صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 56 , از مجموع 56

موضوع: ویژه نامه تاسوعای حسین{تشنه لب کرببلا اباالفضل(ع) }

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    108,355
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    79,398
    مورد تشکر
    205,826 در 64,251
    وبلاگ
    237
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    تاسوعا یعنی عباسِ علی. عشقِ عباس به مولایش فقط
    حسی برادرانه نبود عشقی خدایی بود.

    تاسوعا! چه دیر می گذری!
    یارانِ عاشق تاب ندارند، کمر خمیده ی حسین را
    پس از عباس نظاره گر باشند و اشک و آه زینب را
    ببینند و فغان کودکان و طفلان را بشنوند.


    عباس عاشق ترینِ یاران، به حسین بود و عجب نیست
    که نام تاسوعا با نام او عجین است.

    امروز، از سوی دشمن برای یارانِ حسین امان نامه می آید
    و امشب حسین به یارانش می فرماید تا دیر نشده جان خود را
    برداشته و به سلامت از این دشت بیرون روید.

    اما یارانش بی صبرانه به انتظار شهادت،لحظه شماری می کنند
    و خنده ی شیرین حسین، نشانه ی رضایت اوست
    که به چنین اصحابی می بالد.

    یاران، چه مشتاق به فردا می نگرند
    و اهل خود را به صبر و اطاعت خدا می خوانند


    و دست نوازش بر سر طفلان خویش می کشند
    چرا که خوب می دانند تاسوعا مقدمه ای است
    برای عاشورا چنان که نبرد عباس مقدمه ای بود برای رزم حسین.

    تاسوعا! می بینی بچه ها چقدر مضطربند؟!

    شاید می دانند که امروز آخرین نگاه های پدران خویش را می بینند
    و درگرمای آغوش آنان طعم محبت را می چشند.

    سکینه، بارها و بارها به آغوش پدر پناه می برد
    و رقیه از دامان حسین جدا نمی شود

    و زینب چه حرف ها که از برادر نمی شنود
    و می داند که باید صبور باشد،
    چنان که مادر به او گفته بود و پدر به او سپرده بود
    و حسین بارها برایش همه چیز را تفسیر کرده بود.

    آری! تاسوعا یعنی عشق
    و عشق یعنی عباس علی.






    امضاء








    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    108,355
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    79,398
    مورد تشکر
    205,826 در 64,251
    وبلاگ
    237
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    برادر حسین، تاسوعا که می آید، دل هایمان اذن ورود می گیرند
    تا جایی میان بین الحرمین، نوحه تو را سردهند.

    علمدارحسین، تاسوعا که می آید، دل از دست مان می رود
    . لحظه ای نیست که تصویر دست های بریده و مشک پاره
    از پرده چشمان مان کنار رود.

    لحظه ای نیست که نوای «یا اخا ادرِک اخاک» به گوش مان نرسد،
    و نجوای مظلومانه«انکسَر ظَهری» پشت مان را نلرزاند.


    ماه بنی هاشم، امشب همان شبی است که تا صبح،
    زمین کربلا از ردّ گام هایت نور باران می گردد؛

    همان شبی که از طنین قدم های استوارت، دل «سکینه»
    قرص می شود و «رقیه» آسوده به خواب می رود؛


    همان شبی که مناجات تو در گوش اهل آسمان پیچید؛
    وقتی از خدا، روسپیدی پسران امّ البنین را در
    وفاداری به پسر فاطمه خواستی؛

    همان شب پربرکتی که با برادرانت عهد کردید پیشتاز میدان
    باشید و مایه دلگرمی اهل بیت حسین علیه السلام.

    آری، امشب همان شب است؛
    شبی که ماه از دیدن روی قمر بنی هاشم سیر نمی شود؛

    درست مثل فرشتگانی که برای تبرّک، بر بازوان
    ستبرش بوسه می زنند.






    امضاء








    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    November 2012
    شماره عضویت
    11038
    نوشته
    10,184
    صلوات
    396
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سیدالشهدا
    تشکر
    2,329
    مورد تشکر
    2,244 در 1,229
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    شام را بنگر که آذین بسته اند
    شامیان بر بامها بنشته اند

    شادمانی کرده ودف می زنند
    مرد وزن،پیر وجوان دف می زنند


    جملگی جمعند دور کاروان
    کاروانی از زنان وکودکان

    کاروانی که رسولان غمند
    چند روزی است غرق ماتمند


    ماتم کرببلا،قتل حسین(ع)
    ماتم جانسوز شاه عالمین

    کاروان اهل بیت مصطفی(ص)
    چون اسیرانند در شام بلا

    حضرت سجاد میر کاروان
    در غل وزنجیر گشته نیمه جان

    زخم، دوش او ززنجیر ستم
    می رود خون جراحت دمبدم

    عمه سادات در این کاروان
    گشته مضطر از جفای شامیان

    پیش چشمانش بود راس حسین
    اشک ریزان است بر آن نور عین


    سنگها می بارد از هر کوی وبام
    از سوی این شامیان بی مرام

    سنگ بر راس شهیدان می خورد
    زین اصابت قلب زینب می درد


    می کندسوزان دل اهل ولا
    خاطرات سختی شام بلا

    شاعر : اسماعیل
    تقوایی





    امضاء



  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    November 2012
    شماره عضویت
    11038
    نوشته
    10,184
    صلوات
    396
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سیدالشهدا
    تشکر
    2,329
    مورد تشکر
    2,244 در 1,229
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
    تاک‌وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف

    کیست این راز پریشانی من، در موهاش
    تکیه‌گاه سر شوریده من، بازوهاش

    کیست این عطر غزل می‌وزد از پیرهنش
    ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش

    این که می‌خندد و می‌خواند و می‌رقصد و مست
    می‌رود بوی خوش پیرهنش دست به دست

    نازپرداز همه ناز فروشان زمین
    ساقی اما، ز همه تشنه‌لبان تشنه‌ترین

    نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
    دستگیر همه خسته‌دلان بی‌ دستیش

    کیست این سروقدِ تشنه‌لبِ مشک به دوش؟
    این‌که بی ‌اوست چراغ شب مستان خاموش

    این‌که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
    کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟

    گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست
    حتم دارم که به جز ماه بنی‌هاشم نیست

    "دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
    که چنان زو شده ام زار و پریشان که مپرس"

    سعید بیابانکی




    امضاء



  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    4,787
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,872
    مورد تشکر
    3,932 در 1,767
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اى خوشترين بهانه ماندن



    و ابوالفضل ... آه از اين برادر، مى‏ بينى ‏اش و زير لب زمزمه مى ‏كنى:
    - حيدر كرار! على دوباره! تو پدرى يا برادر؟!


    مى‏بينى ‏اش كه چه جسورانه بر قلب سپاه دشمن حمله مى ‏برد
    و چه زبونانه از مقابل تيرش يا مى ‏گريزند، يا بر زمين مى ‏ريزند...

    عباس! عباس! عباس! چه مى ‏كنى تو با من؟
    اى آيينه دلم، تكيه‏گاه وجودم، آرام جانم عباس، چه پر شكوهى تو!
    از اين جانب كه بر مبارزه‏ ات مى‏ نگرم.


    مهربانم!
    چرا اينچنين در ميان جبهه نيز، نگاهت را بين من و آن دژخيمانى
    كه اكنون به محاصره ‏ات داشته‏ اند، به تساوى تقسيم مى ‏كنى؟
    مى ‏خواهى دلم را به آتش بكشى؟

    خوش بسوزان كه قهرمان عشقى.
    به هر نگاه، لطفى و هر بار، رازى و مى‏ دانم كه سرشار از نيازى ...
    تو هر لحظه اذن شهادت مى ‏طلبى!...


    باز مى ‏گردى، نگاه كودكان را تاب نمى ‏آورى.كافيست چشم تو با چشم اهل
    حرم تلاقى كند، نگفته همه چيز را مى‏ خوانى. مشك خالى آب برمى ‏دارى،
    به نزدم مى‏ آيى و اذن رفتن مى‏ طلبى.

    - برو عباسم!...
    و تو مى‏ دانى كه رفتن عباس به سوى آب، به سوى آب، به سوى آب...

    جواز ظاهر، كسب وصال «زهرا» است. تو مى ‏دانى كه عباس نمى ‏تواند نرود!
    او نمى ‏تواند بماند!... به نگاهى مهربان و تحسينى شاكر، رخصتش مى ‏دهى
    و حال آنكه مى ‏دانى سرانجام اين رفتن چيست.

    گويا از آن روز كه دشمن، حق ارث «فدك‏» را بر «زهرا» قطع كرد،
    منع مهريه مادر نيز بر او و فرزندانش امضاء شد.


    تمام آبهاى روى زمين مهريه «زهرا» بود. و اكنون زبونترين نامردان
    دوران، با تحريم آن بر آل نبوت و امامت، در مقابل جرعه‏ا ى از همان هديه الهى،
    زمين را از خون فرزندان زهرا، سرخ و گلگون مى ‏ساختند.

    و لحظاتى بعد، شد آنچه كه تو از ازل مى ‏دانستى. اما در اين لحظه، ديگر
    نمى‏ دانستى كه زينب را پس سر دريابى يا ابوالفضل را در پيش رو ..
    . كه ناگاه از ميان معركه شنيدى كه:


    - برادرم حسين! برادرت را درياب!
    بى ‏درنگ به سويش تاختى، آنچنانكه تكليف سپاه دشمن شد كه هر كه را
    آرزوى بقاى جان است، از تيررس چشم حسين بگريزد كه اكنون بر موانع
    بين حسين و ابوالفضل، تنها لبه شمشير او حكم مى‏ كند!

    ... اين نخستين بار بود كه عباس، تو را «برادر» خوانده بود.
    هميشه به نامهاى «سيدى‏» و «سرورم‏» خطابت مى ‏كرد.


    وه كه چه لطافتى بود در اين آخرين نداى عباس!...
    اين عشق چه شورى در دلت‏ بپا مى‏ كرد!

    ندا زدى كه:
    - آمدم جان برادر! عباسم، جانم، جانانم!...


    و آنگاه كه بر بالين هزار زخمش حضور يافتى و در آغوشش گرفتى،
    وه كه چه صحنه‏ اى بود يكى شدن عاشق و معشوق!

    اينك، همه عرش و كرسى نيز به نظاره بودند. چه كسى مى‏ توانست ‏بازيابد
    كه از اين دو كبوتر عشق، كدامين عاشق است و كدام، معشوق!

    آنجا كه هيچ واژه‏ اى نمى ‏تواست مهر و وفا و مردانگى و تعهد
    و تحسين و تشكر را معنا كند.

    آنجا كه تنها اشك، سخنگوى جاسوزترين عشقها بود.
    شايد غير از خدا، هرگز كسى ندانست كه در آن آخرين لحظه‏ ها،
    بين شما دو برادر، چه سخنها رفت;


    اما شنيدند كه تو از او پرسيدى كه:
    - عباسم، چه شد كه اين بار مرا به نام «برادر» خواندى؟

    و پاسخت داد كه:
    - سرورم! آنگاه كه مجروح و بى ‏بال، از اسب به زمين افتادم،
    به يكباره مادرم «فاطمه‏» همو كه از آغاز - به عشق و ادب - جز
    «مادر» او را ندانسته ‏ام، در برابرم فرياد زد:


    - پسرم، عباس!
    جان برادر، به حق او كه ديگر تاب ماندن ندارم.

    شوق وصالش، آتش به جانم مى ‏زند. مرا بحل تا بروم، به بوسه وداعى،
    جانم بستان و به پيشگاه مادر عطا كن. برادر، اذن وصالم ده!


    و شايد تو، به لطافتى مليح و لبخندى شيرين اما آميخته به هزار اشك
    وداع، حق لطافت رابتمامت رسانده و گفته باشى كه:

    - در وصال «زهرا» بر ما سبقت مى‏گيرى؟!
    اما بى‏شك، او تو را گفته است كه:
    - تو سيد منى، در دنيا و آخرت!


    و تو مى‏دانى كه عباس «راز» را فهميده است.
    تشنگى همه، «عشق‏» بود.

    آب، همه بهانه بود، «مقصود، وصال «زهرا» بود...»
    عمو آب!





    امضاء

  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    108,355
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    79,398
    مورد تشکر
    205,826 در 64,251
    وبلاگ
    237
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    وقتی که بغض کوفه بنای جفا گذاشت
    آمد عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت

    چون ابرویت شکافت دگر چاره ای نماند
    امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت

    بی دست آمدی به زمین صورتت شکست
    پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت

    چندین هزار تیر تنت را نشانه رفت
    تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت

    شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار
    مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت

    آن جلوۀ عبوسیِ رویت بهم که ریخت
    دشمن تو را بحال خود آیا رها گذاشت

    قبل از حسین پیکر تو شقّه شقّه شد
    اول عدو به جسم علمدار پا گذاشت

    دستی که بود بوسه گه پنج مصطفی
    یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت

    وقتی که خصم حکم تهاجم به خیمه داد
    این کار را به عهدۀ یک بی حیا گذاشت

    اهل خیام دست به معجر شده، حسین
    تا بر زمین ستون خیام ترا گذاشت





    امضاء








    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi