نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: امام محمد الجواد (جواد الائمه)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    February 2010
    شماره عضویت
    270
    نوشته
    2,109
    صلوات
    1500
    دلنوشته
    3
    قضای حاجات
    تشکر
    2,058
    مورد تشکر
    1,286 در 508
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض امام محمد الجواد (جواد الائمه)

    معصوم يازدهم - حضرت امام محمّد تقى جوادالائمه (ع ) - امام نهم
    السلام عليك ايها الا ية العظمى
    السلام عليك ايها الحجة الكبرى
    السلام عليك ايها المطهر من الزلاّت ...
    درود خدا بر تو باد اى نشانه بزرگ الهى
    درود خدا بر تو باد اى حجت كبراى الهى
    درود خدا بر تو باد اى امامى كه از لغزشها پاك و بر كنار بوده اى ،
    سلام بر تو اى ابن الرضا...
    امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدينه ولادت يافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است .
    القاب ديگرى مانند: رضى و متقى نيز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
    مادر گرامى اش سبيكه يا خيزران است كه اين هر دو نام در تاريخ زندگى آن حضرت ثبت است .
    امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.
    پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه‍ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال يافت .
    ماءمون خليفه عباسى كه همچون ساير خلفاى بنى عباس از پيشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بين مردم هراس ‍ داشت ، سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد.
    (از اينجا بود كه ماءمون نخستين كارى كه كرد، دختر خويش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى كه امام جواد (ع ) از ناحيه اين ماءمور خانگى برده است ، در تاريخ معروف است ).(98)
    از روشهايى كه ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بكار مى بست ، تشكيل مجالس بحث و مناظره بود. (99) ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشى را بكار بستند. بخصوص كه در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست كه مقام ولايت و امامت كه موهبتى است الهى ، بستگى به كمى و زيادى سالهاى عمر ندارد.
    بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى كه فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگى در اين دوران ، زندگى مى كردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و كتابهاى زيادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با كمى سن وارد بحثهاى علمى گرديد و با سرمايه خدايى امامت كه از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانى مايه ور بود، احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسيارى پاسخ گفت . براى نمونه ، يكى از مناظره هاى ( احتياجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زير نقل مى كنيم :
    (عياشى در تفسير خود از ذرقان كه همنشين و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى كند كه ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد. گفتم : چه شده است كه امروز اين چنين ناراحتى ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جريانى پيش آمد كه مايه شرمسارى و خوارى ما گرديد. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خليفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود. خليفه طريقه اجراى حد و قصاص را پرسيد. عده اى از فقها حاضر بودند، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر كردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
    خليفه از ما پرسيد:
    حد اسلامى چگونه بايد جارى شود؟
    من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد.
    خليفه گفت : به چه دليل ؟
    گفتم : بدليل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است ، و در قرآن كريم در آيه تيمم آمده است : (( فامسحوا بوجوهكم و ايديك . )) بسيارى از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق كردند.
    يك دسته از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق بريد.
    خليفه پرسيد: به چه دليل ؟
    گفتند: به دليل آيه وضو كه در قرآن كريم آمده است :... (( و ايديكم الى المرافق . )) و اين آيه نشان مى دهد كه دست دزد را بايد از مرفق بريد.
    دسته ديگر گفتند: دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجراء مى شود.
    و چون بحث و اختلاف پيش آمد، خليفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على كرد و گفت :
    يا اباجعفر، شما در اين مسئله چه مى گوييد؟
    آن حضرت فرمود: علماى شما در اين باره سخن گفتند. مرا از بيان مطلب معذور بدار.
    خليفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم بايد نظر خود را بيان كنيد.
    حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گويم . اين مطالبى كه علماى اهل سنت درباره حد دزدى بيان كردند خطاست . حد صحيح اسلامى آنست كه بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع كرد.
    خليفه پرسيد: چرا؟
    امام (ع ) فرمود: زيرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود: پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن كريم آمده است : (( (و ان المساجد للّه ...) )) سجده گاه ها از آن خداست ، پس كسى نبايد آنها را ببرد.
    معتصم از اين حكم الهى و منطقى بسيار مسرور شد، و آن را تصديق كرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حكم حضرت جواد (ع ) قطع كردند.
    ذرقان مى گويد: ابن ابى دؤ اد سخت پريشان شده بود، كه چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است . سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت :
    يا اميرالمؤ منين ، آمده ام تو را نصيحتى كنم و اين نصيحت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى مى گويم . معتصم گفت : بگو.
    ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشكيل مى دهى تا يك مسئله يا مسائلى را در آن جا مطرح كنى ، همه بزرگان كشورى و لشكرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايى كه در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بينند كه راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، كم كم مردم به آن حضرت توجه مى كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پايه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل مى گردد.
    اين بدگويى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نورانى و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش ‍ سازد.(100)
    اين روش را - قبل از معتصم - ماءمون نيز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بكار مى برد، چنانكه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشكيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيى بن اكثم كه قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايى كند، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتى وارد كند. امّا نشد، و امام از همه اين مناظرات سربلند در آمد.
    روزى از آنجا كه (يحيى بن اكثم ) به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نيز موافقت كرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر كرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسيار كرد و آن گاه از يحيى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، يحيى كه پيرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمايى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
    آنچه دلت مى خواهد بپرس .
    يحيى بن اكثم پرسيد: اگر كسى در حال احرام قتل صيد كرد چه بايد بكند؟
    حضرت جواد (ع ) فرمود: آيا قاتل صيد محلّ (101) بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد كرده يا به خطا؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا كبير؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و كارش صيد بوده ؟ آيا حيوانى را كه كشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده يا احرام حج ؟
    يحيى دچار حيرت عجيبى شد. نمى دانست چگونه جواب گويد، سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان يكديگر نگاه مى كردند. ماءمون نيز كه سخت آشفته حال شده بود در ميان سكوتى كه بر مجلس حكمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافيان كرد و گفت :
    - ديديد و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختيد؟(102)
    سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بكاهد.
    بارى ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد.
    امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت كه : هر يك خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
    ابن ابى عمير بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى كوفى ، ابو تمام حبيب اوس طائى ، شاعر شيعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزيار اهوازى و فضل بن شاذان نيشابورى كه در قرن سوم هجرى مى زيسته اند.
    اينان نيز (همچنانكه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود) هر كدام به گونه اى مورد تعقيب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون كردند. عبداللّه بن طاهر چنين كرد و سپس كتب او را تفتيش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحيد و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقيده سياسى او را نيز بدانم .
    ابوتمام شاعر نيز از اين امر بى بهره نبود، اميرانى كه خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترين شاعر آن روزگار بود، چنانكه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر كسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسنديدند، همين كه آگاه مى شدند كه از ابوتمام است يعنى شاعر شيعيت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند كه آن نوشته را پاره كنند. ابن ابى عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسيار ديد. او را سالها زندانى كردند، تازيانه ها زدند. كتابهاى او را كه ماءخذ عمده علم دين بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103) بدين سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مى كرد و چه ظالمانه !
    شهادت حضرت جواد (ع )
    اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولى رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فكرى و رواياتى كه از آن حضرت نقل شده و مسائلى را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتى كه از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
    معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت كرد كه از مدينه به بغداد بيايد. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم كه عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
    علت اين امر - همچنان كه اشاره كرديم - اين انديشه شوم بود كه مبادا خلافت از بنى عباس به علويان منتقل شود. از اين جهت ، در صدد تحريك امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
    اين دو تن آن قدر وسوسه كردند تا امّ الفضل - چنانكه روش زنان نازاست - تحت تاءثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريك و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد. آنگاه اين دو فرد جنايتكار سمى كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستادند تا سياه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف كرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار كرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چيزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سيه كار با ديدن آن حالت دردناك در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد؛ امّا پشيمانى سودى نداشت .
    حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ اكنون كه مرا كشتى گريه تو سودى ندارد. بدان كه خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردى مبتلا كند و به روزگارى بيفتى كه نتوانى از آن نجات يافت .
    در مورد مسموم كردن حضرت جواد (ع ) قولهاى ديگرى هم نقل شده است .(104)
    زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
    زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه ديگرى مشهور به امّ ولد (105) و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح :
    1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
    2 - ابواحمد موسى مبرقع
    3 - ابواحمد حسين
    4 - ابوموسى عمران
    5 - فاطمه
    6 - خديجه
    7 - امّ كلثوم
    8 - حكيمه
    حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نورافشانى كند. امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه‍ به سراى جاويدان شتافت . قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است .
    از سخنان حضرت جواد (ع )
    1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چيز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
    2 - عزت مؤ من در بى نيازى او از مردم است .
    3 - ولى و دوستدار خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
    4 - هر كه به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (يا بهره گيرد) خانه اى در بهشت بهره داده (يا بهره گرفته ) است .
    5 - كسى كه خداوند متعال يذيرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ كسى كه از خدا بريد و به ديگرى پيوست چگونه نجات يابد؟ كسى كه از راه غير علم (يعنى از طريق جهالت و نادانى ) عمل كند، بيش از آنكه اصلاح امور كند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
    6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهيز، زيرا مانند شمشير كشيده است ، منظرش نيكوست ولى آثارش زشت مى باشد.
    7 - كسى كه امين خيانتكاران باشد، همين كار در دغلى و خيانتش كافى است .
    8 - شخص مؤ من نيازمند به خصلت است : توفيق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود كه پيوسته او را پند دهد و قبول كند، پذيرش نصيحت از آنكه او را به هدايت وادارد و نصحيت كند.(106)
    معصوم دوازدهم - حضرت امام على النقى الهادى (ع ) - امام دهم
    ز نسل احمد مرسل ز دوده حيدر
    ز نور فاطمه طاووس باغ عليين
    ستاره اى كه ز انوار چهره روشن كرد
    فضاى كون و كمان را به نور علم و يقين
    مه سپهر فضيلت محيط جود و كرم
    شه سرير ولايت چراغ شرع مبين
    به سالكان حقيقت دهيد مژده كه گشت
    امام هادى (ع ) فرمانروا و رهبر دين
    دكتر رسا
    تولد امام دهم شيعيان حضرت امام على النقى (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجرى قمرى نوشته اند. پدر آن حضرت ، امام محمّد تقى جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنا درست كردار پاكدامنى بود كه دست قدرت الهى او را براى تربيت مقام ولايت و امامت ماءمور كرده بود، و چه نيكو وظيفه مادرى را به انجام رسانيد و بدين ماءموريت خدايى قيام كرد. نام آن حضرت - على - كنيه آن امام همام (ابوالحسن ) و لقب هاى مشهور آن حضرت (هادى ) و (نقى ) بود. حضرت امام هادى (ع ) پس از پدر بزرگوارش ‍ در سن 8 سالگى به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود. در اين مدت حضرت على النقى (ع ) براى نشر احكام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مكتب و مذهب جعفرى و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهاى بلند برداشت .
    نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانى فرهنگ اسلامى را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود،و لحظه اى از آگاهانيدن مردم و آشنا كردن آنها به حقايق مذهبى نمى آسود، بلكه در امربه معروف و نهى از منكر و مبارزه پنهان و آشكار با خليفه ستمگر وقت - يعنىمتوكل عباسى - آنى آسايش نداشت . به همين جهت بود كه عبداللّه بن عمر والى مدينه بنابر دشمنى ديرينه و بدخواهى درونى ، به متوكل خليفه زمان خود نامه اى خصومت آميزنوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد، و نسبت هاى ناروا داد و آن حضرت را مركزفتنه انگيزى و حتى ستمكارى وانمود كرد و در حقيقت آنچه در شاءن خودش و خليفه زمانشبود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود، و اين همه به جهت آن بود كه جاذبه امامت و ولايتو علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مى كشانيد و اين كوته نظراندون همت كه طالب رياست ظاهرى و حكومت مادى دنياى فريبنده بودند، نمى توانستندفروغ معنويت امام را ببينند. و نيز (مورخان و محدثان نوشته اند كه امام جماعت حرمين (مكه و مدينه ) از سوى دستگاه خلافت ، به متوكل عباسى نوشت : اگر تو را به مكه ومدينه حاجتى است ، على بن محمّد (هادى ) را از اى ديار بيرون بر، كه بيشتر اين ناحيه رامطيع و منقاد خود گردانيده است )(107)
    اين نامه و نامه حاكم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوى امام هادى (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسى است .
    از زمان حضرت امام محمّد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفرى آن دوران پربار، شاگردانى در قلمرو اسلامى تربيت شدند كه هر يك مشعلدار فقه جعفرى و دانشهاى زمان بودند، و بدين سان پايه هاى دانشگاه جعفرى و موضع فرهنگ اسلامى ، نسل به نسل نگهبانى شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد، از جهت نشر معارف جعفرى آسوده خاطر بودند، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبى به كجا مى رسيد؟ بخصوص كه از دوره زندانى شدن حضرت موسى بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصت هاى وسيعى براى تعليم و نشر براى امامان بزرگوار ما كه در برابر دستگاه عباسى دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاكمان ستمكار - چنانكه بايد و شايد پيش نيامد.
    با اين همه ، دوستداران اين مكتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممكن ، براى رفع اشكالات و حل مسائل دينى خود، و گرفتن دستور عمل و اقدام - براى فشرده تر كردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شكستن قدرت ظاهرى خلافت به حضور امامان والاقدر مى رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها، بهره مند مى شدند (108) و اين دستگاه ستمگر حاكم و كارگزارانش بودند كه از موضع فرهنگى و انقلابى امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاكم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگى آنها بود. دستگاه حاكم ، كم كم متوجه شده بود كه حرمين (مكه و مدينه ) ممكن است به فرمانبرى از امام (ع ) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت در آورند. بدين جهت پيك در پيك و نامه در پى نامه نوشتند، تا متوكل عباسى دستور داد امام هادى (ع ) را از مدينه به سامرا - كه مركز حكومت وقت بود - انتقال دهند. متوكل امر كرد حاجب مخصوص وى حضرت هادى (ع ) را در نزد خود زندانى كند و سپس آن حضرت را در محله عسكر سالها نگاه دارد تا همواره زندگى امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد.
    برخى از بزرگان مدت اين زندانى و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند. پس از آنكه حضرت هادى (ع ) به امر متوكل و به همراه يحيى بن هرثمه كه ماءمور بردن حضرت از مدينه بود، به سامرا وارد شد، والى بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهرى از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد، و به يحيى بن هرثمه گفت : اى مرد، اين امام هادى فرزند پيغمبر خدا (ص ) مى باشد و مى دانى متوكل نسبت به او توجهى ندارد اگر او را كشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مى كند. يحيى گفت : به خدا سوگند متوكل نظر بدى نسبت به او ندارد. نيز در سامرا، متوكل كارگزارى ترك داشت به نام وصيف تركى . او نيز به يحيى سفارش كرد در حق امام مدارا و مرحمت كند. همين وصيف خبر ورود حضرت هادى را به متوكل داد. از شنيدن ورود امام (ع ) متوكل به خود لرزيد و هراسى ناشناخته بر دلش جنگ زد. از اين مطالب كه از قول يحيى بن هرثمه ماءمور جلب امام هادى (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوى امام در متوكل و مردان دربارى بخوبى آشكار مى گردد، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسى كه دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . بارى ، پس از ورود به خانه اى كه قبلا در نظر گرفته شده بود، متوكل از يحيى پرسيد: على بن محمّد چگونه در مدينه مى زيست ؟ يحيى گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگارى و بى اعتنايى به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزى نديدم ، و چون خانه اش را - چنانكه دستور داده بودى - بازرسى كردم ، جز قرآن مجيد و كتابهاى علمى چيزى نيافتم .
    متوكل از شنيدن اين خبر خوشحال شد، و احساس آرامش كرد.
    با آنكه متوكل از دشمنان سر سخت آل على (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت كنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند، و دشمنى يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اكرم (ص ) تازه گردانيدند، با اين همه در برابر شكوه و هيبت حضرت هادى (ع ) هميشه بيمناك و خاشع بود.
    مورخان نوشته اند: مادر متوكل نسبت به مقام امام على النقى (ع ) اعتقادى بسزا داشت . روزى متوكل مريض شد و جراحتى پيدا كرد كه اطباء از علاجش درماندند. مادر متوكل نذر كرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانى خدمت حضرت هادى هديه فرستد. در اين ميان به فتح بن خاقان كه از نزديكان متوكل بود گفت : يك نفر را بفرست كه از على بن محمّد درمان بخواهد شايد بهبودى يابد. وى كسى را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادى فرمود: فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودى حاصل مى شود. چنين كردند، آن جراحت بهبودى يافت .
    مادر متوكل هزار دينار در يك كيسه چرمى سر به مهر خدمت امام هادى (ع ) فرستاد. اتفاقا چند روزى از اين ماجرا نگذشته بود كه يكى از بدخواهان به متوكل خبر داد دينار فراوانى در منزل على بن محمّد النقى ديده شده است . متوكل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالاى بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتى امام متوجه شد، فرمود همان جا باش تا چراغ بياورند تا آسيبى به شما نرسد. چراغى افروختند. آن مرد گويد: ديدم حضرت هادى به نماز شب مشغول است و بر روى سجده نشسته . امام فرمود: خانه در اختيار توست . آن مرد خانه را تفتيش كرد. چيزى جز آن كيسه اى كه مادر متوكل به خانه امام فرستاده بود و كيسه ديگرى سر به مهر در خانه وى نيافت ، كه مهر مادر خليفه بر آن بود. امام فرمود: زير حصير شمشيرى است آن را با اين دو كيسه بردار و به نزد متوكل بر. اين كار، متوكل و بدخواهان را سخت شرمنده كرد.
    امام كه به دنيا و مال دنيا اعتنايى نداشت پيوسته با لباس پشمينه و كلاه پشمى روى حصيرى كه زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش على (ع ) زندگى مى كرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مى فرمود.
    با اين همه ، متوكل هميشه از اينكه مبادا حضرت هادى (ع ) بر وى خروج كند و خلافت و رياست ظاهرى بر وى بسر آيد بيمناك بود. بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشى داشتند. روزى به متوكل خبر دادند كه : (حضرت على بن محمّد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع كرده و كاغذهاى زياد است كه شيعيان او، از اهل قم ، براى او فرستاده اند).
    متوكل از اين خبر وحشت كرد و به سعيد حاجب كه از نزديكان او بود دستور داد تا بى خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد. اين قبيل مراقبت ها پيوسته - در مدت 20 سال كه حضرت هادى (ع ) در سامره بودند - وجود داشت .
    و نيز نوشته اند: (متوكل عباسى سپاه خود را كه نود هزار تن بودند از اتراك و در سامرا اقامت داشتند امر كرد كه هر كدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر كنند، و در ميان بيابان وسيعى ، در موضعى روى هم بريزند. ايشان چنين كردند. و آن همه به منزله كوهى بزرگ شد. اسم آن را تل (مخالى ) (109) نهادند آن گاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام على النقى (عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده كنيد سپاهيان مرا. و از پيش امر كرده بود كه لشكريان با آرايشهاى نظامى و اسلحه تمام و كمال حاضر شوند، و غرض او آن بود كه شوكت و اقتدار خود را بنماياند، تا مبادا آن حضرت يا يكى از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند).(110)
    در اين مدت 20 سال زندگى امام هادى (ع ) در سامرا، به صورتهاى مختلف كارگزاران حكومت عباسى ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگى امام و رفت و آمدهايى كه در اقامتگاه امام (ع ) مى شد، داشتند از جمله : (حضور جماعتى از بنى عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمّد - كه حرم مطهر وى در نزديكى سامرا (بلد) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نكته نيز مى رساند كه افرادى از بستگان و ماءموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مى زده اند.(111)

  2. تشكرها 4

    بیرق ظهور (23-06-2010), خادمه زینب کبری(س) (22-06-2010), صافات (15-06-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    February 2010
    شماره عضویت
    270
    نوشته
    2,109
    صلوات
    1500
    دلنوشته
    3
    قضای حاجات
    تشکر
    2,058
    مورد تشکر
    1,286 در 508
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : امام محمد الجواد (جواد الائمه)

    امام نهم ، سيماى حضرت امام محمد تقى جواد الائمه (ع )
    848- عاشقم بر قهر و بر لطفش
    توضيحى پيرامون روايت زير، به ويژه فراز دوم آن بفرماييد: من يعرف البلاء يصير عليه و من لا بعرفه ينكره (الحياه ، ج 1، ص 134)
    استاد: روايت ديگرى در همين زمينه از امام نهم عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند در قيامت ، بلا ديده ها و رنج كشيده ها مقالاتى دارند عالى و ارجمند. اينها كسانى هستند كه تسليم مشيت حق تعالى بوده اند و صبر داشته اند .
    اينها كسانى هستند كه مى گويند:
    عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد
    اى عجب ! من عاشق اين هر دو ضد
    در بلايم مى چشم لذات او
    ماب اويم ، مات اويم ، مات او
    يا به قول شاعر ديگر:
    هر كه در اين بزم مقرب تر است
    جام بلا بيشترش مى دهند
    كما اين كه داريم :
    البلاء للولاء در نظام عالم هم ، بلا ديدن و زجر كشيدن ، ارزش آفرين است . دانه گندم وقتى زير خاك مى رود، زحمتى تحمل مى كند و رنجى مى كشد، اما تبديل به ساقه و خوشه مى شود و بعد هم وقتى زير سنگ آسيا خرد مى شود و بيشتر بلا مى كشد، اما تبديل به ساقه و خوشه به آرد مى شود و باز هم ارزشش بيشتر مى گردد و بعد هم كه بايد برود داخل تنور و در آتش ‍ افتد، تا تبديل به نان شود و قيمتش افزون شود و همين طور...
    پس كسى كه نظام عالم را نمى داند و از نقش بلا و رنج در كسب كمال غافل است ، بلايا را بد و منكر مى داند، مانند بسيارى از مردم كه بلافاصله در برابر مصائب ، زبان به شكوه مى گشايند و توان تحمل مشقات را ندارند.(1022)
    849- فضل اديب
    از حضرت امام جواد عليه السلام مروى است كه فرمود: از ميان دو مرد كه در دين و فضايل برابر باشند، برتر نزد خداوند آن باشد كه در علم و ادب ماهرتر بود.
    راوى گفت :
    گفتم : فدايت شوم ! فضل اديب را نزد مردم دانستم كه در مجالس و مجامع او را گرامى دارند، اما نزد خداى تعالى چگونه ؟
    فرمود: چون اديب قرآن را چنانكه نازل شده است مى خواند و دعا را هم لحن نمى آورد و غلط نمى خواند و دعاى ملحون سوى خداوند تعالى بالا نرود .(1023)
    850- ستايش امامى از امام ديگر
    مفيد در ارشاد از حضرت ابوالحسن ، امام موسى عليه السلام نقل مى كند كه ايشان فرمود:
    پسرم على ، بزرگ ترين فرزندم مى باشد و او برگزيده ترين و محبوب ترين آنها نزد من است . او همراه من در جفر مى نگرد كه كسى اين كار را نمى كند مگر كه پيامبر و يا وصى پيامبرى باشد. (1024)

  5. تشكرها 4

    بیرق ظهور (23-06-2010), خادمه زینب کبری(س) (22-06-2010), صافات (15-06-2012)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    39
    نوشته
    569
    تشکر
    949
    مورد تشکر
    1,346 در 429
    وبلاگ
    3
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : امام محمد الجواد (جواد الائمه)

    الامام علــــــــــی ابن موسی الرضا(علیهم السلام):

    هذا المولود الذی لم یولد مولود اعظم برکةً منه .

    این مولد_حضرت جواد _مولودی است که پر برکت تر از او زاییده نشده است .

    کافی ج1 ص321
    امضاء



    اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم و العن اعدائهم و انصر شیعتهم

  7. تشكر

    صافات (15-06-2012)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi