يـاران بموافقت چو دیــدار کـنیدبـاید کــه ز دوست یـاد بسیار کنیدچون باده خوشگوار نوشید به همنوبت چو به ما رسد نگون سار کنید
❤ |
يـاران بموافقت چو دیــدار کـنیدبـاید کــه ز دوست یـاد بسیار کنیدچون باده خوشگوار نوشید به همنوبت چو به ما رسد نگون سار کنید
❤ |
روزی که نهال عمر من کنده شودو اجــزام یـکـدگر پــراکنده شـودگر زانکه صراحئی کنند از گل منحالی که ز بــاده پراکنی زنده شود
❤ |
آنان که اسیر عقل و تمییز شدنددر حسرت هست و نیست ناچیز شدندرو باخبرا تو آب انــگور گـُـزینکان بـی خـبران بغوره میویز شدند
❤ |
عالم اگر از بهر تو می آرایندمگر ای بدان که عاقلان نگرايندبسیار چو تو روند و بسیار آیندبربای نصيب خويش کت بربايند
❤ |
ياران موافق همه از دست شدنددر پای اجل يکان یکان پست شدندبودیم به یک شراب در مجلس عمریک دور ز ما پیشترَک مست شدند
❤ |
یک قطره آب بود و با دريا شدیک ذره خاک و با زمین یکتا شدآمد شدن تو اندرين عالم چيست؟آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
❤ |
آن بی خبران که در معنی سفتنددر چرخ به انواع سخن ها گفتندآگه چو نگشتند بر اسرار جهاناول ز نخی زدند و آخر خفتند
❤ |
اجرام که ساکنان اين ایواننداسباب تردد خردمندانندهان تا سررشته خرد گم نکنیکانان که مدبرند سرگردانند
❤ |
آنان که محيط فضل و آداب شدنددر جمع کمال شمع اصحاب شدندره زين شب تاريک نبردند به روزگفتند فسانه ای و در خواب شدند
❤ |
از آمدنم نبود گردون را سودوز رفتن من جاه و جلالش نفزودوز هیچکسی نيز دو گوشم نشنودکاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)