صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23

موضوع: عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    چشمه جاري
    نویسنده : مرتضي پايدار





    سال 1330 در قم كودكي به دنيا آمد. پدر و پدربزرگ و اجدادش روحاني بودند، روحاني ‎هايي مشهور. دوره دبستان را كه گذراند و ششم نظام قديم آن دوره را گرفت، طلبه علوم ديني شد. درس ‎هاي ابتدايي حوزوي را از پدرش مي آموخت. در همان روز‎ها با قرآن و نهج البلاغه انس گرفت. دروس سطح حوزه را در مدت زمان كوتاهي شايد حدود سه سال و اندي به اتمام رسانيد و در اين قسمت از اساتيدي مختلفي بهره گرفت: استاد قرآنش، حاج آقا سلطاني بود كه صرف و نحو را هم از او آموخت. ادبيات را از استاد بيگدلي و حاج شيخ حسن منتظريان و آقايان باكويي و جليلي و فشاركي. منظومه سبزواري را نزد آقاي بني‏فضل و معالم را نزد آسيد محسن حسابه‏اي و قوانين را نزد آقاي اعتمادي. لمعه را نزد فاضل هرندي و آميرزا ابوالفضل موسوي تبريزي و شهيد محراب آيت‎الله مدني گذراند. رسائل را هم نزد آسيد مهدي روحاني و آقاي سبحاني تحصيل كرد. مكاسب را نزد شيخ نصرت‎الله بنارواني و فاضل قفقازي خواند. و در نهايت هم كفايه را نزد اساتيدي چون آقايان فاضل و ستوده و ميرزا حسين نوري فرا گرفت. از شيخ مرتضي حائري و محقق داماد به مدت كمي استفاده كرد. خودش مهم ترين و بزرگترين آموزگارش را مرحوم پدرش مي داند.
    اين نوجوان بي قرار، همزمان با تحصيل علوم حوزوي، با ادبيات هم آشنا شد. ادبيات كودكان را در سطح مجله‎هاي كودك آن روزگار خواند، ولي پا را فراتر گذاشت و به‎سراغ شاهكار‎هاي ادبي دوره‎‎هاي مختلف رفت. در 15-14 سالگي به اندازه رمان خوان ‎هاي حرفه‎اي رمان و داستان خوانده بود. آشنايي با آثار و انديشه‎هاي كافكا و هدايت و تحليل‏هاي پوچ‏گرا و طرح‏هاي اگزيستانسياليسي و ماركسيستي، ره‏آورد مطالعات گسترده‏اش در آغاز نوجواني بود.
    شايد مهم‏ترين پديده در اين دوره از حياتش، «تجربه شهود»ي است كه در 15 سالگي داشته است. و همين تجربه شگفت، سرآغاز پيدايش دگرگوني و تحول شگرفي در سراسر زندگيش شد. البته او، پيرامون اين پديده - جز به اشاره، در چند سطر كوتاه از كتابي - يادي نكرده است.
    فقط 16 سالش بود كه با زني فداكار و نمونه، پيمان همسري بست و در 19 سالگي، نخستين فرزندش تولد يافت. خودش مي گويد با اين تولد، زندگي آرام و ساده‏اش، دست‏خوش بلا‎ها و شور‎ها و لطف‏هايي شد. 20 سالش نشده بود كه مجموعه نوشته‎هايش در مجله نسل نو به صورت كتابي به نام «مسئوليت و سازندگي» منتشر شد؛ كه به واقع، شالوده و ساختار تفكرش، بر اين پايه استوار گشته.
    يكي و دوسال مانده به پيروزي انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب كتاب ‎هايي كه با نام عين . صاد منتشر مي شد برسرزبان ‎ها افتاد و خيلي ‎ها را پي نويسنده كتاب ‎ها راهي قم كرد. صفايي، «بزرگ شده بود، بي آن‎كه، به بزرگ بودن بينديشد!»
    همگان را به خلوت و تنهايي‏اش راه مي داد،؛ و در خانه و سفره اطعامش به روي ديگران گسترده و باز بود. مردِ «خدا» و «مردم» شده و اين‎‎ها همه، بازش نمي‏داشت كه به نقد فيلم و رمان نپردازد، شعر نو نسرايد و همه هفته، به بازي فوتبال نرود!
    شعر و كتاب و فقه و عرفان صفايي، برايش قله‎هايي نبودند، كه از دامنه جامعه و جهان پيرامونش، دامن برچيند و تنها، در خلوت عزلت و انزوا، به سير و سلوك و طي طريق بپردازد.
    در سفر و حضر، همواره به تربيت و سازندگي نيروهاي كارآمد مي‏پرداخت. و اگر در دورترين منطقه كشور، زمينه تربيتي مي‏يافت، رنج سفر را بر خويش هموار مي‏ساخت و به سوي آن مي‏شتافت.
    دوستي، از او اين چنين ياد مي‏كند: «تنوع غريبي در ميان معاشرين او بود. از كاسب تا فيلم‏ساز، از نويسنده و شاعر، تا راننده و پسر فراري همسايه! هر يك به فراخور نيازهاي‏شان، بر سر سفره اخلاق او مي‏نشستند و از محبت و صفا و سخنش، بهره مي‏گرفتند. دست بخشنده‏اش، هرگز از سخاوت باز نمي‏ايستاد. تا آخرين روزهاي عمرش، به‏طور دائم به استقراض و رفع نيازهاي مالي ديگران مي‏پرداخت. و خود را نه تنها در حد امكانات موجود، بلكه به اندازه اعتبار و امكان استقراض، مسئول مي‏دانست.
    مردي كه مي گفت «از 16 سالگي مثل مسافر‎هاي ساك به دستي كه در ترمينال به‎دنبال هر اتوبوسي دويده اند، دنبال مرگ گشته ام»، 22 تيرماه 1378 از ميان ما رفت. صفايي در كنار برخورد‎هاي سازنده اش آثار عميقي در حوزه انديشه به جاي گذاشت. مي گفت ما پيش از آن‎كه تشنه شده باشيم، نوشيده‏ايم و پيش از آن‎كه به اشتها آمده و با سئوال‏‎ها گلاويز شده باشيم، خود را تلنبار كرده‏ايم و پيش از آن‎كه به معنا‎ها دست يافته باشيم، به كلمه‎‎ها رسيده‏ايم و اين است كه باد كرده‏ايم و با آن‎كه زياد داريم، مريض و بي‏رمق هستيم و به امتلاء ذهني و پرخوري فكري دچار شده‏ايم. «ما، در قرآن به كلمه‎هايي برخورد مي‏كنيم. اين كلمه‎‎ها در زبان ما، در گفت‏وگوهاي روزمره ما هم جريان دارند و در نتيجه بحران شروع مي‏شود. چون به برداشت‏هايي دست مي‏زنيم كه از عادت‏هاي ما مايه مي‏گيرند. ما به هر كس كه ساده و جانمازآبكش بود، مؤمن مي‏گفتيم و به هر كس كه از ما كنار مي‏كشيد و لب به جام ما نمي‏زد، متقي مي‏گفتيم. ما اين‎گونه با مؤمن و متقي و محسن و صابر و شاكر و ذاكر و... عادت كرده و نفهميده با آن‎‎ها بازي مي‏كنيم و بر آن‎‎ها ستم مي‏كنيم. با الفاظ خالي انس‏ گرفته‏ايم و آن‎‎ها را در برخورد‎ها به رخ يكديگر كشيده‏ايم. اگر ما با حركت فكري همراه مي‏شديم و در خود مي‏جوشيديم و مطلب‏‎ها و مفهوم‏‎ها را درك مي‏كرديم و آن‎گاه در‎به‎در، به‎دنبال كلمه‎‎ها مي‏گشتيم، در آن لحظه كه به يك كلمه مي‏رسيديم، از آن بهره مي‏گرفتيم و همچون تشنه‎هاي به آب رسيده، كلمه‎‎ها را قطره قطره مي‏چشيديم و جذب مي‏كرديم.» او اين كلمات را چشيد و در كتاب هايش براي ما به يادگار گذاشت
    مسئوليت و سازندگي، اولين كتابي‎ست كه از استاد منتشر شد. مجموعه مقاله‎‎هايي كه قبل انقلاب در 20 سالگي استاد در نشريه نسل نو چاپ شده بود.
    نامه‎‎هاي بلوغ، پنج نامه به پنج فرزندش است كه در آستانه بلوغ اند.
    ذهنيت و زاويه ديد، درباره ادبيات و رمان است و نقد رمان ‎هاي معروف، از نويسنده‎‎هايي معروف.
    پاسخ به پيام نهضت آزادي، نامه نقادانه‎اي كه نهضت در سال 1365 به امام نوشته را نقد كرده است.
    روش نقد، پنج جلد درباره مفهوم نقد و ضرورت و معيار آن و نقد مكاتب روز است. آيه‎‎هاي سبز، مجموعه‎اي است از برخورد‎ها و حكايات پراكنده كه در نوشته‎‎هاي استاد آمده است.
    از معرفت ديني تا حكومت ديني؛ انديشه استاد درباره حكومت ديني و به شبهات ديگران نسبت به حكومت ديني در اين كتاب پاسخ داده است.
    درآمدي بر علم اصول، كتاب تخصصي، درباره علم اصول و جايگاه فقه و شئون فقيه.
    عاشورا، اين كتاب به‎طور غيرمستقيم به نقد ديدگاه‎‎هاي مطرح شده درباره عاشورا مي‎پردازد؛ كوتاه اما راه گشا.
    تو مي‎آيي، اين كتاب درباره امام زمان(عج) و انتظار است.
    يادنامه، شرح زندگينامه و وصيت نامه و معرفي آثار استاد است.
    و با او، با نگاه فرياد مي‎كرديم، اين كتاب در بر دارنده شعر‎هاي نوي ايشان در قالب مقاله است.
    درس ‎هايي از انقلاب، (سه جلد) درباره انتظار تقيه، قيام و همچنين راه و رسم مبارزه است.
    روابط متكامل زن و مرد، مجموعه نوشته‎‎هايي كوتاه كه به قول استاد بارش رحمت احاديث و آيه‎‎ها بوده است.
    شرحي بر دعا‎هاي روزانه حضرت زهرا(س)، اين كتاب نشان مي دهد چگونه مي توان از جمله‎‎هاي كوتاه اهل بيت به بهره‎‎هاي بسيار گرفت.
    غدير، كتابي كوتاه درباره مباني ولايت فقيه.
    نظام اخلاقي اسلام، اين كتاب طرحي نو از اخلاق اسلامي است.
    از وحدت تا جدايي، اين كتاب در نقد ديدگاه‎‎هاي دكتر سروش نوشته شده است.
    اخبات، اثري فوق‎العاده است در حوزه اخلاق و عرفان.
    انديشه من، از نوشته‎هاي استاد است، اما اسمش را بعد از او شاگردانش انتخاب كرده اند.
    وارثان عاشورا، نوشته‎اي فشرده و پرمطلب كه آخرين ديدگاه‎‎هاي استاد درباره حق و باطل را در بر مي گيرد.
    استاد و درس، دو جلد؛ كتابي‎ست درباره «صرف و نحو»، براي كساني كه قصد طلبه شدن دارند و همچنين درباره « ادبيات ، هنر و نقد» كه ديدگاه‎‎هاي عميق هنري استاد در آن است.
    انسان در دو فصل، سخنراني استاد در فروردين ماه سال 1360 در تالار وحدت درباره مباني تربيتي ايشان است.
    روش برداشت از قرآن، اين كتاب زاويه ديد جديدي براي آشنايي با قرآن ارايه مي دهد. كه هر جلدش تطهير با جاري قرآن، تفسير‎هايي از سوره بقره، حمد، توحيد... است با روش استاد.
    بشنو از ني، تفسير دعاي ابوحمزه ثمالي كه اوايل انقلاب بسياري را براي ديدن نويسنده اش به قم كشاند.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  2. تشكر

    parsa (20-07-2010)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    از زبان قم تا زبان قوم
    نويسنده:علي همراه





    مي گويد: «كتاب آيه‎‎هاي سبز ـ تمثيلات و حكايات و داستان ‎هايي كه استاد صفايي در نوشته‎‎ها و گفته‎‎هاي خودش به‎كار مي برد ـ را آن قدر ورق زده ام كه الان ديگر پاره پاره شده و خيلي هايش را با چسب چسبانده ام.» حجت الاسلام نقويان در سال ‎هاي اول طلبگي در آمل با دو كتاب از نويسنده‎اي به نام «عين. صاد» آشنا شد. از همان زمان مشتاق ديدار نويسنده اش بود اما اين فرصت نصيبش نشد و پس از رحلت شيخ بيشتر با آثار و شاگردان ايشان در ارتباط بوده. مي گويد: «معتقدم امثال بنده هيچ جايي و جايگاهي در معرفي ايشان نداريم، منتها دلم خوش است كه نامم كبوتر حرم است.»
    در ادامه، صحبت‎هاي حجت‎الاسلام نقويان درباره حجت‎الاسلام علي حايري، از نظر شما مي‎گذرد.
    به تعبير بنده ما يك لسان قوم داريم، يك لسان قم داريم، اكثر طلبه‎‎ها به لسان قم حرف مي زنند. در حالي‎كه قرآن مي فرمايد؛ « ما ارسلنا من رسولا الا بلسان قومه». لسان قم كاملا براي ما آشناست و تكراري و خسته كننده و ملال آور. كمتر آدمي پيدا مي شود كه به لسان قوم و روزگارش آشنا باشد، مرحوم صفايي از اين جنس بود.
    ايشان به‎نظرم يكي از مصاديق كم نظير عالم رباني بود. يعني عالمي كه آن‎چه كه عمل مي كند از نظر فكر و انديشه به آن رسيده و باور داشته باشد و آن‎چه كه فكر كرده و به آن انديشيده يا مطالعه كرده، همان را بياورد عمل كند. مي گفت من مثل يك طبيب هستم، درِ خانه ام بايد به روي هر نوع بيماري باز باشد. يكي از انتقاد‎هايي كه به ايشان مي شد، همين بود كه اين اراذل و اوباش كي اند در خانه شما، هر دفعه كسي مي آيد! مي گفت اين‎جا مطب است، مطب كه نمي تواند تابلو بزند كه از پذيرش مثلا سرطاني و هپاتيتي و ايدزي معذوريم فقط هر كس مختصري سردرد دارد بيايد.
    جايي طلبه‎اي را ديدم مي گفت نمي توانم پيش كسي پيراهنم را دربياورم يا حتي آستين‎كوتاه بپوشم، چون بدن من پر از خالكوبي ست، خالكوبي ‎هاي ناجور. مي گفت من قبل از انقلاب چون صداي خوبي داشتم، آماده مي شدم بروم خارج از كشور. يك روز دست قضا من را به خانه آقاي صفايي كشاند و ايشان وقتي فهميد من صداي خوبي دارم، در همان زيرزمين خانه اش گفت يك دهان براي ما بخوان، من خجالت كشيدم كه آقا من چي بخوانم؟ گفت بخوان هر چي دوست داري بخوان. حتي اسم بعضي از خواننده‎‎هاي زمان شاه را برد كه اين جوري بخوان، مثل فلاني بخوان، خيلي جدي مي گفت، گاهي آدم مي گويد بخوان، وي با مسخره مي گويد و مي خواهد طرف را دست بيندازد، ولي ايشان خيلي جدي مي گفت، من هم شجاعت پيدا كردم و زدم زير آواز و خواندم، تمام كه شد، دست كرد توي جيب و هزار تومان كه آن روز‎ها براي خودش پول زيادي بود به من داد. واقعا هم فقر داشت من را به اين سمت ‎ها مي كشاند. گفت هر وقت فشار مالي پيدا كردي بيا همين جا براي خودمان بخوان، ما حق الزحمه هم مي دهيم. اين جرقه‎اي بود كه اين مرد در خرمن وجود من زد و بعد‎ها ديگر من از همه آن راه‎‎هاي انحرافي دست كشيدم و آمدم و طلبه شدم و با همه آن فضا‎هاي ذهني كه براي من بود ديگر كاملا مسير زندگي ام عوض شد و الان هرچه دارم از مرحوم آقاي صفايي دارم.
    در حال حاضر خيلي ‎ها برخورد مي كنند، خيلي ‎ها به فقراء كمك مي كنند، فلان آقا كسي مي رفته پولي در جيبش مي گذاشته است. يك وقت برخورد‎هاي اين تيپي داريم. يك كسي مثلا وقتي مي رفته در محضرش سكوت مي كرده، فلاني روضه مي خواندند خيلي اشك مي ريخته، خب اين‎‎ها براي ما‎ها اگرچه مهم است و جالب، ولي مي فهميم كه آدم همه اش اين نيست؛ يعني اين‎كه سكوتي بكند، اشكي بريزد. اين‎‎ها كوچه‎پس‎كوچه‎‎هاي آغازين يك مسير است، اين‎كه يك كسي بتواند بن بست ‎هاي سنگين و قفل ‎هاي چند لايه را باز بكند، آدم خيلي پيچيده‎اي است، او به‎نظر من لايه‎‎هاي پيچيده آدم ‎ها را باز مي كرد.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  5. تشكر

    parsa (20-07-2010)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    در اتفاقات روز جامعه حضور داشت، در نقد و انديشه، در رمان از صد سال تنهايي گابريل گارسيا ماركز گرفته تا نمي دانم كليدر محمود دولت آبادي. اين مي تواند انديشه‎اي باشد براي ما كه امروز اگر رمان مثلا «بامداد خمار» در يك فرآيند كوتاه زماني 40 بار زير چاپ مي رود تا نمي دانم رمان «عادت مي كنيم» هنوز نيامده به بازار دست به دست مي شود، تا فلان رمان داخلي يا رمان جادو جمبليِ «هري پاتر...» كه در روزگار آقاي صفايي اگر اين‎‎ها بود، قطعا او درباره اين‎‎ها هم يك نظري داشت و حرفي و نقد و تحليلي. يك طلبه بايد حس بكند كه اين‎‎ها هم زبان روز اوست و نقص هست براي يك روحاني كه آگاهي از اين اتفاقات روز جامعه، از رسانه‎ها، از ماهواره‎ها، از فيلم ها، از چه و چه نداشته باشد. آقاي صفايي واقعا به‎عنوان يك مجتهدِ جامع و مانع آن انديشه‎‎هايي كه مي خواست دين را تخريب بكند، چيز‎هايي كه خيلي ‎ها به فكرشان نمي رسيد را مي شناخت.
    او زحمت كشيد و با فكر و انديشه اش، با سوزش و با تهجد شبانه اش، گنج سعادتي به جا گذاشت؛ گنجي كه در همه شئون مي تواند يك نهضتي را در جامعه ما ايجاد بكند. چقدر خوشحال شدم از اين‎كه راديو معارف به اين صرافت افتاد تا روز‎هاي جمعه از نوار‎هاي ايشان چيزي پخش كند، الان ديگر نوبت راديو‎هاي ديگر و تلويزيون است كه بيايند و آقاي صفايي را گسترده تر به جامعه معرفي بكنند، كه اگر اين كار را نكنند خودشان ضرر كرده اند و صفايي از آن صفا و معنويتش نخواهد افتاد. او مي تواند سوژه بسيار خوبي براي هنرمندان باشد. خيلي جا دارد كه يك هنرمند قَدَري به پا خيزد و شخصيت ايشان را به مردم معرفي كند كه قطعا نشده، بايد بي محابا به ميدان آمد و با تمام ظرايف زندگي اش را طرح كرد. در همين خيابان ‎هاي تهران موتورسواري به عمامه ايشان توهين مي كند و ايشان مي ايستد و خيلي با لبخند از اين‎‎ها استقبال مي كند و جواب مي دهد و آن برخورد باعث يك تحولي در زندگي آن آدم ‎ها مي شود. بايد اين‎‎ها ثبت بشود و به تصوير درآيد. نترسيم كه بگويند به عمامه آخوندي توهين شد، خب به شخص پيغمبر هم توهين مي شد، خدا هم نقل مي كند كه به تو ساحر مي گويند، به تو شاعر مي گويند، به تو مجنون مي گويند، چرا خدا اين‎‎ها را به اين صراحت و به اين شفافيت و به اين وضوح نقل مي كند، يعني اين‎‎ها را مي گويند و واقعيت ‎هاي جامعه است، اما مهم اين است كه حالا تو چگونه برخورد كني. يك نگاه‎‎هاي متحجرانه‎اي و متأسفانه واهمه داري در جامعه ما هست كه اگر كسي بخواهد وارد اين واقعيت ‎ها بشود وااسلاما ي‎شان به آسمان مي رود كه اي واي چنين شد و چنان شد.
    در حوزه هم بايد انديشه ايشان سوژه كار بشود. ايشان راجع به درس ‎هاي حوزه حرف داشت. راجع به فقاهت مي گفت قرآن غايت و نهايت فقه را انظار قوم معرفي مي كند. معتقد بود از اين فقهي كه الان در حوزه خوانده مي شود، انظار بيرون نمي آيد. پس معلوم است آن فقهي كه قرآن مي گويد اين نيست. اين درس ‎ها چه اثري دارد در مخاطبي كه با دين و با خدا و با قيامت و با اين مفاهيم آشنا نيست، يا اگر آشنا هست تكانش نداده، تقدير‎ها و محدوديت ‎هاي زندگي اش را، اندازه‎هايش را مشخص نكرده است. او در اين زمينه حرف دارد.
    حرف ‎هاي خيلي ‎ها را به مناظره مي گذارند و درباره آن بحث مي كنند كه يك دهم بار صحبت ‎هاي ايشان را هم ندارد؛ حتي كساني مثل دكتر سروش كه حوزه‎اي هم نيست. چرا يك شخصيتي كه از حوزه برخاسته است يا حتي خود حوزه نمي آيد انديشه‎‎هاي ايشان را مدون و منظم به واكاوي بگذارد؟ اصلا بگويند آقا اشتباه مي كند. بيايند بشكافند. حرف ‎هاي ايشان را بريزند در دايره، يك شاگرد كاركشته‎اي از ايشان بيايد تبيين بكند، كسي هم نقد كند و اگر درست است آن وقت حوزه خودش را اصلاح بكند. اين‎كه 100 سال كتاب رسائل و مكاسب تدريس مي شود و نمي توان به آن دست زد، حرف درستي نيست. شيخ انصاري در دوره خودش انيشتين حوزه بود، ولي آيا همچنان باز بايد رسائل و مكاسب بخوانيم يا نمي شود جايگزين كرد؟ نبايد در صرف و نحو تا اصول، فقه، تفسير، كلام، تاريخ، حتي در فلسفه و عرفان، متن ‎هاي جديد جايگزين كرد. بعضي ‎ها مي خواهند كم‎كم حوزه را به يك مرداب راكد تبديل بكنند و يك قيافه تشريفاتي و دكوري از آن بسازند. بدشان نمي آيد يك حجت الاسلام فقط يك زينت المجالسي باشد، ديگر محرك و متحرك نباشد. دست ‎هاي پنهاني هم در اين زمينه دارند كار مي كنند و ما طلبه‎‎ها هم بدمان نمي آيد كه چند تا مريد دور خودمان داشته باشيم و يك حلقه‎‎هاي ذكري، منبري، پولي و يا امكاناتي. حوزه از اين فضا بايد بيايد بيرون و طبيب دوار بشود و مثل خون در رگ حركت بكند. بايد انديشه‎‎هاي آقاي صفايي در بخش ‎هاي تخصصي حوزه كه بحمدلله در همه زمينه‎‎ها حرف دارد، مطرح شود.
    ايشان درباره مسئله حجاب يك جمله كليدي دارد، مي گويد سنگ راه كسي نشويد؛ زن خودش بايد حركت كند و چيزي مانع او نشود، خودش هم سعي كند سنگ و سد راه كسي نشود. نبايد در مسير راه ديگران گرد و خاك به پا كرد. من در سخنراني اي در دانشگاهي كه چند هزار نفر بودند با همين انديشه كه از او الهام گرفتم، آن جلسه بحث كردم خيلي خوش نشست. به تعبيري ايشان براي ما ماست چكيده درست كرد كه گاهي بايد رقيق بشود كه البته اين، كار كسي است كه انديشه را خوب مي شناسد.
    به‎نظرم آثار ايشان دو دسته اند؛ دسته‎اي كه براي عموم مردم و تازه وارد‎ها مناسب تر است، اما برخي بايد واقعا رقيق شود كه بهترين شخص خود شاگردان مستقيم ايشان هستند. بايد نهضت كنند و با يك كار جمعي و تيمي همراه ذوق و علم (بعضي ‎ها علمش را دارند ذوقش را ندارند، بعضي ‎ها ذوق و سليقه اش را دارند، علم و آگاهي اش را ندارند، بعضي ‎ها هر دو را دارند، اما توي جامعه نيستند و مخاطب را نمي شناسند) آثار را براي مخاطبان به ويژه تازه وارد‎ها آماده كنند. حتي بعضي بازنويسي شود، مثل «روش رئاليسم» شهيد مطهري نسبت به متن علامه طباطبايي، يك متني باشد و يك توضيحي، يك پرانتز‎هايي باز بشود و كسي كه با فكر ايشان آشناست بگويد كه اين واژه را كه ايشان اين‎جا آورده، فرآيند چه حركت هايي ست و چه تلاش ‎ها و تپش ‎هاي ذهني شده تا اين واژه اين‎جا آمده. اين‎كه اين‎گونه آمده يك ريتم شاعرانه نيست، ايشان از سر وزن و قافيه كلمات را اين‎جا نياورده اند، كلمه بار معنايي سنگيني دارد كه منظورش اين است. آن‎وقت براي خواننده خيلي شيرين و جذاب مي شود، مثل بعضي از شعر‎هاي حافظ كه وقتي شكافته مي شود و توضيح داده مي شود و تفسير مي شود، آن وقت اصلا افق ديگري جلوي چشم خواننده باز مي شود. اگر راجع به نوشته‎‎هاي او اين كار بشود چون نوشته‎‎هاي او برداشت ‎هايي از متن آيات و روايات هست.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  7. تشكر

    parsa (20-07-2010)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    وظيفه اي دور از توجيه و تضعيف
    نویسنده : جعفر شيرعلي نيا





    نگاهي به مشي سياسي مرحوم علي صفايي حايري

    در اوايل پيروزي انقلاب، اصطلاحاتي نظير امپرياليسم كه از ادبيات مبارزه اي چپ ها گرفته شده بود، بين بسياري از انقلابي ها رايج بود. شيخي در قم از بينات و كتاب و ميزان مي گفت. از شيخ ايراد مي گرفتند كه مبارز و انقلابي نيست، چرا از مسايل سياسي حرف نمي زند و نمي نويسد و چرا يك امپرياليسم در سرتاسر كتاب هايش نيست و شيخ معتقد بود: « در منابع فكري‎ام و مقاصد و مجاري آن، وسواس داشته ام تا از هرگونه التقاط كه هيچ، حتي از آميزش اسلام و روش مسلمين بر‎حذر بمانم و در نوشته ها مي توانيد ببينيد كه چگونه تربيت اسلامي، فلسفه اسلامي، عرفان اسلامي، اخلاق اسلامي، فقه و ادب اسلامي، از تربيت، فلسفه، عرفان، اخلاق، فقه و ادب مسلمين تفكيك مي شود. آن قدر سخت گير بوده ايم كه نه تنها در برابر شرق و غرب كه در برابر سنت هاي خودمان هم ايستاده ايم. نه تنها در منابع و مقاصد و مجاري فكري ام وسواس به خرج داده ام، بل كلماتي كه فكرم را با آن بيان مي كنم، كوشيده ام از متن باشد و اين است كه حتي يك كلمه از امپرياليسم در نوشته ها نياورده ام. چون من اين طور فكر نكرده بودم كه با اين زبان بنويسم.»
    مشي استاد صفايي در حوزه هاي گوناگون منطبق بر انديشه اش بود. سلوك عرفاني اش مخصوص خلوتش نبود و در مشي سياسي اجتماعي اش هم تأثيرگذار بود، يا وقتي تربيت را مقدم بر عرفان و علم و حوزه هاي ديگر مي ديد، در مشي سياسي اش هم دنبال تربيت بود؛ حتي در برخورد با قاضيان شهر. اين نوشته نگاهي است به نكته هايي از مشي سياسي حاج شيخ. اين تذكر لازم است كه استاد صفايي نظريه سياسي اش در حوزه حكومت ديني در كتاب هاي ايشان از جمله: از معرفت ديني تا حكومت ديني، درس هايي از انقلاب، مشكلات حكومت ديني، وارثان عاشورا و... به طور دقيق مطرح شده است و اين نوشته تنها به مشي سياسي استاد صفايي اختصاص دارد و نظريه سياسي ايشان درخور توجهي عالمانه تحقيق و دقت بيشتر است.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  9. Top | #5

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    دوره مبارزات انقلاب

    قبل از پيروزي انقلاب، گروهي با جنبه انقلابي اسلام مخالف بودند و مي گفتند كه هر حكومتي قبل از ظهور امام زمان(عج) باطل است. گروهي كه موافق تشكيل حكومت بودند و تجربه تلخ مشروطيت را هم پيش رو داشتند، مي گفتند آدم و نيروي كافي نداريم و نمي شود كاري كرد؛ اين ها هم در عمل متوقف مي شدند. گروهي ديگر معتقد بودند مي شود و بايد مبارزه كرد. اين ها شور انقلابي داشتند، اما مشكلات راه را دست كم گرفته بودند. صفايي در اين دوره راه ميانه اي در پيش گرفت و معتقد بود آدم نداريم، اما مي سازيم. او هم بر ضرورت انقلاب آگاه بود و هم مشكلات مسير را مي شناخت. شيخ معتقد بود كه بناي اسلامي ما پايه هاي اسلامي مي خواهد و انسان هايي با تربيت اسلامي مي توانند بار اين بنا را به دوش بكشند. او مي دانست حرف هاي شعارگونه كساني همچون سيد قطب كه تنها به شعار اكتفا كرده اند و هيچ پايي براي رفتن و هيچ طرحي براي چگونه رفتن ندارند، پس از شور اول عاقبتي جز سرخوردگي براي مخاطبان ندارد. بسياري از خواندن نوشته هاي سيد قطب به‎وجد مي آيند و شيخ جوان از اين همه شعارزدگي عزادار مي شود: «زمستان سال 1350 مقاله‏هاي سيد قطب پر بود از شعار و سرشار از رجزخواني‏ها و از خودگويي‏ها. از اسلام و آن‎چه داشته و از غرب و آن چه كه دارد. اين‎قدر مي‏دانم وقتي از حجره بيرون آمدم، دگرگون بودم و حالتي سخت پيچيده داشتم. خشمگين و عاصي بودم؛ خشمگين از اين همه شعار و عاصي بر اين همه تكرار. هراسناك و مشتاق بودم؛ هراسناك از اين باري كه سيد و ديگران به دوش گرفته‏اند بدون اين‎كه پايي ساخته باشند و مشتاق بر اين‎كه پايي بيابم. من مي‏ديدم از زمان سيد جمال تا به امروز كه به اصطلاح دوره بيداري ما بوده، ما هميشه هدف داشته‏ايم، اما راه و طرح و پايش از ديگران بوده و در نتيجه برداشت و منافعش هم از همان‏ها. ما به راه، طرح و به پا فكر نكرده‏ بوديم. به هدف، بسيار فكر كرده بوديم، اما به نقشه‏اي كه ما را برساند، هيچ‎گاه. اين نقشه هميشه از ديگران بوده و از طرح ريزي آن‏ها. من اين آتش گرفتن و سوختن را بارها مي‏توانستم ببينم. در عرض يك قرن بيش از چندين‎بار سوختن؛ از سوختن حكومت عثماني و تجزيه آن، سوختن ايران و از دست رفتن آن، سوختن در مشروطيت و سوختن در تمام سرزمين‏هاي به اصطلاح اسلامي و سوختن در جنگ خاورميانه و... من مي‏ديدم كه نتيجه بيداري مقدس سيد مي‏شود تجزيه عثماني، مي‏شود مشروطيت ايران و اين هر دو هم مي‏شود طعمه بريتانيا. و چرا؟»
    شور و حرارت انقلابي او را از تكليفش باز نمي داشت. مي گفت وقتي ولي فقيه از نجف پيام مبارزه مي دهد، وظيفه هركس بر مبناي ظرفيتش متفاوت است. يكي سرباز است و تنها كاري كه از دستش برمي آيد اين است كه از پادگان فرار كند، آن ديگري مي تواند جايي را به آشوب بكشد و ديگري مي تواند تظاهرات خياباني را سامان دهد و كساني هم موظفند نيروهايي را تربيت كنند كه انقلاب به آن ‎ها نياز دارد. «ما به پا و به نقشه فكر نكرده بوديم. حساب نمي‏كرديم كه مبارزه، نيرو و نفرات مي‏خواهد. من مي‏ديدم براي ساختن مبارز، ما بر دشمن تكيه داريم و از همان راهي مي‏رويم كه آن‏ها مي‏روند، در حالي‎كه راه آن‏ها به درد ما نمي‏خورد و بار ما را به مقصد نمي‏رساند.»
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  10. Top | #6

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    دوره هجوم تهمت ها

    پس از پيروزي انقلاب صفايي دوباره ميدان دار تربيت استعدادها بود. او سخت معتقد به روش هاي اسلامي بود و برخلاف روال رايج آن روز، انديشه اش وامدار انديشه هاي مبارزاتي چپ هاي دنيا نبود. «من مي‏ديدم آن‏ها كه مدعي هستند بايد اسلام را از سرچشمه اصلي‏اش گرفت، اين اسلام را از راه اصلي‏اش، از راه خودش به مقصد نمي‏رسانند و هنگام بيان كردن اين اسلام از طرح‏هايي غيراسلامي مدد مي‏گيرند.» صفايي خودش را همراه انقلاب مي دانست و سرنشين كشتي انقلاب اما مي دانست اگر عيب هاي اين كشتي ديده نشود در مسير هاي پر توفان حتما سرنشينانش را به كام مرگ خواهد فرستاد. مي گفت بسيار فرق است بين كسي كه مي خواهد ماشينش را بفروشد و كسي كه قصد سفر با ماشينش را دارد. فروشنده عيب ها را مخفي مي كند و مسافر به كمك ديگران ريزترين عيب ها را پي مي گيرد تا در راه نماند. نگاه نقادانه او به مسايل انقلاب از اين جنس بود. در حالي‎كه هنوز يك سال از پيروزي انقلاب بيشتر نگذشته، هشيارانه هشدار مي دهد: «سازمان‏هاي مذهبي و انقلابي جديد در روابط داخلي‎شان تابع همان‏ روابط سازماني هستند، در حالي‎كه در برابر رهبري روابط ديگري دارند. و رهبري با اين‏ها و با مردم و توده‏هاي ميليوني يك نوع رابطه ديگري را به كار مي‏گيرند، اين نهادها تأسيس شده بودند كه زمينه‏ساز رهبري و ولايت فقيه باشند، مي‏بينيم اين مقام رهبري است كه زمينه‏ساز اين‏ها و پاسدار و پشتوانه آن‏هاست. اين واقعيت‏ها اگر بررسي شوند و اين نكته‏ها كه وجود دارند و كارساز و مسلط هم هستند، اگر به دست بيايند، مي‏توانند تصور و تصوير ما را از مديريت اسلامي مشخص‏تر كنند و مي‏توانند جايگزين روابط سازماني نهادهاي انقلابي شوند.
    در آن روزها برخي حرف هاي صفايي را نفهميدند و منتقدش شدند، برخي نخواستند بفهمند و منتقدش شدند؛ چون ترسيدند جايگاهي پيدا كند و برخي فهميدند و نخواستند كه انقلاب چنين طبيب دلسوزي را در كنار خويش داشته باشد. اين هر سه گروه با ظن و گمان چيزهايي مطرح كردند كه تركيب آن ها با هم و با دروغ و تهمتي كه به‎تدريج هركدام بر آن افزودند، از آن چه كه با حدس هاي بي پايه شروع شده بود، تحليلي متقن درباره شيخ به دست دادند با تعبيرهاي متضاد هم مغرور است، هم بيش از حد خودش را شكسته و حرمت لباس روحانيت را نگه نمي دارد، هم از انقلاب كناره گرفته و هم در نهادهاي انقلاب نيرو و آدم دارد. التقاطي است، مادي گراست، لك زده ها از شمال و جنوب و غرب و شرق دور او جمع مي شوند. خانه اش را ببينيد آدم هاي ناباب به آن رفت و آمد مي كنند. كار به جايي رسيد كه گفتند تعبيري كه او در مقاله اي درباره امام زمان به كاربرده «بدون تو تمام حكومت هاي عالم در بن بستند» طعنه به امام و جمهوري اسلامي است. آن قدر گفتند كه شيخ چنين و چنان مي گويد كه ديگر داشت خودم هم (به رسم اين كه تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها) باورم مي شد.
    شيخ در دوره اي جديد قرار گرفته بود كه با هجوم توفان هاي سنگين تهمت و افتراء مواجه بود و باز برخورد شيخ از انديشه ها و يافته هايش ريشه مي گرفت. در اوج فشارها و هجوم تهمت هاي ويران گر وقتي به او مي گفتند چيزي بگو تا رهايي بخشت باشد، از امام تعريف كن، مي گفت: «چون اين‏ها براي تثبيت من بود و من نمي‏توانستم حتي با حقيقتي، خودم را تثبيت كنم. اين شرك و كفر من بود كه با دست‏هاي ضعيف خودم بخواهم‏ بلاي خدا را كنار بزنم. من در سختي نبودم و مجبور نبودم از حدود فراتر بروم و حجت نداشتم كه آن‎چنان كنم؛ ولي حجت بر آن‎ها تمام بود كه اگر از شخص مي‏ترسند كه شايد فردا پوست عوض كند، مي‏توانستند از نوشته‏ها حرف بزنند، كه نزدند و ماندند و مانده‏ايم كه هزار لطف پنهان و آشكار را آزموده‏ايم و هزار نكته باريك‏تر ز مو اين‏جاست.»
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  11. Top | #7

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    مشي سياسي شيخ از سلوك عرفاني و نظام تربيتي اش جدا نبود؛ در حوزه سلوك و تربيت، او بلا را از عوامل سازنده آدمي مي دانست و اگر فشاري بر او بود، مي گفت من نمي توانم بي دليل اين بلا را كنار بزنم او حتي اين بلا و فشار را مخصوص خودش مي ديد كه بر او مقدر شده بود و حاضر نبود با كس ديگري تقسيم كند؛ مي گفت سهم خودش است.
    او با اين كه امام را عميقا دوست داشت و آن روزها در نامه هايي كه براي فرزندانش نوشت و براي كساني كه از او سؤال پرسيدند ديدگاهش را درباره امام گفت: «و شكرمان بر اين است كه در زميني زندگي مي كنيم كه رهبرش شب را با خدا دارد و روز را براي خلق خدا و با تمام وجود از شرق و غرب آزاد است و آن هم در هنگامي كه تمامي رهبران سر در دامان اين و آن مي گذارند. من امام را به‎خاطر ظرفيتش و ايمانش و اين كه از حوادث بزرگتر است، مي توانم دوست داشته باشم. و به‎خاطر اين‎كه بر جايي تكيه نمي كند و بر شرق و غرب دروازه نمي گشايد، مي توانم دوست داشته باشم... و اين شعاري است كه من به‎خاطر تحققش هرگونه اقدامي را دنبال مي كرده ام و ديگران حتي تصورش را نشدني مي دانسته اند و هميشه كوشيده اند رابطه هايي را ولو در جهان سوم تكيه گاه خود قرار بدهند. در حالي‎كه امام اين تكيه گاه را مي خواهد در خود ملت و با درك تنهايي و ضرورت حادثه و عشق به اسلام فراهم كند و اين سه عامل همان هايي هستند كه من در اول «مسئوليت و سازندگي» از آن حرف زده ام.»
    «همين است كه در چنين چهارچوبي ضعف ها را انحراف نمي شناسيم و كار خودمان را تكميل مي دانيم... و دفاع از اين همه را نه براي وجاهت خودمان، كه براي استحكام مي خواهيم و اين است كه در برابر آن‎هايي كه كسي در برابرشان نيست، ايستاده ايم و آن‎ها را كه از پاي مي افتند و خسته مي شوند، برپا مي داريم... و آبرو و خون خود را هم اگرچه از دست بدهيم، به‎دست آورده مي دانيم.»
    او در برخوردهاي سياسي اش هم به‎دنبال سازندگي بود و مي گفت فرق است بين كسي كه مي پرسد نظر شما درباره امام و انقلاب چيست و كسي كه حكم مي دهد نظر تو درباره امام و انقلاب چنين است. جواب اول را چون سؤال پرسيده بود مي داد، اما در برابر دومي سكوت مي كرد و دفاعي هم نمي كرد تا او بفهمد نبايد قبل از تحقيق حكم داد و بايد اول پرسيد و تحقيق كرد و او را به سؤال مي رساند و مسيرش را تصحيح مي كرد و اگر در برابر قاضي قرار مي گرفت، رسم قضاوتش را با مبناي اسلامي تصحيح مي كرد. معتقد بود اين مديحه سرايي ها كه امروز مد شده و نه امام را خوش مي آيد و نه خدا را، ما را از آن بركنار مي بينيد. اين را نزديكان امام مي دانستند و بعدها كه امام در ميان جمع آن چنان محكم با مدح فخرالدين حجازي از خودش برخورد كرد، همه دريافتند كه امام تا چه حد از اين مدح ها بيزار است. او در تمام برخوردهايش بحث تكليف برايش مطرح بود، نه شخص خودش. وقتي روزي به او گفتند كه فلاني كه شما را بسيار متهم كرد و آزار داد، تق كارش درآمده و معلوم شده كه چنين است، چنان عميقا غصه دار شد و اشكش جاري كه مي گفت: «من خوشحال نشدم كه اگر مي شدم نشانه نفسانيت و شرك من بود.» و مي گفت كه در تمام سال ها در جوار حرم رضوي دعاگوي متهم كنندگانش بوده تا راه خويش را بيابند. سال هايي گذشت تا موج سنگين تهمت ها فروكش كند و شيخ همچنان به سازندگي مشغول بود و كساني كه داور پرونده گشوده شده صفايي بودند، وقتي او را مبرا از تهمت ها ديدند به سكوت اكتفا كردند و اگر در گوشه و كنار كسي از آن ها مي پرسيد، مي گفتند كه ايشان آدم خوبي است و وقتي مي پرسيدند پس چرا بيانيه نمي دهيد و جبران گذشته نمي كنيد، مي گفتند احتياط مي كنيم و به قول شيخ نمي دانستند كه گاهي احتياط در ترك احتياط است و... اما شيخ در همان دوره هجوم كه به انقلابي نبودن هم متهم بود، قدم هاي بزرگي براي انقلاب برداشت. «اين كه من براي انقلاب چه كرده ام و يا پيش از انقلاب چه كرده ام، داستانش بماند، كه مثل ويولون زدن آن رند است كه صبح صدايش در مي آيد... ولي كسي كه اين سؤال را مي كند بايد اين را مشخص كند كه انقلاب چه كارها دارد. و آن‎چه كه من نوشته ام و كرده ام چه رابطه اي با اين كارها داشته است...»
    «همان‎طور كه در ميان اين نوشته ها آمد، هر حركتي به زمينه اي در شور و احساس مردم نياز دارد و اين‎جاست كه بايد تلقي مردم از خودشان عوض شود تا بتوانند اسلام و حكومت اسلامي را تحمل كنند... و همچنين به نفراتي نياز دارد كه اين‎بار را به دوش بگيرند تا سر حد ايثار كار كنند و مزد و سپاس نخواهند و بدهكار هم باشند.»
    «اما اين‎كه من بروم تظاهرات يا فشنگ پر كنم، گرچه برايم راحت است، ولي كار مطلوب من نيست. كسي كه مي تواند طبابت كند و يا طبيب بسازد، به تزريقاتش اكتفا نمي كنند. كار تو كار گُنده نيست، كار مانده است و كارهاي مانده همان كارهاي اصولي هستند. اين كارهاي عادي مشتري زيادي هم دارد.»
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  12. Top | #8

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    پس از تهمت ها

    هزاران سنگ كوچك و بزرگي كه دشمنان خارجي انقلاب بر سر راه انقلاب انداختند، يكي اش تحميل جنگي خانمان سوز بود كه انقلاب را با چالش هاي اساسي در زمينه هاي مختلف روبه‎رو كرد؛ چنان كه سختي هاي مسير برخي ضعف ها را آشكار ساخت و كاستي هايي در مسير انقلاب نمايان شد؛ ضعف هايي كه عده اي را به توجيه كشاند و سعي كردند هرچه را كه كوچكترين ضعفي را نشان مي دهد، بپوشانند و برخي كه از قبل منتظر چنين فرصتي بودند، ضعف را در بوق كردند تا انقلاب را تضعيف كنند و انتقام محروميت هايي كه خود عاملش بودند را از انقلاب بگيرند و آن ها مي پنداشتند كه شيخ هم منتظر چنين فرصتي بوده است تا خويش را به قيمت تضعيف انقلاب اثبات كند.
    شيخ اما جمله اي محوري داشت كه از بس گفته بود ديگر به قول خودش ضرب المثل شده است: «در برابر ضعف ها و مشكلات توجيه حماقت است، تضعيف جنايت است و تكميل رسالت ما است.» در جواب نامه اي كه نهضت آزادي به امام نوشته بود و نسخه اي از آن را براي استاد صفايي هم فرستاده بود، نوشت: «مادام كه حكومتي از اهدافش چشم نپوشيده و تخفيف نداده، حتي در زير فشارهاي سياسي و دخالت‏هاي جاسوسي و نظامي و تحميل جنگ و صلح قد خم نكرده و به جايي وابسته نشده، مادام كه اهداف دست نخورده‏اند، بايد با حكومت همراه بود، حتي اگر تو را كنار گذارده باشد. بايد در كنار مشغول بود و نياز ميان‏دارها را تأمين كرد. اگر حكومتي از هدف چشم نپوشيد بايد تمامي نارسايي‏هايش را به دوش كشيد و بدون توقع دست به كار شد و عذر اين‎كه نمي‏گذارند، نياورد؛ كه براي كارگرِ بدونِ چشم‎داشت هميشه ميدان كار هست و ما تجربه‏ها كرده‏ايم.»
    در اين دوره شيخ بر همين اساس عمل كرد و دنبال تكميل و رفع ضعف ها بود و البته نقد ضعف ها و نه توجيه آن ها و مطرح كردن حق و كوبيدن باطل مقدمه اين رسالت بود، البته براي آن هم معياري داشت، «بايد باطل را آن‎گونه بكوبي كه حق تقويت شود و باطل ديگر تغذيه نكند و حق را آن‎گونه مطرح كني كه باطل‏ها سر بر ندارند و خوراك مطبوعاتي و تبليغاتي براي خود جمع نكنند و برآتش دل تو، كباب عروسي شيطان را باد نزنند.»
    در اين دوره شيخ حتي تهمت هايي را كه پيش تر به او زده بودند به كمك انقلاب آورد. حجم عظيم تهمت ها و فشارها براي هيچ‎كس شكي باقي نگذاشته بود كه او از نمد انقلاب كلاهي ندارد و شيخ همين را دستاويزي براي شنيدن بي حب و بغض حرف هايش قرار داد؛ آن جا كه در نقد نامه اي كه نهضت آزادي به امام نوشته مي گويد: «حرف‏هايي هست كه از زبان من كه در اين نمد كلاهي ندارم بهتر جذب و يا لااقل شنيده مي‏شود؛ چون نه شأني دارم و نه وابسته و ضعيف هستم كه به‎خاطر عزت و وجاهت به تظاهر و ريا و يا تقيه و مماشات روي بياورم.»
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  13. Top | #9

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    حرف آخر

    صفايي در قالب دسته بندي هاي سياسي رايج هيچ دوره اي نمي گنجيد. صفايي راه سومي بود كه بسياري آرزو دارند چنين جرياني شكل بگيرد؛ بسياري از كساني كه نمي خواهند حرف هاي‎شان در جبهه اي خاص تعبير شود؛ كساني كه دلبسته اسلام و انقلابند و البته توجيه گر ضعف ها نبوده و تضعيف كننده انقلاب هم نيستند؛ آن ها پي رسالت تكميل هستند؛ اگر نقد مي كنند يا ضعف ها را مي گويند، دل شان براي تكميل و رفع نقايص مي سوزد و حرف شان براي تضعيف نيست. اين جريان مي تواند تا سال ها بقاي انقلاب را تضمين كند و صفايي بهترين الگو براي اين جريان مي تواند باشد. جرياني‎كه به‎دنبال جذب حداكثري و دفع حداقلي است. صفايي در برخورد با گروه هايي هم كه در مشي سياسي با آن ها اختلاف داشت، به‎دنبال سازندگي بود. شايد هيچ كس مشي سياسي و اجتماعي نهضت آزادي را همچون استاد صفايي ريشه اي نقد نكرده باشد. شيخ عميق و به تعبيري كوبنده انديشه هاي نهضت آزادي را نقد مي كند، اما تصريح مي كند به ديانت و خيرخواهي بازرگان اعتقاد دارد و تشريح مي كند كه هدفش كوبيدن نهضت نبوده است. «مطرح شدن موازين و اصول و ديدگاه‏هاي من با تمام حرف‏ها و حديث‏ها مي‏تواند براي جريان فكري و تشكيلات نهضت آزادي دريچه‏اي تازه به سوي مسائل باشد. و در تحليل‏هاي جديدي از آزادي و انقلاب و جمهوري و حكومت اسلامي و شورا و استبداد و قاطعيت و درگيري با تيپ‏ها و گروه‏ها و گروهك‏ها و كشورها و قدرت‏ها و داستان صلح و جنگ و دستاويز رحمت و رأفت و سلم و يا خشونت و جدال و بغض، حرفي تازه به همراه بياورد و اي بسا كه باعث پيوند و انسجام پراكندگي‏ها و ناهماهنگي‏ها باشد؛ چون آن‎ها كه از بند نام و ننگ گذشته‏اند اين دستور آخر سوره آل عمران را فراموش نمي‏كنند: «يا ايها‎الذين آمنوا اصبرا صابروا و رابطوا. آن‎جا كه يك دسته هستند، اصبروا و آن‎جا كه دسته‏ها شكل مي‏گيرند، صابروا و در نهايت پيوند و مرابطه و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كساني است كه تقوا و فلاح و رويش مي‏خواهند.» عبدالعلي بازرگان بعدها با ديدار شيخ به صداقتش ايمان مي آورد و از علاقه مندان شيخ مي شود.
    منبع:هفته نامه پنجره
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  14. Top | #10

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض پاسخ : عین صاد - ياد نامه استاد علي صفايي حايري

    گشودن راز هفت بند هنر
    نویسنده : نصرت الله تابش





    زيبايي شناسي هنري از ديدگاه استاد صفايي

    يا علي
    تو زيبايي رنج ‎‎ها را نشانم دادي
    انسان فرزند راه بود و رنج، تازيانه سلوك
    من با نگاه تو زيبايي رنج ‎‎ها را كشف كردم
    اين‎گونه راز هفت شهر عشق،
    راز هفت بند هنر را گشودم
    چگونه مي توانم تو را ستايش كنم
    تلاش به ثمر رسيده آيت‎الله علي صفايي حايري(ره) در تدوين نظري هنر از ديدگاه تشيع فقط براي پاسخگويي به كمبود‎‎هاي حوزه‎‎‎هاي علميه در نظريه پردازي هنر نبود.
    «... در علوم بلاغتي موجود، مفاهيم اساسي هنر و ادبيات از نظر دور مانده است. زيبايي، حقيقت، واقعيت و واقع گرايي، تعهد و التزام، ذوق، درك مشترك انسان از زيبايي‏ها، سبك، شخصيت هنرمند و تحليل آن، شكل‏هاي گوناگون هنر و زمينه‎هاي رواني و اجتماعي آن، هيچ مورد ارزيابي قرار نگرفته و همين است كه ما به‎كاري جدي و عميق نياز داريم تا بتوانيم بر اساس فلسفه‏اي جديد، تئوري ديگري ارائه بدهيم و ريزه‏خوار تحليل‏هاي رواني فرويد و برداشت‏هاي اجتماعي سوسياليسم نباشيم.»
    « درس‏هاي بلاغت و علوم آن‎كه پربار و عميق است و مخاطب و اديب و كلمات را در نظر دارد، اگر بخواهد سؤال‏هاي اساسي‏ هنر را و مفاهيم اصولي آن را در نظر بياورد به آن چنان سطحي‏نگري و سادگي اي برخورد مي‏كند كه تأسف‎بار است.»
    اگر فقيه، مفسر و عارف‎سالكي چون صفايي حايري كه زندگي اش شگفت انگيزتر از آثار به‎جا مانده از اوست، به نوشتن كتاب «استاد و درس، هنر، ادبيات، نقد» پرداخته است و اگر صد‎‎ها هزار صفحه رمان و داستان ‎‎هاي بلند و كوتاه را نقادانه خوانده است كه بخشي از اين نقد‎‎ها شامل «صد سال تنهايي» گابريل گارسيا ماركز، «سگ و زمستان بلند» شهرنوش پارسي پور، «كليدر» محمود دولت آبادي و... در «كتاب ذهنيت و زاويه ديد» او گرد آمده است و يا در كتاب «نامه‎‎‎هاي بلوغ» فيلم ‎‎ها و سريال ‎‎هاي تلويزيوني را تحليل كرده است، فقط براي پاسخگويي به مشكلات ذهنيت و زاويه ديد هنرمندان مسلمان نبوده است.
    «... آن‎چه تابه‎حال آفريده‏ايم و عرضه كرده‏ايم، در تمامي عرصه‎‎‎ها نارساست. ادبيات كودكان با تمام خوبي‏ها، هنوز فلسفه و نگاه مناسب خودش را ندارد. هنوز مي‏خواهد به بچه‎هاي ما ايثار، فداكاري، تعاون، همدلي، اجتماعي بودن و در جمع فنا شدن را بياموزد. هنوز مي‏خواهد خوبي‏‎‎ها را غيرمستقيم به آن‎‎‎ها تحميل كند، در حالي‏كه بچه‎‎‎ها تا به حريت و شخصيت و تفكر نرسيده باشند، در خوبي‏هاي‎شان كور هستند و نمي‏دانند كه در كجا و براي چه كساني مايه بگذارند. نمي‏توانند از همت و نيروهاي‎شان با حساب و كتاب خرج كنند و بي‏حساب خوبي كردن، خوب نيست؛ كه ارزش كار‎‎ها به اندازه بينش و پشتوانه آن هاست. اما ادبيات بزرگسالان هم هنوز پس از 100 سال بالغ نشده است. هنوز ادبيات اسلامي و غيراسلامي ما همراه تئوري جامع و انديشه و فلسفه اصيلي نگرديده، هنوز زيبايي هستي و زيبايي برخورد‎‎ها و زيبايي درگيري‏‎‎ها و مبارزه‎‎‎ها را نمي‏شناسد. هنوز نمي‏داند چه كسي را بايد سرزنش كند و چه كسي را بايد محكوم كند. مجرم يا محيط يا خانواده يا فرهنگ يا آسمان يا سرنوشت را؟ هنوز نمي‏داند بدي‏‎‎ها را با چه تركيبي تبديل كند و با چه برخورد مناسبي، موقعيت‏هاي نامناسب را بارور سازد. هنوز نمي‏داند چگونه درگيري و مبارزه را از بن بست نجات دهد و مبارزان را فقط با اشك و يا تشويق و تعظيم تاريخي پاداش ندهد. هنوز هنرمند ما چشمي ندارد كه بتواند زيبايي و جمال را در تمامي هستي حتي همراه درد و رنج بشناسد...»
    حتي پاسخگويي عين - صاد به پرسش ‎‎هاي اساسي هنر صرفا به اين جهت نيست كه بخش اعظم شبهات عليه دين ريشه در هنر و ادبيات دارد. شبهاتي كه به همراه شهوات و بدعت ‎‎هاي ناخودآگاه مخاطب را نشانه مي گيرد و ريشه‎‎‎ها را مي زند و شاخه‎‎‎ها و ميوه‎‎‎ها را مي پوساند.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. 5 راه براي حفظ علاقه در رابطه ي زناشويي!
    توسط خادمه زینب کبری(س) در انجمن خانواده
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 21-10-2010, 16:23
  2. ۩~*~۩تصاويرراهپيمايي مردم مسلمان ايران دراعتراض به سوزاندن قرآن۩~*~۩
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن محل درج مطالب مرتبط به هتك حرمت قرآن مجيد
    پاسخ: 134
    آخرين نوشته: 18-09-2010, 19:08
  3. اطلاعات دارويي(داروخانه)
    توسط montazeran در انجمن داروشناسي
    پاسخ: 26
    آخرين نوشته: 17-09-2010, 15:40
  4. جمعه ؛ راهپيمايي سراسري عليه هتک حرمت قرآن
    توسط مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* در انجمن محل درج مطالب مرتبط به هتك حرمت قرآن مجيد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 15-09-2010, 13:49
  5. جن و فرشته چه تفاوتهايي دارند ؟
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن علوم قرآن
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-09-2010, 17:58

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi