3 - جمعبنديى از مؤلفههاى اومانيسم
در مجموع، از قرن چهاردهم ميلادى تا به امروز، اومانيسم در معناى عام خود، مؤلفههاى زير را مد نظر داشته است. مسلما شدت و ضعف و چگونگى بعضى از اين عناصر در نحلههاى مختلف اومانيستى و انديشههاى افراد گوناگون، متفاوت خواهد بود:
1 - محوريت انسان و پايبندى به خواستها و علايق انسانى؛ 2 - اعتقاد به عقل، شك گرايى و روش عملى به عنوان ابزارى مناسب براى كشف حقيقت و ساختن جامعه انسانى؛ 3 - برشمردن عقل و اختيار به عنوان ابعاد بنيادى وجودى انسان؛ 4 - اعتقاد به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبناى خودمختارى و برابرى اخلاقى؛ 5 - اعتقاد به جامعه باز و تكثرگرا؛ 6 - تاكيد بر دموكراسى، به عنوان بهترين تضمين كننده حقوق انسانى در برابر اقتدار فرمانروايان و سلطهجويى حاكمان؛ 7 - التزام به اصل جدايى نهادهاى دينى از دولت؛ 8 - پرورش هنر مذاكره و گفتگو، به عنوان ابزار حل تفاوت و تقابل فهمهاى مختلف؛ 9 - اعتقاد به اين مطلب كه تبيين جهان بر پايه واقعيات ماوراى طبيعى و توجه به يك جهان غيردنيوى براى حل معضلات بشرى، تلاشى استبراى ضعيف و بىارزش كردن عقل انسانى. جهان موجودى خود پيدايش (4) و انسان نيز بخشى از همين جهان طبيعت است كه بر اساس يك فرايند تحولى مداوم پديد آمده است؛ 10 - اعتقاد به اين كه تمام ايدئولوژيها و سنتها اعم از دينى، سياسى يا اجتماعى، بايد توسط انسان ارزشگذارى شود؛ نه اين كه صرفا بر اساس ايمان پذيرفته شود؛ 11 - جستجوى دائم براى يافتن حقيقت ملموس و عينى؛ با درك و اعتراف به اين كه شناخت و تجربه جديد، پيوسته ادراكهاى ناقص ما را از آن حقيقت عينى تغيير مىدهد؛ 12 - اعتقاد به اين كه اومانيسم، جانشين و بديلى واقع بينانه و معقول براى الهيات نااميد كننده و ايدئولوژيهاى زيان آور است؛ زيرا با اعتقاد به اومانيسم، خوشبينى، اميد، حقيقتطلبى، تساهل و بردبارى، عشق، ترحم و دلسوزى و زيبايى حاكم مىگردد و عقلگرايى به جاى بدبينى، ياس، جزميت، گناه، خشم و نفرت، تعصبات، ايمان كوركورانه و غيرعقلانى مىنشيند.
در اين ميان، عناصر و مؤلفههايى چون «بى همتايى فرد انسانى»، «خرد» و «روش علمى» هسته مركزى و كانونى اومانيسم را تشكيل مىدهند.