از دامان امامت قامت برافراشته است
تا چراغ هدایت حسین علیه السلام را فروزنده نگاه دارد.
این خورشید را تلاطم بی فرجام هیچ غروبی نخواهد توانست
در نوردد و خیال پوچ و تیره هیچ ابری، تاب و توان جدایی
انداختن این خورشید را از نگاه های روشن بین ندارد.
هیچ ابر تیره پوشی نخواهد توانست چهره نورانی اش را مخفی کند.
خورشیدی که از درون خانه دل ها طلوع می کند و از
درون به بیرون، نور گسترانی می کند.
ماه به نیمه رسیده است؛
امّا امامت کامل گردیده است.
آخرین امام نیز قیام می کند در نیمه ماه تا کامل شود؛
ادامه نویدی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شیعیان داده بود.
او قامت برافراشته است تا دل های مشتاق، بر شاخسار
بالابلند عشق به ولایت آشیانه بسازند و دانه برچینند از کرامت دستانش.
در نیمه ماه، خورشیدی قدم بر خاک گذاشته است
که قیامتی به پا می کند، روزی که قامت به قیام ازلی خویش راست کند.
دور نیست آن وعده گاه موعود و آن سحرگاه وعده داده شده.
روزی طلوع خواهد کرد از پس شانه های افراشته خورشید
برج امامت، از پس شانه های مهدی قائم آل محمّد(عج)
خورشید ظهور طلوع خواهد کرد.
او خواهد آمد؛ شاید در نیمه دیگری از ماه؛
همان زمان که ماه در کامل ترین صورت ممکن، چشم بر خاک دوخته است.
امیر اکبرزاده
❤ |
موعود
موعود بيا حسن مطلع اين شعر،نام توست
سر انگشتانم از موسيقى الهام تو رقصان
مرا آتش نزد اين مستى جام از پى هر جام بياور
فصل ها را بويى از ارديبهشت عشق شبانه،
آفتابى شو كه آيينه در آيينه پرازرنگين كمان است
آسمان دررقص پرچمها ببين منظومه هاى آفرينش رو به پايان است
سراپا شور! گل كن!
نوبت حسن ختام توست
و با هر واژه، ضرب اهنگ پولادين گام توست
و اين گل نغمه ها آكنده از عطر كلام توست
كه افروزه ى اين دور بى فرجام، جام توست
شميم اين شقايق زارها مست از مشام توست
تمام چشمها همه از خورشيد همام توست
برافراز آن شكوه سبز را، وقت قيام توست!
سراپا شور!گل كن!
نوبت حسن ختام توست
سراپا شور!گل كن!
نوبت حسن ختام توست
محمد تقى اكبرى
❤ |
آفتاب، از همه پنجره ها لبریز شد و
نسیم، بوسه بر پیراهن غنچه های معطر زد.
پیله ها پروانه شدند و پروانه ها پرواز.
همه لب های خسته از گفتن، با لبخند آشتی کردند.
تو که آمدی، چشم همه آینه ها روشن شد
و دست های تنها مانده، دلگرم شدند.
فانوس های زمزمه روشن شدند تا مرثیه ها را ترانه کنند
و به ماهی ها یاد بدهند که دریا را می شود با کلمات آواز کرد.
تو که آمدی، دنیا گلستان شد و باغ ها با
بهارها پیمان بستند تا همیشه بهاری بمانند.
❤ |
بياكه بي تو...
بيا كه بى تو نه سحر را لطافتى است و نه صبح را صداقتى؛
كه سحر به شبنم لطف تو بيدار مى شود و صبح به سلام تو از جا بر مى خيزد.
بيا كه بى تو آينهها، زنگار غربت گرفته اند و قطار آشنايى ها،
فرياد غريبى مى كشد، هيچ كس حريم اطلسى ها را پاس نمى دارد
و بر داغ لاله ها مرهم نمى گذارد.
بيا كه بى تو قنوت شاخه ها،
اجابتى جز غروب تلخ خزان ندارد.
بيا كه بى تو كدام دست مهر،
سرشك غم از ديدگان يتيمان بر مىگيرد؟
و كجاست آغوش مهربانى
كه دلهاى زخمى را به ضيافت ابريشمى بخواند.
بيا كه بى تو آسمان دلم اسير تيرگى هاست
و هرگز ستاره اميد در برج اقبال، رحل خوش بختى نمى افكند.
اى آبِ آب، رودخانه ها عطش ديدار تو را دارند
و در بستر انتظار به سوى درياى ظهور تو شتابانند.
قامتى به استوارى كوه، دلى به بى كرانگى دريا،
طراوتى به لطافت سبزينه ها، سينهاى به فراخى آسمانها
و صميميتى به گرمى خورشيد بايد تا تو را خواندو
كاروان دلها را به منزلگاه اميد كشاند.
اين همه را كه اندكى بيش نيست،
از دل شكستهترين منتظران تاريخ دريغ مدار،
كه ظهور تو اجابت دعاى ماست.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)