نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: @@ زندگی نامه میثم تمار @@

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    جديد @@ زندگی نامه میثم تمار @@

    بسم الله الرحمن الرحیم



    میثم، آیینه حق و اسوه مقاومت


    مکتب امام علی(ع) انسان‏ساز و تربیت‏کننده بود. آن کس که استعداد رشد و کمال داشت، در پرتو شخصیت والای امیرالمؤمنین(ع) جان می‏گرفت و زنده می‏شد و راه تعالی و شکوفایی معنوی را پیش می‏گرفت و به «معراج انسانیت‏» می‏رسید. چه بسیار، روحهایی که در چشمه سار ولایت و هدایت آن امام، تطهیر شدند و به وارستگی رسیدند و «خود» را فدای «خدا» کردند و این نشانه عظمت فکر و ایمان و دلیل حقجویی و خداخواهی و اخلاص آنان بود.

    و.... اینک «میثم تمار» مردی از این فرزانگان و چهره‏ای آشنا برای طالبان ارزشهای معنوی و راهیان مسیر حق و شرف و جهاد و صبر و یقین!

    اگر «میثم‏»، شیفته علی -علیه السلام بود به خاطر حق و عدل و اسلام و فضایل علی(ع) بود; اگر «میثم‏» عشقی سرشار و شگفت و محبتی عمیق و زلال به مولا داشت‏به خاطر آن بود که آن حضرت، کمال مجسم و تبلور اسلام و قرآن ناطق و عینیت دین بود. علی دوستی میثم، به حق‏دوستی او برمی‏گشت; حق‏دوستی‏اش، به ایمان و عقیده و شناخت و بصیرت آن شهید مصلوب، مربوط است.

    شناخت چهره بارز میثم، ما را با سیمای دین، آشناتر می‏کند; و زندگینامه این زبان راستین حق و یار وفادار امیرالمؤمنین، ما را به محتوای سازنده قرآن و مکتب، رهنمون می‏گردد; و حیات پربار و شهادت پرافتخار این پرورده مکتب علی‏بن ابی‏طالب و شاگرد کلاس وحی و تعالیم انبیایی، برای ما نیز سراسر درس است و آموزش و الهام و اسوه و سرمشق.

    شخصیت پرجاذبه این شیعه علی و پیرو حق و شهید راه فضیلت و راستی، چنان تابناک و نورانی است که در طول چندین قرن، همواره الهام‏بخش و درس‏آموز شیفتگان عدل و آزادی بوده است. کدام آزاده مکتبی و انسان شرافتمند و متعهد و باطل‏ستیز و حق‏جوست که نام «میثم‏» را نشنیده باشد؟!

    گرچه میثم، پیشه‏وری ساده در کوفه بود، اما والایی ایمان وعظمت روح وجلالت‏شان و فداکاری بی‏نظیر و استقامت‏سترگ او در راه حق از او انسانی جاوید ومسلمانی نمونه ساخته است، که اوراق تاریخ اسلام را با نام خویش، مزین کرده و سندی افتخارآمیز برای آیین مقدس اسلام است که چنین فرد مهذب و ارزشمندی به بشریت، تقدیم داشته است.

    و ... بالاخره، «میثم‏» را باید شناخت. به دنبال این معرفت و شناخت است که زمینه پیروی و تبعیت فراهم می‏گردد. پس از این مقدمه برویم سراغ او که ما را می‏خواند و طنین کلام بیدارکننده او از زبان گویایش در گوش تاریخ پیچیده است



    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@


    میثم تمار


    میثم، فرزند یحیی بود. از سرزمین «نهروان‏» که منطقه‏ای میان عراق و ایران است. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانسته‏اند; او را «ابو سالم‏» هم می‏خواندند.
    ابتدا، غلام زنی از طایفه «بنی اسد» بود. حضرت علی(ع) او را از آن زن خرید و آزادش کرد (1) .میثم، از اصحاب پیامبر به شمار آمده است (2) . هرچند از جزئیات زندگی او درسالهای نخستین حیاتش و در روزگار صدراسلام، اطلاع‏مبسوط در دست نیست. لقب «تمار» (خرما فروش) راهم ازآن جهت‏به او می‏گفتند، که در کوفه خرمافروش بود.
    میثم تمار، علاوه بر آن که خود، مسلمانی فداکار و پاک و شیعه‏ای وفادار و خالص بود، خاندانش نیز از رجال و بزرگان‏شیعه بودند. میثم، شش پسر داشت و نوه‏هایی بسیارکه بطور عمده، آنان هم همچون پدر در صراط مستقیم حق و تبعیت از اهل‏بیت و اعتقاد به ولایت و رهبری امامان معصوم بودند و بیشتر آنان در شمار راویان احادیث ائمه یادشده‏اند. ائمه شیعه هم به میثم و فرزندانش اظهار محبت‏وعلاقه کرده و از آنان تجلیل می‏کردند. پسران میثم، عبارت بودند از: عمران، شعیب، صالح، محمد، حمزه و علی.
    شعیب از اصحاب امام صادق(ع) و صالح از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بود. حتی امام باقر(ع) به صالح فرمود:«من به شما و پدرتان علاقه بسیار دارم.» (3) عمران هم، از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق -علیهم السلام‏بود.این گونه کلمات، هم میزان اعتبار این خانواده رانزد ائمه می‏رساند و هم پیوستگی ورابطه و محبت و تبعیت‏خاندان میثم و خود او را نسبت‏به امامان شیعه نشان می‏دهد.



    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@


    آشنایی میثم با علی(ع)


    حضرت علی(ع) پیشتر، سرنوشت و سرگذشت میثم تمار را از زبان رسول خدا شنیده بود. میثم هم از پیش، شیفته اهل‏بیت و علاقه‏مند به آن عترت پاک بود.
    اما اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با آن حضرت در دوران خلافت امام انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت، تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند بالاخره با تصمیم آن حضرت، میثم به آزادی رسید.
    در آن اولین ملاقات علی(ع) با میثم، چنین گفتگویی انجام گرفت:
    علی(ع) پرسید: - نامت چیست؟
    - سالم.
    - از رسول خدا شنیدم که پدرت نام تو را «میثم‏» گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیه‏ات را «ابو سالم‏» قرار بده.
    - خدا و رسول و امیرمؤمنان راست گفتند. (4)
    آشنایی میثم با مولایش علی -علیه السلام برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود.از این رو به شاگردی در مکتب علی(ع) گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف علوی گشود و جان تشنه‏اش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سیراب کرد. آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و رازهای نهانی آشنا ساخت و از این رو میثم از علومی بهره‏مند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بودند. (5)
    میثم، علم تفسیر قرآن را نزد علی -علیه السلام فراگرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب می‏آید.صاحب سر امیرالمؤمنین بود و آن حضرت، وی را به طریق فهمیدن حوادثی که در آینده، اتفاق خواهد افتاد، آشنا کرده بود و میثم، گاهی برخی از آنها را برای مردم، بازگو می‏کرد و مایه اعجاب دیگران می‏شد. این دانش و آگاهی از عاقبت افراد و پیشگوییها در اصطلاح به «علم اجل‏» یا «علم منایا و بلایا» معروف است، که امامان معصوم به کسانی که آمادگی و استعداد و رازداری و ظرفیت و کشش آن را داشتند، می‏آموختند. میثم تمار، دست‏پرورده این مکتب بود. هرچند که اشخاص فرومایه و مغرض، یا جاهل و نادان. او را به دروغگویی متهم می‏کردند.
    روزی «ابو بصیر» به امام صادق - علیه السلام عرض کرد: شما چرا از یاد دادن علم به من مضایقه می‏کنید؟!
    فرمود: چه علمی؟
    - علمی که امیرالمؤمنین -علیه السلام به میثم یاد داده بود.
    - تو میثم نیستی. آیا شده است تا به حال من مطلبی به تو بگویم و تو افشا نکرده باشی؟
    - نه یا ابن رسول الله!
    - پس رازدار چنان علوم نمی‏باشی!



    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@

    دیدگاه علی(ع) و ائمه نسبت‏به «میثم‏»

    جایگاه والای میثم را در چشم ائمه از سخنان آنان نسبت‏به وی و نیز از برخوردشان با او در صحنه عمل، می‏توان دریافت. صفا و صمیمیتی که میان علی(ع) و میثم بود و میزان رابطه مودت آمیزشان را از انس و الفت این دو نسبت‏به‏هم می‏توان شناخت. حضرت، حتی به مغازه خرمافروشی میثم می‏رفت و در آن جا با او صحبت می‏کرد و قرآن و معارف دین را به او می‏آموخت.
    یک بار امام علی(ع) میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!... وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پولهای آن شخص، تقلبی است و به حضرت قضیه را گفت. علی(ع) فرمود: «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت.»
    در همین گفتگو بودند که آن مشتری، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است.... (6)
    این، نهایت‏خلوص بین آن دو و موقعیت میثم را نزد امام می‏رساند که آن حضرت در حالی که امیرمؤمنان و رهبر امت و عهده‏دار حکومت اسلامی است، در دکان میثم، خرمافروشی هم می‏کند.
    علاوه براین، نزدیکی معنوی میثم با علی(ع) را در لحظه‏ها و موقعیتهای دیگر هم می‏توان دید، از جمله این که میثم، پابه‏پای افراد زبده‏ای چون «کمیل‏» در مواقف نیایش و عبادت مولا حضور می‏یافت و انیس شبهای عرفانی آن حضرت و راز و نیازهای امام با پروردگار بود.
    میثم نقل می‏کند: شبی از شبها مولایم امیرمؤمنان(ع) مرا با خود به صحرای بیرون کوفه برد تا این که به مسجد «جعفی‏» رسید. روبه قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام، نماز و تسبیح، دستهایش را به دعا باز کرد و گفت:
    «خدایا چگونه بخوانمت؟ در حالی که نافرمانی کرده‏ام و چگونه نخوانمت؟ که تو را شناخته‏ام و دلم خانه محبت تو است. دستی پرگناه و چشمی پرامید به سویت آورده‏ام...» و سپس. به سجده رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «العفو! العفو!»برخاست و از آن مسجد بیرون رفت. من نیز در پی آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آن گاه پیش پای من، خطی کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذری!... و مرا همان جا گذاشت و خود رفت. شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او دشمنان بسیاری دارد، اگر مساله‏ای پیش آید، پیش خدا و پیامبر چه عذری خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه می‏شود.
    رفتم و رفتم... تا او را برسر چاهی یافتم که سر در داخل چاه کرده و با چاه، سخن می‏گوید.
    حضور مرا حس کرد و پرسید: کیستی؟
    - میثم.
    - مگر به تو دستور ندادم که از آن خط، فراتر نیایی؟
    - چرا، مولای من، لیکن از دشمنان نسبت‏به جانت ترسیدم و دلم طاقت نیاورد.
    آن گاه پرسید: از آنچه گفتم، چیزی هم شنیدی؟
    گفتم: نه، مولای من.
    و حضرت، اشعاری را خطاب به من خواند (به این مضمون):
    «در سینه‏ام اسراری است، که هرگاه فراخنای سینه‏ام احساس تنگی می‏کند، زمین را با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان می‏گذارم!
    وقتی زمین می‏روید، آن گیاه، از بذر و دانه‏ای است که‏من کاشته‏ام....» (7)
    میثم، محرم راز علی(ع) بود، و انیس خلوتهای او و آشنا با تجلیات روح خدایی آن امام معصوم. هم در نظر آن پیشوای فرزانه و پاک، محبوب و مقرب بود و هم در چشم امام حسن و امام حسین(ع) مورد احترام بود و هم امامان دیگر از او با عظمت و تجلیل، یاد می‏کردند.
    یک بار، میثم در مدینه «ام‏سلمه‏» - همسر پیامبر - را دید.ام‏سلمه به او گفت:ای میثم! حسین(ع) همواره تو را یادمی‏کرد.
    امام باقر(ع) می‏فرمود: «من به میثم بسیار علاقه‏مندم‏»، امام صادق(ع) به میثم درود فرستاد و از شان والا و مقام بلند او سخن گفت.
    صالح - فرزند میثم - می‏گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: برایم حدیث‏بگویید. پرسید: مگر حدیث را از پدرت نیاموخته‏ای؟ گفتم: آن هنگام من خرد سال بودم.... (8)
    امام باقر(ع) با این کلام، اشاره به مقام علمی و فضایل کلامی و دانش میثم می‏کند، به حدی که پسر میثم بودن را زمینه‏ای می‏داند که او را از شنیدن و آموختن حدیث، بی‏نیاز ساخته باشد.



    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@

    خبر از شهادت
    برای کسی که مرگ را عبور به دنیایی وسیعتر که رنگابدیت و جاودانگیدارد می‏شناسد، اگر کارش نیکو و ایمانش متعالی باشد، انتقال به آن دنیایخوب، سعادتی عظیم است; بخصوص اگر پایان عمرش در این دنیا به صورت «شهادت‏» باشد، که حیات طیبه جاوید را در کنار صالحان و پیامبران و در جوار رضایتپروردگار به ارمغان می‏آورد.
    میثم، پیش از شهادت از آن با خبر بود و آن را ازمولایش علی(ع) شنیده بود.
    امام به میثم تمار گفت: چه خواهی کرد آن روز، کهفرزند ناپاک بنی‏امیه - عبیدالله زیاد از تو بخواهد که از من تبری و بیزاریبجویی؟
    میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد!
    امام: در غیر این صورت، به دارت آویخته و تو رامی‏کشند.
    میثم گفت: صبر و بردباری خواهم کرد، این در راه خداچیزی نیست...
    نه یک بار، بلکه بارها، علی -علیه السلام - سرنوشت«شهادت بر سر عقیدهو ایمان‏» را که در انتظار میثم تمار بود، به او یادآوری می‏کرد و میثمنیز بدون وحشت و هراس، خود را برای آن «میلاد سرخ‏» مهیا می‏کرد.
    این که میثم، از شهادت خویش، خبر داشت و حتی جزئیاتآن را هم از زبانمولایش شنیده بود، دلیل دیگری بر عظمت روح و ظرفیت‏بالا و قدرت ایمان اوبود.
    «به «شهادت‏» سوگند!
    ترس از مرگ که در مردم هست وهمی پندارند مرگ را غولهراس انگیزی روی این علت هست که ندارند امیدی روشن... به پس از مردن خویش.
    زین جهت، ترسانند ورنه آن شیعه پاک اندیشی کهزگفتار خدا و زکردار علیگشته دریادل و غران و صبور چه هراسش از مرگ؟ مرگ در راه هدف یا که از کشتهشدن!
    و جز این نیست که یک فرد شهید زنده‏ای جاوید استزنده‏ای در دل اعصار و قرون....» (9)
    میثم، با این روحیه بالا و شهادت طلب، مدافعی بزرگاز حریم حق و خطولایت‏بود. پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) گاهی برای زیارت به مدینه می‏آمد،و از امام حسن و امام حسین(ع) جدا می‏ماند. مردم کوفه و مدینه پذیرایسخنان میثم بودند و زبان حقگو و فضیلت‏گستر میثم، همواره در هرجا به نشر وبیان فضایل علی(ع) گویا بود، تا کوشش دشمنان امام در پنهان ساختن فضیلتهایآن حضرت، کمتر به نتیجه برسد. این، سفارش خود امام به میثم بود که فضایلشرا نشر دهد.
    صالح - یکی از فرزندان میثم - نقل کرده است که: پدرم گفت: روزی دربازار بودم، «اصبغ بن نباته‏» یکی از یاران علی(ع) نزد من آمد و با حالتیشگفت‏زده گفت: ای وای... میثم! از امیرمؤمنان سخنی دشوار و عجیب شنیدم.
    گفتم: چه شنیدی؟
    گفت: شنیدم که می‏فرمود: «حدیث و سخن اهل‏بیت،بسیار سنگین و دشواراست، و آن را جز فرشته‏ای مقرب یا پیامبری صاحب رسالت‏یا بنده مؤمنی کهخداوند، دلش را برای ایمان آزموده است، توان تحملش را ندارد و به درک عمقآن نمی‏رسد
    فوری برخاسته، خدمت‏حضرت علی(ع) رفتم و از اونسبت‏به کلامی که از«اصبغ‏» شنیده بودم، توضیح خواستم. حضرت، تبسمی کرد و فرمود: بنشین! ایمیثم! آیا هر صاحب دانشی می‏تواند هرعلمی را حمل کند و بار آن را بکشد؟! خداوند وقتی به فرشتگان گفت که می‏خواهم در زمین، جانشینی قرار دهم،فرشتگان گفتند: خدایا آیا کسی را در آن قرار می‏دهی که فساد کند و خونبریزد؟ آن گاه با اشاره‏ای به داستان حضرت موسی و خضر و سوراخ کردن آنکشتی و کشتن آن غلام فرمود: پیامبر ما در روز غدیرخم دست مرا گرفت وفرمود: «خدایا! هرکه را من مولایش بودم، علی مولای اوست.» ولی جز اندکی کهخداوند، نگاهشان داشت، آیا دیگران این کلام پیامبر را به دوش کشیدند وفهمیده و عمل کردند؟ پس بشارت‏باد بر شما! که با آنچه از گفته پیامبر حملکردید و به آن متعهد ماندید، خداوند به شما امتیازی بخشید که به فرشتگان ورسولان نداد. پس بدون پروا و گناه فضیلت ما و کار بزرگ و شان والای ما رابه مردم بازگویی کنید! (10)
    در آن عصر خفقان که نشر و پخش فضایل علی(ع) جرممحسوب می‏شد و ممنوعبود، میثم، رهنمود ارزنده‏ای از آن حضرت فراگرفته، کوشید تا پای جان به آنعمل کند.
    میثم، با خبری که امام، به او داده بود، می‏دانستکه پس از شهادت مولااو را گرفته و بر شاخه نخل به دار خواهند کشید; حتی آن درخت را هممی‏دانست.
    گاهی هنگام عبور از کنار آن درخت، علی(ع) به اومی‏فرمود: ای میثم! توبعدها با این درخت، ماجراها خواهی داشت... این رخت‏خرما را به چهار قسمت،تقسیم کرده و تو را از قسمت چهارم به دار می‏آویزند. از این رو، میثم،خیلی وقتها پیش درخت آمده و در کنارش نماز می‏خواند و می‏گفت: مبارکت‏بادای نخل! مرا برای تو آفریده‏اند و تو برای من روییده‏ای و همواره به آننخل نگاه می‏کرد. (11)
    روزی که ابن زیاد، حاکم کوفه شد، هنگام ورود بهشهر، پرچمش به شاخه‏ایاز آن درخت نخل، گیر کرد و پاره شد. ابن زیاد از این پیش آمد، فال بد زد ودستور داد که آن را بریدند. نجاری آن را خرید و به چهار قسمت درآورد. میثمبه فرزندش صالح گفت: نام من و پدرم را بر چوب آن نخل، حک کن!
    صالح می‏گوید: نام پدرم را آن روز بر آن چوب،نوشتم. وقتی ابن زیاد،پدرم را به دار آویخت، پس از چند روز، چوبه دار را دیدم، همان قسمتی از آننخل بود که نام پدرم را بر آن نوشته بودم!.... (12)
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@

    فضیلتها

    بزرگترین فضیلت‏یک انسان، همان ایمان و علم و
    تقواست که در میثم نیزوجود داشت.اما اضافه بر اینها، گاهی برجستگیهای خاصی در شخصیت‏یک مؤمنمتقی وجود دارد که او را نسبت‏به دیگران، برتر می‏سازد. در این بخش،اشاره‏ای کوتاه به بعضی از این صفات ارزنده و امتیازات و فضایل خاص میثممی‏شود:
    1- سخنوری
    میثم، بیانی رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصیحبود. سخنوری میثم تمار را از این واقعه که نقل می‏شود می‏توان دریافت:
    در بازار، میثم، رئیس صنف میوه‏فروشان بود. هرگاهقرار بود در جایی ونزد کسی و یا موقعیت مهمی، سخنی گفته شود از میثم تمار می‏خواستند کهسخنگویشان باشد. گروهی از بازاریان نزد میثم رفتند تا باهم به عنوان شکایتاز حاکم و عامل بازار، پیش «ابن زیاد» بروند که والی شهر کوفه بود. در اینبرخورد و دیدار با ابن‏زیاد میثم بود که به نمایندگی از دیگران با رشادتبه سزایی سخن گفت. خود میثم در باره این دیدار و سخنها می‏گوید:
    «ابن زیاد، با شنیدن گفتارم به شگفتی افتاد و درسکوت فرورفت.» (13)
    همین بیان صریح و حقگویی آشکار باعث‏شد که از میثمکینه‏ای در دل ابن زیاد بماند.
    2- مفسر قرآن
    تفسیر قرآن از علوم ارزشمند در اسلام است و اینعلم، که شناخت مفاهیم بلند آیات قرآن است، نزد پیامبر و امامان معصوم است.
    گرچه قرآن، کتاب روشن حق و معجزه‏ای گویا از سویخداوند برای عموم مردماست، لیکن اسرار و دقایق و نکات لطیف و ظریف و اشارات پرمعنای فراوانی درآن است که در علم تفسیر، پرده از روی آن دقائق، برداشته می‏شود و درک بهترو بیشتری از مضمون و محتوای آیات این کتاب آسمانی که وحی خداوند است، بهدست می آید.
    پیشوایان دین ما - که درود خدا بر آنان باد - آشنایی‏شان با قرآن ازعلم الهی سرچشمه می‏گرفت و از آن معارف والا به شاگردان و اصحاب خویش بهتناسب فهم و استعداد آنان می‏آموختند. میثم تمار، یکی از این شاگردان والامقام درمکتب تفسیری علی(ع) بود. میثم علم تاویل معانی قرآن را از آن حضرتفرا گرفت و در قرآن‏شناسی، دانا و بصیر گردید.
    روزی میثم با «ابن عباس‏» - مفسر قرآن و شاگردعلی(ع) - در مدینهدیدارکرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن می‏خواهی، بپرس! من تمام قرآن را نزدعلی(ع) فراگرفتم و آن حضرت تاویل قرآن را به من تعلیم فرمود. ابن‏عباس کهمراتب فضل و علم و تقوای میثم را می‏دانست، کاغذ و دواتی طلبید تا سخنانمیثم را در باره تفسیر قرآن بنویسد. میثم پیش از بیان تفسیر، گفت: ای ابنعباس! چگونه خواهی بود وقتی که مرا مصلوب و به دار آویخته ببینی، نهمیننفری که چوبه دارش هم کوتاهتر از دیگران است؟ ....
    ابن عباس گفت: کاهن هم که هستی؟! و خواست که کاغذرا پاره کند.
    ابن عباس از علم به آینده بی‏بهره بود، و چون چنینخبر و پیشگویی را ازمیثم شنید که از جزئیات شهادتش خبر می‏دهد، برایش غیر قابل هضم بود، ازاین جهت. این گونه برخورد کرد. اما میثم گفت: آرامتر!...آنچه را از منمی‏شنوی بنویس و نگهدار! اگر آنچه می‏گویم راست‏بود، نگاهش‏دار و اگر باطلبود، آن گاه پاره اش کن.... و ابن‏عباس پذیرفت که چنان کند

    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@


    3- راوی حدیث در صدر اسلام
    با آن استعداد خاص و موقعیت‏خوبی که میثم داشت،احادیث زیادی از علی(ع) شنیده بود، و آن گونه که از گفته‏های پسرش بر می‏آید، حتی کتابی کهمجموعه‏ای از احادیث‏بود تالیف کرده است، لیکن متاسفانه از نوشته‏های اوچیزی باقی نماند و راویان دیگر هم به خاطر درک نکردن موقعیت و اهمیت آن بهنقل از وی نپرداختند و بیشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکی از روایاتمیثم در کتابهای حدیث نقل شده است. پسرانش یعقوب و صالح از نوشته‏های اوروایت نقل می‏کردند. (15)
    4- دانای رازها
    چنان که قبلا هم اشاره شد، میثم از بسیاری حوادثآینده،آگاهی داشت وگاهی آنها را پیشگویی می‏کرد. دانای‏رازهای نهان بود. نامه سربستهمی‏خواند و راز نشنیده‏می‏گفت.... این را نیز از مولایش علی(ع) فراگرفتهبود. آگاهی از سرنوشت‏خود و افراد دیگر و با خبر بودن از وقایعی که بعدابه وقوع خواهد پیوست، فتنه‏هایی که بعدا پیش خواهد آمد، تاریخ و نحوهشهادتها و وفاتها و... از علومی بود که امیرمؤمنان، آن را به برخی ازیاران برگزیده خویش که روحی بزرگ و استعدادی بالا و دلی وسیع و ظرفیتیافزون داشتند، آموخته بود. اینان را «اصحاب سر» حضرت امیر می‏دانستند ومیثم هم یکی از این اصحاب بود. (16)
    و در موارد متعددی با استفاده از این موهبت ازحوادثی خبر می‏داد و بعدا آن حادثه به همان صورت، تحقق می‏پذیرفت. (17) به چند نمونه از این پیشگوییها اشاره می‏شود:
    الف - پیشگویی شهادت خویش
    میثم، می‏دانست که چه زمانی و چگونه و به دست چهکسی کشته خواهد شد. قبلا بطور گسترده، این نکته توضیح داده شد.
    ب - خبر مرگ معاویه
    ابو خالد، به صالح، فرزند میثم خبر داد که: روزجمعه‏ای با پدرت در شط فرات به کشتی نشسته بودیم که ناگهان باد سختیمحفوظ بمانید. این باد، «عاصف‏» است و خبر مرگ معاویه را می‏دهد که هم‏اکنون مرد.
    یک هفته بعد، قاصدی از شام آمد. با او ملاقات کردم واخبار را از اوپرسیدم، گفت: مردم در امن و امان به سر می‏برند، معاویه فوت کرده ومردم بافرزندش یزید، بیعت کرده‏اند.گفتم: مرگ معاویه در چه روزی واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته. (18)
    ج - قیام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابنزیاد

    حاکم‏کوفه،
    میثم و مختار و جمعی دیگر را دستگیر و زندانی کرد. میثم تمار به مختارگفت: تو از زندان رها می‏شوی و به‏خونخواهی حسین‏بن علی(ع) قیام خواهی کردو همین شخص را -ابن زیاد - که ما را می‏کشد، خواهی کشت.

    ابن زیاد مختار را از زندان، طلبید تا او را به قتلبرساند که در همیناثنا قاصدی از سوی یزید همراه نامه‏ای فرارسید که در آن نامه، دستور آزادکردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و میثم را به دارآویخت. (19)
    در تاریخ قیام مختار خوانده‏اید که وی عاملانحادثه‏عاشورا را گرفت وبه سزای جنایتشان رساند. ابن‏زیادهم از کسانی بود که گرفتار شد وسربریده‏اش را نزد مختار آوردند
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@


    د - واقعه کربلا
    زنی به نام «جبله مکی‏» نقل می‏کند که از میثم تمارشنیدم که می‏گفت: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در دهم محرم می‏کشند و دشمنان خدا این روزرا مبارک می‏دانند. این واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. این، داستانی استکه مولایم امیرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است کهبر حسین(ع) همه چیز خواهد گریست، حتی حیوانات بیابان و دریا و آسمان وخورشید و ماه و ستارگان و آدمیان و اجنه مؤمن و همه و همه....
    آن گاه میثم گفت: ای جبله! بدان که حسین‏بن علی(ع) سرور شهیدان درقیامت است و یارانش بر شهیدان دیگر برتری دارند. ای جبله! هرگاه به خورشیدنگاه کردی و دیدی که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سیدالشهدا کشتهشده‏است.
    جبله می‏گوید: یک روز از خانه بیرون آمدم. دیدمخورشید بر دیوارهامی‏تابد، همچون پارچه‏های رنگ‏آمیزی شده که به سرخی می زد. صیحه کشیده وگریه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسین‏بن علی(ع) کشته شد!.... (20)
    شهادت، فصل سرخ زندگی
    حمایت از حق، پیامدهایی چون «شهادت‏» هم دارد، ولیبرای حامیان حق،لذتی بالاتر از آن نیست، چرا که عشقشان به ارزشهای متعالی و ماندگار الهی،آنان را از تعلقات دنیوی آزاد ساخته است و برای سعادت ابدی به آسانیحاضرند تا نقد جان را در میدانهای ایثار و فداکاری و مبارزه به خالق جانبفروشند و به لقای او و بهشت جاوید برسند.
    اسلام، عزیزتر از مسلمان است. و اگر مسلمان، عزتیدارد، در سایه ایمانو اسلام است. بنابراین، مسلمان کسی است که در لحظه‏های سرنوشت‏ساز و درهنگام نیاز با بذل مال و جان و هستی، اسلام را یاری کند.
    میثم یکی از این جانبازان راه دین و فداکاران مخلصراه ولایت وحق وعدالت‏بود. جان را هم بر سر حمایت از فضیلتهایی که در وجود علی(ع) و در خطولایت آن حضرت، تجسم یافته بود، فدا کرد. شهادت، میلاد سرخ میثم بود. برگیبود که با خون، رقم بقا بر آن زده شد و کتاب زندگی‏اش پس از مرگ، جاودانگییافت. اینک با هم این اوراق سرخ و خونین را که سندی دیگر بر کمال و برتریو برجستگی میثم تمار است‏بخوانیم:
    با «حبیب‏»
    شهادت در راه خدا آرزوی بزرگ «میثم تمار» و«حبیب‏بن مظاهر» بود. وهردو به این آرزو رسیدند; حبیب، در رکاب حسین(ع) و میثم در مبارزه باطغیان «ابن زیاد».
    روزی، میثم در مجلس «بنی اسد» با حبیب‏بن مظاهرملاقات کرد. مدتی باهمگفتگو کردند. در پایان این دیدار، حبیب‏بن مظاهر گفت: گویا پیر مردخربزه‏فروشی(21) را می‏بینم که در راه دوستی فرزندان و خاندانپیامبر، او را به دار می‏آویزند و بر چوبه دار، شکمش را می‏درند. (اشارهبه شهادت میثم در کوفه)
    میثم هم در پاسخ گفت: من هم گویا مردم سرخ‏رویی رامی‏بینم و می‏شناسم،با دو دسته موی بر سر که برای یاری فرزند دختر پیامبرش قیام می‏کند و کشتهمی‏شود و سرش در کوفه گردانده می‏شود. (اشاره به شهادت حبیب در کربلا) پساز این گفتگو از هم جدا شدند و رفتند.
    اهل آن مجلس، که آن دو را به دروغ متهم می‏کردند،هنوز متفرق نشدهبودند که «رشید هجری‏» یکی از یاران علی‏«ع‏» فرا رسید و سراغ میثم و حبیبرا از آنان گرفت.گفتند: این جا بودند و شنیدیم که چنین و چنان گفتند. گفت: خدا میثم را رحمت کند! فراموش کرد این را هم به گفته‏اش بیفزاید که: «بهآن کس که سربریده حبیب را به کوفه می‏آورد، صد درهم بیشتر داده می‏شود.» و. .. رفت. آنان گفتند: این دیگر از آن دو هم دروغگوتر است! ولی چند روزینگذشت که میثمرا بردار آویخته دیدیم و سر حبیب را هم پس از کشتنش آوردندو هرچه را که آن دو گفته بودند به همان صورت اتفاق افتاد
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@

    به دنبال «حسین‏»(ع)

    میثم، خبر حرکت امام حسین(ع) را به طرف مکه شنید
    . در همان سال، تصمیمگرفت که به قصد حج عمره روی به مکه بنهد. در مکه به دیدار امام حسین(ع) موفق نشد. پس از حج‏به مدینه رفت. در دیداری که با «ام سلمه‏» - همسرپیامبر - داشت، خود را معرفی کرد. ام سلمه گفت: پیامبر، بارها تو را یادمی‏کرد و در دل شبها، سفارش تو را به علی(ع) می‏نمود. میثم از ام‏سلمه،حسین‏بن علی را پرسید. ام‏سلمه گفت: به اطراف مدینه رفته است، او نیزهمواره تو را یاد می‏کرد. میثم گفت: من نیز همواره به یاد آن بزرگوارهستم. امروز موفق به دیدار او نشدم. به او بگو که دوست داشتم بر او سلامبگویم. من بر می‏گردم و به خواست‏خدا یکدیگر را نزد پروردگار، دیدارخواهیم کرد. (اشاره به شهادت قریب الوقوع امام حسین(ع) بود، زیرا بیست روزپس از این سخن بود که امام حسین(ع) به شهادت رسید.)
    آن گاه ام‏سلمه با عطری محاسن میثم را معطر ساخت. میثم گفت: به زودیریشم با خون، رنگین خواهد شد. ام‏سلمه: چه کسی این خبر را به تو داده است؟
    میثم: مولا و سرور من!
    ام‏سلمه، در حالی که از اندوه، بغض گلویش را گرفتهبود، گریست و گفت: علی(ع) فقط مولای تو نیست، بلکه سرور من و سالار همه مسلمانان است. آن گاهام‏سلمه از او خداحافظی کرد. (23)

    دستگیر شدن میثم


    میثم در کوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعی‏اش
    موقعیت او را ازهرجهت، حساس کرده بود. از سفر حج‏به سوی کوفه برمی‏گشت که «ابن زیاد» دستور دستگیری او را قبل از رسیدن به شهر، صادر کرد. این در حالی بود کهمسلم‏بن عقیل در کوفه به شهادت رسیده و تشنج و اضطراب، کوفه را فراگرفته وشیعیان سرشناس و چهره‏های برجسته هوادار اهل‏بیت، تحت تعقیب یا در زندانبودند و زمینه برای اعتراضها و شورشها فراهم بود.
    «عریف‏» به همراه صد نفر از ماموران، برنامهدستگیری میثم را قبل ازورودش به کوفه، تدارک دیدند. ابن‏زیاد او را تهدید کرده بود که اگر میثمرا دستگیر نکند، خودش به قتل خواهد رسید. عریف به «حیره‏» آمد و باهمراهانش در انتظار رسیدن میثم بود. میثم را در همان جا، پیش از آن کهپایش به خانه برسد گرفتند. میثم به ماموران حوادث آینده و چگونگی شهادتخویش را بازگو کرد.
    میثم گرچه در آن روز، پیرمردی سالخورده بود که براستخوانهایش جز پوستی باقی نمانده بود(24) واز نظر جسمی، تحلیل رفته بود، لیکن از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحی واراده استوار و زبان گویا و فصیح و ایمان راسخ در حدی بود که ابن‏زیاد را،با آن همه قدرت و مامور به وحشت افکنده بود; به همین جهت هم برای بازداشتاین پیرمرد جواندل و توانمند، صد مامور را گسیل ساخته بود.
    ماموران، میثم را به کوفه وارد کردند. بهعبیدالله‏بن زیاد خبر دادندکه میثم اسیر و گرفتار شده است. در معرفی میثم به ابن‏زیاد گفتند که: اواز نزدیکترین و برگزیده‏ترین یاران ابوتراب، علی(ع) است.
    ابن زیاد گفت: وای بر شما! کار این مرد عجمی به اینجا رسیده است؟! بیاوریدش...! میثم را از بازداشتگاه به حضور والی کوفهآوردند.
    ابن زیاد، برای آزمودن روحیه میثم و گفتگو با اوپرسید: -پروردگارت در کجاست؟
    - در کمین ستمگران ... که تو یکی از آنانی.
    - با این که عجم هستی با من این گونه سخن می‏گویی؟! به من خبر داده‏اند که تو با «ابوتراب‏» بسیار نزدیک بوده‏ای!
    - آری، درست گفته‏اند.
    - باید از علی تبری بجویی و با ابراز تنفر از او،او را به زشتی یاد کنی وگرنه دستها و پاهایت را بریده و بر دار می‏آویزمت.
    میثم در مقابل این تهدید گفت: علی(ع) به من خبرداده است که مرا به دار می‏آویزی.
    ابن زیاد برای جبران این وضع نامطلوب که پیش آمدهبود، گفت: وای بر تو! با سخنان علی درخواهم افتاد. (عمل بر خلاف آنپیشگویی).
    میثم گفت: چگونه؟ در حالی که این خبر را علی -علیهالسلام از پیامبر واو از جبرئیل و جبرئیل هم از طرف خدا بیان کرده است. به خدا سوگند! ازمکانی هم که در آن به دار آویخته می‏شوم به خوبی آگاهم که در کجای کوفهاست و من نخستین مسلمانی هستم که در راه اسلام بر دهانم لجام زده خواهدشد.
    ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: بهخدا قسم! دست وپایت را قطع کرده و زبانت را رها می‏گذارم تا دروغ مولایت و دروغ تو آشکارشود. و همان دم دستور داد که دست و پایش را قطع کنند و بر دارش آویزند. (25)
    و آن چنان که خواهیم دید، ابن زیاد نتوانست زبانمیثم را رها و گویا ببیند، و به قطع آن هم دستور داد.
    بر فراز دار
    برای مردان خدا فراز دار، سکوی رفیع و افراشته‏ایبرای معراج است.
    به دار آویختن فرزانگان و غیورمردان به همان اندازهکه برای قدرتهایخودکامه باطل، دلیل ضعف و هراس از آشکار شدن حق و تابش نور فضیلت و راستیاست; برای شهیدان مصلوب، سرمایه عزت و سند افتخار است. میثم را به جرمحقگویی و حمایت از خط راستین علوی و سازش نکردن با سلطه جبارانه یزیدی بهطرف چوبه دار بردند.
    میثم را به دار آویختند. میثم مرگ را به چیزینمی‏گرفت و چنان عادی وبی‏اعتنا، آن را تلقی می‏کرد که بر خشم دشمن می‏افزود. میثم تمار بر فرازدار با صدایی رسا مردم را برای شنیدن حقایق اسلام و احادیث‏سری علی(ع) فرامی‏خواند. (26) میثم می‏گفت: هرکس می‏خواهد حدیث مکنون وارزشمند علی(ع) را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را ازحوادث آینده تا پایان جهان، خبر می‏دهم. مردم مشتاق، پیرامون او جمعمی‏شدند. میثم از فراز منبر «دار» برای انبوه جمعیت، سخن می‏گفت. فضایل وشایستگیهای اهل‏بیت پیامبر و دودمان علی(ع) را بازگو می‏کرد و خیانتها وفسادهای بنی‏امیه را فاش می‏ساخت.
    بیان حقایق و افشاگریهای میثم، در آن آخرینلحظه‏های حیات و از بالایدار، چنان مؤثر و تکان‏دهنده بود که به «ابن‏زیاد» خبر دادند: این بنده،شما را رسوا کرد. گفت: به دهانش لجام بزنید. و میثم، اولین کسی بود که درراه اسلام بر دهانش لجام زده شد. (27)
    پس از آن، زبان حقگوی او را، که به صراحت روز و بهبرندگی شمشیر بود،بریدند. آن کس که مامور بریدن زبانش بود، به میثم گفت: هرچه می‏خواهی بگو! امیر فرمان داده است که زبانت را قطع کنم. میثم گفت: فرزند زن تبهکار-عبیدالله‏بن زیاد - خیال کرده است که می‏تواند من و مولایم را دروغگومعرفی کند! این است زبان من.
    و آن مزدور، زبان میثم را از کامش برآورد.... (28)
    میثم به همان حالت‏بود، تا این که فردایش، از بینی ودهان او خون غلیظمی‏آمد و بدین صورت، طبق آن پیشگویی، موی سفید صورتش با خون سرخ، رنگینشد.
    روز سوم، مردی نزدیک میثم آمد و با نیزه به اواشاره کرد و گفت: به خداقسم می‏دانم که اهل عبادت بودی و شبها را به مناجات به‏سرمی‏بردی. آن گاهبا نیزه، چنان ضربتی بر پهلو یا شکم میثم فرود آورد که پیکرش دریده شد وجان پاک آن اسوه صبر و مقاومت و رشادت به افلاک شتافت و میثم با روح بلندشمعراجی والاتر را آغاز کرد; که هم‏اکنون هم، آن طیران معنوی ادامه دارد وبا هر درودی که از سوی خداجویان پاکدل و وارسته، نثار آن شهید راه فضیلتمی گردد، مقام و رتبه‏اش در فردوس اعلا و نزد پروردگار، بالاتر می‏رود


    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : @@ زندگی نامه میثم تمار @@


    مزار شهید
    مدتی پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر
    داربود. ابن زیاد برایاهانت‏بیشتر به میثم اجازه نداد که بدن‏مقدس او را فرود آورده و به خاکبسپارند; به علاوه می‏خواست‏با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشتری ازمردم‏بگیرد و به آنان بفهماند که سزای مدافعان و پیروان‏علی(ع) چنین است،ولی غافل از آن بود که شهید، حتی پس از شهادتش هم، راه نشان می‏دهد، الهاممی‏بخشد، امید می‏آفریند و مایه ترس و تزلزل حکومتهای جور و ستم است.
    هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد که از همکاران او وخرمافروش بودند،این صحنه را نتوانستند تحمل کنند که میثم شهید، همچنان بالای دار بماند; با هم، هم‏پیمان شدند تا پیکر شهید را برداشته و به خاک بسپارند. برایغافل ساختن مامورانی که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبیریاندیشیدند و نقشه را به این صورت عملی ساختند که: شبانه در نزدیکیهای آنمحل، آتشی افروختند و تعدادی از آنان بر سر آن آتش ایستادند. نگهبانان، برای گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالیکه چند نفر دیگر ازدوستان شهید، برای نجات پیکر مقدس «میثم‏» از آتش دور شده بودند. طبیعتا،ماموران که در روشنایی آتش ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریک محل دار رانمی‏دید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردندو آن طرفتر در محل برکه آبی که خشک شده بود دفن نمودند. صبح شد. ماموران جنازه را بر دار ندیدند; خبر به«ابن‏زیاد» رسید. ابنزیاد می‏دانست که مدفن او مزار هواداران علی(ع) خواهد شد. از این رو جمعانبوهی را برای یافتن جنازه میثم، مامور تفتیش و جستجوی وسیع منطقه ساخت،ولی آنان هرچه گشتند، اثری از جنازه نیافتند و مایوس گشتند. (29) اینک مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستادهاست. گواه پیروزی حق وشاهد رسوایی و نابودی باطل است. در سرزمین عراق در محلی میان نجف اشرف وکوفه، بارگاهی است که مدفن «میثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام میثم بهعنوان یار و مصاحب علی - علیه السلام نوشته شده است. «میثم‏» یکپارچه تلاش و اشتیاق بود. در راهتثبیت‏حق و روشن نگاهداشتنمشعل حق و ارزشهای اصیلی که به خاموشی می‏گرایید، جان بر کف و شهادت‏طلببود. او با وارستگی و ایمانی استوار و جهادی پایدار، رهروی راستین در مسیرحق بود; مجاهدی سرشار از اخلاص و تجسمی والا از عقیده و جهاد بود. سزاوار است که جویندگان حق و پویندگان راه پاکی کهمیثم به انجامرسانید، به آن یگانه اقتدا کنند و در اندیشه و کردار و در فکر و عمل، گام،جای گام او بگذارند.که او «اسوه‏» بود. و پیروی از اسوه‏های کمال، وظیفه کمال جویان است. شهیدان، اینگونه در تداوم راهشان توسط پیروانوفادار، به حیات جاوید می‏رسند. سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «میثم تمار»، که هنوزهم چراغی روشن بر سر راه انسانیت است، نور می‏دهد و «راه‏» می‏نماید. «پایان‏»
    منابع تحقیق
    1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیست جلد، چاپاول، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت. 2. الامین، سید محسن، اعیان الشیعه، ده جلد،دارالتعارف، بیروت 1403ق. 3. ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه،داراحیاء التراث العربی، بیروت 1328ق. 4. قمی، شیخ عباس، منتهی ال‏آمال، انتشاراتجاویدان، تهران. 5. ، نفس المهموم، ترجمه شعرانی، کتابفروشیاسلامیه، تهران 1374. 6. ، سفینة البحار، انتشارات فراهانی. 7. مفید، ابو عبدالله محمدبن نعمان، ارشاد،کنگرهشیخ مفید، قم‏1413ق. 8. کشی، رجال، انتشارات دانشگاه مشهد، مشهد. 9. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء،بیروت 1403ق.
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi