صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 56

موضوع: ویژه نامه ضربت خوردن و شهادت مولا امیر المومنین علیه السلام{نماز عشق}

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    در سجده آنچه خواست علی مستجاب شد
    محراب پر ز خون دل بوتراب شد


    سیمرغ عشق، از قفس آزاد گشت باز
    آری قسم به کعبه، علی(ع) کامیاب شد


    لرزان اساس خلقت و سرگشته کائنات
    جانها ز داغ او، همه در التهاب شد


    پیچید در فضای جهان بانگ «قد قُتِل»
    روح الامین به سوی زمین با شتاب شد


    بر سر زدند جمله مَلَک‏های آسمان
    گریان، که پایگاه هدایت خراب شد


    گیسوی شب، سپید شد از داغ مرتضی
    وقت سحر، که صورتش از خون خضاب شد


    کشتند چونکه شیر خدا را به سجده‏گاه
    دیگر برای کشتن حق فتح باب شد


    جسمی به خاک رفت که جان‏ها فدای اوست
    داغی به جای ماند، که دل‏ها کباب شد





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    تو رستگار شدی!

    مگر نه اینکه به حضور پیامبر اعظم صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله خواهی رسید؟!
    مگر نه اینکه غم دوری تو در فراق فاطمه علیهاالسلام
    پایان خواهد یافت؟!

    دیگر نه خار در چشم و نه استخوان در گلو داری.
    دیگر از مردم آدم‏نمای کوفه جدا شدی و به سوی
    معشوقت پرواز کردی


    ولی چرا تنها رفتی؟! کجا رفت وحدت کوفیان؟
    این علی علیه‏السلام است باز هم از مظلومیت خود می‏گوید؛

    از نامردانی می‏گوید که در حساس‏ترین
    لحظه‏ ها تنهایش می‏گذارند.

    علی جان، بگو؛ از ناجوان‏مردی کوفیان بگو تا برایم عبرتی شود.
    نمی‏خواهم من هم مولایم را در کشاکش بلا، تنها بگذارم.

    دوست دارم در تنهایی ‏ات، چاه فریاد غم ‏آلود تو باشم...
    علی جان بگو



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    «کسی قدر علی علیه‏ السلام را ندانست»

    سال‏هاست که علی علیه‏السلام به مرگ مشتاق است؛
    از همان روزها که غم عالم را در چاه می‏گریست
    و غریب و تنها، مردِ روز و عابد شب‏های تار، در
    کوچه‏ های خلوت کوفه گام می‏ زد؛

    آن‏قدر آهسته که صدای گام‏های مقتدر او
    را کسی نمی‏ شنید و قامت بلند خلوصش را چشمی نمی‏ دید.

    ضربه دستان یداللهی ‏اش بر در منزلگاه یتیمان و فقیران
    را جز اهل خانه نمی‏ شناختند.

    این هزارْتوی کفر و نفاق را باید روزی به حال خود گذاشت؛
    وقتی به تاری و تیرگی خود انس گرفته است.


    افسوس کسی قدر علی علیه‏ السلام را نشناخت!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    «تبسم سرخ»

    نمی‏دانم چرا رمضان، با تمام آسمانی بودنش برایم بار غم دارد؟
    هر سال شب‏های قدر، این‏گونه است.


    علی جان!
    گویی دارم می‏بینم اوج ‏گرفتنت را آرام، آرام.
    پروازت را می‏بینم.

    تو در نماز هستی، به نماز عشق ایستاده ‏ای و صفی از ملائکه
    اقامه نماز کرده ‏اند با تو. قامتت چه پا برجا و استواراست!


    هرچند بعد از فاطمه، شکسته شده بودی، اما حالا دارم
    می‏بینمت که عشق، راست قامتت کرده است.

    حالا دارم می‏شنوم زمزمه ‏های عاشقانه‏ ات، گوش آسمان را
    چون همیشه پر کرده است. به رکوع می‏روی، با چه
    شوری، دارم لبریز بودنت را می‏بینم.


    برمی ‏خیزی از رکوع، حالا به قصد سجود... دلهره، لحظه به لحظه
    بیشترمی‏شود؛ اما نه! آسمان به غلغله افتاده است...

    چرا لبخند می‏زنی یا علی؟! عرش در هیاهو است.
    قلب آسمان در التهاب ذوب شده است.


    یا علی! زمین مسجد می‏خواهد، شمشیر زهردیده را ببلعد.
    محراب می‏خواهد تو را در خود بگیرد؛

    اما تو در آرامشی عجیب، دست و پا زدن زمین و آسمان را به سخره
    گرفته ‏ای.چه سجده طولانی، چه سجده لبریز از انتظاری!


    گویی نقش دیدار را بر صفحه جانمازت حک کرده ‏اند و تو محو تماشایی
    که از سجده برنمی‏خیزی. منتظری... منتظری تا آن وعده ‏ها را که
    گوش‏هایت سال‏ها از پیامبر صلی ‏الله‏ علی ه‏و‏آله شنیده بودند حالا به
    دیده عشق بنگری و سرمست، پایکوبی کنی.

    مولا! زبان زمان، گنگ مانده است.
    اشقی الاشقیا به سمت تو می‏آید؛
    سیه چرده و رعب‏ آور، دارم می‏بینمش.


    شمشیرش نگاه به میان سر تو دوخته است و حال دارم
    می‏بینم اشک زهرآگین شمشیر را که فرو می‏چکد و در تقلا
    با سرانگشتان قاتل لعین توست.

    هرچه فریاد می‏کشد، رهایش نمی‏کند.
    هرچه تکاپو می‏کند، گلویش بیشتر فشرده می‏شود.
    دارم می‏بینمش که چگونه تلاش می‏کند...، اما بی‏فایده است.


    دستی بالا می‏رود... کاش رضای خداوند در
    این بود، تا با آهی همان جا خشک می‏ماند!

    دست بالا می‏رود و پایین می‏آید. در و دیوار، شیون می‏کند.
    نماز، شرمنده، اشک‏ریز است و صدای تاریخ، در گلو یخ بسته است.


    پنجره‏ها، بی‏قرار باد، زار می‏زنند.
    وای، چگونه تاب بیاوریم این لحظه را،

    یا علی! چرا لبخند می‏زنی؟

    محمد جواد دژم




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    «آخرین سجده»





    آسمان، غریب‏تر از همیشه، بغض‏هایت را گریه می‏کند.
    سنگ‏فرش‏های کوفه، بیدارتر از همیشه، هم‏قدمت می‏شوند.

    هوای غربت‏ آلوده شهر، تبدار توست.
    دیوارهای کاه گلی، عاشقانه‏ تر از همیشه نگاهت می‏کنند.

    نفس‏هایت غریب‏ تر شده است.
    هوای سنگین شب را توان نفس کشیدن با تو نیست.
    کوچه‏ های دلتنگ را امشب یارای همراهی کردن نیست.

    دقیقه به دقیقه، دلتنگ‏تر می‏شوند و تنگ‏تر می‏خواهند در آغوشت بکشند
    تا سر بر شانه ‏های بی‏ تحمل ترک‏برداشته شان بگذاری و آسوده بخوابی؛


    هرچند سال‏هاست که خواب و آسوده خوابیدن را فراموش کرده ‏ای!
    حتی سکوت هم امشب خواب را فراموش کرده.

    ماه و ستاره‏ ها لبریز دلشوره ‏اند؛ همان‏هایی که گواه تواند.
    چه شب‏های تلخی که با تو در گلوی چاه اشک ریخته ‏اند.


    حتی کفش‏های کهنه‏ ات را امشب میل رفتن نیست.
    احساس خستگی می‏کنند، نمی‏توانند سنگینی سنگ‏فرش‏های
    نفرینی امشب را تحمل کنند.

    شور برگشتن دارند؛ اما حیف، حیف که محال است.
    برگشتن تو از نیمه‏ راه محال است.


    برگشتن تو که اگر تمام عرب به تو پشت می‏کردند،
    به دشمن پشت نمی‏کردی، محال است.

    می‏روی؛ بی‏خیال اینکه فردا آب، بخواندت، آفتاب، جارت
    بزند و غربت، ندیدنت را سوگواری می‏کند.


    می‏روی که تنها عشق را ماندگار کنی.
    می‏روی تا با دم مسیحائی ‏ات مرگ را زنده کنی.

    شگفت می‏روی؛ مثل روزی که آمدی؛ روزی که دیوار کعبه
    را شکافتی و امروز پیشانی ‏ات شکافته خواهد شد.


    فرشته‏ ها نمازت را صف کشیده ‏اند و تو می‏روی، می‏روی
    تا جبرئیل، نماز را با تو اقامه کند.

    می‏روی چون خون.
    می‏دانی فاطمه علیهاالسلام مهربانی بر دوش
    پرنده ‏ها بهار را به پیشوازت آورده است.


    پیامبران خدا ساعت‏هاست چشم‏ انتظار آمدنت، تمام ‏قد
    ایستاده‏ اند دلشوره نرسیدنت را؛

    ایستاده ‏اند تا با آخرین سجده، دلشوره‏هایشان را لبخند بزنی.








    عباس محمدی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    «غربت سحر»



    می‏دانم، در این سال‏ها وقتی اذان می‏گفتم
    خانه ‏ای نمی‏ماند در کوفه، مگر آنکه صدای مرا می‏شنید.


    حالا هم می‏خواهم اذان بگویم.
    کوفیان، بشنوید؛ دیگر این صدا نخواهد پیچید در شهر سیاهتان.

    گوش فرا دهید، ای شما که گوش‏هاتان همواره کر بوده است.
    امشب علی می‏خواهد روایتگر خون خود باشد در محراب.


    گوش فرا دهید کوفیان! این چه غوغایی است خدایا
    که از در و دیوار مسجد بلند است؟
    آسمان و زمین چرا التماسم می‏کنند؟


    هرچه آماده ‏تر می‏شوم به تکبیرة الاحرام، چرا
    صدای شیون‏شان بالاتر می‏رود؟... گریز از قضا ممکن نیست...

    الله اکبر... و حالا سکوت نبض زمین و زمان.
    نگاه در و دیوار، خیره به محراب است.


    حالا رکوع و صدای آه جان‏سوز باد؛
    اما نه، شور تضرع و زاری بالا گرفته است.
    کائنات به هراس آمده ‏اند؛


    چرا که گاه سجده نزدیک‏تر می‏شود.
    پیشانی‏ ام بی‏قرار خاک است. باید رستگاری‏ام را جشن بگیرم؛


    پیشانی‏ ام سیراب خون فرق سرم می‏شود.
    خاک و خون به هم آمیختند در محراب نمازم.


    خاک برمی‏گیرم و به زخم سرم می‏ریزم که تو ای صاحب
    محراب، از خاک خلق کرده‏ای، به خاک برمی‏گردانی
    و از خاک بیرون می‏آوری‏مان، بار دیگر.

    رستگارم حالا که امر خدا رسید و راست شد وعده رسولش.
    انگار زمین هم با شور من همراه شده است و آسمان نیز؛

    جبرئیل سوگند می‏خورد که «بدبخت‏ترین اشقیا، علی مرتضی را شهید کرد.»
    خروش جبرئیل! چون صدای اذان من، به گوش تمام کوفیان رسید.


    حالا زنان و مردان، سرازیر مسجد شده‏ اند.
    شاید چهره بی‏رنگم، آنها را این‏گونه به وحشت انداخته
    است که کلامی حتی نمی‏گویند.


    تنها شیون است که از نای همیشه خاموششان خارج می‏شود.
    خدایا! در این لحظه‏ها چرا گونه‏ام خیس می‏شود...
    اشک است شاید... آری اشک...


    مزین به رایحه دیدگان پسرم حسن.
    فرزندم چرا اشک؟ اکنون پس از سال‏ها فراغ، جدت
    و مادرت زهرا را ملاقات خواهم کرد.


    چرا اشک؟ موسم دیدار است.
    گریز از قضا ممکن نیست... بگوییدش، علی آرام می‏گیرد.


    بگوییدش، موسم دیدار است و نشانه ‏اش... و نشانه ‏اش،
    غربت این سحرگاه.

    نگذارید زینب اشکتان را ببیند!





    محمد جواد دژم


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    «کسی قدر علی علیه‏السلام را ندانست»




    سال‏هاست که علی علیه‏السلام به مرگ مشتاق است؛
    از همان روزها که غم عالم را در چاه می‏گریست
    و غریب و تنها، مردِ روز و عابد شب‏های تار، در
    کوچه‏ های خلوت کوفه گام می‏زد؛

    آن‏قدر آهسته که صدای گام‏های مقتدر او
    را کسی نمی‏شنید و قامت بلند خلوصش را چشمی نمی‏دید.

    ضربه دستان یداللهی ‏اش بر در منزلگاه یتیمان و فقیران
    را جز اهل خانه نمی‏شناختند.

    این هزارْتوی کفر و نفاق را باید روزی به حال خود گذاشت؛
    وقتی به تاری و تیرگی خود انس گرفته است.


    افسوس کسی قدر علی علیه‏السلام را نشناخت!











    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    «.... و علی علیه‏السلام رفت»

    ناگهان برقی زد و بارانی از خون، آسمان محراب را جاری کرد؛
    باران یکریزی که قرن‏هاست چشمان عدالت خواه زمین را شعله ‏ور کرده است.

    رمضان چهلم هجری، این ثانیه‏های دهشتناک را خوب به خاطر دارد؛
    لحظاتی که کوچه ‏های کوفه از بارقه ‏های آفتاب، تهی شد و آسمان و
    زمین،دست در گردن یکدیگر، فاجعه را گریستند.

    ع
    لی رفت و این دو روزه پست دنیا را به طالبانش واگذاشت؛
    او رفتو شهر، در غربتی جاویدان، روزهای سیاهش را به سوگ نشست.

    چشمانت، خلاصه مهربانی بود تو از تولد پروان ه‏ها می‏گفتی
    و بهاری که در رگ‏های عدالت جاری است.


    پرهای زخمی سهره ‏ها را تحمل نداشتی و چهره پژمرده بنفشه‏ ها، دلت
    را می ‏آزرد. شبانه ‏های زیادی را در کوچه‏ های فقیر
    به استمداد دست‏های خالی پینه ‏بسته راه افتاده بودی.

    جانت با تپش‏ های قلب مظلومان، هماهنگ بود.
    چشمان رئوفت، خلاصه مهربانی بود و شانه‏ های
    پدرانه‏ ات، میعادگاه نوباوگان اسیر در چنگال بی‏پناهی.

    تو آمده بودی تا جوان‏مردی، مانا شود و رفتی، تا درس آزادگی‏مان بیاموزی.
    ای اتفاق سرخ! در هزار توی بی‏رحم ظلم و جهالت، نفس‏های پرتپش
    عدالتِ تو بود که سودجویان را عقب می‏راند.

    نامت، وجدان‏های بیدار را به کرنش می‏خواند.نگاهت، قانون همیشه
    انسانیت است و کلامت، دریایی که صدف‏های بی‏شمارش، تا
    جهان باقی است، از مروارید راستی و عدل، بی‏نیازمان می‏کند.


    اگرچه نیستی، ولی هیچ دستی، از آسمان آبی کرامتت ناامید نیست.
    حضور قاطعت، پنجره‏های زمین را آفتابی بی‏بدیل است.

    بزرگت می‏داریم و ایمان داریم که
    «مرگ، پایان کبوتر نیست».


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛
    درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد.


    اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های
    شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند.

    تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛
    من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم
    اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی
    حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت.


    ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار
    کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.


    من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد
    و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی
    و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند.


    من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی.
    بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام


    همین طور جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق
    ولی مادربزرگم می گوید تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً
    بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش.


    مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از
    غم دختر رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای.
    مادرم همیشه از تو بد می گفت.


    هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها
    زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از
    خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به
    خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.


    حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را
    هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این
    پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته


    می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای
    که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم
    و آن مرد جذامی و آن دیگری... .


    پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه
    شیر را از دستم بستانی و بنوشی.


    من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛
    درست همین جا.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,791
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    «چشمان منتظر یتیمان را چه کردی؟»


    چرا آیینه خورشید تیره است
    مگر از قصه‏ای دارد حکایت

    چرا خونابه می‏بارد ز گردون
    مگر از غصه‏ای دارد شکایت


    جهان بی‏جان ز قتل جان جانان
    فغان زین جور و آه از این جنایت


    ز خون، محراب لاله ‏گون است
    امیرالمؤمنین غرقاب خون است

    آسوده‏ خاطر و راحت از یک عمر خون دل، بر کنگره
    عرش، مقام کردی؛

    ولی چشمان منتظر یتیمان را چه کرده‏ ای؟
    دستان دراز شده محرومان و بی ‏پناهان را در دستانِ که گذاشتی؟

    چه کردی با کودکانی که با کاسه‏ های شیر، به امید شفای تو،
    کنار خانه ‏ات ازدحام کرده بودند و در چشمان مردّد خویش،
    بهبودی تو را تلقین می‏کردند؟


    از این پس، دوباره سکوتی بهت ‏آور و غریب، شب‏های نخلستان
    را فرا خواهد گرفت و دل چاه، تنها به خاطرات
    دردِ دل‏های غریبت، بسنده خواهد کرد

    «شبروان مست ولای تو علی
    جان عالم به فدای تو علی»


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi