تقدیم به دوست عزیزم....
سلام بابای خوبم
سلام بابای مهربانی ها
سلام بابا
بابای عزیزم دوست دارم به اندازه ی تمام روزهایی که توآمدی وبه من سلام دادی ومن قدرت پاسخ نداشتم به تو سلام کنم بابا
بابای مهربانم چرا نماندی؟؟؟
چرا نماندی تا دست تورابگیرم!!!....
بابای مهربانم تودست مرا گرفتی
تو دست مرا گرفتی تاراه بروم...
اما نمی دانستم تومرا عصای خودت نخواستی...!!!
نمی دانستم به این زودی می روی...
نمی دانستم...
هیچ چیز را...
مادرم میگوید...
1ساله بودم که تورفتی
آره بابایی تورفتی....
تورفتی امابدان تا جان دربدن دارم فراموشت نمی کنم...
توزنده ای...
به مادر گفته بودی :...
عصایت چون دستانش محبت پدرانه دارد هرگز از تو جدانخواهد شد...
ومادر می گوید:....
عصای پیری های من توبوی پدر را میدهی................
89/3/28