صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23

موضوع: عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    «.... در ايران هم همين خصلت بي‏ديني و يا ضدديني تمام فضاي ادبيات‏ تقريبا 100 ساله ما را پوشانده است. از آخوندزاده و مراغه‏اي و طالبوف گرفته تا ميرزاآقاخان و محمد قلي زاده تا حجازي و دشتي و جمال‏زاده و نيما و صادق هدايت و بزرگ علوي...»‏
    «... راحت بگويم، اين نسل 100 ساله ما كه از مذهب رميد و به شكل ‎‎هاي گوناگون به بن بست و ديوار و عصيان و پوچي و لذت جويي و يا رؤيا‎‎هاي كودكانه و يا گذشته تاريخي و يا افسانه و اساطير «طبري» و «به آذين» آن هم از نوع تاريخي و ماترياليستي اش رسيد، اين نسل 100 ساله، هنوز كه هنوز است به بلوغ فكري و فلسفي خودش نرسيده و حتي نويسنده مذهبي اش بي هويت و سردرگم است، نه ماركسيست است، نه اگزيستانسياليست و هم هر دو، به‎اضافه خرافاتي و هم هر سه، به اضافه فرافكن. مجرم را در صنف برادر و زن پدر و استادكار و لولو و غول و شانس و ساير موقعيت ‎‎ها نشان مي دهد و حاجي ‎‎هاي «دست فروش» و بارفروش «عروسي خوبان» را مقصر مي داند. اين است كه بايد از اين خرت و پرت ‎‎ها خانه تكاني بكند و بايد به تفكر ريشه‎اي و بنيادي روي بياورد كه نمي كند و نمي آورد. فقط به «زير آسمان برلين» مي رود و زبان خارجي را فوت مي شود و نگاه‎‎‎هاي هنرمندانه را مي آموزد و زبان سينما را آب آب مي شود و خيال مي كند شاخ غول شكسته و تخم دو زرده گذاشته.»
    صفايي حايري(ره) به همه اين مسايل توجه دارد اما دليل او در پرداختن به هنر و موضوع زيبايي شناسي، مسئله اساسي تري است و آن جايگاه مفهوم زيبايي در كلام دين است. به‎گونه‎اي كه اساسي ترين مباني كلام شيعي بدون توجه به مسئله زيبايي با نقص عمد‎ه‎اي روبه‎رو خواهد بود. به اين مسئله در سطور آينده خواهم پرداخت. بنابراين درك نسبت هنر و به‎ويژه سينما بدون دين در مروري بر اساسي ترين انديشه‎‎‎هاي كلامي صفايي كه به‎شدت بديع و جذاب و تأثيرگذارند، ممكن نيست. حتي نگاه صفايي به مفهوم زيبايي و جايگاه آن در كلام ديني، گره گشاي يكي از مهم ترين مناقشات مربوط به كلام جديد است. آن‎جا كه عده‎اي معتقدند بين جهان بيني و ايدئولوژي رابطه‎اي منطقي وجود ندارد و از هست ‎‎ها، بايد‎‎ها بيرون نمي آيند و ارزش ‎‎ها، زاييده دانش ‎‎ها نيستند.
    در حالي‎كه صفايي با استفاده از جايگاه مفهوم زيبايي در كلام ديني رابطه بين جهان بيني و ايدئولوژي را نه منطقي كه طبيعي مي داند. به اعتقاد او معرفت در وجود آدمي به احساس تبديل مي شود و تركيب بين معرفت و احساس زمينه ساز عمل است. توضيح اين مسئله بدون اشراف بر مجموعه آثار عين - صاد امري دشوار است.
    علاوه‎بر اين بر اساس مراتب سلوك كه از اسلام، كه جنبه ذهني و تسليم است، آغاز مي شود و به ايمان كه جنبه عاطفي و قلبي است، مي رسد و تركيب اين معرفت و احساس به نظارت بر عمل كه تقوا نام دارد منجر مي شود و تقوا ترس عاشقي است كه لذت انس و محبت خداوند را پس از معرفت نسبت به او تجربه كرده است، اما گاهي در مقابل گناه قرار مي‎گيرد. لذت آن انس و معرفت و محبت در مقابل امكان گناه به ترسي مقدس يعني ترس از دست دادن معشوق منجر مي شود. اين مراتب تا احسان، اخبات، سبقت، قرب، رضا و رضوان و... ادامه مي يابد. بنابراين به‎ويژه در مرحله عاطفي دين آن‎چه گره گشاي فاصله انديشه و عمل است عشقي است كه ريشه در شناخت زيبايي خداوند و هستي دارد. بنابراين مفهوم زيبايي نه تنها در كلام كه در تربيت ديني هم جايگاهي اساسي دارد و اگر حس زيبايي شناسي آدمي از طريق دين رشد نيافته باشد، دريچه‎‎‎هاي انس با خداوند و اولياي او بسته باقي مي ماند.
    مفهوم زيبايي و نگاه هنرمندانه حتي در روش تفسيري عين - صاد بر قرآن مجيد نيز از اعتباري عميق برخوردار است. او در مورد مراحل فهم قرآن علاوه‎بر ترجمه و تفسير به دو مرحله ديگر تحت عنوان روح و نور معتقد است: «... در گذشته توضيح داديم كه روح قرآن، يعني پي‏بردن و فهميدن عواملي كه در روحيه قهرمان داستان‏‎‎ها مؤثر بوده و يا جمله‎‎‎ها را به يك صورت خاص و با شروع و ختم و قطع و وصل معيني همراه كرده است.» و بر اين اساس به توضيح وضعيت و حالت موسي(ع) و فرعون مي پردازد. و دريچه‎اي تازه را در فهم روابط و حال و هواي حاكم بر آيات الهي باز مي كند.
    شايد بتوان بخشي از دلايل علي صفايي حايري در پرداختن به مقوله هنر و سينما را در چند گزاره اجمالي زير خلاصه كرد:
    1- وجود مفهوم زيبايي به‎عنوان فصل مشترك دين و هنر؛
    2- وجود رابطه طبيعي بين زيبايي شناسي ديني با عمل ديني و ضرورت تربيت حس زيبايي شناسي؛
    3- غلبه تمثيلي بودن قرآن‎كه وجهي هنري دارد بر استدلالي بودن آن‎كه ممكن است تحميل بر ذهن باشد؛
    4- درك زيبايي خداوند به‎عنوان عامل وجل (در توضيح آيه «ان المؤمنين اذا ذكر الهج وجلت قلوبهم...») زيرا عواملي كه منجر به حالت وجل به‎عنوان مقدمه‎اي بر مقام اخبات مي شوند. درك زيبايي، محبت، رفاقت، و سطوت خداوند است؛
    5- جامعيت سينما كه هنر، صنعت، تجارت و رسانه است و جمع كيفي اغلب هنرهاست و به زبان جهاني دست يافته است؛
    6- ضرورت سخن گفتن با نسل معاصر دنيا از طريق سينما.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    انديشه بدون تاريخ مصرف
    نویسنده : دكتر امير غنوي





    بدون ترديد مهم‎ترين نكته در انديشه استاد، تلقي خاص او از دين و جايگاه آن بود. او آدمي را در مجموعه‎اي از روابط مي‎ديد كه با خود و ديگران و هستي دارد. ربط‎هايي كه با يكديگر نيز مربوطند و ارتباطات مضاعف را شكل مي‎دهند و انسان را در مجموعه‎اي در هم تنيده از روابط، تنها مي‎گذارند. تازه اين‎ها ارتباطات قطعي و حتمي است؛ ارتباطات محتمل و نامحتمل با عوالم ديگر، چنان بر اين پيچيدگي مي‎افزايند كه گام برداشتن جز به نور وحي ممكن نخواهد بود. گفتم نمي‎توان گام برداشت شايد بگويي كه پس چگونه گام برداشته و برمي‎دارند؟ سخن در اين است كه حركت عاقلانه و در نظر گرفتن همه نتايج و آثار، جز با اشاره خداي مهرباني كه بر همه اين روابط محيط است ، ممكن نيست و نمي توان با كورسوي عقل و فكر و غريزه در تاريكي اين جنگل پر رمز و راز ، سفري بي خطر و پرغنيمت را توقع كرد.
    در اين نگاه، وحي و اشارت الهي يك ضرورت است، ضرورتي بالاتر و پيش تر از هر حركت، حتي نفس كشيدن. وحي و دين، راهي در كنار ساير راه‎هاي عقلايي نيست، تا سخن از مقايسه و برتري آن بگوييم. دين تنها راه ممكن است. دين است كه مي تواند به من بياموزد كه چگونه زندگي كنم و چگونه بميرم تا بيشترين بهره و باروري را در اين عالم و عوالم ديگري كه در انتظار من هستند، ببرم. تنها تكيه‎گاه عالـَم اوست كه چشم دوختن به ديگران، دل بستن به سراب است و تكيه كردن بر موج آب.
    در اين تلقي، نياز به وحي در هر گام و هر اقدام، لمس مي‎شود. اين كه چگونه برخيزم و بنشينم و بينديشم، چه بگويم، چه بخورم و چطور به بستر روم و اين كه چگونه با افراد و اقوام مواجه شوم همه را بايد از او پرسيد. بحث «دين حداقل» و «دين حداكثر» معنايي ندارد؛ چراكه همه چيز را بايد از او آموخت. آري، آن جا كه او، ما را به خود حواله داد و امر و نهي نكرد، مي‎توانيم به خود‎بسندگي قائل شويم و به سير عقلي و عقلايي روي بياوريم و در اين محدوده با رعايت اهداف و مقاصد دين و با بهره گيري از مباني ديني و با توجه به شرايط، به تقنين و تشريع اقدام كنيم.
    درك ضرورتِ دين در اين راه گسترده، به اين نتيجه مي‎انجامد كه دين خدا را عريان نبينيم تا كلاهي از فلسفه يونان، تن پوشي از عرفان هند و كفشي از اخلاق ارسطويي به او ببخشيم و يا او را كنار فلسفه و علم بنشانيم. دين آمده است تا كوتاهي همه اين‎ها را جبران كند و بر اين‎ها ببخشد و به باروري برساند.
    راه‎گشايي دين اسلام اختصاص به دوره رسول خدا ندارد و هر چه تا روز قيامت محتاج آنيم، در بيان معصومين آمده است. خدا و رسول و امام به همه اين‎ها احاطه دارند؛ گرچه بر فراز منبر مدينه باشد يا در محراب كوفه و يا خلوت منزلي، تمامي نياز‎هاي ما را مي‎بينند و سخن مي‎گويند. بيان‎شان بر اين همه ناظر است. درست است كه در صدر اول، شبهه‎ها و سوال‎ها در حد ساده‎اي مطرح‎اند، ولي جواب‎هاي قرآن و روايات به‎گونه‎اي است كه نه فقط براي آن دوره جوابگو و روشني‎بخشند، بلكه به دوره مسلح شدن شبهات و سئوالات به فلسفه در سده‎هاي بعد و همچنين عصر ما كه هنگامه نظام‎هاي فكري و ايدئولوژي‎هاست، نظر دارد.
    اين سير فكري منجر به تأمل استاد در بحث نظام‎ها و ارائه نظريات بديع در اين خصوص شد. از ديد او دين نه تنها در بر‎گيرنده معارف و عقايد و اخلاق و احكام است، بلكه براي هر يك از عرصه‎هاي حيات، «نظامي هماهنگ» عرضه مي‎كند. اين نظام‎ها هستند كه ارتباطات احكام و جايگاه آن‎ها را نشان مي‎دهند. اسلام نه فقط واجد دستورات اقتصادي و تربيتي و سياسي و... بوده بلكه نظام‎هاي اقتصادي و تربيتي و سياسي و... را ارائه مي‎كند. امر و نهي ها در اين سازمان‎هاي فكري هماهنگ، مفهومي‎تر مي‎شوند و جايگاه خود را مي‎يابند و ارتباطات‎شان مشخص مي‎شود.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    نظام‎هاي اسلامي به ترتيب منطقي عبارتند از:

    نظام فكري، عرفاني، اخلاقي، تربيتي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، جزايي و قضايي. اين نظام‎ها همه عرصه‎هاي حيات را پوشش مي‎دهند و راه را روشن مي‎كنند. او در هيچ‎يك از اين عرصه‎ها دين را محتاج ديگران و وام‎دار اين و آن نمي‎دانست. در نظام فكري، شروع تفكر ديني از مباحثي، چون بحث وجود و يا بحث امكان شناخت و اثبات عالم خارج نيست. دين، از حضوريات آغاز مي‎كند و از دو جهنم دره سفسطه و ايده آليسم بركنار مي‎ماند. در اين شروع، دين كليد‎هايي تازه براي تفكر عرضه مي‎كند. تفكر در قدر و اندازه‎هاي انسان، تفكر در استعداد‎هاي او و...
    تمامي معارف اساسي درخصوص توحيد و معاد و رسالت و امامت بر همين پايه استوار مي‎شوند و به اثبات مي‎رسند. اين فلسفه، محدود به اهل معقول نيست كه با آدم‎هاي طبيعي و امي نيز شروع مي‎كند و به مقصد مي‎رسد.
    اين تفكر از تجريد و انتزاع به‎دور است و با احساس و شور آدمي، و با عمل و رفتار او رابطه‎اي نزديك‎تر دارد و اين فلسفه به‎راحتي زمينه‎ساز عرفان و اخلاق و فقه است. درك عمق نياز‎ها و عظمت استعدادها و وسعت راه، التهاب و بي قراري را نتيجه مي‎دهد و اشتياق به رفتن را به ارمغان مي‎آورد. با آشنايي با جمال و جلال حق و شناخت زيبايي، محبت و رفاقت او، عشق به خدا شعله مي‎كشد و با درك زيبايي و ضرورت معاد، اشتياق به مرگ جوانه مي‎زند. وقتي عشق به خدا و اشتياق به آخرت در دلي روييد، عمل و حركت، ميوه طبيعي اين رويش خواهند بود و فقه كه ادب حضور در نزد معشوق را مي‎آموزد و ابزار‎هاي كشت آخرت را به دست مي‎دهد، ديگر سنگيني نداشته و احكام فقهي شيرين و گوارا خواهند بود.
    در نگاه استاد، عرفان و سير و سلوك اسلامي نيز وضعيتي تازه مي‎يابد. از يك سو تفاوت‎هاي آن با تصوف‎هاي خانقاهي و خراباتي مورد تأكيد قرار مي‎گيرد. تفاوت‎هايي كه در مباني و اهداف سلوك عارفانه و صوفيانه وجود دارد و به اختلاف در شيوه‎ها و روش‎ها مي‎انجامد. سلوك با سكوت و تأمل آغاز مي‎شود. اين درنگ و تأمل براي بيرون آمدن از جريان حركت غريزي و براي زمينه سازيِ انتخاب آگاهانه انسان است. اين نقطه شروع ِ سير و نطفه حدوث تولدي تازه است. تأمل در خود و مسيري كه تحت حاكميت نفس و شيطان و خلق و دنيا طي مي كنيم، زمينه ساز سنجش ميان اهداف و راه‎ها و انتخاب است. با انتخاب هدف و راه، تلاش براي هجرت از وضع موجود به وضع مطلوب و درگيري و جهاد براي رفع موانع آغاز مي شود، و اين تازه اول راه عشق است.
    با قوت گرفتن عشق و اشتياق سالك، ابتلاء او سنگين‎تر مي‎شود. ريزش الطاف خفيه حق، همراه با افزايش ايمان فزوني مي‎گيرد. تا آدمي را متوجه كند كه دنيا معبر است نه مقصد تا دل نبندد و با شهود ضعف و عجز خويش، به توكل و توسل به او محتاج شود و با او پيوندي نزديك‎تر برقرار كند.
    بارش بلا به تناسب عطش ايمان شدت مي‎يابد تا شهود عجز و اضطرار، تداوم يابد و چاره‎اي جز تسليم و تفويض و جز اعتصام مدام باقي نماند.
    اين‎جاست كه به صراط مي‎رسيم، به راهي كه او عهده‎دار آن است و با پاي او، به همراه او، به سوي او مي‎توان رفت.
    در اين سلوك، هدف، تسلط و تسخير و شهود نيست و روش‎ها از ذوق و ابتكار برنمي‎خيزند. هدف، رشد هماهنگ استعدادهاي انسان و حركت به‎سوي اوست. راه اين سير را او خود مي‎آموزد. سلوك ديني بر اين پندار استوار است كه هستي با سلوك آدمي همساز شده و او مي‎تواند با آغاز سير، از حادثه‎ها و صحنه‎ها درس بگيرد و از بلاها مركب سلوك بسازد.
    مركب اصلي سلوك، بلا است نه عبادت و عمل سالك. عابد و عامل، منتظر نتيجه كار خودند و متوقع و مغرور به عمل خويش. ولي سالك مبتلا جز شكستگي و انكسار و جز توكل و افتقار چيزي ندارد.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    اين خط فكري در تبيين نظام اخلاقي اسلام جلوه‎اي تازه دارد. استاد، در انسان‎شناسي، ديدگاهي ويژه و برداشتي ممتاز از قرآن داشت. او عمده‎ترين امتياز انسان از ساير حيوانات را نحوه تركيب او مي‎دانست. تركيب خاصي از غرايز و فكر و سنجش كه براي انسان، آزادي و خودآگاهي و... را به ارمغان آورده است. اين تركيب خاص و «تقويم احسن» اين امكان را به وجود مي‎آورد كه آدمي با آن كه در ابتداي تولد در پايين‎ترين سطح توانايي است (اسفل السافلين)، گوي سبقت از ساير حيوانات بربايد و سر از افلاك بيرون كشد. اين تحليل از انسان و توانايي‎هاي او در نظام اخلاقي، نتيجه‎اي مهم را به دنبال مي‎آورد و آن بحث لطيف تبديل است.
    تركيب انسان اين امكان را به او مي‎دهد كه با تغيير در شناخت و احساس و رفتار، خلق و خوي‎هاي خود را تبديل كند و بدي‎هايش به خوبي بدل شود. بخل، با مشاهده بازار وسيع آخرت و توجه به نيازهاي پس از مرگ با سخاوت و ريختن و پر كشيدن جاي خود را عوض مي‎كند و ترس با ورع، زودرنجي با انقطاع و... جابه‎جا مي‎شوند.
    اين تلقي از انسان، ظرافت‎ها و لطافت‎هاي بسياري را در نظام تربيتي اسلام نمودار مي‎كند. اگر چه در تركيب منطقي، نظام تربيتي، اولين نظام نيست و پايه‎ها و مبادي آن از نظام فكري، عرفاني و اخلاقي تغذيه مي‎كند، اما در تحقق خارجي تربيت، مقدم بر همه نظام‎هاي ديگر است. دين با رسول آغاز مي شود و رسول خدا با اِعمال روش‎هاي تربيت اسلامي، فلسفه و عرفان و اخلاق و فقه اسلامي را در فكر و احساس و عاطفه و خصلت‎ها و خوي‎ها و رفتارهاي مؤمنين پي‎ريزي كرده و پرورش مي‎دهد. رسول خدا با جرياني كه ايجاد مي‎كند، تحول در اعتقادات و اهداف را به‎وجود مي‎آورد و بر اين اساس، شكل و شيوه و روش تازه‎اي در تمامي عرصه‎هاي عمل فردي و اجتماعي به‎دست مي‎آيد. اين به معناي ايجاد نظام‎هاي مختلف فردي و اجتماعي (از فكري و عرفاني و اخلاقي تا سياسي و اقتصادي و حقوقي) است و چه بسيار فاصله است ميان طرح و ارائه تجريدي نظام‎هاي فردي و اجتماعي تا ايجاد و تحقق بخشيدن به آن‎ها.
    رسول خدا، خود به سراغ افراد مي‎رود و با زمينه سازي‎ها و پاكسازي‎ها به طرح سئوال و راه انداختن فكر مي‎پردازد؛ اما تفكر در چه؟ او خصوصا بر حضوريات و تأملات و مشاهدات باطني افراد تكيه مي‎كند و مايه‎ها و مواد تفكر را از اين حوزه اخذ مي‎كند و با نحوه برخورد و شيوه پرسش و پاسخ، نه تنها ذهن‎ها را متوجه سئوالات اصلي و اساسي مي‎كند، بلكه روش تفكر را نيز مي‎آموزد. با بيانات رسول، آدمي از تاريكي ها بيرون مي‎آيد. با خود و هستي و نقش خويش در آن آشنا مي‎شود، راه را مي‎بيند و راهزن‎ها را مي‎شناسد.
    در اين روشني و وضوح است كه مردم مي‎توانند بسنجند و پس از سنجش و تعقل، انتخاب كنند يا با رسول همراه شوند و يا از يافته‎هاي‎شان چشم بپوشند و بمانند و بسوزند.
    آن ها كه به رسول مي‎پيوندند و در كنار او به كتاب و به موازين مي‎رسند، يعني هم دستورات و احكام را مي‎آموزند و هم جايگاه هر حكم را مي‎شناسند. هدف از همه اين جريان، اين است كه مردم بر پايه قسط و براي تحقق قسط بپاخيزند.
    استاد صفايي در اين آيه بر چند نكته تأكيد مي‎كرد: اول اين كه مطلوب، به پا خاستن خود مردم است. همه زمينه سازي‎ها و حرف‎ها براي اين است كه اينان به خواست خود برخيزند نه اين كه با تبليغ و تحميل و تحميق به پا داشته شوند. هدف، تحقق قسط نيست، بلكه قيام به قسط است. اگر قسط بدون اين قيام محقق شود، چيزي به دست نيامده است و اگر قيام به قسط شده، ولي هنوز قسط تحقق نيافته چيزي از كف نرفته و تمامي مقصود حاصل شده است. آن‎چه در همه نظام‎هاي فردي و اجتماعي اسلام مطلوب اصلي است، تحقق اين قيام است. برخاستن از سر عادت‎ها و غريزه و شهوت‎ها و پرداختن به قسط. اما قسط چيست؟ قسط نه به معناي عدالت اجتماعي است نه مساوي با عدل، كه قسط در برابر جور است و عدل در برابر ظلم. قسط ظريف‎تر از عدل است كه اگر سهم و حق كسي را ولو با رضايت او به غير ذي حقي بدهي، جور ورزيدي گرچه ظالم نيستي. قسط، رعايت اين حقوق است. حق پدر و مادر، حق معلم، حق حاكم، حق رعيت، حق چشم و گوش و... و همه آن‎چه در رساله حقوق آمده است.
    قسط در هر حوزه، بر پايه حقوق تطبيق مي شود. در ارتباط با اشياء و با خود و با ديگران هر كدام به‎گونه‎اي و شكلي. اما همه‎جا وجود حقوق پيش‎فرض اين تطبيق است.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    استاد در برابر آن‎ها كه جامعه ديني و حكومت ديني را بي‎معني دانسته و سخن از جامعه دينداران و حكومت متدينين مي‎رانند، سلسله بحث‎هاي عميقي را در سخنراني‎هاي محرم مطرح كرد. او از سير تفكر ديني تا جامعه ديني و از جامعه ديني تا حكومت ديني سخن گفت و نشان داد كه تفكر ديني حتي در حد اعتقاد به توحيد، مي‎تواند جامعه‎اي با ويژگي‎ها و روابط خاص خود ايجاد كند و اين جامعه، مي‎تواند حكومتي با جلوه خاص و منبعث از آن اعتقاد را در همه روابط داخلي و خارجي نتيجه دهد. دين در ابتدايي‎ترين اشكالش در جامعه و نهاد‎هاي آن و روابط حاكم بر آن‎ها نقشي اساسي داشته و در عالي‎ترين اشكال آن، همه ابعاد وجودي انسان را پوشش داده و براي همه جنبه‎هاي فكري و روحي و اجتماعي و... طرح جامع ارائه كرده و مهره‎هاي كارآمد ساخته و عميق‎ترين اثر را گذاشته است.
    در آغاز اين نكته آمد كه ارائه سيمايي جامع از انديشه سترگ استاد صفايي از عهده من بيرون و از حوصله اين بحث خارج است. اما اگر بخواهم از مهم‎ترين ويژگي‎ها و توانايي‎هاي او بگويم بايد به برخورد شيرين و عميق و خاضعانه او با قرآن و سنت و برداشت‎هاي بسيار لطيف و كاملا مستند وي اشاره اي ولو گذرا داشته باشم. او در اين برخورد، به تعبير خود، به كودكي مي‎ماند كه گوهري را در ميان خاك گم كرده است. چنان با دقت در كلمه كلمه آيه و روايت و حتي حالات و شرايط نقل شده، تأمل مي‎كرد و از هر زاويه، گوهري بيرون مي‎كشيد كه حيرت‎آور و شوق‎انگيز بود. به انتقاد‎ها، به دقت گوش مي‎داد تا كه گوهر به كف آمده‎اش در زير محك، عيار خود را نشان دهد. مي‎خواند و مي‎گريست، مي‎خواند و پر مي‎كشيد، و چه عاشقانه و مشتاقانه مي‎خواند.
    او با اعتقاد به استناد ترتيب سوره ها و آيه هاي قرآن به امر رسول خدا، سخت در اين تنظيم حكيمانه مي‎انديشيد. در تفسير و برداشتن پرده از چهره زيباي وحي، به ترتيب كلمه‎ها و تركيب‎ها و به شروع و ختم آيه، به ترتيب و نظم آيه‎ها و روال آغاز و پايان سوره و پيام كلي سوره مي‎پرداخت و دامن دامن، گوهر به ارمغان مي‎آورد و سخاوتمندانه مي‎بخشيد. كم نبودند و نيستند كساني كه اين گوهرها را به نام خود كرده و مي‎فروختند و اعتبار و وجاهتي به كف مي‎آوردند و او با وقوف و توجه، به آن‎ها نيز مي بخشيد كه شايد بدين گونه ديگران بهره مند شوند، چراكه او اين بهره ها را از خود نمي‎دانست و به خود منتسب نمي‎كرد و خود را مالك نمي‎ديد.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    معجزه يك آدم معمولي
    نویسنده : عليرضا داوود نژاد





    دوستي از يك انتشاراتي دو اتاق گرفت تا فيلم نياز را آن جا توليد كنيم.
    نصرت‎‎ا...، مسئول انتشاراتي، گاهي كنار پنجره بيرون را نگاه مي كرد و سوزناك و با محبت مي گفت: شيخ، شيخ... و من تعجب مي كردم.
    روزي پرسيدم: اين شيخ كيست؟ گفت: مراد ماست و خيلي دوست داشتني و عميق. روزي ديگر پرسيدم: مي توانم ببينمش. گفت: ما هر از گاهي مي رويم ديدنش، خواستي بيا برويم قم. گفتم: قم؟ مگر ملاست؟ بله آخوند است (قبلش فكر مي كردم شايد از اين خانقاهي ها باشد).
    در يك محله فقيرنشين قم، به در باز خانه اي رسيديم، قالي كهنه آويزان جلوي در را كنار زديم وارد دو اتاق تودرتو شديم كه در آن گله گله آدم دورتادور و وسط و كنار آن نشسته بودند و بحث مي كردند، شوخي مي كردند و مي خنديدند، يكي چاي مي آورد، مي خورند و...(قبلش فكر مي كردم جايي مي رويم كه همه مي نشينند و شيخ با تشريفاتي وارد مي شود، بعد از او سؤال مي پرسند يا او حرف مي زند و همه گوش مي كنند يا...)
    منتظر بودم تا شيخ را ببينم كه سفره آوردند و غذا و كسي غذا آورد و بين جمعيت تقسيم كرد؛ همو به بچه ها سرويس مي داد. بعد از غذا سفره را جمع كرد و برد. من از نصرت ا... پرسيدم: پس شيخ كجاست؟ گفت: همين بود كه ظرف ها را برد. گفتم: همين كه... گفت: آره. با تعجب يك بار ديگر رفتارهاي مردي را كه حالا فهميده بودم شيخ است مرور كردم، يك آدم معمولي كه هيچ حالت خاصي نداشت غير از صميميت، مهرباني و بي تكلفي.
    من مبهوت اين همه سادگي بودم. كه شيخ بچه بغل آمد و كنار ما نشست؛ با بچه بازي مي كرد. سلام و عليك و معرفي، باز هم معمولي معمولي. لحن و رفتار خاصي نداشت. جمعيتي كه بعد از غذا پخش شده بودند توي اتاق، بعضي ها مي آمدند با شيخ موضوعي را مطرح مي كردند و او چيزهايي مي گفت كه فهميدم خيلي پخته و عميق حرف مي زند. من هم سؤالي آماده كرده بودم. نفهميدم چرا مطرحش نكردم و فقط به او خيره بودم و به حرف هايش با ديگران گوش مي دادم، شايد بيشتر از يك ساعت همين‎طور ادامه يافت. بعد شيخ دوباره رفت و اين بار هندوانه آورد، قاچ كرد و تقسيم كرد و من هنوز خيره بودم كه او تخمه هندوانه را لاي دو انگشتش فشار مي داد و اين تخمه‎ها مي خورد به چشم من. گفتم: چرا همچي مي كند و بعد از حالتش فهميدم كه مي گويد: كجايي خيره نباش زندگيتو بكن.
    دلبسته اين شيخ معمولي شده بودم. باز خواستم ببينمش. تهران كه مي آمد، من هم مي رفتم جايي كه آمده بود. باز داستان جمع ها و جوان ها و رفتار معمولي شيخ و جواب هاي عميق و پخته اي كه شيخ لابه لاي اين همه سادگي به سؤال ها مي داد. جواب ها خيلي عميق و دقيق بود؛ حرف ها ساده بود، اما سطحي نبود، حتي فكر مي كردي آشناست و قبلا آن ها را شنيده اي.من هم شده بودم دوست دار شيخ. خانه مان آمد. موسيقي فيلم مصايب شيرين را برايش گذاشتم. خوب گوش مي داد، خيلي خوب. حالتش در گوش دادن بدون اين كه تصنعي به‎نظر برسد، عميق و دقيق بود. خوشش آمد؛ گفت هيچ حس منفي اي ندارد. فيلم «آمادئوس» را كه ميلوش فورمن درباره موتزارت موسيقي دان معروف ساخته، گذاشتم تا با هم ببينيم. همان حالت دقيقي را كه در گوش دادن موسيقي داشت در فيلم ديدن هم داشت. شخصيت هاي فيلم در اولين صحنه اي كه وارد صحنه مي شدند، درباره شخصيت شان چيزي مي گفت. كشيش كه وارد شد، گفت صداقت و بلاهت. مني كه 10 بار بيشتر اين فيلم را ديده بودم مي گفتم چقدر تعبير هايش دقيق و جالب است! تمام فيلم را كه مي ديدي تركيب صداقت و بلاهت، دقيق ترين تعبيري بود كه مي شد درباره اش به‎كار برد. خوب فيلم مي ديد.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    بعدها شمال به خانه مادري ما هم آمد و آن جا جمعيت شلوغ فاميل از كوچك و بزرگ از ديدنش و كنار او بودن لذت بردند و جواب هاي او به سؤال هاي‎شان انگار سيراب‎شان مي كرد. خواهرم و دامادمان در كار موسيقي بودند. برايش سنتور زدند و تار نواختند. گوش داد. لذت برد و تشكر كرد. با جوان ها رفت فوتبال زير باران. خيس و گلي برگشتند. با آن ها سر فوتبال جر و بحث مي كرد. شوخي مي كرد، آخرسر هم كمك كرد دست و پا و لباس هاي گلي شان را بشويند و بچلانند.
    در شمال چندباري با او حول و حوش موضوعي كه سؤال داشتم، صحبت هايي كرديم، اما سؤالم را نپرسيدم. روزي در تهران، بعد از يك جلسه كه جايي صحبت داشت، گفت: وسيله داري؟ گفتم: نه. گفت: با ما بيا مي رسانيمت. بچه ها را به تعداد زياد و فشرده سوار پيكان كرد آخرش من را فرستاد تو و بعد به من فشار آورد تا جا براي خودش هم باز شود كنارم كه جا گرفت، در گوشم جمله اي گفت كه جواب سؤال من بود كه مدت ها دنبالش مي گشتم. ديوانه كننده بود؛ درست زده بود به خال. اما به روي خودش نمي آورد كه به اساسي ترين سؤال زندگي من جوابي گره گشا داده است و سر شوخي با بقيه بچه ها را باز كرد.
    بعدها با او سفرها رفتم، به مشهد و جاهاي ديگر. بحث انتقال معرفت را كه در مشهد مي گفت خيلي عميق بود. او تجربه تازه اي براي من بود. مردي كه زياد مي دانست، اما هيچ اقتداري براي خودش جمع نمي كرد. قدرت را توزيع مي كرد. او جزو معدود كساني بود كه تمام كليشه هاي من را از يك انسان عالِم شكست. در برخوردهايش و حتي فوتبال بازي كردنش زندگي را ياد مي داد. آن قدر ظرفيت داشت كه آدم هاي زياد با سليقه هاي متنوع را كنار هم جمع كند. مدير فرهنگي نشد و اگر مي شد خيلي مي توانست مؤثر باشد. اين روزها كه ما خيلي از عرصه ها را باخته ايم و در عرصه هنر و سينما و بازار ويدئو و... تسليم واردات شده ايم، كاش مي شد كسي مثل او بالاسر فرهنگ ما بود، شخصيت هايي مثل او كه بتوانند همه را جمع كنند تا در يك فضاي گرم و صميمي خلاقيت ها بروز كند.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    ياد استاد






    گفتاري از حجت الاسلام سيد مسعود پورسید آقايي

    حجت الاسلام سيد مسعود پورسيدآقايي ، رييس مؤسسه آينده روشن قم، در دانشگاه و حوزه درس مي دهد و در زمينه مهدويت صاحب نظر است. كتاب « نظام سازي ديني در انديشه استاد صفايي» را آماده چاپ كرده كه به‎زودي توسط انتشارات ليله القدر منتشر خواهد شد. پورسيد آقايي در سال 57 دانشجوي رشته مكانيك دانشگاه صنعتي اصفهان بود. استاد صفايي را دعوت كرده بودند دانشگاه صحبت كند. بعد از سخنراني شيخ يك شب در خوابگاه با او و برخي از دوستانش هم نشين مي شود و با آن‎ها گپ مي زند. طلبه شدن او و تعداد زيادي از دوستانش حاصل همان دعوت و هم نشيني است. پورسيدآقايي در اين نوشتار كه حاصل پياده كردن حرف هاي اوست، به‎عنوان يك شاگرد از استادش علي صفايي گفته است.
    قبل از انقلاب در دوره دانشجويي چند كتاب از تأليفات ايشان به دست من رسيد. «مسئوليت و سازندگي» كتاب بسيار پر جاذبه اي برايم بود. بعد از پيروزي انقلاب حدود زمستان 58، شبي برفي به دانشگاه دعوتش كرديم. خيلي صميمي و مهربان بود، گويي سال‎ها بود كه ما را مي شناخت، آن زمان جواني بود 28 ساله. صحبت هايش جذاب و عميق بود، احساس مي كرديم ايشان خيلي بزرگتر از چيزي است كه از كتاب هايش به نظر مي رسد. دانشجوها از سخنراني اش خيلي استقبال كردند. بعد رفتيم خوابگاه، دانشجوها صف بسته بودند تا جواب سئوالات‎شان را از ايشان بپرسند.
    سئوالات ديني، سياسي، از مسائل مختلف فكري آن موقع؛ مثلا درگيري با ماركسيست ها خيلي مطرح بود، من پهلوي‎شان نشسته بودم، رفقا كه تك تك مي آمدند سئوال مي كردند. حتي عده اي درباره ازدواج سئوال مي پرسيدند. ايشان آن‎قدر خسته شده بود كه گاهي روي تخت دراز مي كشيد. بچه ها هم يكي يكي مي آمدند صحبت مي كردند، صف طويلي براي سؤال و جواب از ايشان تشكيل شده بود كه تا نماز صبح طول كشيد.
    حرف هاي پر محتواي ايشان، برداشت هاي عميق ايشان از آيات و روايات، خيلي جالب بود. آدم احساس مي كرد كه نه تنها با ادبيات دانشگاه آشناست، بلكه يك سر و گردن از اين ادبيات بالاتر است، يعني با چنان زبان مناسبي جواب مي داد و چنان احاطه‎اي به مباحث مختلف داشت كه بسيار تعجب آور بود.
    قدرت كلام و جذابيت رفتار ايشان خيلي ها را مجذوب‎شان كرد. خيلي خوش نام بود و دانشجوها از دانشگاه هاي مختلف با اتوبوس به ديدارشان مي آمدند. خيلي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) كه با او برخورد مي كردند و حرف ها و رفتار ايشان را با مسعود رجوي رهبر سازمان قياس مي كردند، نوشته هاي رجوي درباره جهان بيني و مبارزه در ذهن شان رنگ مي باخت.
    يادم هست كه وقتي كه شايعاتي بر عليه ايشان شروع شده بود، رفتيم خدمت مقام معظم رهبري با چند تا از دوستان كه شاگرد مشترك بين مقام معظم رهبري با آقاي صفايي بودند. اوايل رياست‎جمهوري مقام معظم رهبري بود، يك نوشته اي روزنامه جمهوري اسلامي بر عليه ايشان نوشته بود و پنج شش نفر از شاگردان و دوستان آقاي صفايي كه مصطفي موسوي هم جزو آن ها بود رفتيم خدمت آقاي خامنه اي در دفتر رياست‎جمهوري، ايشان وقتي نوشته را ديدند خيلي تعجب كردند. نوشته بودند كه ايشان از تفكر التقاطي مادي برخوردار است. رهبري خيلي تعجب كردند بعد فرمودند كه از ايشان استفاده كنيد، اين حرف هايي هم كه زده اند مثل يك موج است، به ايشان بفرماييد كه در برابر اين موج نمي خواهد سينه سپر كنند و بايستند، يك موجي است كه مي گذرد. گفتند من ايشان را مي شناسم. ايشان مشهد خانه ما آمدند، من قبل از انقلاب قم منزل‎شان رفتم، من با ايشان برخورد داشتم، سلام ما را هم به ايشان برسانيد.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    خيلي از رفقاي ما كه بچه هاي دانشگاه صنعتي بودند با ايشان باب مراوده و دوستي باز كردند و بعدها مي آمدند قم منزل ايشان؛ دوستي اي كه تبديل به يك دوستي پايداري شد و من و بسياري از دوستان دانشگاه صنعتي طلبه شديم. من وقتي به ايشان گفتم مي خواهم طلبه شوم با صحبت هايش سعي مي كرد اگر نگاه من نگاه سطحي اي است يا به خاطر شور انقلاب مي خواهم طلبه بشوم، آن شور را با شعور همراه كند. اهداف را توضيح مي داد، مشكلات و سختي هاي راه را مي گفت، ولي در عين حال از شيريني ها و الطافي كه ممكن است عايد انسان بشود هم مي گفت. سعي مي كرد مزاج ها را واكسينه كند؛ نه كه باغ سبزي نشان بدهد.
    بعد از طلبه شدن‎مان حواسش بود و به ما سر مي زد. يا ما به خانه اش مي رفتيم. سفره اش هميشه پهن بود. براي درس ها ما را به كساني ارجاع مي داد كه خودش تربيت كرده بود و با سؤال و جواب از ما و استادان مان بر درس ها نظارت مي كرد. گاهي با شاگردها تندي مي كرد كه آن هم از باب محبتش بود، البته تندي هايش بعد از تبيين بود، وقتي كسي از حدود تجاوز مي كرد.
    اصرار داشت كه ديگران و درس هاي‎شان را هم ببينيم. در بحث هاي علمي اگر كتاب هاي ديگران را مرور نمي كرديم، شركت نمي كرد. تا ما دست پرباري نداشتيم، مطالعه اي نداشتيم، برخوردي نداشتيم، حاضر نبود بحثي شكل بگيرد. مي گفت پاي درس اساتيد ديگر هم بنشينيد. مي گفت آقاي مؤمن معاد را باور كرده از ايشان استفاده كنيد. از آقاي بهجت استفاده بكنيد، هم از فقه و اصول‎شان، هم از حالت‎هاي ايشان بهره مند بشويد. ايشان نظرشان اين بود كه همه را برويد ببينيد، آقاي مصباح را ببينيد. مبنايش اين بود كه نبايد در خود ايشان بمانيم.
    طلبه ها را كساني مي دانست كه خودشان را وقف امام زمان كرده اند و او خودش را وقف آن ها كرده بود. حتي خانه دار شدن ما به واسطه او بود. روزي به من زنگ زدند كه شما سهام دار فلان شركتي و فلان روز جلسه است. رفتم. 40-30 طلبه ديگر هم بودند و همه سهام دار شركت. قضيه از اين قرار بود كه كسي مي خواسته دستگاهي از آلمان وارد كند و كار پرسودي راه بيندازد، اما پول نداشته و سراغ استاد صفايي آمده بود، استاد اين در و آن در زده بود پول جور كرده بود و ما طلبه ها را سهام دار شركت كرده بود. شركت به سودآوري رسيده بود قرض را پس داده بود و حالا براي سهام دارها سود خوبي مانده بود. من و خيلي طلبه ها از همان سهام ها زمينه خانه خريدن‎مان فراهم شد. او حتي يك سهم هم براي خودش يا فرزندانش برنداشته بود. مي گفت اگر يك سهم را به نام خودم يا خانواده ام كرده بودم، باخته بودم. بعدها ديديم كه يكي از ارادتمندانش را كه مي خواست براي پسرش موسي كه تازه طلبه شده بود خانه بخرد، راضي كرده بود تا براي طلبه ديگري كه سال ها مستأجري كشيده و عيال وارتر از موسي بود، خانه بخرد. مي گفت موسي هنوز اول راه است بايد سختي بكشد. اين رفتارهايش انسان را مريدش مي كرد، اما او از مريدبازي بيزار بود.
    طلبه تربيت نمي كرد تا مديحه سراي ايشان باشند. گاهي وقت ها افرادي را كه احساس مي كرد دارند مريد مي شوند، به تعبير ما نوك مي زد و طرد مي كرد. حتي گاهي باعث جدايي شان مي شد مي گفت رشدتان در همين جدايي هست، يك بار اوايل آشنايي مان به ايشان گفتم آقا ديگر ول‎تان نمي كنم، تازه شناختم تان، ديگر شما را ول نمي كنم. نگاهي كرد گفت ما را باش كلي صحبت كرديم كه آقا موحد بشود، مثل اين كه ما خودمان تازه بتش شديم، تو كه هنوز بت‎پرستي.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    يك قدم جلوتر بيا






    دكتر خسرو باقري از نقاط مثبت و تنگنا‎ها در انديشه استاد صفايي مي‎گويد

    متولد 1336 در تهران است. سال 1357 از دانشگاه علامه طباطبايي كارشناسي روان‎شناسي گرفته و سال 1364 از دانشگاه تربيت مدرس كارشناسي ارشد فلسفه تعليم و تربيت و دكتراي فلسفه تعليم و تربيت را سال 72 در دانشگاه «نيو ساوث ويلز» استراليا به پايان رسانده است. نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، مباني شيوه‎‎هاي تربيت اخلاقي، نقد تطبيقي علم اخلاق و روان شناسي معاصر، چيستي تربيت ديني، بحث و گفت‎وگو با پروفسور پاول هرست ، هويت علم ديني و چندين كتاب ديگر از تأليفات اوست. وي كتاب‎هايي را نيز به فارسي ترجمه كرده و در حوزه علوم تربيتي چهره‎اي شناخته شده و صاحب‎نظر است. دكتر باقري در همايش چشمه جاري (ويژه استاد علي صفايي) كه سال 1385 در دانشگاه تهران برگزار شد، گفت: «خوشحالم كه پس از سال ‎ها كه اين چشمه جاري زير خاك جريان داشت، به يك مظهري رسيد و آشكار شد. من حضرت استاد را درك كرده بودم و خيلي از وقت‎ها خدمت ايشان بودم و بحث و گفت‎وگو‎هاي زيادي با ايشان داشتم...»
    ما هم به همين مناسبت سراغ او رفتيم تا از استاد صفايي براي ما بگويد، حرف‎هاي او رنگ و بوي انتقادي داشت كه بخش ‎هايي از آن را اين‎جا مي خوانيد و اين آغاز بحث است و مي تواند زمينه ساز حرف‎هاي جدي بعدي درباره استاد صفايي باشد.
    نقاط ضعف در انديشه را مي توان نقطه‎‎هاي قابل‎توسعه هم ناميد. بخش ‎هايي از انديشه مرحوم صفايي كه به هر دليلي، از جمله ضيق وقت، موجب شده گسترش كافي پيدا نكند، تنگنا‎هاي ديدگاهش است كه مي تواند باز شود و توسعه پيدا كند. معمولا خودِ صاحب فكر هم اين كار مي كند و با سيستم خودارزيابي اش تنگنا‎هاي انديشه اش را بررسي مي كند و آن را بسط و گسترش مي دهد.
    در انديشه استاد صفايي نقاط مثبت زيادي بود كه اگر بخواهم ليست كنم، بحث خيلي طولاني مي شود. من به چند مورد اشاره مي كنم و بعد به تنگنا‎ها مي پردازم.
    نوآوري ‎هايي در كار ايشان بود كه در برخي موارد خيلي منحصربه‎فرد بود. در انديشه ايشان تربيت يك آدم يعني تحول او. در جا‎هايي تربيت بيشتر يك مسئله فكري و معلوماتي و دانشي تلقي مي شود؛ مثلا در آموزش و پرورش خودمان، تربيت اغلب يك مسئله شناختي محسوب شده و بيشتر روي معلومات بچه‎‎ها سرمايه گذاري مي شود كه البته مهم است، اما كافي نيست. در انديشه ايشان، در جريان تربيت مهم‎تر از همه‎چيز اين است كه انسان تحول شخصيتي پيدا بكند، نه فقط معلوماتش زياد شود. اين‎كه از ويژگي ‎هاي خوب در ديدگاه ايشان بود. آدم ‎ها در مواجهه با ايشان بعضا دچار اين چالش مي شدند كه فقط اندوختن يك سري مطالب كافي نيست. اندوخته‎‎هاي آنان زير سئوال مي رفت و دچار شوك مي شدند و اين سئوال را در آن‎‎ها ايجاد مي كرد كه آيا اندوخته‎هاي‎شان تحولي در آن‎‎ها ايجاد كرده است يا خير؟ نكته مهم ديگر، ارتباط عمليِ ايشان با شاگردانش بود؛ با آن‎‎ها زندگي مي كرد و تربيت همه جانبه‎اي را پي مي گرفت، فقط سخنراني نمي كرد. در سفر و حضر ارتباط گسترده با افراد داشتند. اين نقطه مثبت با نكته اولي كه گفتيم مرتبط است و به ديدگاه ايشان در نگاه تحولي به تربيت برمي گردد. نكته سوم اين‎كه ايشان روحاني بودند و در اين صنف مي شود رفتار ايشان را منحصربه‎فرد دانست. معمولا روحاني ‎ها در ارتباط شان با ديگران مشكلاتي دارند؛ مثلا فرض كنيد به‎خاطر شخصيتي كه پيدا مي كنند بين آن‎ها با ديگران فاصله مي‎افتد؛ اما ايشان به‎راحتي مي توانست لباسش را ناديده بگيرد و ارتباط برقرار كند و گرفتار حجاب ‎هاي مصنوعي كه گاهي وجود دارد، نبود. روحاني بودنش مانع تربيت نبود و آدم ‎ها براي برخورد با او نياز به رد كردن سد‎ها و مراحل نداشتند. كمتر عالمي پيدا مي كنيد كه در هر ساعتي از شبانه روز قابل‎دسترسي بوده و ديدنش نياز به هيچ اجازه‎اي نداشته باشد؛ حتي ساعت 2 بعد از نيمه شب قابل‎دسترس بود. او معتقد بود انسان ‎ها موجودات بسيار شريف و ارزشمندي هستند و دنبال هر فرصتي مي گشت براي متحول كردن آدم ها؛ حتي پذيرش آن‎‎ها در يك ساعت غيرمعمول هم مي توانست اين فرصت را ايجاد كند.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. 5 راه براي حفظ علاقه در رابطه ي زناشويي!
    توسط خادمه زینب کبری(س) در انجمن خانواده
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 21-10-2010, 16:23
  2. ۩~*~۩تصاويرراهپيمايي مردم مسلمان ايران دراعتراض به سوزاندن قرآن۩~*~۩
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن محل درج مطالب مرتبط به هتك حرمت قرآن مجيد
    پاسخ: 134
    آخرين نوشته: 18-09-2010, 19:08
  3. اطلاعات دارويي(داروخانه)
    توسط montazeran در انجمن داروشناسي
    پاسخ: 26
    آخرين نوشته: 17-09-2010, 15:40
  4. جمعه ؛ راهپيمايي سراسري عليه هتک حرمت قرآن
    توسط مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* در انجمن محل درج مطالب مرتبط به هتك حرمت قرآن مجيد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 15-09-2010, 13:49
  5. جن و فرشته چه تفاوتهايي دارند ؟
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن علوم قرآن
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-09-2010, 17:58

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi