بر چـهره گـل نـسیم نـوروز خـوش استدر صحن چمن روی دل افروز خوش استاز دی که گذشـت هر چه گویی خوش نیستخوش باش و زدی مگو که امروز خوش اس
❤ |
بر چـهره گـل نـسیم نـوروز خـوش استدر صحن چمن روی دل افروز خوش استاز دی که گذشـت هر چه گویی خوش نیستخوش باش و زدی مگو که امروز خوش اس
❤ |
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده استدریـاب که هفته دگـر خـاک شده استمی نـوش و گـلی بچـین کـه تـا در نـگریگل خاک شده است سبزه خاشاک شده است
❤ |
چون لاله به نوروز قدح گیر به دستبا لاله رخی اگـر ترا فرصت هستمی نـوش به خـرمی که این چـرخ کـبودناگـاه تـرا چـو خـاک گـرداند پَست
❤ |
دوران جهان بی می و ساقی هیچ استبی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ استهر چند در احــوال جــهان می نگرمحاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
❤ |
امروز ترا دسترس فردا نيستو انديشه فردات به جز سودا نيستضایع مکن این دم ار دلت بیدار استکاین باقی عمر را بقا پيدا نيست
❤ |
می در کف من نه که دلم در تابستوین عمر گریز پای چون سیمابستدریاب کــه آتـش جوانـی آبـستهُش دار که بیداری دولت خواب است
❤ |
می نوش که عمر جاودانی این استخود حاصلت از دور جوانی این استهنگام گل و مل است و یاران سرمستخوش باش دمی که زندگانی اينست
❤ |
با باده نشین که ملک محمود این استوز چنگ شنو که لحن داود این استاز آمــده و رفتـه دگـر یاد مـکـنحالی خوش باش زانکه مقصود این است
❤ |
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچوز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچشـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچمن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
❤ |
چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخپیمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخخوش باش که بعد از من و تو ماه بسیاز سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)