جادوي سرب
آقاي كيث مرداك و خانم اليزابت جوي گرين سال ۱۹۲۸ ميلادي با هم ازدواج كردند. آنها صاحب 4 فرزند شدند: 3 دختر و يك پسر كه سال 1931 به دنيا آمد و اسمش را رابرت گذاشتند.
پدر خانواده، روزنامه نگار كهنه كاري بود كه تجربه سال ها خبرنگاري براي بخش سياسي روزنامه «عصر ملبورن» استراليا را داشت. «مرداك» پدر كه در تأسيس انجمن روزنامه نگاران استراليا مشاركت كرده بود، سال ۱۹۳۳ سردبير روزنامه سيدني مورنينگ هرالد (Sydny Morning Herald) و بعدها مدير گروه روزنامه اي هرالد اندويكلي تايمز (Herasd &weeklg Tims) استراليا شد.
رابرت در سن ۱۰ سالگي با اصرار مادر به مدرسه «گيلانگ گرامر» فرستاده شد، ولي هرگز از تحصيل در اين مدرسه راضي نبود.
او هرطور بود، دوره 7 ساله مدرسه را طي كرد و البته در اين مدت، بيشتر، روزنامهنگاري و حال و هواي چاپخانه، او را جادو كرده بود. رابرت نوجوان در مدرسه، مجله اي به نام«ايف» راه انداخت و اين آغاز راهي بود كه كمتر از 60 سال بعد به راهاندازي بيش از 50 روزنامه ختم شد. او كه به بوي تند جوهر، صداي مهيب دستگاههاي چاپ و فضاي سنگنين محل كار پدرش عادت كرده بود، بعد ها جايي در مرور خاطرات دوران كودكي اينطور گفت: «زندگي يك ناشر بهترين نوع زندگي در سراسر جهان است. وقتي بچه ها در معرض آن قرار بگيرند، بدون شك قادر نخواهند بود در مقابل جذابيت هايش مقاومت كنند.»
رابرت هم نتوانست در برابر جذابيت هاي روزنامهنگاري مقاوت كند و اولين كار جدي خود در حرفه روزنامه نگاري را در حين تحصيل در «دانشگاه آكسفورد» و در روزنامه «ديلي اكسپرس» در شهر لندن از سال ۱۹۵۰ شروع كرد. 2 سال بعد و در ماه اكتبر اما پدرش مرد و تنها پسر خانواده، تحصيل در آكسفورد را موقتا نيمهكاره رها كرد و به استراليا برگشت تا بهعنوان ارثيه پدري، چرخ روزنامه «آدلايد نيوز» را بچرخاند. رابرت براي اداره روزنامه از همان ابتدا به شيوه خودش عمل مي كرد و معتقد بود: «اگر شما مي خواهيد دستي در دنياي نشر و ارتباطات داشته باشيد، بايد فقط آدم خودتان بوده و متكي به هيچ كس ديگر نباشيد و اجازه ندهيد كه عمل براساس روابط دوستانه، شما را وامدار ديگران كند.» اين تئوري اساس زندگي او را شكل مي داد و البته انگار خيلي هم تئوري بدي نبود، چون او توانست كمتر از 2 سال بعد مالك همه بخش هاي روزنامه شود و بلافاصله بخشي از روزنامه «سيدني قبل» را هم بخرد. زمان زيادي طول نكشيد كه هر دو روزنامه كوچك به سوددهي رسيدند. آن روزها مرداك جوان فقط 23 سالش بود...