مهـتاب بــه نـور دامـن شـب بـشکافتمی نوش دمی خوش تر از اين نتوان یافتخوش بــاش و بـينديش که مـهتاب بسیاندر سر گور یک به یک خـواهد تافت
❤ |
مهـتاب بــه نـور دامـن شـب بـشکافتمی نوش دمی خوش تر از اين نتوان یافتخوش بــاش و بـينديش که مـهتاب بسیاندر سر گور یک به یک خـواهد تافت
❤ |
از منزل کفر تا به دين يک نفس استوز عالم شک تا به یقین یک نفس استایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدارکز حاصل عمر ما همین یک نفس است
❤ |
شادی بطلب که حاصل عمر دمی استهر ذره ز خاک کیقبادی و جمی استاحوال جهان و اصل این عمر که هستخوابی و خیالی و فریبی و دمی است
❤ |
اين کهنه رباط را که عالم نام استآرامگه ابلق صبح و شام استبزمی است که وامانده صد جمشید استگوريست که خوابگاه صد بهرام است
❤ |
آن قصر که بهرام درو جام گرفتآهو بچه کرد و رو به آرام رفتبهرام که گور می گرفتی همه عمرديدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
❤ |
هر ذره که بر روی زمینی بوده استخورشید رخی زهره جبینی بوده استگـرد از رخ آستین بـه آزرم افشانکـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است
❤ |
امروز که نوبت جوانی من استمی نوشم از آن که کامرانی من استعیبم نکنيد گرچه تلخ است خوش استتلخ است از آن که زندگانی من است
❤ |
بسیار بگشتيم به گرد در و دشتاندر همه آفاق بگشتيم بگشتکس را نشنيديم که آمد زين راهراهی که برفت ، راهرو باز نگشت
❤ |
ای بی خبران شکل مجسم هیچ استوین طارم نه سپهر ارقم هیچ استخوش باش که در نشیمن کون و فسادوابسته يک دمیم و آن هم هیچ است
❤ |
دنيا ديدی و هر چه ديدی هيچ استو آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ استسـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ استو آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)