و تصديق آن چه گفته آمد گفتار آن حضرت در آن دعاى مشهور است كه : اى كه نامت دواء، و ذكرت شفاست .
و فِى كتاب ((التوحيد)) عن ابى الحسن موسى عليه السلام : قَالَ قوم للصادق عليه السلام : فما بالنا ندعو فلا يستجاب لنا؟ قَالَ: لانكم تدعون من لا تعرفونه .(21)
در ((توحيد)) صدوق از امام كاظم عليه السلام روايت است كه فرمود: گروهى به امام صادق عليه السلام گفتند: چرا هر چه دعا مى كنيم مستجاب نمى شود؟
فرمود: چون كسى را مى خوانيد كه بدو شناخت نداريد.
و فِى ((مجالس)) الصدوق (ره) مخاطبا لعيسى عليه السلام : و ادعنى فانى منك قريب ، و لا تدعنى الا متضرعا الىّ و همّك همّ واحد، فاءِنَّكَ متى تدعنى كذلك اجبتك . يا عيسى قل لظلمة بنى اسرائيل : لا تدعونى و السحت تحت احضاءِنَّكَم ، و الاصنام فِى بيوتكم . يا عيسى ادعنى دعاء الغريق اَلَّذِى ليس له مغيث .(22)
خداوند به عيسى عليه السلام خطاب كرد: و مرا بخوان كه من به تو نزديكم . و مرا جز با حالت تضرع و زارى و حاَلَّتِى كه تمام هم و غم تو يك چيز باشد مخوان ، كه هرگاه مرا در چنين حاَلَّتِى بخوانى تو را اجابت كنم .
اى عيسى به ظالمان بنى اسرائيل بگو: تا آن گاه كه مال حرام در دامن و بتها در خانه داريد مرا نخوانيد. اى عيسى مرا همچون كسى كه در حال غرق است و فريادرسى ندارد بخوان .
پس شرط اجابت دعوات ، حصول معرفت قاضى الحاجات ، و فراغ قلب از همه مهمات و اغراض است . و اين ضعيف تحصيل طريق معرفت اين مراتب را انشاء الله به احسن وجهى بيان خواهد نمود.
اما اى عزيز! نه به استجابت دعا شاد بايد بود، چه شايد كه استدراج (23) باشد، و نه به عدم استجابت دلتنگ ، زيرا كه در حديث وارد است كه : ((حق سبحانَهُ و تعالى صداى بنده مؤ من را دوست مى دارد))(24)
و در حديث ديگر است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند كه : ((چون شما مردى را مى بينيد كه حق تعالى مرادش را مى دهد و او در معصيت مقيم باشد بدانيد كه آن استدراج است ، پس بر او بخوانيد: فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتّى اءِذَا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاءِذَا هم مبلسون .(25)
پس چون تذكرات ما را به فراموشى سپردند درهاى همه چيز را به روى آنان گشوديم ، تا آن گاه كه به آن چه داده شدند دلخوش گشتند، ناگاه آنان را به كيفر خود گرفتيم و آنان مايوس از رحمت خدا و متحير و سرگردان ماندند.
و اما با وجود آن چه ذكر شد ترك دعا نبايد كرد لانه ورد فِى الخبر: ترك الدعاء اظهار الاستغناء عن الحق . و الدعاء اظهار الافتقار اليه لا الحكم عليه .
زيرا در خبر آمده : ترك دعا اظهار بى نيازى از حضرت حق است . و دعا كردن اظهار نيازمندى به اوست نه حكم راندن و امر فرمودن به او.
و فِى ((روح الاحباب)): روى : اءنّ الرجل اءِذَا صلى ركعتين و لم يساءل الله شيئا من حوائج الدين و الدنيا قَالَ الله تعالى للملائكة : كاءن عبدى قد استغنى عنى . و اءِذَا دعا لنفسه و لم يدع لاخوانِهِ يَقوُل الله تعالى : ملائكتى ! يظن عبدى اءِنَّهُ يساءل بخيلا. و اءِذَا دعا لنفسه و للمومنين قَالَت الملائكة : بداء الله لك .(26)
و در كتاب ((روح الالباب)) گويد: روايت شده است : هر گاه مردى دو ركعت نماز گزارد و از خداوند حاجتى در مورد دين و دنيا نخواهد، خداى متعال به فرشتگان فرمايد: گويا بنده ام از من بى نياز است و چون براى خود دعا كند و براى برادران خود دعا نكند، خداى متعال فرمايد: ملائكه من ! بنده ام گمان برده كه از شخص بخيلى درخواست مى كند. و چون براى خود و ديگر مؤ منان دعا كند، ملائكه گويند: خداوند از تو شروع كند.