صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29

موضوع: متن کتاب پرسمان عصمت

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : پيامبر اسلام قبل از بعثت و در ميان مردم مشرك عربستان، از چه دينى پى روى مى كرده است؟

    جواب : همه ى فرقه هاى مسلمان، جز شمار اندكى از آنان، بر اين باورند كه پيامبران الهى پيش از آن كه به رسالت برگزيده شوند، موحّد و خداپرست بوده و انديشه ى خود را به شرك نيالوده اند.
    [1] رشد و پرورش در دامان مادرانى پاك دامن و پدرانى درست كار، يكى از زمينه هاى فراهم آمدن چنين ايمانى است: «پس آنان را در بِه ترين وديعت جاى به امانت سپرد و در نيكوترين قرارگاه مستقر كرد; از پشتى به پشت ديگرش داد، همگى بزرگوار و زهدان هايى پاك و بى عيب و عار»[2].

    در باره ى دين پيامبر گرامى اسلام پيش از نبوت، ديدگاه هاى گوناگونى پديد آمده و گزينه هايى چون يهوديت، مسيحيت، دين حنيف (شريعت حضرت ابراهيم(عليه السلام)) و دين اسلام مطرح شده است;
    [3] اما آنچه ترديدى را بر نمى تابد، يكتاپرستى آن حضرت و بيزارى وى از بت ها است. با اين همه، برخى از مسلمانان پاره اى از آيات قرآن را دست آويز خويش ساخته، زندگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پيش از بعثت را آميخته با شرك و بت پرستى دانسته اند.[4] اين برداشت نادرست در سخنان يكى از خاورشناسان، چنين بازتاب يافته است:


    در سال هاى آغازين اسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)آزادانه بازگو مى شد، هر چند گرايشى متناقض با آن وجود داشت كه در صدد بود كاستى هاى پيامبر را به حداقل برساند و به ويژه بر اين نكته تأكيد ورزد كه ايشان هرگز به پرستش بت نپرداخته است.
    [5]

    نقد و بررسى

    واقعيت هاى تاريخى، بى پايه بودن چنين سخنانى را به خوبى مى نمايانند و بر ايمان آن حضرت به خداى يگانه، مُهر تأييد مى زنند. براى نمونه:

    1. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به گواهى تاريخ و تأكيد روايات، داراى نياكانى يكتاپرست بوده
    [6] و اجداد ايشان پيرو دين حنيف و تابع حضرت ابراهيم(عليه السلام)به شمار مى آمدند.[7] اين، خود از شواهدى است كه عصمت آن حضرت از شرك را پذيرفتنى مى سازد.

    2. اميرمؤمنان بارها در برابر مردمى كه با سرگذشت پيامبر خدا آشنا بودند، بر عصمت وى از خردسالى و پيراستگى او از شرك و گناه تأكيد مىورزد
    [8] و پيشينه ى درخشان او و خاندانش را يادآور مى شود[9] و بدين وسيله، گواهى روشن فرا روى آدميان طول تاريخ مى نهد. در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه در اين باره چنين مى خوانيم: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّه بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَك مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»[10]; هنگامى كه از شير گرفته شد، خدا بزرگ ترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز هم نشين او فرمود، تا راه هاى بزرگوارى را پيمود و خوى هاى نيكوى جهان را فراهم نمود.


    3. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در سنين خردسالى در سفرى به شام، با راهبى به نام بحيرا برخورد نمود. وقتى بحيراى راهب نشانه هاى پيامبر خاتم را در سيماى محمّد نوجوان مشاهده كرد و براى آزمودنش او را به دو بت لات و عزّى سوگند داد، همگان اين جمله ى به ياد ماندنى را از آن حضرت شنيدند: «لا تَسألنى بِهِما، فَوَ اللّه ما اَبغضتُ شَيئَاً بُغضهما»
    [11]; مرا به اين دو بت سوگند مده; به خدا قسم هيچ گاه چيزى نزد من منفورتر از آن دو نبوده است.

    4. در منابع تاريخى از اعمال عبادى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) كه پيش از بعثت انجام مى گرفته هم چون نماز، روزه، حج و طواف خانه ى خدا سخن به ميان آمده و عزلت گزينى در غار حرا، از عادات ديرينه ى حضرت به شمار رفته است. البته پاره اى از مشركان نيز خانه ى كعبه را محترم شمرده، كارهايى را به عنوان اعمال حج انجام مى دادند; اما حج پيامبر با عادات آنان، كه با شعار شرك قرين بود، هم خوانى نداشت و سازگارى آن با حج ابراهيمى در مناسكى چون وقوف در عرفات آشكار مى گشت.
    [12] پرهيز آن حضرت از گوشت مردار نيز از چشم تاريخ پوشيده نمانده و برگ ديگرى بر شواهد دين باورى وى افزوده است.[13]


    5. پس از بعثت، مخالفان كينه توز پيامبر از هيچ نسبت ناروايى خوددارى نورزيدند و حتّى وى را ديوانه و ساحر ناميدند; اما هيچ گاه افكار عمومى را براى متهم ساختن پيامبر به انحراف عقيدتى يا عملى پيش از بعثت آماده نديدند. مشركانى كه از پذيرش دعوت پيامبر سر باز زده، مى گفتند: «آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستيدند باز مى دارى؟» اگر مى توانستند اين را نيز مى افزودند كه تو خود نيز پيش از اين، سر بر آستان بت مى ساييدى.[14]



    [1]. ر.ك: الملل و النحل، ج 1، ص 110; شرح المقاصد، ج 4، ص 50; ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 9; بحارالانوار، ج 11، ص 89.
    [2]. نهج البلاغه، ترجمه ى شهيدى، خطبه ى 94، ص 87.
    [3]. ر.ك: بحارالانوار، ج 18، ص 281ـ271; الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 1، ص 158; راه سعادت، ص 16; تنزيه انبيا، ص 118ـ116.
    [4]. براى آشنايى با اين آيات و تفسير صحيح آن ها، ر.ك: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 176.
    [5] . Isma, The Encyclopaedia of Islam, V4, p182.
    [6]. ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 5; تصحيح الاعتقاد، ص 139; تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 729; و التفسير الكبير، ج 13، ص 33.
    [7]. الملل و النحل، ج 2، ص 248.
    [8]. ر.ك: صحيفه ى علويه، ص 342 و 503; و بحارالانوار، ج 10، ص 45.
    [9]. ر.ك: نهج البلاغه، خطبه ى 94، 96، 214.
    [10]. همان، خطبه ى 192، ص 222.
    [11]. شرح الشفاء، ج 2، ص 208; ر.ك: ابن كثير، السيرة النبوية، ج 1، ص 245.
    [12]. شرح الشفاء، ج 2، ص 209.
    [13]. بحارالانوار، ج 18، ص 272.
    [14]. شرح الشفاء، ج 2، ص 201.


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : قرآن كريم به صراحت از عصيان و نافرمانى پيامبران خبر مى دهد،چگونه مى توان از اين آيات چشم پوشيد و پيامبران را معصوم دانست؟

    جواب : آياتى از قرآن كه به ظاهر از نافرمانى پيامبران خبر مى دهند و به نكوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند، به صورتى گسترده در كتاب هاى روايى، تفسيرى و كلامى به بحث گذاشته شده، معناى حقيقى آن ها مورد موشكافى قرار گرفته است.[1] در اين جا به جاى آن كه به بررسى تك تك اين آيات بپردازيم، چند نكته ى كلى را براى دست يابى به دركى عميق تر از آن ها گوشزد مى كنيم.

    1. واژه هايى هم چون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد ره زن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات، گستره ى وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.

    [2] براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نيز نوعى عصيان است; هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد; به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكه در باره ى اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت. هم چنين «ذنب» به معناى كارى است كه پى آمدى ناگوار دارد و بر اين اساس، مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،[3] كه به گفته ى قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پى آمدهاى ناگوار آن ايمن سازد:

    (إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً)[4].

    2. از ديدگاه روايات، يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه برخى از آيات به شيوه ى «ايّاكَ اعنى وَ اسمَعى يا جارة»[5] نازل شده اند.[6]

    اين جمله در زبان عربى تقريباً برابر با ضرب المثلى فارسى است كه مى گويد: «در، به تو مى گويم، ديوار، تو بشنو». بر اين اساس، هر چند پيامبر اكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد: «اگر در آنچه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما».[7] اين آيه، به هيچ وجه نشان گر دو دلى پيامبر نيست; بلكه راهى براى تحقيق و جست و جو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمايند.[8]

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    هم چنين، در آيه اى ديگر، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين كه به خواسته ى گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مى شود: (عَفَا اللّه عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ);[9]

    خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال) راست گويان بر تو روشن شود و دروغ گويان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟ با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامن گير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه ى خانه نشينى خود مى سازند.[10]

    اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبه رو مى شدند، در تصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را نيز در هم مى شكستند. افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ى ديگران حاصلى نداشت و چنان كه در آيات بعدى همين سوره آمده است[11]

    به فساد و تباهى مى انجاميد. از آنچه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه، بر خلاف آنچه برخى پنداشته اند[12]، نه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه با ظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دل سوزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) براى مردمان به حدّى است كه حتّى رسوايىِ خطاكاران را نيز نمى پسندد و با موافقت با خواسته ى آنان، پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد.

    3. آنچه گذشت به معناى ناديده گرفتن لغزش هاى پيامبران نيست. بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته ى مقرّبان درگاه الهى نيست، كه «حَسَناتُ الابرارُ سَيئاتُ المُقَرّبين»
    [13].

    چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود. اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه ظاهر بينان و غير دقيق نگران را به ترديد مى افكند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهد كه اگر پيامبران معصوم اند، دليل اين همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چيست. اميرمؤمنان(عليه السلام)در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اين كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگ داشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جاى گاه خدايى ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه ى الهى فروترند.
    [14]


    [1]. ر.ك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 162ـ153; تنزيه الانبياء و تنزيه انبياء از آدم تا خاتم.
    [2]. المواقف، ص 361; الميزان، ج 1، ص 137 و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 187.
    [3]. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 160; تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 56; مجمع البيان، ج 9، ص 142; و الميزان، ج 18، ص 253.
    [4]. سوره ى فتح، آيات 2ـ1.
    [5]. ر.ك: مجمع البحرين، ج 3، ص 252، ماده ى جور.
    [6]. ر.ك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 161; بحارالانوار، ج 17، ص 71; و تفسير القمى، ج 2، ص 251.
    [7]. سوره ى يونس، آيه ى 94.
    [8]. الهدى الى دين المصطفى، ج 1، ص 168; و آموزش عقايد، ج 2ـ1، ص 257.
    [9]. سوره ى توبه، آيه ى 43 (ترجمه ى فولادوند).
    [10]. بحارالانوار، ج 17، ص 46; و الميزان، ج 9، ص 258.
    [11]. سوره ى توبه، آيه ى 47.
    [12]. ر.ك: الكشاف، ج 2، ص 274; تفسير البيضاوى، ج 2، ص 185 و
    Isma, The Encyclopedia of Religion, V7, p465.
    [13]. اين سخن مشهور در برخى از منابع، از احاديث نبوى به شمار آمده است. ر.ك: كشف الغمه، ج 3، ص 45.
    [14]. ر.ك: الاحتجاج، ج 2ـ1، ص 249.

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : اگر خطيئه ى حضرت آدم(عليه السلام) گناه نبود، چرا آن حضرت وفرزندانشان به مشقات زندگى دنيوى گرفتار شدند؟



    جواب : يكى از نكات كليدى براى چاره جويىِ اَعمالِ به ظاهر گناه آلود معصومان، تمايز نهادن ميان امر و نهى «مولوى» و «ارشادى» است[1].

    در امر و نهى مولوى، خودِ سرپيچى از فرمان، زيان بار است; چراكه حرمت و منزلت كسى كه پى روى از او لازم بوده، ناديده گرفته شده است. به عنوان مثال، نهى از خوردن شراب، نهىِ مولوى است كه سرپيچى از آن، خواه ناخواه، عقوبت زا است; چه به مستى و عواقب ناشى از آن بينجامد و چه اين پى آمدهاى ناگوار را به دنبال نياورد. اما امر و نهى ارشادى، به منزله ى ارشاد و راه نمايى به حكم عقل است و صِرف سرپيچى از آن، ضرر و زيانى در پى ندارد. امر و نهى پزشكان، نمونه ى روشنى از اين دست است.


    وقتى كه پزشك به خوردن دارويى فرمان مى دهد و يا بيمار را از انجام عملى برحذر مى دارد، نه از آن رو است كه خود را مولا و صاحب اختيار و بيمار را عبد و بنده ى خود بداند، بلكه فرمان وى بيان گر وجود رابطه اى مثبت بين خوردن دارو و درمان بيمارى است. بديهى است كه اطاعت و سرپيچى از اين فرمان، به خودى خود، سود و زيانى ندارد; بلكه تنها، پى آمدهاى واقعىِ مربوط به متعلَّقِ آن، دامن گير بيمار مى گردد.


    نكته ى درخور توجه اين است كه امر و نهى خداوند و اولياى دين نيز گاه جنبه ى ارشادى به خود مى گيرد و در اين صورت، تخلف از آن، گناه و حرام شرعى به شمار نمى آيد. براى مثال، اگر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شخص بيمارى را از خوردن يك نوع غذا برحذر دارد و دليل آن را شدت يافتن بيمارى وى بشمارد، سرپيچى از اين فرمان، غير از شدت يافتن بيمارى، عقوبت ديگرى در پى نخواهد داشت.


    يكى از راه هاى تشخيص مولوى يا ارشادى بودن امر و نهى، توجه نمودن به «علتى» است كه براى حكم بيان مى گردد. مثلا از عبارت «از انجام اين كار بپرهيز; زيرا آتش دوزخ را در پى خواهد داشت» مولوى بودن نهى استفاده مى شود. اما اگر گفته شود: «اين عمل را ترك كن، وگرنه دچار مشكلات دنيوى مى گردى» چيزى جز ارشادى بودن نهى، برداشت نمى شود.
    در داستان حضرت آدم(عليه السلام) نيز شواهد فراوانى، بر ارشادى بودن نهى، مهر تأييد مى زنند; از جمله:


    1. آيات 117 تا 119 سوره ى طه، پى آمد استفاده از «شجره ى ممنوعه» را گرفتار شدن به سختى هاى زندگى دنيوى دانسته اند، نه دور شدن از ساحت قرب الهى. و اين، خود، دليل روشنى بر ارشادى بودن نهى است كه سرپيچى از آن، جز مشكلاتِ مورد اشاره، مفسده ى ديگرى در پى ندارد. از اين جا اين نكته روشن مى گردد كه مقصود از «ظلم» در آيات ديگرى كه نتيجه ى بهره گيرى از آن درخت را، ظالم خوانده شدن آدم و حوا مى دانند، ظلم به خود و روا داشتن سختيها بر خويشتن است، نه گناه و خروج از دايره ى عبوديت.


    2. از آيه ى 38 سوره ى بقره، چنين برمى آيد كه تكاليف الهى و امر و نهى عقوبت زا، تنها از زمان هبوط آدم و حوا(عليهما السلام) آغاز گشته اند، و عالَمِ پيش از آن، عالَم تكليف نبوده است، تا سخن از نافرمانى و گردن كشى در برابر شريعت الهى به ميان آيد[2].

    كوتاه سخن آن كه، در دفاع از عصمت حضرت آدم ابوالبشر(عليه السلام)پاسخ هاى مختلفى از سوى انديشمندان شيعه و سنّى ارايه گشته[3] كه يكى از بِه ترين آن ها، پاسخِ يادشده است كه خاست گاهِ آن، نه حدس و گمان، بلكه آيات شريف قرآن است.


    [1]. ر.ك: آموزش عقايد، ج 2ـ1، ص 238.
    [2]. الميزان، ج 1، ص 136 و ج 14، ص 219; الالهيات، ج 3، ص 530; و راه نما شناسى، ص 175.
    [3]. براى نمونه، ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج7، ص 13-12; الكشاف، ج3، ص 94; التفسير الكبير، ج 3، ص 14ـ5; روح المعانى، ج1، ص 215; مجمع البيان، ج7، ص 55; التعرف لمذهب اهل التصوف، ص 85 ـ 84; اظهار العقيدة السنية، ص 55; و الجواهر الكلامية فى العقيدة الاسلامية، ص 57.

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : اگر پيامبران و امامان معصوم اند و هيچ گاه مرتكب گناه نمى شوند،دليل آن همه گريه و استغفارشان چيست؟


    جواب : گريه و استغفار پيامبران و امامان همواره يكى از فضايل والاى آنان به شمار آمده، شگفتى پيروانشان را برانگيخته است. چنان كه انديشمندى يهودى، يحيى بن زكريا را با اين ويژگى مى ستايد كه «كانَ يَبكى مِن غَير ذَنب»
    [1] و امير مؤمنان على(عليه السلام)در پاسخ مى فرمايد:

    آرى، يحيى چنان بود; ولى محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) به درجاتى بالاتر از آن دست يافت. يحيى بن زكريا در زمانى مى زيست كه نه جاهليّتى وجود داشت و نه بتى در كار بود، ولى به محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) در سنّ كودكى و در ميان بت پرستان و حزب شيطان، حكم الهى و فهم و آگاهى داده شد و هرگز گرايشى به بت ها در او پديد نيامد... آن حضرت نيز بدون آن كه جرم و گناهى از او سر زده باشد از خشيت خدا چندان مى گريست كه جاى گاه نمازش مرطوب مى گشت.
    [2]

    نيازى نيست كه در اين جا از چگونگى گريه هاى معصومان و ناله هاى شبانه ى آنان بيش از اين سخن بگوييم، زيرا:

    مادح خورشيد مدّاح خَود است***كه دو چشمم روشن و نامرمد است
    [3].


    آنچه بايد بيش تر بدان بپردازيم اين است كه همين مسئله برخى را به تأمل در باره ى عصمت معصومان واداشته و گاه بهانه اى براى انكار آن به دست داده است. براى نمونه، سخن يكى از نويسندگان معاصر را هر چند سخن تازه اى نيست از نظر مى گذرانيم:

    بايد دركى معقول تر از عصمت به ميان آيد و پذيرفته شود كه انسانى بى گناه وجود ندارد. همه با ابليس درگيرند. همه محدوديّت و كاستى دارند و تعهّدشان در اين حدّ است كه مدام بخواهند به صورتى نسبى پيش بروند و خود را تعالى بدهند. انبيا(عليهم السلام) هم همواره در چالش اخلاقى و معنوى بودند و مى كوشيدند. پيغمبر ما به گفته ى خود هر روز صد مرتبه توبه و استغفار مى كرد: «انه لَيُغان عَلى قَلبى وَ انى لاستغفر اللّه كُل يَوم مأة مَرَّة». و بر اساس صريح آيات، گناهانى داشت كه نيازمند آمرزش آن ها بود، آن همه راز و نياز پر سوز و گداز از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)و على بن ابى طالب(عليه السلام) و على بن الحسين(عليه السلام)كه از گناهانشان مى ناليدند، ادا و اطوار و نمايش براى ديگران نبود; واقعاً احساس گناه مى كرده اند و در كار خود سازى و سلوك بوده اند. پس مردمان هم طبيعى است كه گناه بكنند. گناه در طرح خلقت آدمى مندرج است و زندگى انسان در اين سياره، هرگز بدون گناه قابل تصوّر نيست.

    بنابراين، اين همه مقدس مآبى و زهد فروشى نيز لازم نيست. به تعبير حافظ:

    جايى كه برق عصيان بر آدم صفى زد***بر ما چگونه زيبد دعوى بى گناهى؟
    [4]

    اين جملات آكنده از سخنان حقى است كه از آن، معناى باطلى قصد شده و به نتيجه اى نا ميمون انجاميده است. ما نيز مى پذيريم كه «همه با ابليس درگيرند»، اما بر اين باوريم كه معصومان در اين درگيرى همواره پيروز ميدان بوده اند. اگر پيامبر اكرم از اسلام آوردن شيطان خود سخن مى گويد،[5] اين نه بدان معنا است كه شيطان از وسوسه نمودن آن حضرت دست برداشته، بلكه به معناى آن است كه هيچ گاه به كام دل خود نرسيده است.

    آرى، معصومان «همواره در چالش اخلاقى و معنوى بودند» اما به توفيق الهى هيچ گاه نلغزيدند.

    (وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِيلاً * وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً)
    [6];

    و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كرديم گم راه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند. و اگر تو را استوار نمى داشتيم قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى
    [7].
    اين نكته نيز قابل پذيرش است كه «آن همه راز و نياز پر سوز و گداز... ادا و اطوار و نمايش براى ديگران نبوده، واقعاً احساس گناه مى كرده اند».


    انديشمند بزرگ شيعه، مرحوم اربلى (متوفاى 692 هـ ق) يكى از كسانى است كه بر اين حقيقت تأكيد ورزيده و به گفته ى خود، با تأمل در آن و با عنايات امام موسى بن جعفر(عليه السلام) به نتايج ارزش مندى دست يافته است.
    [8] گناهى كه معصومان راه گريزى از آن ندارند و براى جبران آن ناله سر مى دهند، آلودگى به محرّمات الهى نيست; بلكه هر كه در آن درگه مقرّب تر است، معيار دقيق ترى را براى سنجش تخلّفات خود در نظر مى گيرد و چيزى را گناه مى شمارد كه ديگران به سادگى از كنار آن مى گذرند. با مثالى ساده به روشنى مطلب مى افزاييم:

    بسيارند كسانى كه از قضا شدن نماز واجب شان اندوهى به خود راه نمى دهند و كم نبوده اند تقوا پيشه گانى كه از به جا نياوردن نمازى مستحبّى ناله سر داده اند و اين زنجيره هم چنان ادامه دارد و هيچ گاه پايان نمى پذيرد. هر چه بر معرفت و محبّت ره رو راه خدا افزوده گردد، بار سنگين ترى بر دوش خود احساس مى كند و بيش از پيش بر كوتاهى خود در انجام وظيفه، آن چنان كه شايسته ى پروردگار است، پى مى برد.
    [9] سخن را با كلامى از مرحوم اربلى كه از زاويه اى ديگر بر احساس گناه معصومان نظر انداخته است، پايان مى دهيم:

    پيامبران و امامان ـ كه سلام خدا بر آنان باد ـ همواره در ياد خدا به سر مى بردند و در بالاترين مراتب قرب الهى ره مى سپردند و پيوسته در اين انديشه بودند كه مبادا لحظه اى از ياد او غافل گردند. پس هر گاه اندكى از اين مرتبه ى والا فروتر مى آمدند و از سر نياز به امورى هم چون خوردن و آشاميدن، روابط زناشويى و يا حلّ و فصل مسائل اجتماعى روى مى آوردند، اين را گناهى بزرگ براى خويش مى شمردند. استغفار و توبه ى آنان نيز از چنين اعمالى بوده كه خوددارى از آن ها شايسته ى محبّان و مقرّبان درگاه الهى است. بر اين اساس است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «حَسَناتُ الابرار سَيِّئاتُ المُقرَّبين»; چه بسا اعمالى كه براى نيكان، پسنديده و براى مقرّبان، ناپسند است.
    [10]







    [1]. بحارالانوار، ج 10، ص 44.
    [2]. همان، ص 45.
    [3]. مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت 9.
    [4]. دين و جامعه، ص 488.
    [5]. ر.ك: بحارالانوار، ج 60، ص 319.
    [6]. سوره ى اسراء، آيات 74ـ73 (ترجمه ى فولادوند).
    [7]. براى آشنايى بيش تر با تفسير آيه ر.ك: الميزان، ج 13، ص 173; الصحيح من سيرة النبى الاعظم(صلى الله عليه وآله وسلم)، ج 2، ص 70; و تنزيه انبياء، ص 206.
    [8]. كشف الغمه، ج 3، ص 42.
    [9]. انديشمندان شيعه با بياناتى گوناگون به شرح اين نكته پرداخته اند، براى نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 25، ص 211ـ209; الميزان، ج 6، ص 366; آموزش عقايد، ج 2ـ1، ص 254ـ253; بررسى مسائل كلى امامت، ص 230ـ229; پژوهشى در عصمت معصومان، ص 187ـ184 و 332ـ330; اوصاف الاشراف، ص 21ـ16; و اسرار الحكم، ج 1، ص 405.
    [10]. كشف الغمه، ج 3، ص 45.

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : آيا پيامبران هيچ گاه دچار اشتباه و خطا نمى شدند؟ و اگر معصوم ازخطا بودند، چه نيازى بود كه با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟

    جواب : عصمت از خطا داراى ابعاد گوناگون و دقيقى است كه بى توجّهى به آن ها، ره زن انديشه ى بسيارى از افراد گرديده است. تقريباً همه ى انديشمندان شيعه و سنّى، دريافت و ابلاغ وحى را معصومانه مى دانند و شيعيان با استناد به دلايلى، از جمله روايات فراوانى كه از اهل بيت(عليهم السلام)رسيده است، معصومان را از هر گونه خطا و نسيانى بركنار مى شمارند. براى نمونه، امام رضا(عليه السلام) در وصف رهبران الهى مى فرمايد:
    «وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطايا و الزَللَ وَ العثارَ»[1];
    (شخصى كه خداوند وى را براى اداره ى امور بندگانش بر مى گزيند) معصوم و برخوردار از تأييدات، توفيقات و راه نمايى هاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشى در امان است.
    در اين ميان، عصمت از خطا در امور عادّى (فردى و اجتماعى) از حساسيّت ويژه اى برخوردار بوده و برخى از دير باوران را وا داشته است كه از لابه لاى صفحات تاريخ به جمع آورى لغزش هاى معصومان بپردازند. در اين جا ابتدا سخن يكى از نويسندگان معاصر را در اين باره مى آوريم و سپس به بررسى اين ديدگاه مى پردازيم.

    تلقّى مطلق از عصمت كه بنا بر آن، انبيا مطلقاً سهو و خطا نمى كنند و هر چه در هر باره بگويند عين حقيقت است، وقتى در مجموعه ى دستگاه مند دينى مورد نقد و بررسى و آزمون قرار مى گيرد، تأييد نمى شود; چرا كه بنا به پاره اى قراين تاريخى، در مواردى مثلا پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در امور خارجى و تكوينى تشخيصى داده و نظرى ابراز داشته اند، امّا صواب و مطابق با واقع نبوده است; براى مثال، در غزوه ى بدر، محلّى را براى زدن اردو تعيين مى كنند; حباب بن منذر مى گويد اين نقطه از نظر سوق الجيشى و فنون نظامى مناسب نيست و حضرت به عنوان نظر مشورتى بِه تر و فنّى تر و كارشناسانه تر مى پذيرد.

    ... نيز[2] در مسند احمد از طلحه نقل شده كه با پيغمبر در نخلستان مدينه مى رفتيم. مردمانى را ديدند كه بر سر درختان رفته اند; حضرت پرسيد كه اينان چه مى كنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقيح مى كنند. پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: فكر نكنم اين كار اثرى داشته باشد. چون سخن پيغمبر را شنيدند، دست از كارشان كشيدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولى نداد. خبر به پيامبر رسيد. گفت: «اين گمانى بود كه من بردم، اگر تلقيح اثر دارد، حتماً انجام دهيد; چرا كه من بشرى مثل شما هستم و ظنّم ممكن است خطا يا صواب باشد، وليكن اگر برايتان گفتم خداوند چنين و چنان مى گويد بدانيد كه بر خدا دروغ نمى بندم».[3]


    نقد و بررسى


    1. مسئله ى «عصمت از خطا» رابطه اى جدايى ناپذير با علم معصومان دارد.[4] اگر پيامبر نداند كه درخت خرما بى تلقيح ثمرى نمى دهد، از فرو افتادن در خطا ايمن نخواهد بود. در باره ى گستره ى علم معصومان نيز نظريه هاى گوناگونى قابل طرح است[5] كه بر اساس يكى از آن ها پيامبران و امامان از تمامى حقايق هستى آگاهى دارند; هر چند وظيفه ى عملى شان اين است كه جز در موارد ضرورى، تنها علومى را كه از راه هاى عادّى به دست آورده اند، ملاك رفتار خود قرار دهند.[6] براين اساس، جاى شگفتى نيست اگر از آنان كارى سر زند كه ديده هاى ظاهربين آن را خطا مى انگارد; زيرا اگر هم بتوان چنين رفتارى را خطا ناميد، در واقع خطايى است كه از سرِ عمد روى داده است، و اين خود نشانه اى از عظمت روح آن ها است كه مى توانند در عين بهره مندى از خزانه ى غيب الهى، لب از سخن بدوزند و جز به فرمان حق از هم نگشايند.

    دست را بر اژدها آن كس زند***كه عصا را دستش اژدرها كند
    سرّ غيب آن را سزد آموختن***كه ز گفتن لب تواند دوختن
    در خور دريا نشد جز مرغ آب***فهم كن و اللّه اعلم بالصواب[7]


    2. مشورت پيامبر با اصحاب نيز در همين چارچوب قرار مى گيرد. بناى اديان الهى بر آن نيست كه وحى آسمانى جانشين عقل مردمان گردد و پيامبر خدا همواره بِه ترين راه كار ممكن را پيش كش امّت خويش سازد. افزون بر اين كه، مشورت با زير دستان به لحاظ تربيتى داراى فوايد فراوانى است كه چه بسا پرداختن بهايى سنگين را در برابر آن، موجّه مى سازد.[8] از اين رو، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) هر چند بر اساس علم خدادادى از مناسب ترين شيوه براى عمل آگاهى دارد، امّا گاه مصلحت در اين است كه با اصحاب خود به مشورت بنشيند و از اين راه به اهدافى عالى تر دست يابد. طبيعى است كه در چنين شرايطى، خود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز هم چون ديگر افراد نظر خويش را بر اساس شواهد و قراين عادى اعلام مى دارد و در اين راستا از علوم ويژه ى الهى بهره نمى گيرد.


    3. داستان جلوگيرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از تلقيح درخت خرما، بسيار عجيب و باور نكردنى مى نمايد. به راستى آيا پذيرفتنى است كه كسى پس از حدود شصت سال زندگى در سرزمين عربستان، كه همواره مركز پرورش نخل و توليد خرما بوده است، از ضرورت بارورى درخت خرما آگاهى نداشته باشد؟[9] از سوى ديگر، چگونه مى توان باور كرد مردمى كه سال ها در اين زمينه تجربه اندوخته اند و چه بسا در برخى از شرايط از تلقيح درختى باز مانده و پى آمدهاى آن را ديده اند، بدون هيچ گونه چون و چرا دست از اين كار بشويند (به ويژه آن كه در ميان اصحاب، سست ايمانانى بودند كه حتّى در مسائل دينى و اخروى لب به اعتراض مى گشودند و احكام پيامبر را زير سؤال مى بردند، چه رسد به امور دنيوى)!


    1]. الكافى، ج1، ص202. براى آشنايى با برخى ديگر از روايات، ر.ك: بحار الانوار، ج10، ص 439; ج17، ص 108; ج36، ص 244; ج65، ص 389; و ج 99، ص 150.
    [2]. بسيارى از نويسندگان، اين داستان را دست آويزى براى انكار عصمت پيامبر(دست كم در امور عادى) قرار داده اند. براى نمونه، ر.ك: اضواء على السنة المحمديّة، ص 44ـ43; و پژوهش هايى در باره ى قرآن و وحى، ص 46ـ45.
    [3]. دين و جامعه، ص 490.
    [4]. پژوهشى در عصمت معصومان، ص 239ـ234.
    [5]. ر.ك: شرح الشفاء، ج 2، ص 212ـ211; الامامة و الولاية فى القرآن الكريم، ص 224ـ223; الميزان، ج 18، ص 194ـ192; عقائد الامامية، ص 69ـ67; مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، اوائل المقالات، ص 67; پيام قرآن، ج 7، ص 253ـ249; و منشورجاويد، ج 8، ص 418ـ309.
    [6]. ر.ك: بحار الانوار، ج 26، ص 111، و الكافى، ج 1، ص 252.
    [7]. مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابيات 3387 ـ 3385.
    [8]. در باره ى اهداف پيامبر از مشورت با اصحاب، ر.ك: الصحيح من سيرة النبى الاعظم(صلى الله عليه وآله وسلم)، ج 3، ص175 و ج 4، ص175ـ172; و تاريخ شخصيت و صفات پيغمبر اكرم، ج 2، ص 165.
    [9]. دلائل الصدق، ج 1، ص 670.

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : آيا درجه ى عصمت معصومين به يك اندازه است؟

    و اگر تفاوت ندارد،پس چرا پيامبران اولوا العزم داريم و اگر تفاوت دارد چرا مى گويند همه ى آن ها معصوم اندو تفاوتى با يك ديگر ندارند؟


    و آيا اين شامل پيامبرانى كه فقط براى خودشان نبى بودند نيزمى شود؟


    جواب : اين قسمت از چند پرسش تشكيل شده كه جداگانه به بررسى آن ها مى پردازيم:

    1. تفاوت درجات معصومان

    بى ترديد پيامبران الهى به مراتب گوناگونى از قرب و كمال دست يافته و هر كدام به جاى گاه ويژه اى بار يافته اند. وجود پيامبرانى كه قرآن كريم آنان را «اولوا العزم» مى خواند، تنها يكى از دلايلى است كه برترى برخى از انبيا بر بعضى ديگر را به خوبى مى نماياند.[1] افزون بر اين، در دو آيه به صراحت از چنين تفاوتى سخن به ميان آمده است; چنان كه در سوره ى اسراء مى خوانيم: (وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْض)[2]; و به راستى برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيده ايم.


    برترى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) بر ديگر معصومان، به گواهى روايات فراوان، انكارناپذير است.[3] و در ميان امامان نيز برخى از آنان درخشش ويژه اى يافته اند; چنان كه در بسيارى از احاديث، اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) سرآمد همه ى مردمان به شمار آمده است.[4] برخى از روايات نيز پيشواى غايب از نظر، مهدى منتظر (عج) را گل سر سبد نوادگان حسين بن على(عليه السلام)مى خوانند.[5] با اين همه، بِه تر است از كنج كاوى در اين باره بپرهيزيم و دانش آن را به خدا واگذاريم و اين سخن امام صادق(عليه السلام)را آويزه ى گوش خود سازيم كه در پاسخ به پرسشى از اين دست بر سرشت يگانه ى امامان تأكيد ورزيده، فرمودند: «اوّلُنا مُحَمّد وَ أوسَطُنا مُحَمّد وَ آخرنا مُحَمّد».[6]

    2. هم سانى در عصمت


    همه ى پيامبران الهى در چهار گونه عصمت هم سان يك ديگرند: الف. عصمت در دريافت وحى و ابلاغ آن; ب. عصمت در اعتقادات; ج. عصمت از گناهان; د. عصمت از خطا و نسيان. عصمت امامان نيز تفاوت چندانى با عصمت پيامبران ندارد; جز اين كه در اين جا به جاى دريافت و ابلاغ وحى، از تبيين و توضيح معارف وحيانى سخن مى رود. نكته در خور توجه اين است كه مقصود از گناهانى كه هيچ پيامبر و امامى به گِرد آن نمى گردد، سرپيچى از مقرّراتى است كه در شريعتى آسمانى، به صورت تكليفى همگانى در آمده است. با اين حال، بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته ى مقرّبان درگاه الهى نيست; چرا كه «حَسَناتُ الابرار سَيِّئاتُ المُقرَّبين».

    در اين جا است كه گاه معصومان نيز دچار لغزش مى گردند و عملى از آنان سر مى زند كه هر چند حرام شرعى نيست، امّا در خور مقام والاى معصومان نبوده، در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود. شمار ترك اولاى يك معصوم، يكى از معيارهايى است كه مى تواند مقدار قرب و كمالش را مشخص سازد.

    از سوى ديگر، پرهيز از گناه و ترك اولى، يگانه معيار فضيلت نيست; ميزان راز و نياز و عبادت و چگونگى بردبارى در برابر مشكلات از عوامل ديگرى است كه مى تواند معصومان را در درجات متفاوتى جاى دهد. از اين رو است كه گاه امامى معصوم، عبادات خود را در برابر حالات معنوى معصومى ديگر ناچيز مى شمارد و حسرت آن را در دل مى پروراند.[7]

    كوتاه سخن آن كه، نردبان معرفت الهى، داراى پلّه هاى نامتناهى است و معصومان اگر چه از خطّ قرمزى كه مرز سقوط به دامن گناهان شرعى را مشخص مى سازد، فروتر نمى آيند، اما چنين نيست كه همگى به يك سان درجات تعالى را بپيمايند; چنان كه آيات قرآن، با وجود آن كه در معجزه بودن هم سان يك ديگرند، در رسايى و شيوايى با يك ديگر تفاوت دارند; به گونه اى كه شاعر مى گويد:

    در بيان و در فصاحت كى بود يك سان سخن***گر چه گوينده بود چون جاحظ و چون اصمعى
    در كلام ايزد بى چون كه وحى مُنزل است***كى بود «تَبّت يَدا» مانند «يا ارضُ ابْلَعى»

    3. عصمت انبياى نامبلّغ

    در يكى از روايات، در بيان انواع گوناگون پيامبران، به گروهى اشاره شده است كه معارف وحيانى تنها به كار خود آنان مى آمده و هدايت هيچ كس بر عهده ى آنان نبوده است[8].

    اين روايت هر چند در منبع معتبرى هم چون اصول كافى آمده، اما افزون بر اشكالى كه در سند آن به چشم مى خورد،[9] از نظر محتوا نيز داراى ابهاماتى است و به باور برخى از انديشمندان، با ظاهر آيات قرآن ناسازگار است.[10]
    در باره ى چگونگى عصمت اين گونه از انبيا هم چون وجود خارجى شان نمى توان چندان قاطعانه سخن گفت. بسيارى از دلايل عصمت، لزوم مصونيّت پيامبران را به گونه اى با جنبه ى هدايت گرى آنان پيوند مى زند; از اين رو، چنين وحى آموختگان نامبلّغى را در بر نمى گيرد. در هر حال، آنچه ترديدى را بر نمى تابد، لزوم عصمت اينان در دريافت وحى است; زيرا اگر در اين قلمرو خطايى رخ دهد، وحى الهى كه مايه ى هدايت و يگانه ابزار دست يابى به سعادت است، خود موجب گم راهى خواهد شد و اين با حكمت الهى سازگار نيست.




    [1]. گفتنى است كه برخى از مفسران، همه ى پيامبران را اولوا العزم دانسته، آيه اى را كه اين واژه در آن به كار رفته است (احقاف، 35) نيز بيان گر همين معنا مى شمارند (ر. ك: التفسير الكبير، ج 28، ص 31). روشن است كه بر اين اساس، آيه ياد شده به كار مقصود ما نمى آيد.
    [2]. سوره ى اسرا، آيه ى 55; هم چنين ر.ك: سوره ى بقره، آيه ى 253.
    [3]. ر.ك: بحارالانوار، ج 5، ص 236 و ج 36، ص 223.
    [4]. همان، ج 25، ص 361 و ج 36، ص 144.
    [5]. همان، ج 25، ص 363.
    [6]. همان، و ر.ك: ج 26، ص 16.
    [7]. ر.ك: بحارالانوار، ج 46، ص 57.
    [8]. الكافى، ج 1، ص 174 (ك الحجة، ب طبقات الانبياء، ح 1).
    [9]. در سند اين روايت، شخصى به نام سهيل بن زياد واسطى قرار گرفته است، كه به گفته ى برخى از رجال شناسان، به احاديث او چندان نمى توان اعتماد نمود. ر.ك: قاموس الرجال، ج 5، ص 369.
    [10]. مفاهيم القرآن، ج 4، ص 361.

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    برخورد اصحاب

    سوال : شواهد تاريخى نشان مى دهد كه برخى از اصحاب پيامبر به راحتى به ايشان عتراض مى كردند. آيا اين نشان گر آن نيست كه آنان اعتقادى به عصمت او نداشته اند؟

    جواب : ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در درجات گوناگونى از معرفت جاى داشتند و چه بسا سست ايمانانى كه بر كار آن حضرت خرده مى گرفتند و براى مثال، عدالت وى را در تقسيم غنايم زير سؤال مى بردند و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)در پاسخ مى فرمود: «اگر عدالت را نزد من نتوان يافت، كجا مى توان سراغى از آن گرفت؟»[1] برخى از خاور شناسان اين اعتراضات را دست آويزى براى ترديد در عصمت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)قرار داده، با چشم پوشى از انبوه روى دادهايى كه از رواج انديشه ى عصمت حكايت دارد، مى گويند:

    در سال هاى آغازين اسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمد6 آزادانه بازگو مى شد; هر چند گرايشى متناقض با آن وجود داشت كه در صدد بود كاستى هاى پيامبر را به حداقل برساند.[2]

    نگاهى گذرا به وقايع صدر اسلام كافى است تا روشن سازد كه مسئله ى عصمت براى بسيارى از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مسلّم و خدشه ناپذير بوده است، و اگر كسى از سر نا آگاهى يا با انگيزه هايى ديگر، در برابر اعمال پيامبر لواى مخالفت بر مى افراشت، با اعتراض ديگران روبه رو مى شد.[3] اينك به نقل چند حكايت در اين باره مى پردازيم:


    1. گفت و گو در باره ى جنگ بدر
    پيش از جنگ بدر، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخنانى بر زبان راندند كه آزردگى خاطر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را در پى آورد. آن گاه مقداد و سعد بن معاذ، لب به سخن گشودند و جملاتى به زبان آوردند كه بيان گر فرمان بردارى كامل آنان از پيامبر خدا بود و از اعتقاد به جدايى ناپذيرى نبوت و عصمت حكايت داشت. بخشى از سخنان سعد بن معاذ چنين است:
    پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا! ما به تو ايمان آورديم و تصديقت نموديم و گواهى داديم كه آنچه آورده اى همه حق است و از جانب خدا. به هر چه مى خواهى فرمان بده; هر آنچه را دوست دارى از اموال ما برگير و هر اندازه كه مى خواهى باقى گذار... سوگند به خدا كه اگر دستور دهى تا خويش را به دريا زنيم، سرپيچى نخواهيم كرد.[4]

    اين گونه حكايات بيان گر آن است كه بر خلاف پندار برخى از نويسندگان،[5]مسلمانان سال هاى آغازين اسلام، ميان «محمّد انسان» و «محمّد پيامبر» جدايى نمى افكندند و فرمان بردارى و سر سپردگى خود را تنها به يكى از آن دو منحصر نمى كردند; بلكه با پى روى از منطق قرآن، همه ى سخنان او را برخاسته از وحى رحمانى و بركنار از خواهش هاى نفسانى مى دانستند.


    الهامش از جليل و پيامش ز جبرييل***نطقش نه از طبيعت و رأى اش نه از هوى[6]
    2. گواهى ذوالشهادتين

    پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) از سواء بن قيس اسبى را خريدارى نمود و پيش از دريافت آن، با انكار فروشنده روبه رو گشت; در اين هنگام، خزيمة بن ثابت انصارى به نفع رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)گواهى داد و بر انجام چنين معامله اى تأكيد ورزيد. پس از آن، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از خزيمه پرسيد: «چگونه بر معامله اى گواهى دادى كه شاهد روى داد آن نبودى؟» خزيمه پاسخ داد:

    يَا رَسُول اللّه! انَا اصدقك بِخَبر السَماء وَ لا اصدقك بِما تَقول؟[7]

    اى رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانى راست گو مى دانم; چگونه سخنان ديگرت را دروغ بشمارم؟

    پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) اين سخن را پسنديد و براى سپاس گزارى از معرفت والاى خزيمه، گواهى او را برابر با گواهى دو نفر قرار داد و از آن پس به «ذوالشهادتين» معروف گشت.

    3. ارزيابى صلح حديبيّه

    در روى داد حديبيه، وقتى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مصلحت مسلمانان را در برقرارى پيمان صلح ديد و به فرمان خداوند از در آشتى با مشركان درآمد، عمر بن خطاب، با چهره اى بر افروخته، ابابكر را اين چنين مورد خطاب قرار داد: «آيا او فرستاده ى خدا نيست؟ مگر نه اين است كه ما مسلمانيم و آنان مشرك؟ چرا بايد به چنين پستى و ذلّتى تن دهيم؟» ابابكر در پاسخ گفت:

    انَّه رَسُول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ لَيسَ يَعصى رَبّه;[8]
    يقيناً او رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند را ناديده نمى گيرد.
    خشم عمر با اين سخنان فرو ننشست و او سرانجام همين پرسش ها را با خود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز در ميان گذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود:
    انا عَبداللّه وَ رَسُوله، لَن اخالفُ امرهُ وَ لَن يضيّعنى[9]
    من بنده ى خدا و فرستاده ى اويم. هيچ گاه از فرمان او سرپيچى نكنم و او نيز هرگز مرا خوار نسازد.
    افزون بر سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ابابكر كه به روشنى بيان گر عصمت رسول خدايند، اعتراض عمر نيز از جدايى ناپذيرى نبوت و عصمت حكايت دارد; زيرا از آن جا كه عمر چنين پيمانى را خطا مى دانست، اين پرسش را در انداخت كه اگر او رسول خدا است، چرا بايد به چنين ذلّتى تن دهد; در حالى كه اگر در نظر وى، نبوت و عصمت از يك ديگر جدايى مى پذيرفتند، اين احتمال نيز مطرح مى گشت كه محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) پيامبر خدا است، اما در اين تصميم به خطا رفته است.


    [1]. الارشاد، ص 78; البداية و النهاية، ج 4، ص 416; و الملل و النحل، ج 1، ص 29.
    [2]2.»Isma« , In The Encyclopedia Of Islam , V4 , p182
    [3]. پژوهشى در عصمت معصومان، ص 77.
    [4]. الصحيح من سيرة النبى الاعظم(صلى الله عليه وآله وسلم)، ج3، ص 175.
    [5]. مقارنة الاديان، ج 3، ص 123.
    [6]. كليات سعدى، قصايد فارسى، ص 701.
    [7]. الطبقات الكبرى، ج4، ص 379.
    [8]. السيرة الحلبية، ج 3، ص 19.
    [9]. تاريخ الطبرى، ج 2، ص 634.

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : عصمت قبل از نبوت يا امامت با عصمت بعد از آن چه تفاوتى دارد؟

    جواب : به عقيده ى ما شيعيان، تمامى پيامبران و امامان(عليهم السلام) چه پيش از نبوت و امامت و چه پس از آن، داراى عصمت بوده اند. ويژگى هاى عصمت در اين دو مرحله ى زمانى، تفاوت چندانى با يك ديگر ندارد. البته روشن است كه برخى از مراتب عصمت، يعنى عصمت در دريافت وحى و نيز عصمت در ابلاغ و تبيين معارف وحيانى، پيش ازنبوت و امامت قابل طرح نيست; اما عصمت از گناه و خطا و نيز عصمت در اعتقادات، تمام دوران زندگى معصومين را پوشش مى دهد. براى فهم بِه تر مطلب، توضيح دو نكته ضرورى است:

    1. عصمت قبل از نبوت و امامت، گستره ى وسيعى دارد و سال هاى آغاز زندگى را نيز در برمى گيرد. پرسشى كه در اين جا بايد بدان پرداخت اين است كه قبل از رسيدن به سنّ تكليف، گناهى قابل تصور نيست، پس چگونه مى توان سخن از عصمت به ميان آورد؟

    در پاسخ بايد گفت[1] كه هر چند در انسان هاى معمولى، آمادگى براى پذيرش تكاليف الهى از حدود نُه يا پانزده سالگى آغاز مى شود، اما مى توان نسبت به انسان هاى مختلف، زمان تكليف را متفاوت دانست. بى شك، همه ى ما افراد خردسالى را سراغ داريم كه از نظر رشد عقلى و شناخت و آگاهى و قدرت تصميم گيرى، با افراد بزرگ سال برابرى مى كنند.

    حال اگر اين افراد، قبل از سنين متعارف به تكليف مى رسيدند، نه محال عقلى لازم مى آمد و نه با عدل و حكمت الهى منافات داشت. البته مشيّت الهى بر اين قرار گرفته است كه از اين تفاوت ها و ويژگى هاى فردى چشم پوشى شود و زمان تكليف همه ى انسان ها، يك سان تلقّى گردد; اما در باره ى پيامبران و امامان، كه راه نماى مردمان و حجت الهى اند، وضعيّت به گونه اى ديگر است و باريابى گروهى از آنان به مقام نبوت و امامت در سنين خردسالى، مهر تأييدى بر تكليف پذيرى آنان در آن سنين به شمار مى آيد. چنان كه به فرموده ى قرآن كريم، حضرت عيسى و يحيى(عليهم السلام) در كودكى به پيامبرى رسيدند.[2] و براساس روايات و شواهد مسلّم تاريخى، عده اى از ائمه ى شيعه، در خردسالى، مسئوليت امامت و رهبرى امت را به عهده گرفتند.[3]


    2. عصمتِ پس از نبوت و امامت، به دلايلى كه در جاى خود مطرح گرديده، اختيارى است و ريشه در شايستگى هايى دارد كه با تلاش خود معصومان(عليهم السلام) به دست آمده است. اما عصمت پيش از نبوت و امامت، اگر هم غير اختيارى باشد، نقصى براى آنان به حساب نمى آيد; زيرا ملاك برترى معصومين، عصمت اختيارى در سنين بزرگ سالى است، و عصمت در خردسالى، پاداش قبل از عمل به شمار مى آيد.

    وقتى خداوند مى داند كه فردى در آينده ى زندگى خود، چه مسيرى را انتخاب مى كند، به ميزان انتخاب او و تلاش مداوم آينده اش، او را از نخستين روز زندگى مورد لطف و عنايت قرار مى دهد و از لغزش ها مصونش مى دارد[4].


    [1]. ر.ك: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 188.
    [2]. سوره ى مريم، آيات 30 و 12.
    [3]. امام جواد(عليه السلام) در هفت يا نُه سالگى، امام هادى(عليه السلام) در هشت يا نُه سالگى و امام زمان (عج) درچهار يا پنج سالگى به امامت رسيدند. ر.ك: منتهى الامال، ج 2، ص 424ـ364.
    [4]. فلسفه ى وحى و نبوت، ص 220.

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : شيعيان بر اساس چه دلايلى امامان خود را معصوم مى دانند؟

    جواب : انديشمندان شيعه براى اثبات عصمت امامان از ادلّه ى گوناگونى بهره مى برند كه تبيين آن ها نيازمند كتابى پر حجم و مستقل است; چنان كه علامه حلّى با شرح و بسط اين دلايل، بيش از هزار نكته در اين باره فراهم نموده است.[1] با اين حال، اشاره اى كوتاه به اين ادلّه، خالى از فايده نيست و زمينه ى جست و جوهاى بيش تر و عميق تر را فراهم مى سازد.

    1. جدايى ناپذيرى مقام امامت از عصمت[2]

    مقام امامت، آن گونه كه از كتاب و سنّت بر مى آيد، در رهبرى سياسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود; بلكه دنباله ى نبوّت و كامل كننده ى رسالت است.[3] چنين تصويرى از مسئله، پيامبر و امام را كنار هم مى نشاند و دلايل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نيز مى كشاند. با اين تفاوت كه در اين جا، به جاى ابلاغ وحى، از تبيين معارف وحيانى سخن مى رود.

    2. قرآن و عصمت امام

    الف. آيه ى امامت: قرآن كريم ظالمان را شايسته ى مقام امامت نمى داند[4] و با توجه به آن كه در فرهنگ قرآن، هر گناه كارى ظالم خوانده مى شود،[5]چاره اى جز پذيرش عصمت امام باقى نمى ماند. اين آيه هر چند گفت و گوهاى فراوانى برانگيخته، اما روشنى آن به اندازه اى است كه برخى از مفسران اهل سنّت را نيز به اعترافى چنين واداشته است:
    فيه دَليلٌ عَلى عِصمة الانبياء مِنَ الكَبائِر قَبل البِعثة وَ انّ الفاسِق لا يَصلح لَلامامَة[6];

    اين آيه دليل بر آن است كه پيامبران (حتّى) پيش از بعثت نيز از گناهان كبيره معصوم اند و فاسقان شايستگى امامت ندارند.

    اين مفسّر نام دار اگر پيش فرض هاى ذهنى خود را كنار مى نهاد، ميان امامت و نبوّت فرقى نمى گذاشت و در بيان شرايط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى كرد; زيرا در آيه ى مورد بحث، سخن بر سر آن است كه ظالمان شايستگى دريافت عهد الهى را ندارند. ما نيز مى پذيريم كه عهد الهى، عنوانى است فراگير كه نبوت و امامت، هر دو، را در بر مى گيرد، اما چگونه اين جمله در يكى از مصاديق عهد، لزوم عصمت را نتيجه مى دهد و در مصداق ديگر آن، از حدّ اشتراط عدالت فراتر نمى رود؟!

    ب. آيه ى اولى الامر: در آيه اى ديگر، قرآن كريم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و اين گروه را در كنار پيامبر مى نشاند.[7] اين اطاعت به دليل آن كه قيد و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و اين مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نيست; زيرا سرسپردگىِ اين چنينى تنها در برابر كسى سزاوار است كه از كج روى و كج انديشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلكه با رفتار خود نيز مردم را جز به آنچه رضاى خداوند است نمى خواند.[8]

    فخر رازى، انديشمند و مفسّر بزرگ اهل سنّت، كه به دليل توانايى زياد در شبهه افكنى، امام المشكّكين خوانده مى شود، دلالت آيه بر عصمت را مى پذيرد، اما منظور از اولو الامر را نخبگان امّت مى داند;[9] در حالى كه پيامبر اكرم در پاسخ به پرسشى در اين باره از امامان دوازده گانه شيعه نام مى برد و آنان را جانشين خود و پيشواى مردم معرفى مى كند.[10]

    ج. آيه ى تطهير: آيه ى تطهير از ديگر آياتى است كه به روشنى، عصمت اهل بيت را مى نماياند و بر پاكى و طهارت آنان تأكيد مىورزد.[11] سخن در باره ى اين آيه نيز فراوان است، اما آنچه به طور گذرا مى توان گفت اين است كه بر اساس اين آيه، اراده ى ازلى و تخلف ناپذير الهى بر اين تعلّق گرفته است كه هر گونه رجس و پليدى را از اهل بيت بزدايد و آنان را پاك گرداند. اين حقيقت، با توجه به اين نكته كه قرآن كريم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد،[12] تفسيرى جز عصمت بر نمى تابد.

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi