تناسخ دو قسم است :
1- تناسخ ملكی ؛ به این معنا كه نفس آدمی با رها كردن بدن مادی خود به بدن مادی دیگری وارد شود.
2- تناسخ ملكوتی ؛ به این معنا كه نفس با عقاید، اندیشه ها، نیت ها، گفتارها وكردارهای خود بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم می شود . به بیان دیگر انسان با عقاید وافعالی كه در دنیا مرتكب شده است ، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می سازد كه نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی با آن بدن ها تركیب می یابد .
بنا به اعتقاد ما تناسخ ملكوتی امری صحیح بوده ؛ ولی تناسخ ملكی باطل است.
برای بطلان تناسخ ملكی ، دلایل متعد دی ارایه شده كه ما تنها به یكی و در واقع مهم ترین آنها اشاره می كنیم . این دلیل تكیه بر چند اصل دارد:
یكم : تعلق نفس به بدن، یك تعلق ذاتی است؛ چرا كه روح حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح تعلق به بدن خوابیده است . از این رو ممكن نیست كه روح باشد و بدن نباشد . به همین جهت ما معتقدیم كه روح در هر عالمی متناسب با همان عالم و احكام و قوانینش بدون بدن نخواهد بود وروح انسان در هر نشاه و در هر عالم ، بدنی مناسب با آن عالم راخواهد داشت .
دوم : تركیب روح و بدن یك تركیب اتحادی است نه انضمامی؛ یعنی، روح و بدن به یك وجود موجود هستند و بر اثر این تركیب است كه حقیقتی به نام انسان شكل می گیرد. روح بی بدن نمی تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بی روح نمی تواندموجودیت خود را حفظ كند. از این رو می گوییم تركیب روح و بدن تركیبی است كه بدون آن نمی توانند موجود باشند و براساس این تركیب است كه این دو موجود می شوند و وجودی یگانه می یابند. درتركیب انضمامی ما دو چیزی را كه موجود هستند و هستی آنهامستقل از یكدیگر است ، به هم متصل كرده و آنها را با هم تركیب می كنیم.
در تركیب انضمامی این طور نیست كه آن دو موجود بر اثراین تركیب به عالم هستی باریابند؛ بلكه آن دو، هستی مستقل ازیكدیگر دارند و ما فقط با یك تركیب میان آن دو پیوند حاصل كرده ایم . اما در تركیب اتحادی مانند روح و بدن آن دو به حدی با هم یگانه گشته اند كه بر یك وجود موجودند واین طور نیست كه نخست بدنی موجود شود و آن گاه روحی جدا از آن و سپس ما این دو را به هم پیوند زده و تركیب كنیم، بلكه با وجود انسان روح و بدن موجودمی شوند و اصلاً در پرتو این تركیب است كه آن دو به عالم هستی قدم می گذارند .
سوم : در تركیب اتحادی باید دو موجودی كه به یك وجودموجود می شوند، دارای مرتبه یكسانی باشند؛ یعنی، اگر یكی درمرتبه قوه و استعداد محض بود و یكی در مرتبه فعلیت، نمی توان این دو را با یكدیگر متحد ساخت؛ چرا كه این دو بر اثر تركیب یكی می شوند و این یگانگی در حدی است كه به یك وجود موجودند ونمی توان موجودی را - كه در مرتبه قوه بوده وجودش ضعیف تر ازفعلیت و پایین تر از آن است - با مرتبه فعلیت - كه وجودش قوی وبالاتر است - با هم تركیب اتحادی یابند .نمی توان مرتبه پایین درعین پایین بودن بر اثر تركیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان كه مرتبه بالانیز - در عین بالا بودن - نمی تواند بر اثر تركیب به مرتبه پایین تنزل كند .از این رو تركیب اتحادی یك موجود بالقوه با یك موجود بالفعل محال است .