لغو رسمي قرارداد 1937
بعد از روي كار آمدن عبدالكريم قاسمدر عراق (1958)، اختلافات بين ايران و عراق عميقتر شد. با وجود تبليغات منفي در مجلات و راديو و مطبوعات عراق عليه ايران و بدرفتاري با ايرانيان مقيم عراق و ايجاد مزاحمت در اروند رود همواره ايران خواهان اجراي مفاد عهدنامه 1937 بود و طي يادداشتهاي متعددي منظور خود را به دولت عراق اعلام كرد. دولت ايران با استناد به ماده 5 عهدنامه سرحدي 1937، خواهان تشكيل كميسيون جهت روشن شدن وضعيت اداره مشترك اروندرود بود، امّا با مخالفت شديد عراق در هر دور از مذاكره مواجه ميشد. همچنين به موجب ماده 4 عهدنامه ميبايست عوارض مأخوذ، از كشتيراني منحصراً صرف بهبود كشتيراني در اروندرود ميشد، لكن دولت عراق از انجام اين ماده خودداري كرده بود، يعني عملاً با عدم اجراي مواد عهدنامه، در راستاي لغو آن پيشقدم شده بود.
دولت عراق براي آنكه واكنش تندي به ايران نشان دهد و براي هميشه او را از تكرار اجراي عهدنامه 1937 باز دارد در 15 آوريل 1969 (26 فروردين 1348) سفير ايران در بغداد را به وزارت امور خارجه احضار كرد و به وي چنين اظهار داشت:
«دولت عراق شطالعرب را جزئي از قلمرو خود ميداند و از دولت ايران درخواست ميكند به كشتيهايي كه پرچم ايران را در شطالعرب برافراشتهاند دستور دهد كه پرچم خود را پايين آورند و اگر در آن كشتي فردي از افراد نيروي دريايي ايران باشد بايد آن كشتيها را ترك كنند. در غير اين صورت دولت عراق با قوه قهريه، افراد نيروي دريايي ايران را از كشتيها خارج خواهد كرد و در آينده نيز اجازه نخواهد داد كشتيهايي كه به بنادر ايران حركت ميكنند، وارد شطالعرب شوند.»
به دنبال آن، دولت ايران از برخورد غيراصولي عراق به خشم آمد و تصميم گرفت قرارداد 1937 را رسماً لغو كند.
«اميرخسرو افشار»، قائم مقام وزارت امور خارجه ايران، در 30 فروردين 1348 در مجلس سنا پس از ذكر تخلفات دولت عراق و رفتار خشن و غيرانساني او با ايرانيان مقيم عراق، عهدنامه مرزي 1937 را از سوي ايران بيارزش و باطل و بياثر اعلام كرد. به دنبال آن وزارت امور خارجه ايران اعلاميهاي در 7 ارديبهشت 1348 صادر كرد و در آن لغو رسمي قرارداد 1937 را اعلام كرد.
ايران در لغو عهدنامه 1937 به دو اصل حقوق بينالملل استناد كرد كه عبارتند از:
الف) اصل تغيير اوضاع و احوال Rebus sic Stantibus
اين اصل حاكي از آن است در صورتي كه قراردادي زير فشار يك «اوضاع و احوال» خاص منعقد شود و بعد در آن «اوضاع و احوال» تغييرات اساسي به وجود آيد، ميتوان قرارداد را فسخ كرد.
به موجب اين اصل ايران مدعي است كه در امضاء قرارداد 1937 زير فشار دولت انگليس بوده است، و عراق كاملاً از طرف دولت انگلستان حمايت ميشود، و حتي در ماده 4 عهدنامه مذكور كه گفته شده، عراق به موجب عهدنامه 1930 و فقره هفتم پروتكل منضم به آن وظايف و حقوقي نسبت به انگلستان به عهده گرفته كه به آن خللي وارد نخواهد شد و چون امروزه ديگر زير نفوذ دولت انگلستان قرار ندارد و اين امر يك تغيير اساسي در اوضاع و احوال هنگام انعقاد قرارداد است، پس قرارداد فوق را فاقد اعتبار ميداند و آن را لغو ميكند.
ب) اصل وفاي به عهد Pacta SUNT Servanda
ايران طي مذاكرات و مكاتبات مكرر به محافل بينالمللي و شوراي امنيت اعلام كرد كه كليه مدارك و اسناد مربوط را كه حاكي است از حسن نيت و وفاي به عهد ايران در اجراي عهدنامه 1937 و پروتكل آن، در اختيار دارد و نيز به مداركي كه نشانگر بياعتنايي دولت عراق نسبت به اجراي مواد قرارداد 1937 است، استناد كرده است و مقرر ميدارد كه عليرغم مساعي و تقاضاي مكرر دولت ايران، همواره مورد بياعتنايي دولت عراق قرار گرفته است و از اجراي آن با اتخاذ رويه دفعالوقت سر باز زدهاند، لذا عهدنامه مذكور از طرف دولت عراق عملاً نقضشده ميباشد و بنابر اصول مسلم حقوق بينالمللي، دولت ايران آن را بدون ارزش، كان لم يكن و منتفي ميشمارد.
به دنبال لغو قرارداد 1937 دولت عراق به شوراي امنيت شكايت كرد و آن را مخالف بندهاي 3 و 4 و ماده 2 منشور ملل متحد دانست. دولت ايران نيز بيدرنگ و دور روز پس از نامه عراق پاسخ آن را به وسيله نماينده دائمي ايران در سازمان ملل، براي رئيس شوراي امنيت ارسال كرد. به هر حال كار منازعه بين ايران و عراق بالا گرفت تا اينكه به برخورد خونين روز يكشنبه در 21 بهمن 1352 منجر شد. متعاقب آن، دولت عراق به شوراي امنيت سازمان ملل متحد شكايت، و تقاضاي نشست فوري امضاء شورا را كرد. دولت ايران نيز از دبير كل خواست تا نماينده خود را براي بازديد از منطقه اعزام كند تا بياساس بودن ادعاي عراق به جهانيان ثابت شود.