صفحات 627- 630 - 635 كتاب خراب است
بحر المعارف (جلد دوم )
مؤ لف : عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
فصل 46: در آداب مريد
بدانكه مريد نيز بايد به اوصاف مريدى آراسته بود و به شرايط آداب ارادت قيام نمايد تا نور على نور باشد و فضل حق نيز قرين جهد ايشان گردد، كه اصل معاملات اينست :
ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم . (1)
و اما دليل بر ارادت ،
فقوله تعالى ، فان اتبعتنى فلا تسئلنى عن شىء حتى احدث لك منه ذكرا. (2)
قال النبى صلى الله عليه و آله : عليكم بالسمع و الطاعة و ان كان عبدا حبشيا. (3)
و حديث : احسن ظنك و لو بحجر فيطرح الله فيه سره فتاءخذ منه نصيبك (4) را كه گذشت متذكر باش .
پس بايد كه هيچ كس به غرور شيطان و عشوه نفس مغرور نشود و بر عقل و علم خويشتن اعتماد نكند و با كسى نيز در مقام بدى و سوء ظن درنيايد.
در
(( مقصد الاقصى
)) گفته است كه :
(( علامت اين كه سالك به خداى رسيده است صلح است با همه كس . بايد كه با خلق عالم به يك بار صلح كند و از اعتراض و انكار آزاد آيد و هيچكس را دشمن ندارد بلكه همه كس را دوست دارد. اى درويش هر كس از ما در محله اى آمدند و به اسمى منسوب گرديدند، يكى را حنفى و يكى را شافعى و يكى را ترسا و يكى را جهود و يكى را مسلمان نام نهاده اند. جمله را چون خود عاجز و بيچاره بيند و طالب خداى شناسد.
)) (5)
و نيز گفته است كه :
(( انسان كامل (آزاد) آنست كه او را هشت چيز به كمال باشد: اقوال نيك و افعال نيك و اخلاق نيك و معارف (نيك ) و ترك و عزلت و قناعت و فراغت . هركه اين هشت چيز را به كمال رساند كامل آزاد است ، و هر كه چهار اول را دارد و چهار آخر را ندارد بالغ است اما حر نيست ، و هر كه هر هشت را دارد كامل (و) آزاد است و بالغ و حر است . چون كامل آزاد را دانستى اكنون بدان كه كاملان آزاد دو طايفه اند: چون ترك مال و جاه كردند و ترك شيخى و پيشوايى هم كردند آزاد و فارغ شدند دو شاخ پيدا آمد: (بعضى بعد از ترك ، عزلت و قناعت و خمول اختيار كردند) و بعضى بعد از ترك ، رضا و تسليم و نظاره كردن را اختيار نموده اند، و مقصود جمله آزادى و فراغت بود. و بعضى گفته اند كه آزادى و فراغت در ترك و عزلت و قناعت و خمول است . و بعضى گفته اند كه آزادى و فراغت در (ترك ) و رضا و تسليم و نظاره كردن است . و اين دو طايفه هنوز در عالم هستند و هر يك به كار خود مشغولند، و اين بيچاره مدتهاى مديد در ترك و عزلت و قناعت و خمول بودم (و مدتها در رضا و تسليم و نظاره كردن بودم ) و حال در اينم و مرا يقين نشد كه كدام شاخ بهتر است و هيچ طرف را ترجيح نتوانستم كرد، و امروز كه اين را مى نويسم هم ترجيح نكردم از جهت آن كه در هر طرف فوايد بسيار و آفات بسيار مى باشد.
)) (6)
اى عزيز! از اين بيان معلوم شد كه مريد دست ارادت به آزاد و فارغ مى دهد و بايد حسن ظن و حسن نيت به همه كس خصوص به شيخ داشته باشد.
اى عزيز! اول منزل طالبان درگاه اله ، ارادت است . تا طالب صادق ، اول مريد نبود در زمين طلب او هيچ تخم كاشته نشود. و چون تخم ارادت در زمين دل مريد ريخته شود و در مقام مريدى به خدمت شيخ كاملى شرف يافت شيخ از آن مريد بيعت بايد بگيرد كه ارادت مريد بدون بيعت درست نبود:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤ تيه اجرا عظيما. (7)
و بعضى گفته اند كه بايد شيخ خرقه اى به مريد بدهد. و مراد از خرقه پاره جامه يا تاجى يا خرقه ارادت باشد. بعضى گفته اند كه از زمان سلطان المشايخ فتوا بر اين قرار گرفته است كه بى بيعت ، ارادت درست نباشد. و بعضى گفته اند كه چون مريد سر ارادت به پاى شيخ مى گذارد بايد كه شيخ سه موى از طرف راست و دو موى از طرف چپ و يك موى از پيشانى مريد با مقراض بگيرد. پس اول
(( ذوق
)) است بعد
(( يافت
)) كه وصول است كه تعبير از اين به سير الى الله مى نمايند، چون
(( يافت
)) دست بهم داد
(( ذوق
)) نمى ماند، و ثالثا
(( يافت
)) نيز نمى ماند، و اين مقام رجوع و دعوت خلق است .
اى عزيز! به نظر اهل الله آن داعيه طلب بى اختيار ايشان كه در كسى ظهور كند و پديد آيد بهتر است ، چه اگر به اختيار ايشان در كسى داعيه طلب ظهور كند آن اختيار ايشان در محل خطر بود و نفى آن اختيار در باطن بر ايشان لازم است تا بى اختيار ايشان از غيب چه پديد آيد. و مبتديان سلوك و اهل طلب را نزد حق تعالى و نزد اهل الله تعظيم و حرمت است : يا داود، اذا رايت لى طالبا فكن له خادما.
(8)
ظهور داعيه غيبى ، دولت بزرگ است ، زيرا كه حق تعالى تا به صفت ارادت به روح بنده تجلى نكند عكس نور اراده الهى بر دل بنده پديد نيايد و طالب حق تعالى و طالب دوستان وى نگردد.
(( جوينده از آن نه اى كه جوياى تو نيست
)) .
شيخ ابوالحسن خرقانى گفته است كه :
(( هر كه او را خواست ما را خواست
)) . پس اى عزيز چون تخم ارادتى كه در دل اوفتاد او را غنيمت بزرگ بدان ، زيرا كه گفته اند:
دامن دولت جاويد و گريبان مراد
حيف باشد كه بگيرند و دگر بگذارند
پس آن مهمان غيبى را عزيز شمرد و او را غذاى مناسب حوصله او دهد و آن غذا را به حقيقت جز در پستان ولايت مشايخ نيابد، پس به طلب شيخ كامل يا كسى كه او را شيخ كامل اجازه ارشاد داده باشد برخيزد، اگر در مشرق نشان دهند و اگر در مغرب به خدمت او برسد و تسليم تصرفات او شود. و اگر به خدمت بزرگى رسد و نفس او بوالعجبى نمايد و بهانه گيرد كه اين شيخ كامل است يا نه ، اشاره
عليكم بالسمع و الطاعة را كار فرمايد و يقين داند كه اگر در تصرف بنده حبشى باشد او را به از آن كه در تصرف خود باشد. و مشايخ از اينجا گفته اند كه :
(( اگر در تصرف گربه باشى به از آن كه در تصرف خود باشى
)) .
به عشق گربه ار چون شير باشى
از آن بهتر كه با خود سير باشى
نظامى