صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29

موضوع: متن کتاب پرسمان عصمت

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    3. عصمت اهل بيت در روايات نبوى

    روايات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، فضايل فراوانى براى اهل بيت(عليهم السلام) بر مى شمارند كه برخى از آن ها جز با عصمت آنان سازگار نيست. در اين قسمت، از احاديثى كه تنها شيعيان روايت گر آن اند در مى گذريم و به نمونه هايى از آنچه در كتب اهل سنّت آمده است، بسنده مى كنيم.

    الف. اهل بيت، همراه و همتاى قرآن: در حديث پر آوازه ى ثقلين، توجّه به دو نكته انديشه ى حق جويان را به عصمت اهل بيت ره نمون مى گردد: يكى آن كه در اين حديث، كتاب و عترت در كنار يك ديگر محور هدايت به شمار آمده اند «ما ان تَمَسّكتُم بِهُما لَن تَضّلوا ابَدا»; ديگر آن كه در اين روايت بر جدايى ناپذيرى قرآن و عترت تأكيد شده است «لَن يَفتَرقا حَتّى يَرِدا عَلىّ الحَوض»; اگر اهل بيت معصوم از گناه و خطا نبودند، پى روى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى يافت.
    [13]

    ب. على بن ابى طالب، مدار و معيار حق: براى داورى ميان انسان هاى عادى، چيزى جز حق را نمى توان محور ارزيابى قرار داد. بايد ابتدا حق را شناخت تا ميزان حقانيّت اشخاص بر اساس نزديكى و دورى به اين محور سنجيده شود: «اعرِفِ الحَق تَعرف اهلَه»[14]. تنها كسانى كه خود معيار حق اند و حق برگِرد آنان مى چرخد، معصومان اند و امام على(عليه السلام)به گواهى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، از اين گروه است: «عَلى مَع الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلى»،[15] «اللّهم ادِر الحَق مَعَ عَلى حيثُ دار»[16].

    ج. پى روى از اهل بيت، مايه ى رستگارى: افزون بر حديث معروف سفينه «مَثَلُ اهل بَيتى مَثَل سَفينة نوح»[17] كه اهل بيت را به كشتى نوح همانند مى كند و رستگارى ابدى را با پى روى از آنان پيوند مى زند، احاديث فراوان ديگرى نيز در اين باره مى توان يافت كه روايت زير نمونه اى از آن ها است:
    هر كس مى خواهد زندگى و مرگش هم چون حيات و ممات من باشد،... ولايت على و فرزندانش را برگزيند; زيرا آنان هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمى برند و به گم راهى نمى كشانند[18].


    [1]. ر.ك: الالفين فى امامة اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام).
    [2]. ر.ك: انوار الملكوت فى شرح الياقوت، ص 204; قواعد المرام، ص 177; كشف المراد، ص 364; نهج الحق، ص 157; ارشاد الطالبيين، ص 333; تنزيه الانبياء، ص 8; عقائد الاماميه، ص 67; معانى الاخبار، ص 133; تلخيص الشافى، ج 1، ص 194; و امام شناسى، ج 1، ص 9.
    [3]. الالهيات، ج 4، ص 45ـ26; امامت و رهبرى، ص 51; و پژوهشى در عصمت معصومان، ص 280.
    [4]. سوره ى بقره، آيه ى 124.
    [5]. العصمة، ص 25; الالهيات، ج 4، ص 121; الميزان، ج 1، ص 276; امامت و رهبرى، ص 168; و بررسى مسائل كلى امامت، ص 46.
    [6]. تفسير البيضاوى، ج 1، ص 139.
    [7]. سوره ى نساء، آيه ى 59.
    [8]. الميزان، ج 4، ص 401ـ387; و ولايت فقيه، ص 72.
    [9]. التفسير الكبير، ج 10، ص 116.
    [10]. ر.ك: اثبات الهداة، ج 1، ص 501; و ر.ك: ينابيع المودة، ص 495ـ494.
    [11]. ر.ك: الميزان، ج 16، ص 313ـ309; العصمة، ص 82ـ69 و 247ـ157; و منشور جاويد، ج 5، ص 320ـ282.
    [12]. ر.ك: الالهيات، ج 4، ص 129ـ128; و روح المعانى، ج 22، ص 12.
    [13]. الغدير، ج 3، ص 297; راه نما شناسى، ص 376; امامت و رهبرى، ص 75; و بررسى مسائل كلى امامت، ص227.
    [14]. بحارالانوار، ج 40، ص 126.
    [15]. تاريخ بغداد، ج 14، ص 321.
    [16]. سنن الترمذى (الجامع الصحيح) ج 5، ص 633 (كتاب المناقب، باب 20); و المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 135.
    [17]. المستدرك، ج 3، ص 163; كنز العمّال، ج 12، ص 94; و الصواق المحرقة، ص 186.
    [18]. كنز العمال، ج 11، ص 611، ح 32960.

  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : آيا مقام عصمت، به پيامبر و ائمه اختصاص دارد؟ چرا؟

    جواب : در پاسخ به اين پرسش، ابتدا اين نكته را ياد آور مى شويم كه مقام عصمت، به آدميان اختصاص ندارد; بلكه فرشتگان الهى نيز از اين منزلت والا برخوردارند. در تأييد اين سخن، مى توان آيات و روايات فراوانى را شاهد آورد. در اين جا، تنها به نقل دو روايت بسنده مى كنيم:

    الف. امير بيان، على(عليه السلام) در خطبه ى معروف به اشباح، مطالب گران قدرى در باره ى آفرينش فرشتگان بيان نموده اند كه قسمت هايى از آن، چنين است:

    آنان را در مقام ها كه دارند، امين وحى خود ساخت و رساندن امر و نهى اش را به پيامبران، به گردنِ ايشان انداخت. از دودلى و نا باورى نگاهشان داشت... نه تير ناباورى از كمانِ دودلى، ايمانِ استوارشان را نشانه ساخت، و نه سپاه بدگمانى بر اردوىِ ايمان آنان تاخت و نه بيمارى كينه و رشك در آنان رخنه نمود.... يقين به او، چنان آنان را از جز خدا بريده كه شيفته ى اويند. تنها آنچه نزد اوست مى خواهند، و از ديگرى نمى جويند... غفلت، عزم استوارشان را سست نكند، و فريبِ شهوت راه همتشان را نزند.[1]


    ب. امام حسن عسكرى(عليه السلام) نيز با استناد به يكى از آيات قرآن، عصمت فرشتگان را اين گونه تبيين مى نمايند:

    فرشتگان خدا، به كمك الطاف الهى، از كفر و امور ناپسند، معصوم و در امان اند. چنان كه خداوند ـ عزوجل ـ در باره ى آن ها مى فرمايد: «از خداوند در آنچه فرمانشان دهد، سرپيچى نمى كنند و هر چه به ايشان فرمان داده شود، انجام دهند».[2]

    در ميان انسان ها نيز، علاوه بر پيامبران و امامان، عصمت فاطمه ى زهرا(عليها السلام) با ادله ى فراوان قابل اثبات است. چنان كه پيامبر گرامى اسلام، در حديثى كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند، مى فرمايد:
    انَّ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالى يَغِضبُ لِغَضَب فاطِمة وَ يَرضى لِرِضاها;[3]

    همانا خداوند تبارك و تعالى به خاطر خشم فاطمه، غضب مى كند و به سبب رضايتِ او خشنود مى گردد.

    روشن است كه در صورتى مى توان خشم و غضب يك شخص را ملاك خشنودى و ناخشنودى خداوند دانست كه وى جز به اجراى فرمان هاى الهى نينديشد و نه تنها در عمل، بلكه در فكر و انديشه نيز معصوم باشد. اگر فاطمه ى زهرا(عليها السلام) حتّى براى يك بار در عمر خويش، تن به گناه مى داد و يا فكر انجام آن را در سر مى پروراند، پس دست كم يك مورد يافت مى شد كه خشنودى آن حضرت به چيزى تعلق گيرد كه خداوند آن را نمى پسندد; در حالى كه در اين روايت، به صورت كلى، رضايت فاطمه(عليها السلام)محور خشنودى الهى قرار گرفته است.


    هم چنين يكى از آيات قرآن كريم[4]، به طهارت و پاكى حضرت مريم(عليها السلام)اشاره دارد. در باره ى اين كه خداوند، مريم(عليها السلام) را از چه چيزهايى پاك گردانيده، وجوه گوناگونى بيان شده است[5]. به عقيده ى برخى از مفسران، سزاوارتر آن است كه آيه را داراى معناى عامّ شمرده، وى را از تمام پليدى هاى حسّى، معنوى و قلبى، پاك بدانيم[6]. مرحوم علامه ى طباطبايى نيز دلالت آيه بر عصمت مريم را با سياق آيات، سازگارتر مى دانند[7].


    اين دو نمونه، نشان گر آن است كه عصمت مقامى نيست كه در انحصار انبيا و ائمه قرار داشته، دست ساير انسان ها از رسيدن به آن كوتاه باشد; بلكه ديگران نيز مى توانند به برخى از مراتب عصمت، يعنى عصمت از گناه، دست يابند. كم نبوده اند عالمان تقواپيشه اى كه ساليان متمادى نه تنها از حرام، بلكه از امور مكروه نيز چشم پوشيدند و حتّى به خوردن و آشاميدن خود نيز رنگ الهى دادند. اميد است كه ما نيز در حد توان، از انجام گناه خوددارى ورزيم و اگر نمى توانيم به آن مقام بار يابيم، دست كم در اين مسير گام برداريم.
    آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد



    [1]. نهج البلاغه، خطبه ى 91، ترجمه ى سيد جعفر شهيدى.
    [2]. بحارالانوار، ج 56، ص 321.
    [3]. برخى از منابع اهل سنت، كه اين حديث را نقل كرده اند، عبارت اند از: كنزالعمال، ج 12، ص 111; المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقة، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; الاصابة، ج 4، ص 378; و اسدالغابة، ج6، ص 224.
    [4]. سوره ى آل عمران، آيه ى 42.
    [5]. براى نمونه، ر.ك: مجمع البيان، ج 1ـ2، ص 745; و الكشاف، ج 1، ص 362.
    [6]. روح المعانى، ج 3، ص 137.
    [7]. الميزان، ج 3، ص 205 (ترجمه ى فارسى، ص 295).

  5. تشكر


  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) با چه ادلّه اى ثابت مى گردد؟


    ناطقه ى مرا مگر روح قدس كند مدد***تا كه ثناى حضرت سيده ى نساء كند.

    نفخه ى قدس بوى او، جذبه ى انس خوى او***منطق او خبر ز «لاينطق عن هوى» كند

    «مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو***زان كه مس وجود را فضه ى او طلا كند[1]

    جواب : سلام و درود خدا بر سرور زنان جهان كه تاريخ، گواه زندگىِ سرشار از معنويّت او است و آيه ى تطهير نشان عصمت او. براى اثبات عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) ادله ى گوناگونى به كار مى آيند كه در اين جا برخى از آن ها را مورد بررسى قرار مى دهيم:

    1. آيه ى تطهير

    بخشى از آيه ى 33 سوره ى احزاب كه به آيه ى تطهير شهرت يافته، همواره كانون توجه انديشمندان شيعه و سنى بوده و بحث هاى گوناگونى برانگيخته است. همگان بر اين باورند كه اين آيه فضيلت والايى را براى اهل بيت به اثبات مى رساند و انديشمندان شيعه، اين فضيلت را برابر با عصمت مى دانند. بر اساس اين آيه، اراده ى تخلّف ناپذير خداوند بر اين تعلّق گرفته است كه هرگونه پليدى را از اهل بيت بزدايد و آنان را به طور كامل پاك و پاكيزه گرداند.

    چنين برداشتى از آيه با بررسى واژه هاى به كار رفته در آن، هم چون اراده، رجس، اذهاب و تطهير تأييد مى گردد و جاى ترديدى براى حق جويان باقى نمى گذارد. جاى آن نيست كه در اين نوشتار كوتاه، به تفصيل در باره ى چگونگى دلالت آيه بر عصمت اهل بيت سخن برانيم و عمق واژه هاى به كار رفته در آن را بكاويم. از اين رو، به بيان روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) كه در كتاب هاى اهل سنّت نقل گرديده است، بسنده مى كنيم. بر اساس اين روايت، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)پس از قرائت آيه ى تطهير فرمودند:«فَأنَا وَ اهل بيتى مُطهَّروُن مِن الذنُوب»[2]; پس من و اهل بيت ام از گناه پيراسته ايم.

    بى ترديد، فاطمه ى زهرا(عليها السلام) جزء اهل بيت پيامبر است و اگر در بيان فضيلت او دليل ديگرى نمى داشتيم، همين آيه كافى بود كه او را در صدر زنان عالَم بنشاند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) با شيوه هايى به يادماندنى، اهل بيت را به همگان معرفى نموده و راهِ هرگونه توجيهى را بسته است. بر اساس روايات فراوانى كه به حديث كساء شهرت يافته اند، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)پارچه اى را بر روى خود و على و فاطمه و فرزندانشان، حسن و حسين انداخته، جمله ى «اللّهم هؤلاء اهل بَيتى» را براى آيندگان به يادگار گذاشتند و در پاسخ به ام سلمه كه يكى از شايسته ترين همسران پيامبر بود و پيوستن به اصحاب كساء را درخواست مى نمود، فرمودند: «رحمت خدا بر تو باد. تو همواره به راه خير و رستگارى بوده اى و چه قدر من از تو راضى ام! ليكن اين فضيلت ويژه ى من و اين چند نفر است»[3].


    پيامبر گرامى براى آن كه وظيفه ى خويش را در تبيين آيات الهى به گونه ى شايسته اى به جاى آورند، به اين مقدار نيز بسنده نكرده، با به كارگيرى شيوه اى فراموش نشدنى و در مدت زمانى نسبتاً طولانى، آن هم به صورت هر روزه، به معرفى اهل بيت پرداختند. در روايتى از ابن عباس در اين باره آمده است:

    رسول خدا تا نُه ماه، روزى پنج مرتبه، هنگام فرارسيدن وقت نماز به در خانه ى على بن ابى طالب مى آمدند و مى فرمودند: درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد. خداوند اراده نموده تا هرگونه پليدى را از شما اهل بيت دور گرداند و به طور كامل و شايسته پاكتان سازد. وقت نماز است، آماده شويد. رحمت خدا بر شما باد[4].

    2. روايات مربوط به عصمت اهل بيت(عليهم السلام)

    علاوه بر آيه تطهير، رواياتى كه شيعه و سنى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) گزارش نموده اند، فضايلى براى اهل بيت برمى شمرد كه جز با عصمت آنان سازگار نيست; چنان كه در حديث معروف ثقلين آمده است[5]:
    انّى تارِك فيكُم الثِقلَين كِتابُ اللّه وَ عِترَتى، ما ان تَمَسّكتُم بِهِما لَن تَضلّوا ابَداً، لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىّ الحَوض[6];

    من در ميان شما دو چيز گران بها باقى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم. تا وقتى كه به آن دو تمسك كنيد، گم راه نخواهيد شد. هيچ گاه اين دو از يك ديگر جدا نمى شوند، تا آن گاه كه بر سر حوض (كوثر) بر من وارد گردند.
    اگر اهل بيت پيامبر معصوم از گناه و خطا نبودند، پى روى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى يافت.

    3. روايات مخصوص به عصمت حضرت زهرا(عليها السلام)

    در اين جا نيز از روايات فراوانى مى توان بهره برد، اما تنها به يكى از آن ها كه محدّثين شيعه و سنّى روايت نموده اند، بسنده مى كنيم:
    ان اللّه تَبارَكَ وَ تَعالى يَغضِبُ لِغَضَب فاطِمَة وَ يَرضى لِرِضاها[7];
    همانا خداوند بلند مرتبه با غضب فاطمه غضب ناك و با رضايت او خشنود مى شود.

    نكته ى درخور توجه در اين روايت آن است كه رضايت و نارضايتى فاطمه ى زهرا(عليها السلام) محور خشنودى و ناخشنودى خداوند خوانده شده است.

    و اين حقيقت، جز عصمت همه جانبه ى آن حضرت، تفسير ديگرى برنمى تابد. خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمى گردد و هيچ گاه به گناه و سرپيچى از فرمانش رضايت نمى دهد. اگر حضرت زهرا(عليها السلام) به گناه دست مى زد و يافكر انجام آن را در سر مى پروراند، به چيزى خشنود گرديده بود كه خدا از آن خشنود نيست; در حالى كه در اين روايت، رضايت الهى پيوندى ناگسستنى با خشنودى فاطمه(عليها السلام) يافته است.


    اعتراف ضمنى يكى از دانشمندان اهل سنت را پايان بخش اين قسمت مى سازيم. آلوسى، يكى از پرآوازه ترين مفسران اهل سنت، در تفسير آيه ى 42 سوره ى آل عمران، از يك سو حضرت مريم(عليها السلام) را معصوم از گناه شمرده، از تمامى پليدى هاى حسّى، معنوى و قلبى پاك مى داند و از سوى ديگر، بر ديدگاه كسانى كه وى را سرور تمامى زنان جهان، از آغاز تا انجام مى شمارند، مى تازد و با اقامه ى شواهد گوناگونى چنين نتيجه مى گيرد كه اين ويژگى شايسته ى فاطمه ى زهرا(عليها السلام)است.[8] پر واضح است كه جمع ميان اين دو سخن، جز با پذيرش عصمت حضرت زهرا(عليها السلام)سازگار نيست.



    [1]. محمد حسين غروى اصفهانى(مفتقر)، ديوان مفتقر.
    [2]. الدرالمنثور، ج 5، ص 199.
    [3]. بحارالانوار، ج 10، ص 141; هم چنين ر.ك: الدر المنثور، ج 5، ص 198.
    [4]. الدر المنثور، ج 5، ص 199.
    [5]. علاوه بر حديث ثقلين، احاديث معروفى هم چون حديث سفينه و حديث امان نيز به روشنى بر مقصود دلالت مى كنند. براى آگاهى از منابع اين دو روايت و چگونگى دلالت آن ها بر عصمت اهل بيت، ر.ك: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 328ـ325.
    [6]. برخى از منابع اهل سنت كه با عبارت كم و بيش متفاوت اين حديث را نقل نموده اند، عبارت اند از:
    مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 366; سنن بيهقى، ج 2، ص 148; كنز العمال، ج 1، ص 189ـ185; المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 118; خصائص اميرالمؤمنين، ص 21; تاريخ بغداد، ج 8، ص 442; صحيح مسلم، ج 5، ص 26 (كتاب فضائل الصحابة); الدر المنثور، ج 6، ص 7 (ذيل آيه ى مودّت); و سنن ترمذى، ج 5، ص 662 (كتاب المناقب).
    [7]. كنزالعمال، ج 12، ص 111; هم چنين، ر.ك: المستدرك، ج 3، ص 167; الصواعق المحرقه، ص 175; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203; ذخاير العقبى، ص 39; الاصابة، ج 4، ص 378; اسد الغابة، ج 6، ص 224; و ميزان الاعتدال، ج 3، ص 206.
    [8]. روح المعانى، ج 3، ص 137.

  7. تشكر


  8. Top | #24

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : در آيه ى شريف تطهير، (لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ) به معناى دفع است يا رفع؟اگر اذهاب رجس از اهل بيت(عليهم السلام) را به معناى دفع بگيريم، پس تطهير معنا ندارد.و اگر به معناى رفع باشد، طهارت ذاتى آن ها را اثبات نمى كند.

    جواب : آيه ى شريف تطهير[1] كه به تصريح همگان، فضيلت والايى را براى اهل بيت(عليهم السلام) به اثبات مى رساند،[2] در كتاب هاى تفسيرى و كلامى از زواياى گوناگون بررسى گرديده و تك تك واژه هاى آن، مورد موشكافى هاى دقيق قرار گرفته است.

    با اين همه، چه بسا كسانى كه اين آيه را دليل بر عصمت اهل بيت نمى دانند، بر دو تعبير «اذهاب» و «تطهير» انگشت نهاده، بر اين نكته پاى مى فشارند كه پاك ساختن از پليدى ها(تطهير) و از بين بردن آلودگى ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بيت نيست، بلكه نشان گر آن است كه آنان نيز هم چون ديگران، از آلوده شدن به گناه ايمنى ندارند; زيرا اذهاب و تطهير در مورد «رفعِ» پليدى هاى موجود به كار مى روند، نه «دفعِ» آنچه كه هنوز تحقق نيافته است. آنچه اين شبهه را قوت مى بخشد، كاربرد رايج اين دو واژه و معادل هايشان در زبان هاى ديگر است كه بيش تر براى رفع ناپاكى هاى موجود به كار مى روند، چنان كه شاعر مى گويد:

    بس كه آلوده ى عصيان شده دل تا محشر***دامنش را نتوان داد به زمزم تطهير

    اما بررسى بيش تر، بر اين پندار خط بطلان مى كشد و اين واقعيت را پيش چشم مى نهد كه دامنه ى كاربرد اين دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده، دفع پليدى هاى تحقق نيافته را نيز در بر مى گيرد.

    ابتدا سخن را با واژه ى «اذهاب» آغاز مى كنيم. شيخ مفيد(رحمه الله) براى توضيح معناى اين كلمه از يكى از مترادفات آن كمك مى گيرد كه در قالب دعا چنين به كار مى رود: «خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است كه مقصود گوينده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نيست، بلكه مى خواهد كه از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشيند.[3]

    چگونگى كاربرد اين واژه در روايات نيز، شاهدى گويا بر مدعا است. چنان كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: «مَن اطعَمَ اخاهُ حَلاوَة اذهبَ اللّه عَنهُ مَرارة المَوت»[4]; هر كس كام برادر مؤمن خود را شيرين سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند. پُر واضح است كه منظور از اين سخن، آن نيست كه ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد; بلكه مقصود اين است كه از ابتدا، مرگ براى چنين شخصى گوارا خواهد بود.

    وضعيّت واژه ى «تطهير» از اين نيز روشن تر است[5] زيرا مشتقات اين كلمه در قرآن كريم كاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آن ها، بر آنچه گفته شد مهر تأييد مى زند. در اين ميان، ما به بيان دو آيه بسنده مى كنيم[6] و در تفسير آن ها تنها از كتب اهل سنّت بهره مى گيريم تا گمان نرود كه مفسران شيعه، خواسته يا ناخواسته، اين واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند كه در آيه ى تطهير به كارشان آيد.

    1. در سوره ى واقعه، در وصف «كتاب مكنون» الهى چنين مى خوانيم: (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)[7]. يكى از احتمالاتى كه بيش تر مفسران اهل سنت به آن اشاره كرده اند اين است كه منظور از «مُطَهَّرُونَ»، فرشتگان الهى است كه از آغاز آفرينش از وسوسه هاى شيطانى و يا آلودگى به طبيعت جسمانى، پاك و منزّه بوده اند.[8]

    2. در سوره ى مدثّر، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين مورد خطاب قرار مى گيرد: (وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ)[9]. مفسران براى اين آيه نيز معانى گوناگونى بر شمرده اند كه از جمله ى آن ها اين است كه مقصود از لباس، همين لباس ظاهرى است و منظور از تطهير يا اين است كه پيامبر و ديگر مسلمانان بايد لباس آلوده به نجاست را شست و شو دهند (رفع) و يا آن كه برخلاف شيوه ى رايج در دوران جاهليّت، لباس هاى خود را كوتاه نموده، بر زمين نكشانند تا آلوده به نجاست نگردد[10](دفع).

    اين مفسرين عرب زبان در تفسيرهاى خود بر احاديثى اعتماد نموده اند كه زبان مادرىِ غالب راويان آن ها نيز عربى بوده است و هيچ كدام از آن ها استفاده از واژه ى تطهير در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نيافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى ديده اند، اما متأسفانه برخى از آن ها وقتى كه به آيه ى معروف تطهير رسيده اند، همه ى سخنان خود و مفسران ديگر را از ياد برده و بر اين نكته پافشارى كرده اند كه نمى توان واژه ى تطهير را در باره ى كسى كه پيوسته پالوده از گناه و خطا بوده است، به كار گرفت![11]





    [1]. سوره ى احزاب، آيه ى 33.
    [2]. چنان كه آلوسى، مفسر بزرگ اهل سنت (متوفاى 1270 هـ ق)، پس از تلاش بسيار براى اثبات اين مطلب كه عصمت اهل بيت(عليهم السلام) را نمى توان از آيه ى تطهير برداشت نمود، مى گويد: «اين، همه ى آن چيزى است كه در باره ى اين آيه ى شريفه، كه فضيلت بزرگى را براى اهل بيت اثبات مى كند، مى توان گفت» ر.ك: روح المعانى، ج 22، ص 19.
    [3]. مصنفات الشيخ المفيد، ج 6، (المسائل العكبريه)، ص 27; هم چنين ر.ك: منشور جاويد، ج 5، ص 293.
    [4]. بحارالانوار، ج 72، ص 456; هم چنين ر.ك: ج 18، ص 16; ج 23، ص 116; ج 47، ص 133 و ج 63، ص 397.
    [5]. گويا در اين سؤال اين نكته مسلّم انگاشته شده كه تطهير تنها در مورد رفع آلودگى موجود به كار مى رود و بر اين اساس اگر اذهاب به معناى دفع باشد، با آن تنافى خواهد داشت. اما نوشتار حاضر نشان مى دهد كه موارد كاربرد هيچ كدام از اين دو واژه، به دفع ناپاكى هاى موجود اختصاص ندارد.
    [6]. برخى از آيات ديگرى كه به روشنى، ادعاى ما را به اثبات مى رسانند، عبارت اند از: سوره ى بقره، آيه ى 25; عبس، 14; بيّنه، 2.
    [7]. سوره ى واقعه، آيه ى 79.
    [8]. براى نمونه، ر.ك: تفسير البيضاوى، ج 4، ص 239 - 238; الدر المنثور، ج 6، ص 161; التفسير الكبير، ج 29، ص 170; و روح المعانى، ج 27، ص 133.
    [9]. سوره ى مدّثّر، آيه ى 4.
    [10]. تفسير البيضاوى، ص 343; و التفسير الكبير، ج 30، ص 169.
    [11]. روح المعانى، ج 22، ص 17.

  9. تشكر


  10. Top | #25

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد: (فَانّى لَستُ فى نَفسى بَفوق أناخطىء) اين چگونه با عصمت ائمه(عليهم السلام) سازگار است؟


    جواب : پيش از آن كه به پاسخ بپردازيم، ترجمه ى قسمتى از خطبه ى مورد پرسش را زينت بخش گفتار خويش مى سازيم:

    با من چنان كه با سركشان گويند، سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند، از من كناره مجوييد و با ظاهرآرايى آميزش مداريد و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد پس، از گفتن حق يا راى زدن در عدالت باز مايستيد، كه من از پيش خود نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر اين كه خدا مرا در اين كار كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.[1]

    براى دست يابى به پاسخ اين پرسش، توجه به چند نكته ضرورى است:

    1. براى آن كه از هرگونه پيش داورى در امان بمانيم و حقيقت انديشه ى امام على(عليه السلام) را دريابيم، بايد به همه ى سخنان پيشوايان دينى يك جا نظر اندازيم و گفتارهاى متشابه را در پرتو محكمات تفسير نماييم. در اين جا از ميان روايات فراوانى كه در خوان گسترده ى معارف اهل بيت يافت مى شود،[2]تنها به ترجمه ى روايتى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) بسنده مى كنيم كه در آن، امام را از هرگونه لغزشى در امان مى خواند و روى گردانى مردم از معصومين را موجب شگفتى مى داند:

    امام از تمامى گناهان معصوم است در بيان حكم الهى لغزشى ندارد و در پاسخ، به خطا نمى رود و از سهو و فراموشى به دور است (شگفتا كه مردم) از اينان ـ كه خداوند اطاعت از آنان را واجب نموده و از لغزش و فراموشى در امان اند ـ روى برتافتند و احكام الهى را از اهلش فرا نگرفتند.[3]

    2. عصمت از خطا رابطه اى جدايى ناپذير با علم معصومان دارد.[4]

    اميرمؤمنان، به گفته ى خود، راه هاى آسمانى را بِه تر از راه هاى زمينى مى شناسد[5] و از آغاز و انجام كار هر كس مى تواند گزارش دهد: «به خدا اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاى او چه بود، توانم. ليكن ترسم كه در باره ى من به راه غلوّ رويد و مرا بر رسول خدا(عليه السلام) تفضيل نهيد».[6] كسى كه گستره ى دانشش چنين است، چگونه نمى تواند راه برون شوى از خطا بيابد؟


    3. آنچه در بررسى فراز ياد شده، ره زن انديشه ى برخى از نويسندگان[7]قرار گرفته، ناديده انگاشتن قيدهايى است كه در آن به كار رفته است. امام على(عليه السلام) از يك سو با بهره گيرى از قيد «فى نفسى» بر اين نكته انگشت مى گذارند كه هيچ كس بدون دست گيرى هاى الهى گريزى از خطا ندارد. و از سوى ديگر با جمله ى «مگر آن كه خدا مرا در اين كار كفايت كند» همين نكته را با صراحت بيش ترى بيان داشته، پديده ى عصمت را برخاسته از توفيق الهى مى شمارند.[8]

    نكته ى در خور توجه آن است كه عصمت، به معناى بى نيازى از تأييدات الهى نيست; چنان كه خداوند متعال در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: «گر تو را استوار نمى داشتيم، قطعاً نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى».[9] و نيز از زبان حضرت يوسف اين سخن را گزارش مى دهد كه اگر رحمت پروردگار نباشد، از چنگال نفسِ بدفرما نتوان رست: (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّي)[10]. به طور كلى، پيشوايان دين همواره كمالات ويژه ى خود را برخاسته از توفيق الهى مى شمارند; چنان كه انبيا در برابر مردمى كه بشر بودن آنان را بر نمى تافتند و برخوردارى از وحى را در خور انسان نمى دانستند، بر فضل و عنايات خدا تكيه زده، مى گفتند: (إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللّه يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ)[11]; ما جز بشرى مثل شما نيستيم، ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مى نهد.


    [1]. نهج البلاغه (ترجمه ى شهيدى) خطبه ى 216، ص 250 (با اندكى تصرف در ترجمه).
    [2]. براى نمونه، ر.ك: بحارالانوار، ج 36، ص 244; ج 65، ص 389; ج 99، ص 150 و 178; و الكافى، ج 1، ص 202.
    [3]. بحارالانوار، ج 17، ص 108.
    [4]. پژوهشى در عصمت معصومان، ص 239ـ234.
    [5]. نهج البلاغه، خطبه ى 189; هم چنين، ر.ك: خطبه ى 93.
    [6]. همان، خطبه 175، ص 181.
    [7]. ر.ك: بازخوانى قصه ى خلقت، ص 114.
    [8]. ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 107; ابن ميثم البحرانى، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 48; و منهاج البراعة، ج 14، ص 158.
    [9]. سوره ى اسراء، آيه ى 74 (ترجمه ى فولادوند).
    [10]. سوره ى يوسف، آيه ى 53.
    [11]. سوره ى ابراهيم، آيه ى 11.

  11. تشكر


  12. Top | #26

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    سوال : شيعيان تا چه اندازه در پيدايش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟

    جواب : انديشه ى عصمت، بيش از هر چيز، ريشه در كتاب و سنّت دارد. قرآن كريم براى بيان پاكى و طهارت انبيا و اوليا هر چند واژه ى عصمت را به كار نگرفته، اما با تعبيرهاى گوناگون بر اين حقيقت تأكيد ورزيده است. براى مثال، از ديدگاه قرآن كريم پيامبران الهى به مقام «مخلَصين» بار يافته اند[1] و اينان كسانى اند كه شيطان راهى براى گم راهى آنان ندارد.

    (قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ)[2];
    گفت (سوگند) به عزّت تو كه همگى آنان را گم راه خواهم ساخت، مگر از ميان آنان، آن بندگانت را كه اخلاص يافته اند.

    سيره ى عملى پيامبر و احاديث آن حضرت نيز جايى براى ترديد در درستى و اصالت اين باور باقى نمى گذارد. چنان كه انديشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدين سيوطى، در تفسير آيه ى 33 سوره ى احزاب، اين روايت را از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) گزارش مى كند: «فَاَنا وَ اهل بيتى مُطهّرونَ مِن الذُنُوب»[3]; من و اهل بيت ام از گناه پيراسته ايم.


    امامان معصوم كه بر اساس احاديث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند، در ترويج اين اعتقاد كوشيده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاورشناسان و نيز روشن فكران اهل سنّت با ناديده گرفتن پيشينه ى تاريخى اين مسئله و چشم فرو بستن از ده ها آيه و روايت، اين شبهه را در انداخته اند كه شيعيان به منظور بالا بردن مقام امامان خويش، انديشه ى عصمت را ساخته و به ترويج آن پرداخته اند.[4] اين گروه وقتى با اين حقيقت روبرو مى گردند كه انديشمندان سنّى نيز از دير باز از عصمت پيامبران جانب دارى نموده و نوشته هاى فراوانى در اين باره به يادگار گذاشته اند، آنان را نيز سيراب شده از همين آبشخور به شمار آورده، مى گويند:

    هر چند به طور كلّى معتقدات شيعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشيّع نفوذى قوى در بخش هايى از افكار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّيان عقيده به نور الهى و معصوميّت امام را اتخاذ كرده و نه فقط على، بلكه مولاى على، حضرت محمد(عليه السلام) را مشمول آن نموده(اند).[5]


    هم چنين، برخى از نويسندگانى كه در جرگه ى شيعيان اند و خواستار بازنگرى در انديشه ى عصمت معصومان، متكلمان شيعه را به بزرگ نمايى اين مقام متّهم مى سازند و در تحليلى مشابه با گروه پيشين مى گويند:
    در قضيه ى عصمت، اعتقاد متكلمان شيعه روى هم رفته، خيلى بيش از ديگران اغراق آلود بوده است. شايد براى اين كه بتوانند از اين قِبَل در كنار انبيا، از ائمه ى مذهب خود نيز سيمايى مافوق بشرى و اسطوره اى تصوير بكنند.[6]

    سخنان ياد شده از آن جا كه بيش تر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا يافته هاى عينى، چندان نياز به پاسخ گويى ندارد. با اين همه، چند نكته را در نقد آن، يادآور مى شويم:

    1. چنان كه گذشت، خاست گاه اصلى انديشه ى عصمت آيات قرآن كريم و روايات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است و دست كم برخى از مراتب آن، با دليل عقلى نيز اثبات مى گردد; از اين رو، چنين ريشه يابى هايى از واقع بينى به دور است.

    2. دفاع اهل بيت از عصمت پيامبران كم تر از عصمت امامان نبوده است; چنان كه امام رضا(عليه السلام) در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى مربوط به عصمت انبيا پاسخ گفته و در دفاع از پاكى و طهارت آنان كوشيده است.[7] پرداختن به عصمت امام نيز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پيامبران صورت گرفته است; يعنى اين گونه روايات در پى آن اند كه همان عصمتى را كه همگان در باره ى انبيا پذيرفته اند، براى ائمه ى اهل بيت نيز به اثبات برسانند.[8]

    3. پى روى اهل سنّت از شيعيان بسيار دور از ذهن و ناسازگار با واقعيت هاى تاريخى است. چگونه مى توان گفت: «سنّيان عقيده به نور الهى و معصوميت امام را اتخاذ كرده و نه فقط على، بلكه مولاى على، حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را مشمول آن نموده(اند)»؟ اين سخن به خوبى نمايان گر سستى و بى پايگى چنين تحليل هايى است; زيرا اولا، اهل سنّت، جز شمار اندكى از آنان، هم چون برخى از معتزليان،[9] على(عليه السلام) را معصوم نمى دانند; ثانياً، اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دين به شمار مى رفت، سنيّان آن را دست آويزى محكم براى مبارزه با شيعه قرار مى دادند و از اين فرصت استثنايى بيش ترين بهره را مى بردند، نه اين كه خود از آنان دنباله روى نمايند.

  13. تشكر


  14. Top | #27

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    4. تلاش بسيارى از انديشمندان سنّى در دفاع از عصمت پيامبران، كم تر از كوشش شيعيان نبوده است; چنان كه فخر رازى (604ـ544 هـ ق)، افزون بر نگارش كتاب عصمة الانبياء، در جاى جاى تفسير گسترده و پر حجم خود بر قرآن كريم، چنان از اين باور بنيادى جانب دارى نموده كه شگفتى برخى از نويسندگان معاصر[10] و تأسّف بعضى ديگر از آن ها[11] را برانگيخته است. نه تنها اين انديشمند قرن پنجم هجرى، بلكه حتّى مسلمانان قرن اول نيز سخنانى در اين باره به جا گذاشته اند; چنان كه خليفه ى اول در خطبه ى مربوط به آغاز خلافت خود مى گويد:

    انَّ رَسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) خَرَج مِن الدنيا وَ لَيس احدٌ يُطالبه بِضربة سَوط فَما فَوقها وَ كانَ مَعصوماً مِن الخَطأ[12];

    رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در حالى از دنيا رحلت فرمود كه وام دار هيچ كس نبود و حتّى ضربه اى تازيانه به ناحق بر كسى ننواخته و معصوم از خطا بود.



    [1]. سوره ى ص، آيه ى 46; و مريم، آيه ى 51 و يوسف، آيه ى 24.
    [2]. سوره ى ص، آيات 83ـ82 (ترجمه ى خرمشاهى).
    [3]. الدر المنثور، ج 5، ص 199; و ر.ك: ينابيع المودة، ب 77، ص 445.
    [4]. ر.ك: ضحى الاسلام، ج 3، ص 234; من العقيدة الى الثورة، ج 4، ص 192; و عقيدة الشيعه، ص 328.
    [5]. اسلام، بررسى تاريخى، ص 143.
    [6]. دين و جامعه، ص 499.
    [7]. ر.ك: عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 162ـ153.
    [8]. پژوهشى در عصمت معصومان، ص 242.
    [9]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 377ـ376.
    [10]. ر.ك: پژوهشى هايى در باره ى قرآن و وحى، ص 41.
    [11]. ر.ك: دين و جامعه، ص 485.
    [12]. بحارالانوار، ج 10، ص 439; و ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 159.

  15. Top | #28

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    مـنابـع

    الف. فارسى
    1. قرآن كريم.
    2. نهج البلاغه، ترجمه ى سيد جعفر شهيدى، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش.
    3. آموزش عقايد; محمد تقى مصباح يزدى، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، هشتم، 1373 ش.
    4. اسرار الحكم; ملا هادى سبزوارى، تهران: كتاب فروشى اسلاميه، دوم، 1351 ش.
    5. اسلام، بررسى تاريخى; هيلتون گيب، ترجمه ى منوچهر اميرى، تهران: انتشارت علمى و فرهنگى، 1367 ش.
    6. اسلام شناسى; على مير فطروس، فرانسه و كانادا: انتشارات فرهنگ، يازدهم، 1989 م.
    7. الهيات مسيحى; هنرى تيسن، ترجمه ى ميكائيليان، بى جا: انتشارات حيات ابدى، بى تا.
    8. امامت و رهبرى; مرتضى مطهرى، تهران: صدرا، دهم، 1368 ش.
    9. امام شناسى; محمد حسين حسينى طهرانى، تهران: حكمت، 1415 ق.
    10. انيس الموحدين; ملا مهدى نراقى، بى جا، بى نا: بى تا.
    11. اوصاف الاشراف; خواجه نصير الدين طوسى، تهران: انتشارات كتاب خانه ى طهران، 1306 ش.
    12. بازخوانى قصه ى خلقت; حسن يوسفى اشكورى، تهران: قلم، 1376 ش.
    13. بررسى مسائل كلى امامت; ابراهيم امينى، قم: دار التبليغ، دوم، بى تا.
    14. پرسش ها و پاسخ هاى مذهبى; ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى، قم: انتشارات نسل جوان، 1352ش.
    15. پژوهش هايى در باره ى قرآن و وحى; صبحى صالح، ترجمه ى محمد مجتهد شبسترى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، سوم، 1373 ش.
    16. پژوهشى در عصمت معصومان; احمد حسين شريفى و حسن يوسفيان، قم: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ى اسلامى، 1377 ش.
    17. پيام قرآن; ناصر مكارم شيرازى و ديگران، قم: هدف، دوم، 1410 ق.
    18. تاريخ شخصيت و صفات پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم); عباس صفايى، قم: دنيا، 1379 ق.
    19. تجربه ى دينى; وين پراودفوت، ترجمه ى عباس يزدانى، قم: مؤسسه ى طه، 1377 ش.
    20. تحقيقى در دين يهود; جلال الدين آشتيانى، بى جا: دفتر نگارش، دوم، 1368 ش.
    21. تصوف و تشيّع; هاشم معروف الحسنى، ترجمه ى محمدصادق عارف، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1369ش.
    22. تفسيرالميزان; علامه ى طباطبايى، ترجمه ى سيدمحمدباقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، بى تا.
    23. تفسير موضوعى قرآن كريم; عبداللّه جوادى آملى، ج 9(سيره ى علمى و عملى رسول اكرم)، قم: اسراء، 1374ش.
    24. تنزيه انبيا از آدم تا خاتم; محمدهادى معرفت، قم: نبوغ، 1374 ش.
    25. جهان مذهبى; رابرت وير، ترجمه ى عبدالرحيم گواهى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374 ش.
    26. دين و جامعه; مقصود فراستخواه، تهران: شركت سهامى انتشار، 1377 ش.
    27. ديوان مفتقر; محمدحسين غروى اصفهانى، تهران: نشر آفاق، چاپ اول، 1380 ش.
    28. راه سعادت (اثبات نبوت); ابوالحسن شعرانى، تهران: كتاب فروشى صدوق، سوم، 1363 ش.
    29. راه نما شناسى; محمدتقى مصباح يزدى، تهران، اميركبير، 1375 ش.
    30. رساله دين شناخت; احمدنراقى، تهران: طرح نو، 1378 ش.
    31. صحيفه علويه لمولانا الامام على بن ابى طالب(عليه السلام); گردآورى و ترجمه ى سيدهاشم رسولى محلاتى، تهران: انتشارات اسلامى، چهارم 1377 ش.
    32. عقل و اعتقاد دينى; مايكل پترسون و ديگران، ترجمه ى احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، تهران: طرح نو، 1377ش.
    33. علم امام; محمدحسين مظفر، ترجمه ى على شيروانى، تهران: الزهراء، بى تا.
    34. علم و دين; ايان باربور، ترجمه ى بهاءالدين خرمشاهى، تهران: مركز نشر دانشگاهى، 1362 ش.
    35. فربه تر از ايدئولوژى; عبدالكريم سروش، تهران: صراط، 1373 ش.
    36. فلسفه ى وحى و نبوت; محمد محمدى رى شهرى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1366 ش.
    37. فلسفه ى دين، ال گيسلرنورمن، ترجمه ى حميدرضا آيت اللّه ى، تهران: حكمت، 1375 ش.
    38. كلام مسيحى; توماس ميشل، ترجمه ى حسين توفيقى، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377 ش.
    39. كليات سعدى، تهران: اميركبير، هشتم، 1369 ش.
    40. كيان: آخرت و خدا، هدف بعثت انبيا; مهدى بازرگان، شماره ى 28، (آذر، دى و بهمن 1373 ش).
    41. كيان: بسط تجربه ى دينى; عبدالكريم سروش، شماره ى 39، (آذر و دى 1376 ش).
    42. كيان: مدرنيسم و وحى; محمد مجتهد شبسترى، شماره ى 29 (اسفند 74 و فرودرين 75).
    43. كيان: ميزگرد پلوراليسم دينى; محمد مجتهد شبسترى و ديگران، شماره ى 28، (آذر، دى و بهمن 1373 ش).

  16. تشكر


  17. Top | #29

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    April 2010
    شماره عضویت
    330
    نوشته
    515
    تشکر
    394
    مورد تشکر
    810 در 359
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : متن کتاب پرسمان عصمت

    44. گنجينه اى از تلمود; كهن راب، ترجمه ى امير فريدون گرگانى، بى جا: بى نا، بى تا.
    45. گوهر مراد; عبدالرزق لاهيجى، تصحيح زين العابدين قربانى، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 ش.
    46. مثنوى معنوى; جلال الدين مولوى، تهران: نگاه و علم، پنجم، 1373 ش.
    47. ممّدالهمم در شرح فصول الحكم; حسن حسن زاده ى آملى، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1378ش.
    48. منتهى الامال; شيخ عباس قمى، بى جا: بى نا، بى تا.
    49. منشور جاويد; جعفر سبحانى، ج 5، قم: مؤسسة المنار، 1417 ق.
    50. ولايت فقيه; عبداللّه جوادى آملى، تهران: رجاء، دوم، 1368 ش.
    51. هرمنوتيك، كتاب و سنت; محمد مجتهد شبسترى، تهران، طرح نو، 1375 ش.
    ب. عربى
    52. اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات; محمدبن الحسن الحرّالعاملى، قم: المطبعة العلمية، 1404 ق.
    53. الاحتجاج; احمد بن على الطبرسى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، الثانية، 1410 ق.
    54. الاديان الحيّة، اديب صعب، بيروت: دارالنهار للنشر، الثانية، 1995.
    55. الارشاد; الشيخ المفيد، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، الثالثة، 1399 ق.
    56. ارشاد الطالبين الى نهج المسترشدين; الفاضل المقداد السيورى، قم: مكتبة آية اللّه المرعشى، 1405ق.
    57. اسد الغابة فى معرفة الصحابة; عز الدين ابن اثير الجزرى، بيروت: دارالفكر، 1409 ق.
    58. الاصابة فى تمييز الصحابة; احمد بن حجر العسقلانى، بيروت: دار احياء التراث العربى، بى تا.
    59. اضواء على السنة المحمدية; محمود ابوريه، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، الخامسة، بى تا.
    60. اظهار العقيدة السنيه بشرح العقيدة الطحاوية; عبداللاهّ لهروى، بيروت: دارالمشاريع، الثانية، 1416 ق.
    61. الالفين فى امامة امير المؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام); العلامة الحلى، تعليق حسن اعلمى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، الثالثة، 1402 ق.
    62. الالهيات; جعفر سبحانى، قم: المركز العالمى للدراسات الاسلامية، الثالثة، 1412 ق.
    63. الامامة و الولاية فى القران الكريم; جمعى از نويسندگان، قم: مطبعة الخيام، 1399 ق.
    64. انوار الملكوت فى شرح الياقوت; العلامة الحلى، تعليق محمد نجفى، تهران: دانشگاه تهران، 1338 ق.
    65. بحار الانوار; محمد باقر المجلسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، الثانية، 1403 ق.
    66. البداية و النهاية; اسماعيل ابن كثير، بيروت: دار احياء التراث العربى، بى تا.
    67. تاريخ الطبرى (تاريخ الامم و الملوك); محمد بن جرير الطبرى، مصر: مطبعة الكبرى الاميريّه، 1328 ق.
    68. تاريخ بغداد; احمد الخطيب البغدادى، قاهرة: مطبعة السعادة، 1349 ق.
    69. التعرف لمذهب اهل التصوف; ابو بكر محمد الكلابادى، قاهرة: المكتبة الازهرية للتراث، الثالثة، 1412ق.
    70. تفسير البيضاوى; عبداللّه بن عمر البيضاوى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1410 ق.
    71. تفسير القمى; على بن ابراهيم القمى، قم: انتشارات كتاب فروشى علامه، بى تا.
    72. التفسير الكبير; فخر الدين الرازى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1411 ق.
    73. تفسير نور الثقلين; عبد على العروسى الحويزى، قم: المطبعة العلمية، بى تا.
    74. تلخيص الشافى; الشيخ الطوسى، تعليق سيد حسين بحر العلوم، نجف: مطبعة الآداب، الثانية، 1383 ق.
    75. تلخيص المحصل; نصير الدين الطوسى، تهران: مؤسسه ى مطالعات اسلامى دانشگاه مك گيل، 1359ش.
    76. تنزيه الانبياء; السيد المرتضى علم الهدى، بى جا: بى نا، بى تا.
    77. الجامع الصحيح (سنن الترمذى); محمد بن عيسى الترمذى، قاهرة: دار الحديث، بى تا.
    78. الجواهر الكلامية فى العقيدة الاسلامية; طاهرة الجزائرى، قاهرة: دار الفكر العربى، 1995 م.
    79. خصائص امير المؤمنين; احمد بن شعيب النسائى، قاهرة: مطبعة التقدم، 1348 ق.
    80. الدر المنثور فى التفسير بالمأثور; جلال الدين السيوطى، بيروت: محمد امين دمج، بى تا.
    81. دلائل الصدق; محمد حسن المظفر، قاهرة: دار المعلم، الرابعة، 1398 ق.
    82. ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى; احمد المحب الطبرى، قاهرة: مكتبة القدسى، 1356 ق.
    83. الرسالة القشيريّة فى علم التصوف; عبدالكريم بن هوازن قشيرى، بيروت: دار الكتاب العربى، بى تا.
    84. روح المعانى; السيد محمود الالوسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، الرابعة، 1405 ق.
    85. السنن الكبرى; احمد بن الحسين البيهقى، بيروت: دار المعرفة، بى تا.
    86. السيرة الحلبية; على بن برهان الدين الحلبى، بيروت: دار احياء التراث العربى، بى تا.
    87. السيرة النبوية; اسماعيل بن كثير، بيروت: دار احياء التراث العربى، بى تا.
    88. شرح الشفا للقاضى عياض; الملا على القارى، دمشق: مؤسسة دار العلوم لخدمة الكتاب الاسلامى، بى تا.
    89. شرح المقاصد; سعدالدين التفتازانى، قم: منشورات الشريف الرضى، 1409 ق.
    90. شرح نهج البلاغة; ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1387 ق.
    91. شرح نهج البلاغه; ابن ميثم البحرانى، بى جا: مؤسسة النصر، 1384 ق.
    92. صحيح مسلم; مسلم بن الحجاج، مصر: مؤسسة عز الدين، 1407 ق.
    93. الصحيح من سيرة النبى الاعظم (ص); جعفر مرتضى العاملى، قم: جامعه ى مدرسين، الثانية، 1402 ق.
    94. الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم; على بن يونس العاملى النباطى، بى جا: المكتبة المرتضوية، 1384 ق.
    95. الصواعق المحرقة فى الرد على اهل البدع و الزندقة; احمد ابن حجرالمكى، قاهرة: مكتبة القاهرة، الثانية، 1358 ق.
    96. ضحى الاسلام; احمد امين، بيروت: دار الكتاب العربى، العاشرة، بى تا.
    97. الطبقات الكبرى; محمد ابن سعد، بيروت: دار بيروت، 1405 ق.
    98. العصمة; كمال الحيدرى، تحرير محمد قاضى، قم: مؤسسة النهار، 1417 ق.
    99. رسالة التقريب: عصمة الانبياء عند المذاهب الاسلامية; يعقوب الجعفرى، العدد الثانى (محرم الحرام 1414 ق).
    100. عقائد الامامية; محمد رضا المظفر، تهران: مكتبة نينوى الحديثة، بى تا.
    101. عقيدة الشيعة; دوايت م. رونلدسن، بيروت: مؤسسة المفيد، الثانية، 1410 ق.
    102. عيون اخبار الرضا; الشيخ الصدوق، نجف: المطبعة الحيدرية، 1390 ق.
    103. الغدير; عبدالحسين الامينى، تهران: دار الكتب الاسلامية، الثانية، 1366 ش.
    104. قاموس الرجال; محمد تقى التسترى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، الثانية، 1414 ق.
    105. قواعد المرام فى علم الكلام; ابن ميثم البحرانى، قم: مكتبة آية اللّه المرعشى، 1398 ق.
    106. الكافى; محمد بن يعقوب الكلينى، تهران: دار الكتب الاسلامية، الخامسة، 1363 ش.
    107. الكشاف; محمود الزمخشرى، بيروت: دار الكتاب العربى، الثالثة، 1407 ق.
    108. كشف الغمة فى معرفة الائمة; على بن عيسى الاربلى، بيروت: دار الكتب الاسلامى، 1410 ق.
    109. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد; العلامة الحلى، قم: النشر الاسلامى، الرابعة، 1413 ق.
    110. كنز العمال; على بن حسام الدين المتقى الهندى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1409 ق.
    111. مجمع البحرين; فخر الدين الطريحى، تحقيق احمد الحسينى، بيروت: مؤسسة الوفاء، الثانية، 1403 ق.
    112. مجمع البيان ; الفضل بن الحسن الطبرسى، تهران: ناصر خسرو، الثانية، بى تا.
    113. مجمع الزوائد و منبع الفوائد; على بن ابى بكر الهيثمى، بيروت: دار الكتاب، الثانية، 1967 م.
    114. المستدرك على الصحيحين; الحاكم النيسابورى، بيروت: دار الكتب العلمية، بى تا.
    115. مسند احمد بن حنبل، بى جا: بى نا، بى تا.
    116. مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، 5 و 6، قم: المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق.
    117. معانى الاخبار; الشيخ الصدوق، تصحيح على اكبر الغفارى، قم: انتشارات اسلامى، 1361 ش.
    118. مفاهيم القران; جعفر السبحانى، بيروت: دار الاضواء، الثانية، 1406 ق.
    119. مقارنة الاديان; احمد شلبى، ج3 (الاسلام)، مصر: مكتبة النهضة المصريّة، الثامنة، 1989 م.
    120. مقارنة الاديان، بحوث و دراسات; محمد الشرقاوى، قاهرة: دار الهداية، 1406 ق.
    121. مقالات الاسلاميين; على بن اسماعيل الاشعرى، بى جا: دار الحداثة، الثانية، 1405 ق.
    122. مقاييس اللغة; احمد بن فارس، بيروت: دار الاسلامية، 1990 م.
    123. الملل و النحل; محمد بن عبدالكريم الشهرستانى، قم: الرضى، الثالثة، 1367 ش.
    124. من العقيدة الى الثورة; حسن حنفى، بيروت: دار التنوير، 1989 م.
    125. منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه; حبيب اللّه الهاشمى الخوئى، تهران: مكتبة الاسلامية، 1383 ق.
    126. المواقف; عضد الدين الايجى، بيروت: عالم الكتب، بى تا.
    127. موسوعة الامام على بن ابى طالب; محمد الريشهرى، قم: دار الحديث، 1421 ق.
    128. ميزان الاعتدال; محمد بن احمد الذهبى، بى جا: دار الفكر العربى، بى تا.
    129. ميزان الحكمة; محمد محمدى رى شهرى، تهران: مكتب الاعلام الاسلامى، الثالثة، 1370 ش.
    130. الميزان فى تفسير القران; محمد حسين الطباطبايى، قم: جامعه ى مدرسين، بى تا.
    131. الميزان فى مقارنة الاديان; محمد عزت الطهطاوى، بيروت: الدار الشامية، 1413 ق.
    132. نهج الحق فى كشف الصدق; العلامة الحلى، قم: دار الهجرة، 1407 ق.
    133. الهدى الى دين المصطفى; محمد جواد البلاغى، قم: دار الكتب الاسلامية، بى تا.
    134. ينابيع المودّة; سليمان بن ابراهيم البلخى القندوزى، اسلامبول: مطبعة اختر، 1301 ق.
    ج. انگليسى
    _. "Isma" ; W. Madelung, The Encyclopaedia of Islam, V4, pp 182-184.
    _. "Ismah" ; Georges Anawati, Trans. from French by Richard Scott, The Encyclopedia of Religion, V7, pp 464-466.
    _. "Science and Religion" ; Stanley Jaki, The Encyclopedia of Religion, V13, pp 121-133.

  18. تشكر


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi