جامعه اسلامی برخلاف جوامع دیگر از پیوندهای خانوادگی عمیقی برخوردار می باشد. در یک جامعه اسلامی فرزند موظف به رعایت حقوق والدین و والدین موظف به رعایت حقوق فرزندان می باشند. و البته وظیفه والدین سنگین تر و از حساسیت بالایی برخوردار است. پدر به عنوان ولیّ و سرپرست باید صلاح فرزند خویش را مدّ نظر داشته باشد و از هیچ اقدامی در جهت بهبود زندگی او کوتاهی نکند.
اما سؤال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که : چرا فرزندان باید از ولایت پدر برخوردار باشند؟ آیا این ولایت با حق آزادی هر فرد برای زیستن تناقض ندارد؟ حدّ و حدود این ولایت تا کجاست؟
بعضی از دختران جوان به دلایل متفاوتی از مسیر طبیعی زندگی خود خارج شده و به راه هایی قدم می گذارند که عاقبت خوشی در انتظار آنها نیست. این دسته از دختران به دوستی با جنس مخالف کشیده شده و دچار دلدادگی های نافرجام می شوند. و اگر این ارتباط بالا بگیرد و آنها خواستار ازدواج با هم شوند، با مشکل جدّی مواجه خواهند شد و آن عدم رضایت پدر به این پیوند است.
معمولاً پدر و حتی مادر به این امر رضایت نخواهند داد و با تکیه بر تجربه خویش از آن جلوگیری خواهند کرد. اما در طرف دیگر دل آشوب زده دختر چنان شیفته است که اندک مخالفتی را از جانب آنها دشمنی و بهانه گیری می پندارد. و اگر بداند که چه کسی این حق را برای پدر قرار داده، از او کینه به دل خواهد گرفت؛ خواه قانون باشد خواه احکام اسلام.
حقیقت آن است که اکثر فقهاء، اذن پدر را برای دختر بالغ و رشید که مصلحت خود را تشخیص می دهد شرط نمی دانند، اگر چه آن دختر باکره باشد. پس از نظر شرعی هیچ اشکالی ندارد که دختری بدون اجازه پدر برای ازدواج اقدام کند. اما چنین دختری باید بداند که در صورت ازدواج به این نحو، منتظر هیچ حمایتی از جانب خانواده نباشد. حمایتی که از خیلی چیزها در زندگی واجب تر است. شاید در اوائل زندگی، دختر چندان احساس نیازی به این حمایتها نداشته باشد و با توجه به فوران احساساتی که دچارش شده، خود را بی نیاز از آن ببیند ولی بعد از گذشت مدتی خواهد دانست که زندگی بدون عنایت و توجه والدین مشکلاتی را به همراه خواهد داشت.
اگر روی صحبت ما با دختران است به این خاطر می باشد که آنها روحیه ای بسیار شکننده و حساس دارند و به خاطر همین اگر روزی در زندگی مشترک شکست بخورند و از جانب خانواده حمایت نشوند عرصه بر آنها تنگ خواهد شد و آینده آنها را تهدید خواهد کرد. اما پسرها که نوعاً از استقلال طلبی برخوردارند و از لحاظ اجتماعی با مشکلات یک زن مطلقه مواجه نیستند، و می توانند تا حدودی طاقت بیاورند. گرچه پسر نیز باید در این امر دقت کند و کاری نکند که حمایت والدین را از دست بدهد. چون هر چه باشد انسان است و جوان. جوانی که هنوز سرد و گرم روزگار را به طور کامل نچشیده و چنین شکستی برای او به مرگ شبیه تر است.
بنابراین احتیاط هم برای دختر و هم برای پسر شرط عقل است. آنها بایستی دست به یک مبارزه بزنند؛ مبارزه ای سخت. دختر و پسری که به اشتباه طرح دوستی ریخته اند و آنچنان پیش رفته اند که قلبها توان جدایی از یکدیگر را ندارند باید خود را مجبور کنند که دست از این شور و احساس غیر منطقی بردارند. چرا که یک طرف، عشق و عاقبتی مبهم در پیش روست و در طرف دیگر عقل و آینده ای روشن؛ در حالی که انسان زیرک دومی را بر می گزیند و عطای محبتهای آنچنانی را به لقایش می بخشد.