دلم تنگه برای پدرم

[فاطمه جان]

به نام تو ای قرار هستی

سلام پدر عزیزم...

عنوان تاپیک دلمو لرزوند و اشکمو جاری ساخت......

سلام بابای همیشه صبورم.....

چندی است که رفته ای و من در حسرت روزهای با تو بودن مات و متحیر به گذر زمان چشم دوخته ام.....

هنوز باور ندارم که که یکسال و اندی است سفر اغاز کرده باشی... سفری به اسمان....

سفری که برایش بازگشتی به زمین نبود....

و من هنوز چشمانی بارانی دارم...... گویا بعد تو ابرها میهمان دائمی چشمانم شدند بابایی....

بابا باور کن که داغ هرگز به سردی نگرایید.....

[نرگس منتظر]

بابای خوبم
دلم برات تنگ شده

بابای خوبم
تا کی باید صبر کنم که نوبت من هم برسه و اونوقت بتونم بیام پیشت و محکم بغلت کنم
تازه معلوم نیست منو پیشت راه بدن یا نه
و
اگه نذارن بیام دیدنت چیکار باید بکنم

پدر خوبم
نمیگم دوستت داشتم میگم دوستت دارم و همیشه بیادتم

[فاطمه جان]

سلاااااااااااااااام بابای عزیزم
بابایی دیدی چقدر دلتنگ بودم چه قدر دلگیر بودم .........از خودم ........از همه...................................
بابایی می دانی چقدر حرف برای نگفتن داشتم ودارم.....................همه ی انها درسینه من حبس شده اند........تا شاید پنجشنبه همه را برایت بگویم دلم میخواهد کسی نباشد...........فقط من باشم وخودت......................من باشم وتو ...........تا بدون خجالت با صدای بلند صدایت کنم..................تا مزارت را تنگ در اغوش بگیرم....................وتو نیز مرا............
اسمان شهرمان هم ابری بود اما بارانی نبارید.......................باران هم با من همصدا نشد....................
کاش باران ببارد.............. تا زیر باران خیس خیس شوم ودل زخم خورده ام کمی التیام یابد............باران ارامم میکند...............
اما انگار اسمان هم برایم مرهم نمیشود...................................... ..
بابایی به خدا بسپار که هوایمان را داشته باشد....................وهیچگاه تنهایمان نگذارد...............

[فاطمه جان]

بابا دلم گرفته....

کاش اینجا بودی......

دلم برای تموم اغوش های نگشوده ات پر می زند......

[فاطمه جان]

سلام مهربان بابای من

***برای سرنوشت من، تو دلواپس ترین بودی
برای اشک های من ، همیشه استین بودی***

((پدر ان تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
ان که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بی سر و سامانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر،به مهمانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب،بعد تو با کیست نگهبانی من))

((شاد روح بابای گلم صلوات

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم))

[فاطمه جان]

به نام هستی بخش

سلام مهربان بابای عزیزم

سلام انیس لحظات دلتنگی من.....

بابا یک سال و اندی است که رفته ای.......

بهار نزدیک است...... دلم بیشتر می گیرد.....

و جای خالیت بیش از پیش احساس میشود....

بهارمان توبودی پدر......بعد از تو سهممان تنها خزان بود.....

بهار میرسد اما دلم در سرمای نبودنت یخ زده است......

دیگر بهار هم برایم رنگ باخته است پدر.........

جای تو، قاب عکست میهمان سفره هفت سینمان است......

و این رنج است.....

[نرگس منتظر]

سلام باباجونم
دلم برات یزره شده
چرا دیگه بخوابم نمیای
کلی حرفا دارم باهات
به کی قسمت بدم که بیای بخوابم
بابای خوبم عزیز دلم
کاش الان پیشم بودی
سرمو میزاشتم رو زانوهات باهات حرف میزدم
درست مثل بچگیام
یادته اون روزا چقدر خودمو برات لوس میکردم
تو هم منو محکم بغل میکردیو میبوسیدی و میگفتی تو عزیزمی
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم
کاش هیچوقت نمیرفتی
کاش پیشم میموندی
بابا جونم
............................

[نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*]

[عهد آسمانى]

به نام پدر

خیال که خیس نمی شود!

شب بی عاطفه برگشت ، شب بعد از رفتن تو
کسی غير از تو نمونده اگه حتی ديگه نيستی
همه جا بوی تو جاری خودت اما ديگه نيستی
نيستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه
ميون رنگين کمون خاطرات عاشقونه
آخرين ستاره بودی تو شب دلواپسی هام
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه
تو ديگه بر نمی گردی آخر قصه همينه

می شکنم بی تو و نيستی
به سراغم نمی آيی که ببينی
بی تو می ميرم و نيستی
تو کجايی تو کجايی که ببينی

شب بی عاطفه برگشت ، شب بعد از رفتن تو
شب از نياز من پر ، شب خالی از تن تو
با تو گل بود و ترانه ،با تو بوسه بود و پرواز
گل و بوسه بی تو گم شد بی تو پژمرده شد آواز
آخرين ستاره بودی تو شب دلواپسی هام
خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه
تو ديگه بر نمی گردی آخر قصه همينه...

چند صفحه سفید در دفترم باقی میگذارم
خدا را چه دیدی شاید برگشتی...

[فاطمه جان]

سلام بابای عزیزممممم

دوباره من و لحظات تلخ دلتنگی.....دوباره بهار اما امان از خزان دلم...

و دوباره سفره هفت سینی که یکی از سین های ان سنگ مزارت شده است....

دوباره لحظه سال تحویل و بوسه بر سنگ مزارت زدن.....و لبخندی که در پس قاب عکس به روی صورت خیس از بارانم می زنی

و دوباره های گردش روزگار.....

و دوباره های لحظه های سنگین سکوت و اشک های بی اراده....

و دوباره دل من که می شکند پدر......

و................