صفحه 1 از 31 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 302

موضوع: بحر المعارف (جلد دوم )

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض بحر المعارف (جلد دوم )


    بحر المعارف (جلد دوم )
    نويسنده : عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
    >فصل 46: در آداب مريد
    <فصل 47 : آداب مريد قبل از رسيدن به خدمت شيخ و بعد از آن
    >فصل 48: فضيلت علم شريعت
    >فصل 49: علم ظاهر و علم باطن
    >فصل 50: هدف خلقت ، معرفت حق و اتصال به حضرت اوست
    >فصل 51: حجابهاى نورانى و ظلمانى ميان بنده و خداوند
    >فصل 52: توضيحى ديگر درباره حجب
    >فصل 53: نكوهش دنيا و غفلت از خداى متعال
    >فصل 54: همت بلند و عزم بر سلوك
    >فصل 55: منازلى كه آدمى سير نموده است
    >فصل 56: معرفت نفس و مراتب آن
    >فصل 57: حقيقت معرفت و اقسام آن
    >فصل 58: فضيلت علم معرفت و درجات آن
    >فصل 59: شرافت علم الهى بر ساير علوم
    >فصل 60: وجود و مراتب آن
    >فصل 61: دشمنى دنيا مورث محبت خداست
    >فصل 62: راه وصول و تقرب به حق تعالى
    >فصل 63: تذكر مجدد راجع به موضوع كتاب
    >فصل 64: نبوت و ولايت مطلقه و مقيده
    >فصل 65: تعيين مقام شخص نبى و ولى مطلق و مقيد
    >فصل 66: رسالت ، عزم ، ولايت
    >فصل 67: تكامل تدريجى نبوت و ولايت ؛ و وحدت ولى در هر عصر
    >فصل 68: معانى وحى ، الهام ، حديث قدسى و حديث نبوى
    >فصل 69: ظهور باطن ولايت در عصر حضرت مهدى عليه السلام
    >فصل 70: مقام و مرتبه انسان كامل
    >فصل 71: وحدت حقيقت امير مؤمنان با پيامبر صلى الله عليهما و آلهما
    >فصل 72: در افضليت ائمه از ساير پيامبران عليهم السلام
    >فصل 73: منكر فضل امام عليه السلام كافر است
    >فصل 74: فضايل امامان عليهم السلام در لسان اخبار
    >فصل 75: حديث امير مؤمنان عليه السلام در معرفت حضرتش به نورانيت
    >فصل 76: علت احاطه علم امامان عليهم السلام به جميع حوادث
    >فصل 77: احاطه علمى امامان عليهم السلام در اخبار
    >فصل 78: حضور ائمه عليهم السلام بر بالين محتضر
    >فصل 79: ادامه بحث گذشته
    >فصل 80: تحقيق در تنزيه و تشبيه
    >فصل 81: ائمه عليهم السلام عالم جبروت و عالم امرند
    >فصل 82: حديث غمامه
    >فصل 83: وصف امام از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام
    >فصل 84: خطبه البيان و اصول توجيه آن
    >فصل 85: انسان كامل مظهر اسماء و صفات الهى است
    >فصل 86: تفويض امور تكوينى و تشريعى به مقام ولايت
    >فصل 87: تفويض امور قيامت به امير مؤمنان عليه السلام



    امضاء

  2. تشكر

    parsa (20-07-2010)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    صفحات 627- 630 - 635 كتاب خراب است
    بحر المعارف (جلد دوم )
    مؤ لف : عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
    فصل 46: در آداب مريد
    بدانكه مريد نيز بايد به اوصاف مريدى آراسته بود و به شرايط آداب ارادت قيام نمايد تا نور على نور باشد و فضل حق نيز قرين جهد ايشان گردد، كه اصل معاملات اينست : ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم . (1)
    و اما دليل بر ارادت ، فقوله تعالى ، فان اتبعتنى فلا تسئلنى عن شىء حتى احدث لك منه ذكرا. (2)
    قال النبى صلى الله عليه و آله : عليكم بالسمع و الطاعة و ان كان عبدا حبشيا. (3)
    و حديث : احسن ظنك و لو بحجر فيطرح الله فيه سره فتاءخذ منه نصيبك (4)
    را كه گذشت متذكر باش .

    پس بايد كه هيچ كس به غرور شيطان و عشوه نفس مغرور نشود و بر عقل و علم خويشتن اعتماد نكند و با كسى نيز در مقام بدى و سوء ظن درنيايد.

    در (( مقصد الاقصى )) گفته است كه : (( علامت اين كه سالك به خداى رسيده است صلح است با همه كس . بايد كه با خلق عالم به يك بار صلح كند و از اعتراض و انكار آزاد آيد و هيچكس را دشمن ندارد بلكه همه كس ‍ را دوست دارد. اى درويش هر كس از ما در محله اى آمدند و به اسمى منسوب گرديدند، يكى را حنفى و يكى را شافعى و يكى را ترسا و يكى را جهود و يكى را مسلمان نام نهاده اند. جمله را چون خود عاجز و بيچاره بيند و طالب خداى شناسد. )) (5)

    و نيز گفته است كه : (( انسان كامل (آزاد) آنست كه او را هشت چيز به كمال باشد: اقوال نيك و افعال نيك و اخلاق نيك و معارف (نيك ) و ترك و عزلت و قناعت و فراغت . هركه اين هشت چيز را به كمال رساند كامل آزاد است ، و هر كه چهار اول را دارد و چهار آخر را ندارد بالغ است اما حر نيست ، و هر كه هر هشت را دارد كامل (و) آزاد است و بالغ و حر است . چون كامل آزاد را دانستى اكنون بدان كه كاملان آزاد دو طايفه اند: چون ترك مال و جاه كردند و ترك شيخى و پيشوايى هم كردند آزاد و فارغ شدند دو شاخ پيدا آمد: (بعضى بعد از ترك ، عزلت و قناعت و خمول اختيار كردند) و بعضى بعد از ترك ، رضا و تسليم و نظاره كردن را اختيار نموده اند، و مقصود جمله آزادى و فراغت بود. و بعضى گفته اند كه آزادى و فراغت در ترك و عزلت و قناعت و خمول است . و بعضى گفته اند كه آزادى و فراغت در (ترك ) و رضا و تسليم و نظاره كردن است . و اين دو طايفه هنوز در عالم هستند و هر يك به كار خود مشغولند، و اين بيچاره مدتهاى مديد در ترك و عزلت و قناعت و خمول بودم (و مدتها در رضا و تسليم و نظاره كردن بودم ) و حال در اينم و مرا يقين نشد كه كدام شاخ بهتر است و هيچ طرف را ترجيح نتوانستم كرد، و امروز كه اين را مى نويسم هم ترجيح نكردم از جهت آن كه در هر طرف فوايد بسيار و آفات بسيار مى باشد. )) (6)
    اى عزيز! از اين بيان معلوم شد كه مريد دست ارادت به آزاد و فارغ مى دهد و بايد حسن ظن و حسن نيت به همه كس خصوص به شيخ داشته باشد.
    اى عزيز! اول منزل طالبان درگاه اله ، ارادت است . تا طالب صادق ، اول مريد نبود در زمين طلب او هيچ تخم كاشته نشود. و چون تخم ارادت در زمين دل مريد ريخته شود و در مقام مريدى به خدمت شيخ كاملى شرف يافت شيخ از آن مريد بيعت بايد بگيرد كه ارادت مريد بدون بيعت درست نبود: ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤ تيه اجرا عظيما. (7)
    و بعضى گفته اند كه بايد شيخ خرقه اى به مريد بدهد. و مراد از خرقه پاره جامه يا تاجى يا خرقه ارادت باشد. بعضى گفته اند كه از زمان سلطان المشايخ فتوا بر اين قرار گرفته است كه بى بيعت ، ارادت درست نباشد. و بعضى گفته اند كه چون مريد سر ارادت به پاى شيخ مى گذارد بايد كه شيخ سه موى از طرف راست و دو موى از طرف چپ و يك موى از پيشانى مريد با مقراض بگيرد. پس اول (( ذوق )) است بعد (( يافت )) كه وصول است كه تعبير از اين به سير الى الله مى نمايند، چون (( يافت )) دست بهم داد (( ذوق )) نمى ماند، و ثالثا (( يافت )) نيز نمى ماند، و اين مقام رجوع و دعوت خلق است .
    اى عزيز! به نظر اهل الله آن داعيه طلب بى اختيار ايشان كه در كسى ظهور كند و پديد آيد بهتر است ، چه اگر به اختيار ايشان در كسى داعيه طلب ظهور كند آن اختيار ايشان در محل خطر بود و نفى آن اختيار در باطن بر ايشان لازم است تا بى اختيار ايشان از غيب چه پديد آيد. و مبتديان سلوك و اهل طلب را نزد حق تعالى و نزد اهل الله تعظيم و حرمت است : يا داود، اذا رايت لى طالبا فكن له خادما. (8)
    ظهور داعيه غيبى ، دولت بزرگ است ، زيرا كه حق تعالى تا به صفت ارادت به روح بنده تجلى نكند عكس نور اراده الهى بر دل بنده پديد نيايد و طالب حق تعالى و طالب دوستان وى نگردد. (( جوينده از آن نه اى كه جوياى تو نيست )) .
    شيخ ابوالحسن خرقانى گفته است كه : (( هر كه او را خواست ما را خواست )) . پس اى عزيز چون تخم ارادتى كه در دل اوفتاد او را غنيمت بزرگ بدان ، زيرا كه گفته اند:
    دامن دولت جاويد و گريبان مراد
    حيف باشد كه بگيرند و دگر بگذارند
    پس آن مهمان غيبى را عزيز شمرد و او را غذاى مناسب حوصله او دهد و آن غذا را به حقيقت جز در پستان ولايت مشايخ نيابد، پس به طلب شيخ كامل يا كسى كه او را شيخ كامل اجازه ارشاد داده باشد برخيزد، اگر در مشرق نشان دهند و اگر در مغرب به خدمت او برسد و تسليم تصرفات او شود. و اگر به خدمت بزرگى رسد و نفس او بوالعجبى نمايد و بهانه گيرد كه اين شيخ كامل است يا نه ، اشاره
    عليكم بالسمع و الطاعة را كار فرمايد و يقين داند كه اگر در تصرف بنده حبشى باشد او را به از آن كه در تصرف خود باشد. و مشايخ از اينجا گفته اند كه : (( اگر در تصرف گربه باشى به از آن كه در تصرف خود باشى )) .
    به عشق گربه ار چون شير باشى
    از آن بهتر كه با خود سير باشى
    نظامى


    امضاء

  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )


    مشو چون سگ به خواب و خورد خورسند
    اگر چه گربه باشد دل در او بند
    طبايع جز كشش كارى ندارند
    حكيمان اين كشش را عشق خوانند
    مولانا
    چون كه با شيخى تو دور از زشتى اى
    روز و شب سيارى و در كشتى اى
    در پناه جان جان بخشى قوى
    كشتى اندر خفته اى ره مى روى
    مگسل از پيغامبر ايام خويش
    تكيه كم كن بر فن و بر كام خويش
    گرچه شيرى چون روى ره بى دليل
    همچو روبه در ضلالى و ذليل
    هين مپر الا كه با پرهاى شيخ
    تا ببينى عون و لشگرهاى شيخ
    يك زمانى موج لطفش بال تست
    آتش قهرش دمى حمال تست
    قهر او را ضد لطفش كم نگر
    اتحاد هر دو بين اندر اثر
    يك زمان چون خاك سبزت مى كند
    يك زمان پر باد و گبزت مى كند
    جسم عارف را دهد وصف جماد
    تا برو رويد گل و نسرين شاد
    مغز را خالى كن از انكار يار
    تا كه ريحان يابد از گلزار يار
    تا بيابى بوى خلد از يار من
    چون محمد بوى رحمن از يمن
    در صف معراجيان گر بيستى
    چون براقت بركشاند نيستى
    كوه و دريا را سمش مس مى كند
    تا جهان حس را پس ‍ مى كند
    پا بكش در كشتى و مى رو روان
    چون سوى معشوق جان جان روان
    دست نى و پاى نى رو تا قدم
    آن چنان كه تاخت جانها از عدم (9)

    و بايد كه هر چه پايبند او باشد و مانع او آيد از خدمت مشايخ جمله را به قوت بازوى ارادت بر يكديگر گسلد و به هيچ عذر مقيد نشود تا ازين دولت محروم نماند، كه محرومى اين دولت را هر دو جهان جبر نكند.
    به هر چه از دوست و امانى چه زشت آن نقش چه زيبا
    به هر چه از يار و امانى چه جابلقا چه جابلسا و به حقيقت تا مريد از جان خود سير نشود و از جان و تن برنخيزد و به گرم روى هر بند كه دارد و در پيش آيد بر هم نشكند مرد اين حديث نباشد.
    سير آمده اى ز خويشتن مى بايد
    برخاسته اى ز جان و تن مى بايد در هر قدمى هزار بند افزون است
    زين گرم روى بند شكن مى بايد خواجه
    هر كس از كوى تو اى شوخ ستمگر گذرد
    شرط اول قدم آن است كه از سر گذرد هر آن چه مريد صادق در اين راه برهم زند و براندازد و دربازد حق تعالى به مقتضاى و لنجزينهم احسن الذى كانوا يعملون (10)
    به هزار چندان مجازى و مكافى بود در دنيا و آخرت ، و آن جمع را از خويشان و اقارب كه ترك كرده باشد و دلهاى ايشان را به مفارقت خويش مجروح كرده هر كسى را حق تعالى درجتى و منزلتى و ثوابى كرامت كند كه جابر شكستگى هاى ايشان باشد، چه يك صفت از صفات حق تعالى جباريت است ، و يك معنى جبار شكسته بندى است . و ميگويد كه : اى بيچاره هرچه در طلب خداوندى من بر هم شكنى من به كرم خداوندى خود درست كنم ، و هر دل كه از بهر من خسته كنى از خداوندى خويش ديت آن بدهم .
    جبرئيل اين جا اگر زحمت دهد خونش بريز
    خونبهاى جبرئيل از گنج رحمت او دهد قال الله تعالى : و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الارض مراغما كثيرا وسعة (11) ، و قال تعالى : قل ان كان اباوكم و ابناؤ كم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره و الله لا يهدى القوم الفاسقين . (12)
    خداى متعال فرموده : (( و هر كس در راه خدا مهاجرت كند، در زمين راه و پناهگاه و گشايشى خواهد يافت )) . و فرموده : (اى پيامبر) بگو اگر پدران ، پسران ، برادران ، همسران ، خويشان ، اموالى كه به چنگ آورده ايد، تجارتى كه از كسادى آن بيم داريد و مسكنهايى كه مورد پسند شماست نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است پس منتظر باشيد تا امر خدا (عذاب ) فرا رسد، و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمى كند )) .
    و خواهى دانست بعد از اين ان شاء الله كه جهاد اكبر جهاد نفس اماره است ، پس دراين جهاد اكبر مهاجرت از آن چه مذكور شد اولى است ، و مادام كه اين كس خود را به تصرف شيخ كاملى درنياورده است در شرك خفى است .
    و فى كتاب زهد النبى صلى الله عليه و آله للصدوق - رحمه الله (13) - عن النبى صلى الله عليه و آله انه كان يقول : آه شوقا الى اخوانى من بعدى . فقال ابوذر - رحمه الله -: يارسول الله السنا اخوانك ؟ قال : لا، و انتم اصحابى ، و اخوانى يجيئون من بعدى ، شانهم شان الانبياء، قوم يفرون من الاباء و الامهات و من الاخوة و الاخوات و من القرابات كلهم ابتغاء مرضاة الله يتركون المال ، و يذلون انفسهم بالتواضع لله تعالى ، لا يرغبون فى الشهوات و فضول الدنيا، و يجتمعون فى بيت من بيوت الله كانهم غرباء تريهم محزونين لخوف النار و حب الجنة ، فمن يعلم قدرهم عند الله ؟ ليس ‍ بينهم قرابة و لا مال يعطون بها، و بعضهم لبعض اشفق من الابن على الوالد و الوالدعلى الولد و من الاخ على الاخ - هاه شوقا اليهم - و يفرغون انفسهم من كد الدنيا و نعيمها بنجاة انفسهم من عذاب الابد و دخول الجنة لمرضاة الله تعالى . و اعلم يا اباذر ان للواحد منهم اجر سبعين بدريا، و واحد منهم اكرم على الله من كل شى ء خلق الله عزوجل على وجه الارض . (14)



    امضاء

  6. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    و در كتاب (( زهد النبى )) صدوق (ره ) از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه مى فرمود: آه ، چقدر به ديدار برادرانم مشتاقم ! ابوذر (ره ) گفت : اى رسول خدا، مگر ما برادران شما نيستيم ؟ فرمود: نه ، شما اصحاب منيد، برادران من بعد از من مى آيند، شان آنان شان انبياست ، گروهى هستند كه در طلب رضاى خداوند از پدران ، مادران ، برادران ، خواهران و خويشان همگى مى گريزند، دست از مال مى كشند، خود را با تواضع براى خدا خوار و ذليل مى سازند. در خواهشهاى نفسانى و فضول دنيا رغبت نمى ورزند، در يكى از خانه هاى خدا گرد مى آيند گويا همگى غريب اند، آنان را مى بينى كه از بيم آتش و دوستى بهشت اندوهگين اند، كيست كه قدر و منزلت آنان رانزد خدا بداند؟ نه رابطه خويشى با يكديگر دارند، و نه مالى كه به هم دهند، و با اين حال به يكديگر از پسر به پدر و پدر به پسر و برادر به برادر مهربانترند - آه ، چقدر مشتاق آنهايم -، با نجات خود از عذاب هميشگى و دخول در بهشت به رضاى خدا خود را از زحمت دنيا و نعمت هاى آن رهانيده اند. اى اباذر بدان كه هر كدامشان را پاداش هفتاد كس از شركت كنندگان در جنگ بدر است ، و هر كدامشان نزد خداوند از آن چه در روى زمين آفريده گرامى تر است .
    و فى (( شرح نهج البلاغه )) عن الرسول صلى الله عليه و آله : المهاجر من هاجر ما حرم الله عليه . (15)
    و عن النبى صلى الله عليه و آله موت الغريب شهادة . (16)

    و در (( شهر نهج البلاغه )) از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است كه : (( مهاجر كسى است كه از آن چه خداوند بر او حرام فرموده مهاجرت نمايد )) .
    و نيز از آن حضرت روايت است كه : (( مرگ كسى كه در غربت بميرد شهادت است )) .
    و المراد بهذا السفر المهاجرة من الاوطان ، و قطع العلايق ، و السياحة و هى سنة عيسى عليه السلام و لذلك يجمع و يحشر معه كما فى الحديث . قال الله تعالى : و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله . (17) و فى الحديث النبوى صلى الله عليه و آله : طوبى للغرباء. (18) و عنه صلى الله عليه و آله : طلب الحق غربة . (19)
    و الانفراد بالصفة الكمالية عن الاقران هو الاغتراب ، و لهذا قيل : الاغتراب اسم يشار به الى الانفراد عن الاكفاء. قال الله عزوجل : يا ايها الذين آمنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم الى الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة فما متاع الحيوة الدنيا فى الاخرة الا قليل . (20)

    مراد از اين سفر، مهاجرت از وطن ها و قطع وابستگى ها و سياحت كه روش ‍ عيسى عليه السلام بوده است مى باشد، از اين رو با آن حضرت جمع و محشور مى گردد چنان كه در حديث وارد است ، خداى متعال فرموده : (( و هر كس از خانه اش براى مهاجرت به سوى خدا بيرون شود، سپس مرگ گريبانگيرش شود همانا پاداش او بر خداست )) . و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله است كه : (( خوشا به حال غريبان )) . و نيز: (( در جستجوى حق رفتن غربت است . )) و با داشتن صفت كمال ، از اقران خود ممتاز بودن همان غربت و دورى است ، از اين رو گفته اند: (( اغتراب (دورى از وطن ) اسمى است كه بدان به ممتاز بودن و يگانه شدن از همرديفان اشاره مى گردد )) . خداى بزرگ فرموده : (( اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما را چه مى شود كه وقتى به شما گفته مى شود: (براى جهاد) در راه خدا كوچ كنيد در زمين ميخكوب مى شويد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دلخوش ‍ گشته ايد! و حال آن كه زندگى دنيا در برابر آخرت اندكى بيش نيست )) .
    و قرآن ، نازل بر جميع ناس است الى يوم القيامة پس ما نيز مخاطب به اين خطابات و معاتب به اين عتابات مى باشيم . و در اول (( تفسير صافى )) حديثى از معصوم عليه السلام روايت كرده است كه هر جا كه معنى آيه قرآنى راه دارد آن جا جارى سازيد و جمود بر لفظ و مورد آيه منماييد. (21) و حق تعالى در آيات بسيار امر به جهاد و ترغيب به آن فرموده ، اگر اصحاب پيغمبر مامور به جهاد اعداء خارجه بودند ما مكلف به جهاد اعداء خارجه و باطنه هر دو مى باشيم كه نفس و شيطان است و حال آن كه پيغمبر فرموده است كه : اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك . (22) و قال تعالى : انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا باموالكم و انفسكم فى سبيل الله ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون . (23) قيل : اى شبابا و شيوخا: و قيل : اى نشاطا و غير نشاط. و قيل : اى ركبانا و مشاة . و قيل : اى ذوى عيال و غير ذوى عيال . و قيل اى اصحاء و مرضاء. و قيل : اى مسرعين و غير مسرعين . الصحيح انهما شاملان لجميع ذلك . و مقصود از آيه كريمه آن است كه در اين راه عذر مسموع نيست . پس آيه شريفه شامل جميع حالات باشد، يعنى خروج به سوى راه خدا را هيچ چيز مانع نيست . (( اژدها شو چو اژدها ديدى )) .
    ... (( دشمن ترين دشمنانت همان نفس توست كه ميان دو پهلويت است . )) و خداى متعال فرموده : (( (براى جنگ با كافران ) سبكبار و گرانبار بكوچيد، و با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنيد، كه اين براى شما بهتر است اگر بدانيد. )) گفته اند: (سبكبار و گرانبار) يعنى جوان باشيد يا پير. و گفته اند: يعنى با نشاط و بى نشاط. و گفته اند: يعنى سواره و پياده . و گفته اند: يعنى عيالمند و بى عيال . و گفته اند: يعنى سالم باشيد يا بيمار. و گفته اند: يعنى شتابان و بى شتاب . و نظريه درست آن است كه اين دو لفظ شامل همه اين ها هست (و اختصاص به هيچ كدام ندارد).



    امضاء

  7. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    و فى (( المكاتيب )) عن النبى صلى الله عليه و آله : خيرالنساء و الرجال بعد المائتين الخفيف الجاه الذى لا اهل له و لا ولد. (24)
    و در (( مكاتيب )) از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه : بهترين زنان و مردان بعد از سال دويست ، كسى است كه چندان سرشناس نبوده و اهل و فرزندى ندارد.
    و فى (( مصباح الشريعة )) قال الصادق عليه السلام : لان حق الوالدين مشتق من حق الله تعالى اذا كانا على منهاج الدين و السنة و لا يكونان يمنعان الولد من طاعة الله الى معصيته ، و من اليقين الى الشك ، و من الزهد الى الدنيا، و لا يدعوانه الى خلاف ذلك ؛ فاذا كانا كذلك فمعصيتهما طاعة ، و طاعتهما معصية . (25)
    و در (( مصباح الشريعة )) امام صادق عليه السلام فرموده : ... زيرا حق پدر و مادر از خداى متعال سرچشمه مى گيرد آن گاه كه در راه دين و سنت بوده و براى فرزند ممانعت ايجاد نكنند تا از اطاعت خدا به معصيت او، و از يقين به شك و از زهد به دنيا بگرايد، و به خلاف اين امر فرا نخوانند؛ و اگر چنين شدند سرپيچى از آنان اطاعت ، و اطاعت از آنان معصيت به شمار آيد.
    و فى (( الغوالى )) ان الاسلام بدى غريبا و سيعود غريبا كما بدى ، طوبى للغرباء. قيل : و ما الغرباء؟ قال : النزاع من القبائل . (26) قيل : يراد بهم من انتزع من قبيلتهم بحيث يكون قد خالف آباءه و اعمامه فى افعالهم و اقوالهم و احوالهم و اخلاقهم ، و نزع منهم نفسه بالاتصاف بالاعمال الصالحة و الاخلاق المرضية ، فلم يتابعهم فى افعالهم و اقوالهم .
    و در (( غوالى )) روايت است كه : (( اسلام غريب آغاز شد، و به زودى مانند اول غريب خواهد گشت ، خوشا به حال غريبان . عرض شد: غريبان كيانند؟ فرمود: آنان كه خود را از قبايل و وابستگان بريده اند )) . گفته اند: منظور كسى است كه از قبيله خويش بريده ، به گونه اى كه با پدران و عموهاى خود در كردار و گفتار و حالات و اخلاقشان مخالفت ورزيده ، و خود را با اتصاف به اعمال شايسته و خويهاى پسنديده از آنان جدا ساخته پس در كردار و گفتارشان ازآنان پيروى نكرده است .
    و فى (( الغوالى )) و فى الحديث : ان الله يحب الاغتراب فى طلب الرزق . (27) پس اغتراب از براى رزق معنوى كه غذاى روح است و سعادت دارين بر آن موقوف است ، به طريق اولى مطلوب و محبوب خدا باشد.
    و فى كتاب (( اخبار الزمان )) لعلى بن الحسين المسعودى : ان الله تعالى اوحى الى ابراهيم عليه السلام : انك لما سلمت مالك للضيغان ، و ولدك للقربان ، و نفسك للنيران ، و قلبك للرحمن ، اتخذناك خليلا. (28)
    و در كتاب (( اخبار الزمان )) على بن حسين مسعودى وارد است كه : خداى متعال به ابراهيم عليه السلام وحى فرستاد كه : چون مالت را براى ميهمانان ، فرزندت را براى قربانى ، خودت را براى آتش ها، و دلت را براى خداى رحمان تسليم نمودى ما تو را خليل و دوست خود گرفتيم .
    دعوت كردى به ما دليلت بايد
    مهر موسى ، شوق خليلت بايد
    گر صحبت آن يار خليلت بايد
    مال و تن و جان جمله سبيلت بايد

    # # #
    ملك و مال و دولت و فرزند و زن
    در ره حق چيست غير راهزن
    و لذا قال بعض الحكماء فى جواب من قال : لو اتخذت اهلا و ولدا: انى من الشغل فى اصلاح نفسى فى مؤ ن و غموم لا قوام لى بها، فكيف اضم اليها مثلها؟
    از اين رو يكى از حكيمان در پاسخ كسى كه به او گفت : كاش اهل و فرزندى مى گرفتى ، گفت : من از سوى اشتغالى كه در اصلاح نفس خود دارم در زحمت و اندوههايى هستم كه تاب آن را ندارم ، پس چگونه مانند آن را بدان بيفزايم ؟
    و فى (( مصباح الشريعة )) قال الصادق عليه السلام : اطلب السلامة - اعنى سلامة الدين - اينما كنت و فى اى حال كنت لدينك و قلبك و عواقب امورك فى الله عزوجل ، فليست من طلبها وجدها، فكيف من تعرض للبلاء و سلك مسالك ضد السلامة و خالف (اصولها)، بل راى السلامة تلفا، و التلف سلامة ؟! و السلامة قد عزت فى الخلق فى كل عصر خاصة فى هذا الزمان ، و سبيل وجودها فى احتمال جفاء الخلق و اذيتهم ، و الصبر عند الرزايا، و خفة المؤ ن و الفرار من اشياء يلزمك رعايتها، و القناعة بالاقل من الميسور، فان لم يكن فالعزلة ، و ان لم تقدر فالصمت - و ليس كالعزلة - و ان لم تستطع فالكلام بما ينفعك و لا يضرك - و ليس كالصمت - و ان لم تجد السبيل اليه فالانقلاب فى الاسفار من بلد الى بلد و طرح النفس فى بوادى التلف بشرط باطن صاف و قلب خاشع و بدن صابر، قال الله تعالى : (( ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيهم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها )) . (29) و انتهز مغنم عبادالله الصالحين ، و لا تنافس الاشكال ، و لا تنازع الاضداد، و من قال لك : انا، فقل : انت . و لاتدع شيئا و ان احاط به علمك و تحققت به معرفتك ، و لا تكنف سرك الالمن هو اشرف منك فى الدين ، و انى تجد الشرف ؟ و اذا فعلت ذلك اصبت السلامة و بقيت مع الله بلا علاقة . (30)



    امضاء

  8. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    و در (( مصباح الشريعة )) امام صادق عليه السلام فرمود: سلامتى - منظورم سلامتى دين است - را هر كجا و در هر شرايطى براى دين و دل و عواقب امورت در راه خداى بزرگ بجوى ، چه سلامتى آن گونه نيست كه هر كس آن را جويد يابد، چه رسد به كسى كه خود را در معرض بلا قرار داده ، راههاى ضد سلامتى را پوييده و مخالف آن عمل نموده ، بلكه سلامتى را تلف و تلف را سلامتى انگاشته ؟ سلامتى در ميان خلق به ويژه در اين زمان ناياب گشته است ، و راه پيدايش آن در تحمل جفا و آزار خلق ، صبر در مصيبت ها، كم خرجى ، گريز از چيزهايى كه رعايت آن ها بر تو لازم است ، و قناعت به كمترين چيز ميسور يافت مى شود. و اگر اينها نشد در كناره گيرى است ، و اگر نتوانستى در سكوت - و البته سكوت به پاى عزلت نيست - و اگر نتوانستى پس در سخن گفتن به آن چه تو را سود دهد و زيان نبخشد - كه البته مثل سكوت نيست - و اگر به اين هم راه نيافتى پس در گردش در سفرها از اين شهر به آن شهر، و انداختن نفس در دره هاى تلف است به شرط داشتن باطنى صاف و دلى خاشع و بدنى صابر؛ خداى متعال فرموده : (( همانا آنان كه فرشتگان جانشان را مى ستانند در حالى كه به خود ستم نموده اند، فرشتگان گويند: در چه حالى به سر مى برديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم ، و فرشتگان گويند: مگر زمين خدا فراخ نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟ )) . و نعمت وجود بندگان شايسته را فرصت شمار، و با همرديفان رقابت نورز. و با مخالفان تنازع مكن ، و هر كه به تو گفت : (( من )) بگو: (( آرى تو )) ، و هرگز مدعى چيزى مشو هر چند دانشت بدان احاطه داشته و شناخت بدان تحقق يافته است ، و راز خود را جز براى كسى كه در دين از تو اشرف است برملا مساز؛ و كجا شرف خواهى يافت ؟ هرگاه چنين كردى به سلامتى دست يافته و با خدا بدون وابستگى (به كسى ) باقى خواهى ماند.
    و فى (( مجالس ابن الشيخ )) عن حماد السمندرى قال : قلت لابى عبدالله عليه السلام : انى ادخل بلاد الشرك ، و ان من عندنا يقولون : ان مت ثم حشرت معهم . قال : فقال لى : يا حماد، اذا كنت ثم تذكر امرنا و تدعو اليه ؟ قال : قلت : نعم . قال : فاذا كنت فى هذه المدن الاسلام تذكر امرنا و تدعو اليه ؟ قال : قلت : لا. قال : فقال لى : انك ان تمت ثم حثرت امة وحدك و سعى نورك بين يديك . (31)
    و در (( مجالس ابن شيخ )) از حماد سمندرى روايت است كه : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : من به بلاد شرك مى روم و كسانى كه با ما همعقيده اند گويند: اگر در آن جا بميرى با آنان (مشركين ) محشور خواهى شد. حضرت به من فرمود: اى حماد، در آن جا از ولايت ما ياد مى كنى و بدان سو دعوت مى نمايى ؟ گفتم : آرى . فرمود: در اين شهرها يعنى شهرهاى اسلامى از ولايت ما ياد مى كنى و بدان سو مى خوانى ؟ گفتم : نه . فرمود: اگر در آن جا بميرى ، به تنهايى به صورت امتى محشور خواهى شد و نورت پيشاپيش تو حركت خواهد نمود.
    اى عزيز! اين راهى است كه خدا و رسول او و ائمه هدى عليهم السلام امر به آن فرموده اند، و اولياء الله به اين راه رفته اند، و از غربت و تنهائى و قطع از اقارب و عشاير انديشه ننموده اند، بلكه اغلب اوقات اينها مانع اين راه مى باشند چنانكه دانستى . پس راهرو اين راه اگرچه به صورت تنهاست اما در معنى تنها نباشد، زيرا كه خدا و رسول و ائمه طاهرين عليهم السلام در باطن با او مى باشند.
    شمس تبريز اگر مفرد و بى كس باشد
    پادشاهى است ورا خيل و حشم نيت اوست

    پس اى عزيز! نعوذ بالله ، اگر از خدا بازمانى و جمله موجودات ترا باشد جبر اين حرمان نكند.

    گر با همه اى چو بى منى بى همه اى
    گر بى همه اى چو با منى با همه اى

    به حضرت كليم الله ندا دردادند: يا موسى انا بدك اللازم ، فالزم بدك اللازم . از از جان خودت گريز است و از منت گريز نيست .
    هست جوانمرد درم صدر هزار
    كار چو با جان فتد آن جاست كار

    پس ملازمت ناگزير خود كن . در (( اوصاف الاشراف )) در بيان خلوت گفته است كه : (( در علوم حقيقى مقرر است كه هر ذات كه مستعد قبول فيض ‍ الهى باشد با وجود استعداد و عدم مانع ، از حصول آن فيض محروم نتواند بود. و طلب فيض از كسى ممكن بود كه او را دو چيز معلوم باشد: يكى آن كه وجود اين فيض به يقين داند بى شك . و ديگر آن كه داند كه وجود اين فيض در هر ذات كه باشد مقتضى كمال آن ذات بود. و اين هر دو علم معاون (مقارن ) استعداد قبول آن فيض باشد در همه احوال . و چون اين مقدمه تقرر پذيرفت ، گويم : طالب كمال را بعد از حصول استعداد آن ، ازاله موانع واجب ؛ و معظم موانع ، شواغل مجازى باشد كه نفس را به التفات به ما سوى الله تعالى مشغول دارد و از اقبال كلى بر وصول به مقصد حقيقى باز دارد. و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياة الدنيا )) . (32)



    امضاء

  9. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    فصل 47 : آداب مريد قبل از رسيدن به خدمت شيخ و بعد از آن
    چون مريد به دست همت و قوت ارادت ، علايق و عوايق قطع ، و به خدمت شيخ پيوست ، بايد كه به چند صفت از آداب و شرايط موصوف باشد تا داد صحبت شيخ تواند داد و سلوك راه به كمال دست دهد او را.

    و اما قبل الوصول الى خدمة الشيخ فلابد له من تقليل خمسة اشياء: اولها: اختلاط الخلق ، فانه يشغله عن الحق و يذهله عن الموت ، فليحذر بالكلية عن صحبة ابناء الدنيا، و ليقتصر على صحبة الصالحين الزاهدين فيها و العلماء العرفاء المحققين المذكرين للحق و لقائهم ، فان فى صحبتهم بركة و رحمة و هدى و موعظة للمتقين ، فان لم يجد فعليه بالعزلة و الانزواء.
    اما قبل از رسيدن به خدمت شيخ ناگزير بايد از پنج چيز بكاهد: اول : آميزش ‍ با مردم ، زيرا اينكار او را از پرداختن به حق مشغول داشته ، از مرگ غافل مى سازد، پس بايد با تمام وجود از همنشينى با دنيازادگان بپرهيزد، و تنها به همنشينى و ديدار با شايستگان زاهد در دنيا و علماى عارف حقيقى كه يادآور حق باشند بسنده كند، كه در همنشينى با چنين كسان بركت و رحمت و هدايت و پند براى پرهيزكاران وجود دارد. و اگر نيافت بايد عزلت و كناره گيرى گزيند.

    الثانى : التمنى ، فانه من مواعيد الشيطان ، و كله كذب و زور و توهم باطل و غرور ينسى الحق و يسول الباطل و يجعل الفكر وسواسا.
    دوم : آرزو، كه آن از وعده هاى شيطان ، و همه دروغ و بى اساس و توهم باطل و فريبى است كه حق را از خاطر ببرد و باطل را نمايش و جلوه دهد و فكر را دچار وسوسه نمايد.

    الثالث : التعلق بما سوى الله ، فانه شرك ، و من انجذب الى الغير بعد عن الحق ، و استحق اللعن و الطرد.
    سوم : دلبستگى به غير خدا، كه آن شرك (خفى ) است ، و هر كه به غير خدا جذب شود از حق دور شده و مستحق لعن و دورى مى گردد.

    الرابع : الشبع ، فانه يهيج الشهوات ، و يغلب البطر و الاشر، و يكل الادراك و النظر، و يسد طريق الفهم و الالهام ، و يطرق وساوس الشيطان و الاوهام .
    چهارم : سيرى ، كه آن شهوات را تحريك كند، حالت خوشگذرانى و طغيان در نعمت را غلبه دهد، قوه ادراك و تفكر را كند سازد، راه فهم و الهام را ببندد و وسوسه هاى شيطان و اوهام را بيدار ساخته و به درون راه دهد.

    الخامس : المنام و هو يكسل عن الطاعة ، و يكدر الحواس ، و يحبب الى النفس البطالة ، و يورث النسيان ، و يميت قلب الانسان ، و ينكسه الى ساير مراتب الحيوانات . و اعلم ان الجوع ينفى هذه الرذايل كلها من النفس ، لانه يقل النوم و يمل عن الخلق ، و يضيق مداخل الشيطان ، و يصقل القلب فيرى مكائده ، و يسد بالتذكر باب التمنى ، و يقطع (يقلع - خ ل ) العلايق ، و يهجر الباطل باجتلاء نور الحق . فليقتصر الطالب على الحقوق ، و يترك الحظوظ.

    پنجم : خواب ، كه آدمى را نسبت به طاعت كسل كند، حواس را تيره نمايد، بيكارى را در نظر نفس محبوب سازد، موجب فراموشى شود، قلب انسان را بميراند، و او را به ساير مراتب حيوانات سرنگون سازد.

    و بدان كه : گرسنگى تمام اين رذايل را از نفس برطرف سازد، چه از خواب بكاهد، از مردم ملول دارد، راههاى ورود شيطان را تنگ كند، دل را صيقل بخشد و در نتيجه حيله هاى او را ببيند، باب آرزو را با ياد آوردن (حق يا مرگ ) ببندد، وابستگيها را ريشه كن نمايد، و با تابش نور حق باطل را بيرون راند. پس بر طالب است كه بر حقوق اكتفا كند و حظوظ و كام نفس را ترك نمايد.


    امضاء

  10. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    و اما آن شرايطى كه بعد از رسيدن به خدمت شيخ بايد مراعات نمايد:
    اول : توبه است ، و هى اول منازل السالكين ، و واجبة على كل حال و فى جميع الاحوال ، بمعنى انه لابد منها فى الوصول الى السعادة الاخروية ؛ و مقبولة عند اجتماع الشرايط، لان الانسان لا يخلو عن ذنب او هم او غفلة او قصور فى المعرفة مجلب للغين و الظلمة . محوج الى استغفار عند الارتقاء الى مقام فوقه . قال النبى صلى الله عليه و آله : انى ليغان على قلبى ، و انى لاستغفر الله فى كل يوم سبعين مرة . (33)
    و اذا دام الغين صار رينا و طبعا و فسدت مرآة القلب فلايتجلى فيه انوار المعارف ، فيحصل الشقاوة ، فيحتاج الى صيقل يمحوها فيتجلى فيه انوار المعارف فيحصل بواسطة ذلك السعادة الابدية ؛ و ذلك الصيقل هو التوبة على وزان محو الصابون درن الثوب . قال الله تعالى : ان الحسنات يذهبن السيئات . (34)


    ... و آن نخستين منزل سالكان ، و در همه حال و تمام احوال واجب است ، بدين معنى كه در وصول به سعادت اخروى از آن گريزى نيست . و با فراهم آمدن تمام شرايط آن مورد قبول واقع مى شود. زيرا هيچ گاه انسان از گناه يا تصميم (بر گناه ) يا غفلت يا كوتاهى در معرفت خالى نبوده كه اينها جالب كدورت و ظلمت بوده ، و براى بر رفتن به مقام بالاتر از آن نيازآور به استغفاراند.
    پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده : (( همانا اين كدورت ادامه يابد به چرك و طبع (مهر نهاده شدن بر دل ) تبديل گشته ، آيينه دل فاسد شده و انوار معارف در آن نمى درخشد ودر نتيجه شقاوت حاصل مى گردد؛ پس نيازمند به صيقل است كه آن تيرگيها را زدوده تا انوار معارف در آن بدرخشد و بدان وسيله سعادت ابدى حاصل گردد. اين صيقل توبه نام دارد كه مثل صابون است در پاك ساختن چرك لباس ، خداى متعال فرموده : (( همانا نيكيها بدى ها را از بين مى برند )) .

    و قال النبى صلى الله عليه و آله : لو عملتم الخطايا حتى تبلغ السماء ثم ندمتم لتاب الله عليكم . (35)
    و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر آن قدر گناه كنيد تا به آسمان رسد، سپس پشيمان شده (توبه نمائيد) همانا خداوند (با نظر رحمت ) به شما رو آورد.

    و فى التوراة مكتوب : يا ابن آدم لا تشتهى بموت حتى تتوب ، و انت لا تتوب حتى تموت
    و در تورات نوشته است : اى آدميزاده ، هرگز خواهان مرگ نشوى تا توبه كنى ، و توبه نكنى تا بميرى .

    و التوبة هى الرجوع الى الله تعالى بالارادة ان الموت رجوع بغير ارادة ، و هى الخروج عن الذنوب كلها للطالب . و الذنوب ما يحجبك عن الله من مراتب الدنيا و الاخرة . فالواجب للطالب الخروج عن كل مطلوب سواه حتى الوجود. (( وجودك ذنب لايقاس به ذنب )) .
    توبه بازگشت ارادى به سوى خداى متعال است ، چنان كه مرگ بازگشت غير ارادى است ؛ و آن بيرون شدن طالب از تمامى گناهان است ، و گناهان همان مراتب دنيا و آخرت است كه تو را از خداوند محجوب مى سازد. پس ‍ طالب را لازم است كه از هر مطلوبى جز خدا حتى وجود و بودن ، بيرون شود. (( وجود تو گناهى است كه هيچ گناهى قابل مقايسه با آن نيست )) .

    و حديث انى لاستغفرالله (فى ) كل يوم سبعين مرة اشاره به اين مرتبه است ، و مراد از هفتاد، كثرت است چه آن جناب در هرزمانى در ترقى به مرتبه اى ديگر است . و نظر به وجود خود انداختن اعظم معاصى است در نزد ارباب معرفت ، چنان چه از حال ابليس لعين معلوم مى شود. و چون اين حال برداشته شود ساير گناهان نيز برداشته مى شود.
    اى عزيز! گفته اند توبه از توبه مى بايد كرد، يعنى نظر از رجوع خود بردارد و نظر به ارجاع حق اندازد كه از مقام قهر به مقام لطف درآمده و از مقام تبعيد به مقام تقريب . پس مريد را چاره از توبه نصوح نيست كه اساس آن محكم باشد، زيرا كه بناى جميع اعمال و افعال بر اين اصل باشد و اگر اين اساس ‍ بخلل باشد در بدايت خلل آن ظاهر شود و در نهايت ، آن همه رنج برده حبط شود.
    قال بعضهم : (( حرمت قيام الليل ستة اشهر بذنب اذنبته . و ذلك انى رايت رجلا بكاء فقلت فى نفسى : هذا مراء )) . و لهذا قال بعضى الاكابر: (( ينبغى للمريد فى حال القبض التوبة و الاستغفار، و فى حال البسط الشكر )) . و قال : (( ينبغى للسالك آن يراعى هاتين الحالتين )) و سماهما بوقوف الزمان (الزمانى - خ ل ).
    يكى از سالكان گفته : (( شش ماه از نماز شب محروم ماندم به جهت گناهى كه مرتكب شدم . و آن اين بود كه مردى را ديدم بسيار مى گريست ، در دل گفتم : اين رياكار است )) . از اين رو يكى از بزرگان فرموده : (( شايسته است كه مريد در حال قبض ، توبه و استغفار كند، و در حال بسط، به شكر و سپاس ‍ پردازد )) . و گويد: (( سالك را سزاوار است كه اين دو حالت را مراعات كند )) و اين دو را (( وقوف زمانى )) ناميده است .

    و بعضى ديگر گفته اند كه وقوف زمانى نزد اين طايفه عبارت از محاسبه است . و بعضى گفته اند كه محاسبه آن است كه هر ساعتى آن چه بر ما گذشته است محاسبه مى كنيم كه غفلت چيست و حضور چيست ؟ مى بينيم كه همه نقصان است ، بازگشت مى كنيم و عمل از سر مى گيريم . و اعلى مرتبه محاسبه محاسبه انفاس است ، و دون آن محاسبه ساعات و روز و هفته .

    و فى (( العيون )) عن ابى الحسن الرضا عليه السلام : المؤمن الذى اذا احسن استبشر، و اذا اساء استغفر. (36)
    در كتاب (( عيون )) از حضرت رضا عليه السلام روايت است كه : مؤمن كسى است كه چون نيكى كرد شادمان گردد، و چون گناه و بدى نمود آمرزش طلبد.




    امضاء

  11. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    و لذا قال يحيى بن معاذ: ذنب افتقر (به ) اليك احب الى من طاعة ادل بها عليك .
    و توبه را بايد كه در جميع مقامات استعمال كند زيرا كه در هر مقام از مقامات سلوك گناهى است مناسب آن مقام ، كه (( حسنات الابرار سيئات المقربين )) .
    از اين رو يحيى بن معاذ گفته : (( گناهى كه با آن به تو احساس نياز كنم نزد من محبوبتر است از طاعتى كه با آن بر تو غنج و ناز نمايم )) ... (( نيكى ابرار گناه مقربان است )) .
    و فى كتاب (( الحدائق )) عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال : لله افرح بتوبة عبده المؤمن من رجل فى ارض دوية مهلكة معه راحلة عليها طعامه و شرابه فوضع راسه فنام نومة فاستيقظ و قد ذهب راحلته ، فطلبها حتى اشتد عليه الحر و العطش ماشاء الله ، قال : ارجع الى مكانى الذى كنت فيه فانام حتى اموت .
    فوضع راسه على ساعدة ليموت ، فيستيقظ فاذا راحلته عنده عليها زاده و شرابه . فالله اشد فرحا بتوبة العبد المؤمن من هذا براحلته . (37)


    در كتاب (( حدايق )) از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود: خداوند از توبه بنده مؤمنش خوشحال تر مى شود از خوشحالى مردى كه در بيابانى خطرناك قرار داشته و شتر او با بار طعام و شرابش همراه او بوده ، پس سر به زمين نهاده اندكى بخوابد، چون بيدار شود ببيند شترش رفته است .
    پس در طلب آن شود تا آن كه گرما و تشنگى به قدرى كه خدا خواهد بر او فشار آورد، گويد: به جايى كه بودم برمى گردم و مى خوابم تا بميرم . چون سر خود را بر ساعدش گذاشته بخوابد تا مرگش فرا رسد، بيدار شود و ببيند شترش با بار توشه و شرابش نزد او حاضر است . پس خداوند از توبه بنده مؤمنش از اين مرد با مشاهده راحله اش خوشحالتر مى شود.

    و فى (( الحدايق )) عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال : اتدرون من التائب ؟ قالوا؟ لا، يا رسول الله ، قال : اذا تاب العبد و لم يرض الخصماء فليس بتائب . و من تاب فلم يزد فى العبادة فليس بتائب . و من تاب و لم يغير فى لباسه فليس بتائب . و من تاب و لم يغير خلقه و نيته فليس بتائب . و من تاب و لم يحفظ لسانه و لم يفتح قلبه و لم يوسع كفه فليس بتائب . و من تاب و لم يقصر امله فليس بتائب . و من تاب و لم يقدم فضل قوته بين يديه فليس ‍ بتائب . فاذا استقام على هذه الخصال فهو تائب . (38)
    و در كتاب (( حدايق )) از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود: آيا ميدانيد تائب (توبه كار) كيست ؟ گفتند: نه ، اى رسول خدا، فرمود: هرگاه بنده توبه كند و خصماى خود را راضى نسازد تائب نيست .
    و هر كس توبه كند و در عبادتش نيفزايد تائب نيست . و هر كس توبه كند و در لباسش ‍ تغييرى ندهد تائب نيست . و هر كس توبه كند و اخلاقش و نيتش را تغيير ندهد تائب نيست .
    و هر كس توبه كند و زبانش را حفظ نكرده ، دلش را باز ننموده و دستش را نگشوده است تائب نيست . و هر كس توبه كند و آرزويش را كوتاه نسازد تائب نيست . و هر كس توبه كند و اضافه خوراكش را پيشاپيش نفرستد (به ديگران اطعام نكند) تائب نيست . پس هر گاه به اين خصلت ها پرداخت و بر آن ها استوار ماند تائب است .
    و فى (( الحدائق )) عن ابى عبدالله عليه السلام : اذا تاب العبد توبة نصوحا احبه الله ، فستر عليه فى الدنيا و الاخرة ، قلت : و كيف يستر عليه ؟
    قال عليه السلام : ينسى ملكيه (ما كتبا) عليه من الذنوب ، و يوحى الى جوارحه : اكتمى عليه ذنوبه و يوحى الى بقاع الارض : اكتمى ما كان يعمل عليك من الذنوب حين تلقاه و ليس شى ء يشهد عليه بشى ء من الذنوب . (39)

    و در (( حدائق )) از امام صادق عليه السلام روايت است كه : هر گاه بنده توبه نصوح (40) كند خداوند او را دوست بدارد، پس در دنيا و آخرت گناه او را بپوشد. گفتم : چگونه گناه او را بپوشد؟ فرمود: گناهان او را از خاطر فرشتگان مامور وى ببرد، به اعضا و جوارحش وحى كند كه گناهانش را كتمان كنيد، و به نقاط زمين وحى كند كه گناهانى را كه بر روى شما انجام داده به هنگام ديدن وى بپوشانيد، و چيزى نيست كه بر او گواهى به گناه دهد.

    و فى (( الكافى )) عن ابى جعفر عليه السلام قال : ان الله اوحى الى داود عليه السلام ان اتيت عبدى دانيال فقل له : انك عصيتنى فغفرت لك ، و عصيتنى فغفرت لك و عصيتنى فغفرت لك ، فان انت عصيتنى (فى ) الرابعة لم اغفر لك . فاتاه داود عليه السلام فقال : يا دانيال اننى رسول الله اليك و هو يقول لك : انك عصيتنى فغفرت لك ، و عصيتنى فغفرت لك ، و عصيتنى فغفرت لك ، فان انت عصيتنى الرابعة لم اغفر لك .
    فقال له دانيال عليه السلام : قد ابلغت يا نبى الله . فلما كان فى السحر قام دانيال فناجى ربه فقال : يا رب ، ان داود نبيك اخبرنى عنك اننى قد عصيتك فغفرت لى ، و عصيتك فغفرت لى ، و عصيتك فغفرت لى ، و اخبرنى عنك انى ان عصيتك فى الرابعة لم تغفر لى ، فوعزتك ان لم تعصمنى لاعصينك ، ثم لاعصينك ، ثم لاعصينك . (41)


    و در (( كافى )) از امام باقر عليه السلام روايت است كه : خداوند به داود عليه السلام وحى فرستاد كه : اگر نزد بنده ام دانيال رفتى به او بگو: تو مرا معصيت كردى ، آمرزيدمت ؛ باز معصيت كردى ، آمرزيدمت ؛ باز معصيت كردى آمرزيدمت ؛ پس اگر بار چهارم مرا معصيت كنى تو را نيامرزم . داود عليه السلام نزد وى رفت و گفت : اى دانيال من فرستاده خدا به سوى توام ، خدا به تو مى فرمايد... (پيام خداوند را رساند)، دانيال گفت : اى پيامبر خدا همانا پيام را رساندى . چون وقت سحر فرا رسيد دانيال به پا خاست ، با پروردگارش مناجات نمود و گفت : پروردگارا، پيامبرت داود از توبه من خبر آورده كه من سه بار تو را معصيت كرده ام و مرا آمرزيده اى ، و از تو به من خبر داده كه اگر بار چهارم تو را معصيت كنم مرا نيامرزى ؛ پس به عزتت سوگند كه اگر مرا مصون ندارى همانا به معصيت تو آلوده شوم ، به معصيت تو آلوده شوم ، به معصيت تو آلوده شوم . (42)


    امضاء

  12. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : بحر المعارف (جلد دوم )

    و عن ابى جعفر عليه السلام : التائب من الذنب كمن لا ذنب له ، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزى ء. (43)
    و از امام باقر عليه السلام روايت است كه : كسى كه از گناه توبه كند چون كسى است كه گناه نكرده ، و كسى كه بر گناه اصرار مى ورزد و در عين حال از آن توبه مى كند چون كسى است كه (خدا را) مسخره مى كند.
    و از جهت ثبات بر توبه و عدم نقض آن بخواند اين دعا را كه سرور اتقيا در (( نهج البلاغه )) فرموده است :
    اللهم اغفر لى ما انت اعلم به منى ، فان عدت فعد على بالمغفرة ، اللهم اغفرلى ما واءيت من نفسى و لم تجد له وفاء عندى . اللهم اغفر لى ما تقربت به اليك (بلسانى ) ثم خالفه قلبى . اللهم اغفرلى رمزات الالحاظ، و سقطات الالفاظ، و شهوات الجنان ، و هفوات اللسان . (44)

    بارخدايا، گناهانى را كه خودت از من به آن ها داناترى بر من ببخش ، پس اگر به گناه بازگشتم تو نيز به آمرزش باز گرد، خداوندا، آن چه را كه از سوى خود وعده كردم و نزد من وفايى نسبت به آن نيافتى بر من ببخش .
    خداوندا، آن چه را كه بدان وسيله (با زبانم ) به تو تقرب جستم سپس دلم با آن مخالفت ورزيد بر من ببخش .
    خداوندا، اشارتهاى چشم ، گفتارهاى ناهنجار، خواهشهاى دل ، و لغزشهاى زبان را بر من ببخش .

    ثم اعلم ان التوبة فى الحقيقة جلاء للقلب ، فكما لا تكفى فى جلاء المرآة قطع الادناس و الابخرة المسودة لوجهها، بل لابد من تصقيلها و ازالة ما حصل فى جرمها من السواد، كذلك لا يكفى فى جلاء القلب من ظلمات المعاصى و كدوراتها مجرد تركها و عدم العود اليها، بل يجب محو آثار تلك الظلمات بانوار الطاعات فانه كما يرتفع الى القلب من كل معصية ظلمة و كدورة كذلك يرتفع اليه من كل طاعة نور و ضياء، و الاولى محو ظلمة كل معصية بنور طاعة تضادها؛
    بان ينظر التائب الى سيئاته مفصلة ،
    و يطلب لكل سيئة منها حسنة تقابلها، فياتى بتلك الحسنة على قدر ما انى بتلك السيئة ، فيكفر استماع الملاهى مثلا باستماع القرآن و الحديث و المسائل الدينية ؛ و يكفر مس خط المصحف محدثا باكرامه و تقبيله و تلاوته ؛ و يكفر المكث فى المساجد جنبا بالاعتكاف و كثرة الاقامة فى زواياه ، و امثال ذلك .


    سپس بدان كه توبه در حقيقت صيقل دل است ، و همان طور كه در صيقلى شدن آينه جلوگيرى از چركها و بخارهايى كه چهره آينه را سياه مى كند كافى نيست ، بلكه بايد آن را جلا داد و سياهى هايى را كه در جرم آن پيدا شده زدود، همچنين در صيقلى شدن دل از تاريكى ها و تيرگى هاى گناهان صرف ترك و عدم بازگشت به آن ها كافى نيست ، بلكه لازم است آثار آن تاريكى ها را به نور طاعات محو نمود،
    چه همان گونه كه از هر گناهى ظلمتى و تيرگى اى به قلب بر مى رود، همچنين از هر طاعتى روشنائى و نورى به آن بر مى رود.
    و بهتر است كه هر نوع گياهى را با نور طاعتى ضد آن ناپديد ساخت ، به اين گونه كه توبه كننده به تفصيل گناهانش را وارسى كند، و براى هر گناهى كار خوبى را كه ضد آن است بجويد، پس به اندازه همان گناه از اين كار خوب به جا آورد؛ مثلا گناه شنيدن آوازهاى لهو و موسيقى را با شنيدن قرآن و حديث و مسائل دينى ؛
    و گناه مس خط قرآن را بى وضو، به گرامى داشتن و بوسيدن و تلاوت آن ؛ و گناه جنب در مسجد ماندن را به اعتكاف و بسيار ماندن در گوشه هاى آن برطرف سازد. و امثال اين ها.



    امضاء

صفحه 1 از 31 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi