صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 44

موضوع: خورشید عرفان

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    8 - توجه و درك محضريت حق تعالى
    سؤ ال :
    بنظر حضرتعالى كه عملا بعد از يك عمر مبارزه با نفس تجربه هاى سره اى را بدست آوره ايد حضور و درك خداوند را در وجود خود چگونه مى توان ملكه نموده ، سپس ‍ بفرمائيد كه چه موانعى براى يك سالك الى الله جهت درك حضور حق تعالى وجود دارد؟
    جواب :
    توجه به غير خدا انسان را به حجابهايى ظلمانى و نورانى محجوب مى نمايد، كليه امور دنيوى اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلمانى مى شود، تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مى باشد و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت . (54) (كه دار التشريف است ) باشد حجابهاى ظالمانى به حجب نوارنى مبدل مى گردد. (55)
    در محضر خدا احترام دارد، انسان در محضر يك بزرگى كه در نظر خودش ‍ بزرگ است ، احترام مى كند از آن محضر. اگر يك نفر وقتى كه در نظرتان بزرگ است پيش شما باشد، در محضر او كار خلاف نمى كنيد چه رسد به اينكه در محضر او به او خلاف بكنيد، كار خلاف مطلقا آدم نمى كند در محضر يك كسى كه ادراك كرده است كه اين بزرگ است ، محترم است ، چه رسد به اين كه در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بكند، محضر، محضر خداى تبارك و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصيت مخالفت با خود اوست ، با آن كسى است كه در محضرش هستيم . (56)
    ديگر آن راه ها كه مى رويد رها كنيد، راه همين است
    ((اهدنا الصراط المستقيم ))، ((ربى ابى على صراط المستقيم )) آن طرف ، طرف ندارد، دنياست و ماوراى آن ، آنچه كه مربوط به نفسانيت انسان است ، شهوات انسان است ، آمال و آرزوهاى انسان است اين دنياست آن دنيايى كه تكذيب شده است . اين عالم طبيعت ، اين عالم طبيعت نور است ، دلبستگى هاى به اين عالم انسان را بيچاره مى كند، ظلمت ما از اين دلبستگى هائى است كه ما داريم به اين دنيا، به اين مقام ، به اين مسند، به اين اوهام ، به اين خرافات همه انبيا آمدند براى اينكه دست شما را بگيرند از اين علائقى كه همه اش بر ضد آنى است كه طبيعت و فطرت شما اقتضا مى كند، شما را دستتان را بگيرند و از اين علائق نجاتتان بدهند و واردتان كنند به عالم نور. (57)
    افسوس ! كه ما اهل غفلت و سكر طبيعت و مغروران بى مايه در تمام امور دست نشانده شيطان پليد هستيم و هيچ گاه از خواب گران و نسيان بى پايان بيرون نمى آييم ، و استفاده ما از مقامات و معارف ائمه هدى عليهم السلام به قدرى كم و ناچيز است كه به حساب درست نيايد و از تاريخ حيات آنها به قشر و صورت اكتفا كرديم ...(58)
    پس ، با هر رياضتى است شهادت به الوهيت را به قلب برساند، و از كعبه دل بتهاى بزرگ و كوچك را كه به دست تصرف شيطان و نفس اماره تراشيده شده در هم شكند و فرو ريزد تا لايق حضور حضرت قدس گردد. و تا بتهاى حب دنيا و شئون دنيويه در كعبه دل است ، سالك را راه به مقصد نيست . (59)
    اى عزيز! جميع علوم شرعيه مقدمه معرفت الله و حصول حقيقت توحيد است در قلب - كه آن صبغه الله است : (و من احسن من الله صبغه ) . (60) غايت امر آن كه بعضى مقدمه قريبه و بعضى بعيده و بعضى بلاواسطه مع الواسطه است . (61)
    اى خدائى ، كه مردگان را از گورها برانگيزى واى آنكه به روز رستاخيز، برخاستن مردمان به فرمان تو است ! دل هاى ما را از اين كهنه قبرستان برانگيزان و بار ما را از اين كوره ده ، سرزمين ستم بر بند تا در نشئه قبلى ، انوار معرفت را مشاهده كنيم ... و گوش دل ما سروش هاى پيامبرت را در آن نشئه بشنود، باشند كه بهره ما از نبوت تنها آن نباشد كه با گفتن شهادت به زبان خون و مال خود را محفوظ داشته و از عمل كردن به احكام او مقصود ما فقط اكتفا كردن در رابطه با قواعد فقهى وموافقت داشتن بر حسب صورت باشد و از خواندن قرآن كريم هد ما زيبا خواندن و فرا گرفتن احكام تجويد و مخارج حروف باشد تا در نتيجه اين كوتاه نظرى از آنان باشيم كه خداى تعالى درباره شان فرموده است :
    ((بر گوش و چشم هاى شان پرده كشيده شده است )) و نيز فرموده است : ((دلهاى آنان گرفتارى بيمارى است )). (62)
    خداوند همه ما را از اين قيدهاى شيطانى رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهى را به سر منزل مقصود برسانيم . (63)
    خداوند تعالى تو را و ما را از امت رسول مختار و از راهروان راه شيعيان نيكوكار قرار دهد. (64) خداى تعالى ما را از شر شيطان كه دزد بكمين نشسته بر سر راه خداى رحمن است در پناه خويش نگهدارد. (65)
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    9 - علت سستى در انجام واجبات و مستحبات
    سؤ ال :
    سستى در انجام واجبات و مستحبات و عدم علاقه شديد به عبادات در انسانها چه علتى مى تواند داشته باشد و عاقبت كسى كه سهل انگارى در امور دينى مى نمايد چه مى تواند باشد؟ و راه رفع اين سستى در امور دينى را نيز بفرمائيد؟
    جواب :
    براى آنست كه ايمان به غيب نداريم و پايه يقين و اطمينان سست و وعده خدا و انبياء را به جان و دل قبول نكرديم . پس در نظر ما تمام اوضاع الهى و شرايع دينى پست و سست است . و اين سستى كم كم تغافل آورد و يا در همين عالم غفلت بر ما غالب آيد و ما را از دين صورى كه داريم بكلى خارج كند يا در شدتها و سختيهاى موت غفلت كلى عارض شود. (66) و انسان تا در اين عالم است مى تواند خود را از اين ظلمت نجات دهد و به آن انوار برساند. آرى مى تواند ولى نه به اين حالت سردى و خمودى و سستى و فتور و سهل انگارى كه در ما است ، كه همه مى بينيد كه با هر خلق زشت و اطوار ناپسندى كه از اول طفوليت بزرگ شديم و با معاشرت و موانستهاى نامناسب تهيه كرديم تا آخر باقى مى مانيم سهل است ، روز بروز بر آن سربار مى كنيم و مى افزاييم . گويى گمان نداريم كه عالم ديگرى هست و نشاه باقيه ديگرى خواهد آمد
    ((واى اگر از پس امروز بود فردايى )) و گويى كه دعوت انبيا و اوليا عليهم السلام به ما هيچ مربوط نيست ، و معلوم نيست ما با اين اخلاق و اعمال به كجا مى رسيم و با چه صورتى محشور مى شويم .
    يك وقت تنبه پيدا مى كنيم كه كار از دست ما خارج و حسرت و ندامت نصيب ماست و غير از خود كسى را نتوانيم ملامت كنيم . انبيا عليهم السلام طريق سعادت را نشان دادند و علما و حكما فرمايشات آنها را براى ما تفسير نمودند و طرق معالجه امراض باطنيه را بيان كردند و با هر زبان ترجمه و با هر بيان تزريق نمودند و به گوش ما فرو نرفت و چشم و گوش و قلب خود را از آن بستيم . پس بايد ملامت به خود ما بر گردد. (67)
    از جاى برخيز و از اين بيت مظلمه طبيعت و عبور گاه تنگ و تاريك دنيا هجرت كن و زنجيرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از اين زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده .
    تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست پس ،
    ((عزم )) خود را قوى كن و اراده خويش را محكم نما كه اول شرط سلوك عزم است و بدون آن راهى را نتوان پيمود و به كمالى نتوان رسيد. و شيخ بزرگوار شاه آبادى (68) روحى فداه آن را به مغز انسانيت تعبير مى كردند... بزرگتر رحمتهاى الهى قرآن است ، تو اگر به رحمت ارحم الرحمين طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى ، از اين رحمت واسعه استفاده كن طريق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده تو خود به پاى خود در چاه مى افتى و از راه معوج ، مى شوى ، رحمت را چه نقصانى است ؟ اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم به طور ديگر نشان بدهند، مى دادند. (69)
    اى عزيز! اگر به هر يك از ما يك طفل ده ساله (اى ) اطلاع دهد كه خانه ات آتش گرفت يا پسرت در آب افتاد و الان غرق مى شود، آيا اگر اشتغال به هر كار مهمى داشته باشيم ، دست از آن برداشته ، در تعقيب اين اخبار هولناك سراسيمه مى دويم يا آن كه با اطمينان نفس نشسته اعتنا نمى كنيم ؟ اكنون چه شده است ، تمام آيات و اخبار و برهان و عيان به قدر خبر يك بچه ده ساله در ما تاثير نكرده ، اگر تاثير كرده بود، راحتى را از ما سلب نموده بود. آيا اين كورى باطن و عمان قلب را بايد به چه نحو معالجه كرد؟ آيا اين مرض ‍ قلبى محتاج به علاج و طبيب هست ؟ (70)
    پس بر جوانها حتم و لازم است كه تا فرصت جوانى و صفاى باطنى و فطرت اصل و دست نخورده است ، در صدد تصفيه و تزكيه بر آيند، ريشه هاى اخلاقى فاسده و اوصاف ظلمانيه را از قلوب خود بر كنند كه با بودن يكى از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظيم است و نيز در ايام جوانى اراده و تصميم انسان ، جوان است و محكم . از اين جهت نيز، اصلاح براى انسان آسانتر است . ولى در پيرى اراده سست و تصميم پيراست ، چيره شدن بر قوا مشكلتر است . (71)
    نردبان همه حقايق از براى عارف سالك همانا معرفت نفس است پس بر تو باد كه اين معرفت را بدست آورد كه شناخت نفس كليد همه كليدها و چراغ همه چراغ ها است و هر كس كه خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است . (72)
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان

    10 - قرائت ظاهرى آيات قرآن كريم
    سؤ ال :
    متاءسفانه در قرائت قرآن كريم بيشتر به قرائت ظاهرى آيات توجه مى شود و به معنا و تذكرات و اوامر و نواهى و كليه دستورات و برنامه هائى كه در اين كتاب نورانى و شريف آمده كم توجهى مى شود استدعا دارد نظر خود را راجع به اين شيوه نادرست بفرمائيد؟
    جواب :
    يكى از مكايد شيطان است كه انسان متعبد را تا آخر عمر به الفاظ قرآن سرگرم مى كند و از سر نزول قرآن و از حقيقت اوامر و نواهى و دعوت به معارف حقه و اخلاق حسنه آن بكلى غافل مى كند. تازه بعد از پنجاه (سال ) قرائت معلوم شود كه از شدت تغليظ و تشديد و در آن از صورت كلام بكلى خارج شده و يك صورت غريبى پيدا كرده . بلكه مقصود آدابى است كه در شريعت مطهره منظوره شده است كه اعظم و عمده آنها تفكر و تدبر و اعتباريه آيات آنست ، چنانچه سابقا اشاره شد. (73)
    و معلوم است كسى كه تفكر و تدبر در معانى قرآن كرد در قلب آن اثر كند و كم كم به مقامى متقين رسد و اگر توفيق الهى شامل حالش شود. (74)
    فرزندم ! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن ، و راهى از آن به سوى محبوب باز كن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثرى ندارد كه اين وسوسه شيطان است ، آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براى تو و براى همه كس و نامه محبوب ، محبوب است اگر چه عاشق و محب ، مفاد آنرا نداند و با اين انگيزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اينكه قرآن كتب ما است به سجده رويم از عهده بر نيامده ايم . (75)
    من قائل بى خبر و بى عمل به دخترم مى گويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهى تدبر كن هر چند صرف خواندن آن ، كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثارى دلپذير دارد لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت مى كند
    (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها).(76)
    و تا اين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزيد، از تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد.(77)
    از قرآن دور نيفتيم ، در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق اسرارى است كه جز او و حبيبش كسى را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيز نمى باشد. (78)
    خداوند تعالى از نور معرفت خودش كه به وسيله قرآن القا شده است به ما هم بهره اى عنايت فرمايد. (79)
    و خداى تبارك و تعالى از نور هدايت خودش نصيب همه ما بفرمايد. (80)

    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    11 - آداب باطنى قرائت قرآن كريم
    سؤ ال :
    استدعا دارد شرائط و آداب قرائت قرآن كريم را بفرمائيد؟ و يك سالك الى الله در حين قرائت به چه موضوع بايد توجه داشته باشد؟ و چه شيوه عملى را بايد پيش خود نمايد.
    جواب :
    پس انسان كه مى خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيه ، قلب قاصى خود را مداوا كند و با كلام جامع الهى شفاى امراض قلبيه خود را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح منير غيبى و اين نور على نور آسمانى طريق وصول به مقامات اخرويه و مدارج كماليه را دريابد بايد اسباب ظاهريه و باطنيه آنرا فراهم كند و آداب صوريه و معنويه آنرا فراهم كند، نه مثل ما كه اگر گاهگاهى هم تلاوت قرآن كنيم علاوه بر آنكه از معانى و مقاصد آن و اوامر و نواهى و وعظ و زجر آن بكلى غافليم ، و گويى آياتى كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب اليم آن يا بهشت و كيفيات نعيم آن گرديده به ما ربطى ندارد، و نعوذبالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بيشتر و حواس ما جمعتر است از كتاب كريم خدايى ، از آداب ظاهريه آن نيز غفلت كنيم . (81)
    پس ، وظيفه سالك الى الله آن است كه خود را به قرآن شريف عرضه دارد و چنانچه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت و اعتبار و لااعتبار حديث آن است كه آن را به كتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، ميزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب الله درست و مستقيم در آيد.
    و چنانچه خلق رسول الله قرآن است خلق خود را با قرآن بايد متوافق كند تا با خلق ولى كامل نيز مطابق گردد. و خلقى كه مخالف كتاب الله است زخرف و باطل است . و همچنين جميع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را بايد با كتاب خدا تطبيق كند و عرضه دارد تا به حقيقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد. (82)
    عزيزا! از خواب گران برخيز، و اين امراض گوناگون را با قرآن و حديث علاج كن و دست تمسك به حبل الله متين الهى و دامن اولياء خدا زن ! پيغمبر خدا اين دو نعمت بزرگ را براى ما گذاشت . (83)
    كه به واسطه تمسك به آنها از اين گودال ظلمانى طبيعت ، خود را نجات دهيم ، و از اين زنجيرها و غلها خلاصى پيدا كنيم ، و به سيره انبياء و اوليا متصف شويم . (84)

    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    12 - دوستدار واقعى اهل بيت چه كسانىاند
    سؤ ال :
    اساسا چه كسى را ميتوان دوستدار واقعى خداوند و اهل بيت عليهم السلام دانست و فرق محب واقعى و كاذب را چگونه بايد بيابيم ؟ و چگونه اين محبت را در جان خود ميتوان گسترش داد؟
    جواب :
    بيچاره گمان مى كند به مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت ، جواز ارتكاب هر محرمى را خداى نخواسته دارد و قلم تكليف - نعوذبالله - از او (85) برداشته شده ، بدبخت نمى داند كه شيطان بر او تعميه كرد، و در آخر عمر بيم آن است كه محبت بى مغز بى فايده نيز از دستش برود، و با كف تهى در صف نواصب اهل بيت محشور گردد.
    آخر دعوى محبت كسى (اگر) بينه نداشته باشد پذيرفته نيست .
    ممكن نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و بر خلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم درخت محبت ثمره و نتيجه اش عمل بر طبق آنست و اگر اين ثمره را نداشته باشد بايد دانست كه محبت نبوده ، خيال محبت بوده . (86)
    ما اسيران نفس و شهوت ، خدا را براى خرما مى خواهيم ، و دوست مطلق را فداى لذات نفسانيه مى كنيم . و اين از بزرگترين خطاها است كه اگر دل ما حظى از معرفت داشت و جلوه (اى ) از محبت در آن حاصل بود، بايد از خجلت بميريم ، و سر شرمسارى را تا قيامت به زير افكنيم . (87)
    معرفت خدا، حب خدا آورد و اين حب چون كامل شد، انسان را از خود منقطع كند. و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود و چشم طمع به خود و ديگران نبندد و از رجز شيطان و رجس طبيعت پاكيزه شود و نور ازل در باطن قلب او طلوع كند، و از باطن به ظاهر سرايت كند و فعل و قول او نورانى شود و تمام قوا و اعضا او الهى و نورانى شود. (88)
    حبيبا! لختى از خواب گران برخيز، و راه رسم عاشقان درگاه را برگير، و دست و رويى از اين عالم ظلمت و كدورت و شيطانيت شستشو كن ، و پا به كوى دوستان نه ، بلكه به سوى كوى دوست حركتى كن .

    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    13 - خود بينى اساس تمرد و نافرمانى بندگان
    سؤ ال :
    استدعا دارد حضرتعالى تحليل خود را درباره مسئله خود بينى بيان فرموده آنگاه راه رهائى از اين رذيله را نيز بفرمائيد؟
    جواب :
    هر چه بر ما بگذرد از اين حب نفس است ، از اين انانيت است .
    اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك يك همچه تعبيرى هست . (نفس ) از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است : ((مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست ))، از همه بتها بيشتر، انسان به اين بت را نشكند نمى تواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، اين نمى شود هم انانيت باشد و هم الهيت باشد تا از اين ((بيت ))، از اين بت خانه ، از اين بت رها نشويم و پشت نكنيم به اين بت ، و رو نكنيم به خداى تبارك و تعالى ، و از اين خانه خارج نشويم ، يك موجودى هستيم به حسب واقع بت پرست ، و لو به حسب ظاهر (خدا پرست ).
    اما خدا را به لفظ مى گوئيم و آنكه در دل ما هست خودمان است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهيم . اگر خدا (را) هم بخواهيم براى خودمان مى خواهيم . لفظا مى ايستيم و نماز مى خوانيم ، اياك نعبد، اياك نستعين مى گوئيم ، ولى واقعا، عبادت ، عبادت نفس است . وقتى توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشم ، همه چيز را براى خودم بخواهم ، اين گرفتارى هائى كه براى بشر است از اين نقطه به پا مى شود. همه گرفتارى ها از انانيت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم از اين انانيت انسان پيدا مى شود. مومنها با هم جنگ ندارند. (89)
    اول قدم اينست كه از اين بيت بنا بگذاريد خارج شويد. اول قدم اين است كه انسان قيام كند، قيام لله ، بيدار بشود، خواب نباشد مثل ما. ما الان خوابيم در صورت بيدار، بيدارى حيوانى است و خواب انسانى . ما خوابيم همه :
    الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا الان خوابيم وقتى كه موت حاصل شد آن وقت تنبه پيدا مى شود كه چه هياهوى بوده است . (90)
    پيغمبرها براى همين آمده بودند كه مردم را هدايت كنند به آن راهى كه مى رسند به آن كمال مطلق و از اين حيرتها و از اين سرگشتگى ها نجات پيدا مى كنند، براى نجات انسان است از اين ظلمت طبيعت به نور، بلكه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اينها. در دعاى شعبانيه مى خوانيد:
    ((الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضيا نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور)) ما را هدايت كن به آنجائى كه ديدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجاب هاى نورانى هم از بين بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است كه انسان را از اين ضلالتى كه دارد، از اين حجاب هائى كه دارد، حجاب هائى كه بالاتر از همه حجاب خود بينى است ، خود گنده بينى ، تا انسان يك چيز دستش مى آيد يك غرورى در او پيدا مى شود و خودش را بزرگ مى بيند، اسلام آمده است كه سركوب كند اين غرور را، مادامى كه انسان خودش را مى بيند نمى تواند به آن راهى كه راه هدايت است دست پيدا بكند. بايد پا بگذارد روى اين ، اول امر اين است كه پا بگذارد روى اين شهواتى كه دارد، هواهاى نفسانيه اى كه دارد. (91)
    انسان چون خودش را خيلى دوست دارد، خيال مى كند كه هر كارى كه مى كند خوب است و هر كارى كه مى كند براى خداست ، لكن اگر خودش را عرضه كند به يك كسى كه خدا را مى شناسد، آنوقت به او مى فهماند كه نه كار تو براى خودت بوده ، همه كارها براى خودت است ، اگر رسيدى به آنجائى كه اين خود را كنار بگذارى و كار بكنى اين كار را براى خود نيست قهرا وقتى خود نباشد ديگر نزاع هم نيست دعوا هم نيست . انبيا با هم نزاع نداشتند، همه انبيا اگر جمع بشوند در يك جائى با هم هيچ اختلافى ندارند براى اينكه وجهه ، وجهه واحد است و خود كنار رفته است ديگر خودى در كار نيست .
    ((جزنا و هى الخامده )) اين در روايتى است كه مى فرمايد كه ما از اين صراط، اين صراط را مى گويند كه در متن جهنم است يعنى رو نيست كه اينكه آب از ريزش مى رود وسط است ، مثل يك پلى كه وسط آب غرق شده باشد پل در آن ، - صراط - محيط هست و ما مى افتيم تويش ، خير، وسط است اگر چنانچه توانستيد عبور كنيد. مؤمن وقتى كه مى خواهد عبور كند عبور بايد بكند، جهنم هم هست برايش ، لكن جهنم صدا مى كند كه نور من را داراى از بين مى برى زود رد شو. (92)
    اگر وضع اين باشد كه قدرت طلبى در كار بيايد و كار اين كه : من اين طور بايد باشم بشود، بداند كه اين از شيطان است ، شيطان اين تزريق را از ابتدا كرده است و ما را هم از اين راه بيشتر از جاهاى ديگر مى تواند بازى بدهد، كه تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! ديگران چى اند! از اين معانى . هيچ فرقى ما بين آن آدمى كه به حسب ظاهر قدرتمند دنياست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى كه توى يك صومعه نشسته است ، در اين جهت فرق نيست كه اگر هر دوشان بگويند: من اين طور! اين زاهد بگويد: من اين زاهد هستم ! من چه ! يا آن بگويند: من اين قدرتمند هستم ! هر دويش از شيطان است ، بلكه اين فسادش بيشتر از آن است ، خودخواهى هميشه اسباب اين است كه انسان را به فساد بكشد. تمام فسادهايى كه در هميشه اسباب اين است كه انسان را به فساد بكشد. تمام فسادهايى كه در عالم پيدا مى شود، از خود خواهى پيدا مى شود، از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اينهاست و همه اش بر مى گردد به حب نفس و اين
    ((بت )) از همه بزرگتر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است . تعقيب كنيد كه اگر نمى توانيد به تمام معنا بشكنيد - كه مى توانيد انشاالله - مشغول باشيد به شكستن دست و پاى يك همچو بتى . اگر رهايش كنيد شما را به هلاكت مى كشاند. اين طور نيست كه ما را رها كند، ما يك معصيتى بكنيم ما را رها كند، يك كار ديگر بكنيم زيادتر ما را رها كند، درجه به درجه پيش مى برد تا آن جايى كه دين انسان را از دست انسان مى گيرد اين يك مساءله طبيعى است كه شغل شيطان هم همين است . (93)
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    14 - علت و ريشه معاصى
    سؤ ال :
    اساسا چرا انسان دچار معصيت مى شود و چه بايد كرد تا از غيبت كه در روايات از زنا بدتر شمرده شده پرهيز كرد؟
    جواب :
    عصمت كه در انبيا هست دنبال باور است . باورش وقتى كه آمد ممكن نيست تخلف بكند. شما اگر باورتان آمد كه يك آدمى شمشيرش را كشيده است كه اگر كلمه اى برخلاف او بگوئيد گردن شما را مى زند، نسبت به اين امر معصوم مى شويد، يعنى ديگر امكان ندارد از شما صادر بشود، براى اينكه شما خودتان را مى خواهيد. (94)
    اگر كسى باورش بيايد كه غيبت ادام كلاب النار است :
    كسى كه غيبت بكند كلبهاى آتش او را مى بلعند - نه بلعيدنى كه موجود بشود و تمام بشود، بلعيدنى كه اوست بيايد غيبت نمى كند. اين كه ما فداى ناخواسته يك وقت غيبت مى كنيم براى اين (است ) كه آن جا را باورمان نيامده است .
    آدمى كه باورش بيايد كه تمام كارهائى كه در اينجا انجام مى دهد در آن عالم يك صورتى دارد، اگر خوب است صورت خوب ، و اگر خوب است صورت خوب ، و اگر بد است صورت بد، حساب در كار هست ، حالا تفصيل قضيه لزومى ندارد - اما اين معنا كه هر كارى حساب دارد. اگر چنانچه غيبت بكند آن جا محاسبه هست ، جهنم هست ، اگر اذيت كند مؤمنين را جهنم است آن جا، و اگر خيرات و مبرات داشته باشد بهشت است در آن جا كسى كه باورش آمده باشد اين را (عمل هم مى كند) نه اينكه همان كتاب خوانده باشد و عقلش ادراك كرده باشد؛ بين ادراك عقلى و باور نفسانى و قلبى خيلى فاصله هست . بسيارى وقتها انسان عقلا يك چيزى را ادراك مى كند ليكن چون باورش نيامده تبعيت نمى كند، آن وقت كه باورش بيايد تبعيت مى كند. (95)
    طبق بعضى آيات به تفسير برخى از روايات (96)
    اعمال انسان به رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام عرضه مى شود و از نظر مبارك آنان مى گذرد. وقتى كه آن حضرت به اعمال شما نظر كنند و ببينند كه از خطا و گناه انباشته است چقدر ناراحت و متاثر مى گردند؟
    نخواهيد كه رسول خدا ناراحت و متاثر شوند، راضى نشويد كه قلب مبارك آن حضرت شكسته و محزون گردد، وقتى آن حضرت مشاهده كند كه صفحه اعمال شما مملو از غيبت و تهمت و بد گويى نسبت به مسلمانان مى باشد و تمام توجه شما هم به دنيا و ماديت است و قلوب شما از بغض ، حسد، كينه ، و بد بينى به يكديگر، لبريز شده ممكن است در حضور خداى تبارك و تعالى و ملائكه الله خجل گردد كه امت و پيروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اينگونه افسار گسيخته و بى پروا به امانات خداوند تبارك و تعالى خيانت مى كنند. فردى كه به انسان مربوط است (اگر چه نوكر انسان باشد) اگر خلافى مرتكب شد، مايه خجلت انسان مى گردد، شما مربوط به رسول الله صلى الله عليه و آله هستيد، شما با ورود به حوزه هاى علميه خود را به فقه اسلام ، رسول اكرم و قرآن كريم مرتبط ساخته ايد.
    اگر عمل زشتى مرتكب شديد به آن حضرت بر مى خورد، بر ايشان گران مى آيد ممكن است خداى نخواسته شما را نفرين كند. راضى نشويد كه رسول خدا
    صلى الله عليه و آله و ائمه نگران و محزون گردند. (97)

    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    15 - آداب باطنى حج
    سؤ ال :
    استدعا دارد بعضى از مراتب معنوى و باطنى سفر حج را بيان فرمائيد؟
    جواب :
    سفر حج ... سفر تحصيل نيست سفر الى الله است . شما داريد به طرف خانه خدا مى رويد. تمام امورى كه داريد انجام مى دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد سفرتان از اينجا كه شروع مى شود
    ((و فد)) الى الله است ، سفر به سوى خداى تبارك و تعالى است . بايد همانطورى كه مسافرين الى الله مثل انبيا عليهم السلام و بزرگان از دين ما مسافرتشان الى الله در تمام زمان حياتشان بوده است و يك قدم تخلف نمى كردند از آن چيزى كه برنامه وصول الى الله بوده است ، شما هم الان ((وفود)) الى الله داريد مى رويد. شما در آنجا كه مى رويد، در ميقات كه مى رويد لبيك به خدا مى گوئيد، بعضى تو دعوت كردى و ما اجابت . مبادا يك عملى انجام بدهيد كه خداى تبارك و تعالى بفرمايد كه خير شما را من قبول ندارم براى اينكه شما اسلامى نيستيد... اين سفر الهى را شما مى رويد رجم شيطان مى كنيد. اگر چنانچه خداى نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتان را هم مى كنيد. شما رحمان بشويد تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شيطان باشد. (98)
    لبيك هاى مكرر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالى به اسم جامع جواب مى دهند مساءله مساءله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب ، گويى گوينده از خود در اين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق آن مى نمايد كه اهل الله مى دانند نه شريك در الوهيت فقط گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است مثل
    ((الحمدلك و لنعمه لك )) و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس ، همچنين نعمت را، و نفى شريك مى كند، و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدى و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شريك و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى ، اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن ، شرك به معناى اعم است كه همه ماكور دلان به آن مبتلا هستيم ...لبيك هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نماييد و لبيك گويان براى حق ، نفى شريك به همه مراتب كنيد و از ((خود)) كه منشا بزرگ شرك است به سوى اوجل و اعلى هجرت نماييد و اميد است براى جويندگان ، آن موتى كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجرى را كه على الله است دريافت نمايند و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايى يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد نمى توانيد جهاد فى سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد. (99)
    مساءله قربانى فرزند يك باب است كه به حسب البته ديد نوع بشر مساءله مهمى است لكن آن چيزى كه مبدا اين عمل مى شود آن چيزى كه مقابله ما بين پدر و پسر را در آن جا متحقق مى كند، اين يك مسائل قلبى و روحى و معنوى است فوق اين مسائلى كه ماها مى فهميم ، ما همه مى گوييم كه ايثار كرد، قربانى كرد، و واقعا اين طور بوده است خوب مهم هم هست لكن آيا در نظر ابراهيم عليه السلام هم ايثار بوده است ؟ ابراهيم هم در نظرش اين بوده است كه حالا يك چيزى ، تحفه اى مى برد پيش خدا؟ اسماعيل هم سلام الله عليه در نظرش بوده كه يك جانفشانى دارد مى كند براى خدا؟ يا مساءله اين نيست ، اين مساءله اى است كه تا نفسانيت انسان هست ، خويت انسان هست ، ايثار اسمش هست من ايثار مى كنم در راه خدا فرزندم را من ايثار مى كنم در راه خدا جان خودم را، اين براى ما مهم است ، و زياد مهم است براى ابراهيم نيست مساءله اين ايثار نيست . ابراهيم خودى نمى بيند تا ايثارى كرده باشد، اسماعيل خودى نمى بيند تا ايثار كرده باشد ايثار اين است كه من هستم و تو هستى و عمل من و براى تو و ايثار. اين در نظر بزرگان اهل معرفت و اولياى خدا شرك است در عين حالى كه در نظر ما كمال بزرگى است ، ايثار بزرگى است . (100)

    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    16 - جايگاه تفكر در سير و سلوك
    سؤ ال :
    در قرآن كريم و روايات به مسئله تفكر تاكيد زيادى شده اين مطلب در لسان عرفا نيز تصريح آنها شده است علت اهميت تفكر در مبحث سير و سلوك و جايگاه آنرا را اشاره فرمائيد؟ سپس در خصوص آثار معنوى و پى آمدهاى عرفانى آن راهنمايى لازم را فرمائيد؟
    جواب :
    بدان كه از براى تفكر، فضيلت بسيار است . و تفكر مفتاح ابواب معارف و كليد خزاين كمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است . و در قرآن شريف و احاديث كريمه ، تعظيم بليغ و تمجيد كامل از آن گرديده و از تارك آن تعبير و تكذيب شده . و در كافى شريف ، سند به خصوص صادق عليه السلام رساند:
    ((افضل العباده آدمان دمان التفكر فى الله و فى قدرته .)) (101)
    و پس از اين ذكرى از اين حديث پيش مى آيد و در حديث ديگر يك ساعت تفكر را از عبادت يك شب بهتر دانسته . و در حديث نبوى - صلى الله عليه و آله - است كه : تفكر يك ساعت از عبادت يك سال بهتر است . و در حديث ديگر است كه تفكر يك ساعت ، بهتر است از عبادت شصت سال ، و در حديث ديگر هفتاد سال ، و از بعض علماى فقه و حديث هزار سال هم ، حديث شده . (102)
    يكى ديگر از درجات تفكر، فكرت در لطايف صنعت و اتقاق آن و دقايق خلقت است به قدرى كه در طاقت بشر است . و نتيجه آن علم به مبدا كامل و صانع حكيم است . (103) آيا پس از اين تفكر، عقل شما محتاج به مطلب ديگرى است براى آن كه اذعان كند به آن كه يك موجود عالم قادر حكيمى كه هيچ چيزش شبيه موجودات ديگر نيست ، اين موجودات را با اين همه حكمت و نظام و تربيت متفنن ايجاد فرموده ؟
    ((افى الله شك فاطر السموات و الارض .)) (104)(105)
    ما اگر ساعتى تفكر كنيم در موجودات عالم ، كه خود نيز از آنهائيم و بيابيم كه هيچ موجودى از خود چيزى ندارد و آنچه به او و همه رسيده ، الطافى است الهى و موهبتهائى است عاريت ، و الطافى كه خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه در حال زيستن از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگانى كه مامور هدايت ما بوده اند شايد بارقه اى از حب او -جل و علا - كه محجوب از آن هستيم ، در ما پيدا شود و پوچى و بى محتوائى خود را دريابيم و راهى به سوى او - جب و علا - براى ما باز شود. (106

    اين همه صنعت منظم كه عقول بشر، از فهم كليات آن عاجز است ، بى ربط و خود به خود پيدا نشده . كور باد چشم دلى كه حق را نبيند، و جمال جميل او را در اين موجودات مشاهده نكند. نابود باد كسى كه با اين همه آيات و آثار، باز در شك و ترديد باشد. ولى چه كند انسان بيچاره كه گرفتار اوهام است ؟ اگر شما تسبيح خود را ارائه دهيد و دعوى كنيد كه اين تسبيح خود به خود بدون آن كه كسى او را تنظيم كرده باشد، منظم شده ، همه افراد بشر به عقل شما مى خندند. مصيبت آنجا است كه اگر ساعت بغلى را در آورده ، همين دعوى را درباره آن نيز نمايد، آيا شما را از زمره عقلا خارج مى كنند (يا نه ؟) و تمام عقلاى عالم ، شما را رمى به جنون مى كنند يا نه ؟ آيا كسى كه اين نظام ساده جزئى را از رشته علل و اسباب خارج دانست ، بايد گفت مجنون است و از حقوق عقلا بايد او را محروم دانست ؟

    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : خورشید عرفان


    17 - هجرت الى الله يعنى چه
    سؤ ال :
    استدعا دارد در خصوص سفر معنوى و به يك معنا هجرت الى الله يك سالك بياناتى را بفرمائيد؟ سپس آثار هجرت در نفس آدمى را نيز بفرمائيد؟
    جواب :
    اشخاصى هستند كه از اين چاه به راه افتاده اند هجرت كرده اند:
    ((و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد و قع اجره على الله )) (107) يك احتمالش اين است كه اين هجرت يك هجرت از خود به خدا باشد، بيت ، نفس خود انسان باشد، يك طائفه اى هستند كه خارج شدند و هجرت كردند از ((بيت )) شان ، اين بيت ظلمانى ، از اين نفسانيت ((مهاجرا الى الله و رسوله )) تا رسيدند به آنجائى كه ((ادركه الموت ))، به مرتبه اى رسيدند كه ديگر از خود چيزى نيستند، موت مطلق ، و اجرشان هم ((على الله )) است ؛ اجر ديگرى (در كار نيست )، ديگر بهشت مطرح نيست ديگر تنعمات مطرح نيست ، فقط الله است ،...يك طايفه هم مثل ما هستند: اصلا هجرتى نيست در كار، ما در همين ظلمت ها هستيم ، ماها (به سبب تعلق ) به دنيا و طبيعت ، و به طبيعت و بالاتر از آن به انسانيت خودمان در اين چاه محبوس ايم ما در ((بيت )) هستيم يعنى نفسانيت ، روى اين احتمال ، نمى بينيم الا خودمان (را)، هر چه مى خواهيم براى خودمان مى خواهيم خوديم ، خود است ، غير از خود هيچ نيست . ما تا حالا به فكر اين نيافتاده ايم كه هجرتى بكنيم ، ما هر چه فكر داريم صرف همين جا مى شود، تمام نيروهاى الهى كه به ما امانت داده اند آنطورى كه هست ردشان نمى كنيم . (108)
    اى حبيب من ! سعى و كوشش كن تا به مقام شهود برسى كه شهيد، سعيد است و سعادت با شهادت توام است و كوشش كن تا عاشق روى دلدار شوى كه هر كس عشق شد شهيد كشته شده است .
    زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت
    كانكه شد كشته او نيك سرانجام افتاد
    مگر ممكن است كه بدون كندن نعلين شهوت و غضب از پاى نفس و بدون ترك هوى و يكباره دل به حضرت مولا بستن به طور قرب رسيد؟ (109)... پس اى دوست از خواب بيدار شو و با ديده حقيقت و بصيرت به پروردگار خويش بنگر و مبادا كه از زمره نادانان باشى . (110)...
    بايد دانست كه نفس انسانى چون آينه اى است كه در اول فطرت ، مصفى و خالى از هر گونه كدورت و ظلمت است . پس اگر اين آئينه مصفاى نورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شود - كه مناسب با جوهر ذات او است - كم كم از مقام نقص نورانيت به كمال روحانيت و نورانيت ترقى كند تا آن جا كه از تمام انواع كدورات و ظلمات رهائى يابد، و از قريه مظلمه طبيعت و بيت معظلم نفسيت خلاصى يابد و هجرت كند، پس نصيب او مشاهده جمال جميل گردد و اجر او بر خدا واقع شود... و اگر مرات مصفاى نفس را مواجه با عالم كدورت و ظلمت و دار طبيعت كه اسفل سافلين است - كند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات او كه از عالم نور است ، كم كم كدورت طبيعت در او اثر كند، و او را ظلمانى و كدر كند، و غبار و زنگار طبيعت وجه مرات ذات او را فرا گيرد. پس ، از فهم روحانيت كور شود و از ادراك معارف الهيه و فهم آيات ربانيه محروم و محجوب شود. و كم كم اين احتجاب و حمق روز افزون گردد تا آن كه نفس ، سجينى و از جنس سجين گردد. (111)
    اگر سالك در سلوك الى الله يكى از حظوظ نفسانيه را طالب باشد، و لو وصول به مقامات بلكه گرچه وصول به قرب حق كه براى رسيدن خود به قرب حق باشد، اين سلوك الى الله نيست ، بلكه سالك خارج از بيت نشده ، بلكه مسافر در جوف بيت است از گوشه اى به گوشه اى و از زاويه اى به زاويه اى . پس سفر اگر در مراتب نفس شد و براى رسيدن به كمالات نفسانيه ، سفر الى الله نيست بلكه من النفس الى النفس است ، ولى سالك را براى سفر الى الله اين سفر ناچار پيش آمد كند. و جز كمل از اوليا عليهم السلام نتواند كسى سفر ربانى بى سفر نفسانى كند، فقط اين شان براى كمل است ، از تصرفات شيطانى و نفسانى باشد در جميع مراتب سير در ليالى مظلمه طبيعت ، كه براى كمل ليله القدر است تا طلوع فجر يوم القيمه ، كه براى كمل رويت جمال احديت است . و اما غير آنها، در جميع مراتب سير به سلامت نيستند، بلكه در اوائل امر هيچ سالكى از تصرفات شيطانيه خارج نيست . (112)
    در هر حال انسان بايد يك يك از اخلاق قبيحه فاسده را در نظر گرفته ، به واسطه خلاف نفس از مملكت روح خود بيرون كند. وقتى غاصب بيرون رفت ، صاحب خانه خودش مى آيد، محتاج به زحمت ديگرى نيست ، وعده خواهى نمى خواهد. چون كه مجاهده نفس در اين مقام به اتمام رسيد و انسان موفق شد كه جنود ابليس را از اين مملكت خارج كند، و مملكتش ‍ را (محل ) سكناى ملائكه الله و معبد عبادالله الصالحين قرار داد، كار سلوك الى الله آسان مى شود و راه مستقيم انسانيت ، روشن و واضع مى گردد. (113)
    پس ، مادامى كه اعضا و قلب در تصرف شيطان يا نفس است ، معبد حق و جنود الهيه مغضوب است و عبادت حق تعالى در آنها صورت نگيرد و جميع عبادات براى شيطان يا نفس واقع شود و به هر اندازه كه از تصرف جنود شيطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانى شود. (114)
    بارالها! ما را مهاجرانى الله و رسوله قرار ده و به فنا برسان . (115)
    امضاء

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi