صفحه 2 از 21 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 201

موضوع: حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★

    دعای مورچه
    در زمان حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ ، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد، به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شكایت كردند و در خواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند.
    حضرت سلیمان به آنها فرمود:
    فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حركت می‌كنیم. فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به سوی بیابان حركت كردند، ناگهان حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ در راه مورچه‌ای را دید كه پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و می‌گوید:
    خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم، و از رزق تو بی‌نیاز نیستیم، ما را به خاطر گناهان انسان‌ها، به هلاكت نرسان.
    حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ رو به جمعیت كرد و فرمود:
    به خانه‌هایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر غیرش «مورچگان» سیراب كرد:
    در آن سال آن قدر باران آمد كه سابقه نداشت.
    آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.
    ز رحمت جرعه‌ای بر جرعه نوشان گناه این خطاكاران بپوشان
    بسوزان تا بسوزاند از غم تو بدم تا زنده گردند از دم تو



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★

    قراربودعروس توحجله بمیره ولی...
    حضرت عیسى علیه السلام به جمعى گذشت كه شادى مى كردند، سبب شادى آن ها راپرسید: خطاب به آن حضرت عرض كردند:
    یا روح الله ! دختر فلانى را امشب براى فلانمرد به عروسى مى برند.
    حضرت عیسى علیه السلام فرمود:
    امروز شادى مى كنند ولىفردا گریان خواهند بود.
    یكى پرسید:
    چرا اى پیغمبر خدا؟
    فرمود:
    به جهت آن كهعروس آن ها امشب خواهد مرد.
    این سخن سبب اختلافى میان پیروان آن حضرت و منافقانگردید، تا چون روز دیگر شد به نزد آن دختر آمده او را سالم در جاى خود دیدند، ازاین رو به نزد حضرت عیسى علیه السلام رفته گفتند: یا روح الله ، آن عروسى را كهدیروز گفتى خواهد مرد، نمرده است ؟
    عیسى علیه السلام فرمود:
    خدا هرچه خواهد مىكند، اكنون ما را به نزد وى ببرید، آنان با عجله حضرت عیسى علیه السلام را بدان جاآوردند و دَر خانه را زدند، شوهر آن زن (تازه عروس ) بیرون آمد، حضرت عیسى علیهالسلام به او فرمود:
    از همسرت اجازه بگیر من به نزدش ‍ مى روم .
    داماد به داخلخانه رفت و به همسرش گفت
    : حضرت روح الله علیه السلام با جمعى بر دَر خانه اند. آنزن در چادر رفت ، و عیسى علیه السلام داخل شده بدو فرمود:
    دیشب چه كار خیرى كردى؟
    پاسخ داد:
    اضافه بر كارهاى قبل خود كارى نكردم .
    در هر شب جمعه سائلى بر درخانه مى آمد و ما خوراك یك هفته را به او مى دادیم ، دیشب نیز سائل مزبور آمد و منو اهل خانه هر كدام به كارى سرگرم بودیم و كسى متوجه او نشد. یك بار فریاد زد كسىپاسخش را نداد، بار دوم صدا زد كسى جوابش را نداد تا چند بار صدا زد و من صداى اورا شنیدم بطور ناشناس برخاستم و به اندازه معمول هر هفته به او خوراكى دادم و رفت.
    حضرت عیسى علیه السلام كه این سخن را از وى شنید به او فرمود:
    از جاى خودبرخیز.
    و چون آن زن از جاى خود برخاست ، یك افعى (درشت ) چون شاخه درخت ، در زیر اوبود كه دُم خود را به دندان گرفته بود.
    عیسى علیه السلام فرمود:
    به خاطر آن عملىكه انجام دادى خداوند این بلا را از تو دور گردانید
    منبع:داستاتهای شگفت انگیز ازصدقه وفواید ان
    مولف:آرزمی
    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★






    گناهانى كه مورد عفو و مغفرت قرار نمى گیرد،...

    ابوهاشم جعفرى گوید:
    روزى امام حسن عسكرى (ع) شرفیاب شدم و نشتستم .حضرتفرمود:
    یكى از گناهانى كه مورد عفو و مغفرت قرار نمىگیرد، این است كه شخصى گناهى مرتكب شود و بگوید: اى كاش فقط به همین گناه عقاب شوم و آن را سبك و ناچیز شمارد.

    من پیش خود فكر كردم :

    چقدر سخت و دقیق است ، پسانسان باید همیشه مواظب اعمال و حركات خود باشد

    .
    حضرت از افكار من آگاه شد وفرمود:

    آنچه با خود حدیث نفس كردى ، اهمیّت بده و آن را رها نكن و بدان كه گناهِ شرك به خداوند متعال از حركت مورى بر سنگى صاف و ظریف ، مخفى تر خواهد بود
    منبع:چهل داستان وحدیث ازامام حسن عسکری(ع)
    مولف:عبدالله صالحی






    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    khmgin پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★


    چه کنم با شرم؟
    مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمد وگفت:

    (( یا رسول الله!گناهان من بسیار است .
    آیا در توبه به روى من نیز باز است؟ ))
    پیامبر (ص) فرمود:
    (( آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نیز از آن محروم نیستى . ))
    مرد حبشى از نزد پیامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت که بازگشت و گفت:
    ((یا رسول الله!آن هنگام که معصیت میکردم، خداوند، مرا مى‏دید؟ ))
    پیامبر (ص) فرمود:

    (( آرى، مى‏دید )) مرد حبشى، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت:
    (( توبه، جرم گناه را مى‏پوشاند؛ چه کنم با شرم آن؟ )) در دم نعره‏اى زد و جان بداد .

    گیرم که ز جرم و گنهم در گذری
    زان شرم که دیدی که چه کردم چه کنم


    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shapark پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★


    تا شب
    گویند:
    صاحب دلى، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند كه پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
    نماز جماعت تمام شد . چشم‏ها همه به سوى او بود.
    مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .
    بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
    آن گاه خطاب به جماعت گفت:
    ((مردم!هر كس از شما كه مى‏داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!)) كسى برنخواست .
    گفت: (( حالا هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است، برخیزد!))
    باز كسى برنخواست . گفت: ((شگفتا از شما كه به ((ماندن)) اطمینان ندارید؛
    اما براى ((رفتن )) نیز آماده نیستید!))
    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shapark پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★

    عذاب معنوى

    گویند در بنى اسرائیل، مردى بود كه مى‏گفت:
    من در همه عمر، خدا را نافرمانى كرده‏ام و بس گناه و معصیت كه از من سر زده است؛
    اما تاكنون زیانى و كیفرى ندیده‏ام .
    اگر گناه، جزا دارد و گناهكار باید كیفر بیند،
    پس چرا ما را كیفرى و عذابى نمى‏رسد!؟
    در همان روزها، پیامبر قوم بنى اسرائیل، نزد آن مرد آمد و گفت:
    (( خداوند، مى‏فرماید كه ما تو را عذاب‏هاى بسیار كرده‏ایم و تو خود نمى‏دانى!
    آیا تو را از شیرینى عبادت خود، محروم نكرده‏ایم؟
    آیا در مناجات را بر روى تو نبسته‏ایم؟
    آیا امید به زندگى خوش در آخرت را از تو نگرفته‏ایم؟
    عذابى بزرگ‏تر و سهمگین‏تر از این مى‏خواهى؟ ))

    -برگرفته از: جامى، نفحات الانس، در ذكر حال عبدالله بن خبیق .


    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    shapark پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★



    حکايت سنگ تراش
    روزی، سنگ تراشی كه از كار خود ناراضی بود و احساس حقارت می كرد، از نزدیكی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوكران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد با خود گفت:

    این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو كرد كه او هم مانند بازرگان باشد. در یك لحظه، به فرمان خدا او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد!

    تا مدت ها فكر می كرد كه از همه قدرتمندتر است. تا این كه یك روز حاكم شهر از آنجا عبور كرد، او دید كه همه مردم به حاكم احترام می گذارند حتی بازرگانان.
    مرد با خودش فكر كرد:

    كاش من هم یك حاكم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم! در همان لحظه، او تبدیل به حاكم مقتدر شهر شد. در حالی كه روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می كردند.

    احساس كرد كه نور خورشید او را می آزارد و با خودش فكر كرد كه خورشید چقدر قدرتمند است.
    او آرزو كرد كه خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی كرد كه به زمین بتابد و آن را گرم كند.

    پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید كه نیروی ابر از خورشید بیشتر است و آرزو كرد كه تبدیل به ابری بزرگ شود و آن چنان شد.

    كمی نگذشته بود كه بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو كرد كه باد شود و تبدیل به باد شد.

    ولی وقتی به نزدیكی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تكان دادن صخره را نداشت. با خود گفت كه قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگ است و آرزو کرد تبديل به تخته سنگي شود . پس به امر خدا تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.

    همان طور كه با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس كرد كه دارد خـُرد می شود.

    نگاهی به پایین انداخت ........
    سنگ تراشی را دید كه با چكش و قلم به جان او افتاده است!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكرها 2


  10. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★


    حکايت بز و جوي آب


    چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد. او ميدانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.

    عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون نتواند از آن بگذرد... نه چوبي كه بر تن و بدنش ميزد سودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته.

    پيرمرد دنيا ديدهاي از آن جا ميگذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت من چاره كار را ميدانم. آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب زلال جوي را گل آلود كرد.

    بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد.

    چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟

    پيرمرد كه آثار بهت و حيرت را در چهره چوپان جوان ميديد گفت:
    تعجبي ندارد تا خودش را در جوي آب ميديد حاضر نبود پا روي خويش بگذارد آب را كه گل كردم ديگر خودش را نديد و از جوي پريد.

    و من فهميدم اين كه حيواني بيش نيست پا بر سر خويش نميگذارد و خود را نميشكند چه رسد به انسان كه بتي ساخته است از خويش و گاهي آن را ميپرستد
    .



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكرها 2

    نرگس منتظر (04-03-2011), عهد آسمانى (05-11-2011)

  12. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★

    حكايت جوانمرد

    جوانمردي ازبياباني مي گذشت. از مسافتي دور آدمي را ديد نقش بر زمين، خواهان كمك. با سرعت تمام به سوي او شتافت. غريبي بود .تشنه و گرسنه. در حال جان كندن. از اسب پايين آمد، مشك آب را بر لب هاي خشكيده او گذاشت. آنقدر آبش داد تا سيراب شد. غریبه جاني دوباره گرفت و رمقي تازه پيدا كرد. اما به جاي آن كه شكوفه هاي مهر وعاطفه را تقديم منجي خويش كند، تيغ بر او كشيد و تا مي توانست از نامردي و قساوت دريغ نكرد.
    آنگاه پيكر مجروح و زخم خورده او را در آن بيابان برهوت رها كرد، سوار اسب او شد كه برود… جوانمرد كه هنوز نيمه جاني در بدنش بود، با اشاره او را صدا كرد و گفت: از كاري كه كردي در هيچ مجلسي سخن مگو! مرد از سر شگفتي علت اين امر را جويا شد.

    او پاسخ دادو گفت: تو اكنون يك جوانمرد را كشتي. اما اگر بيان اين موضوع نقل مجالس شود، فتوت و جوانمردي كشته خواهد شد. آنگاه هيچ مرد رشيدي را نخواهي يافت كه در بيابان دست افتاده اي را بگيرد....




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكرها 3


  14. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض پاسخ : ★ ▐★★★ ▐★ حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب ★ ▐★★★ ▐★

    راه چاره اساسی هم هيچ وقت ساده نيست و زحمت و هزينه می طلبد.

    بر اثر ريزش باران بخشی از جاده ی ورودی دهکده شسته شده بود و مردم برای عبور و مرور به زحمت افتاده بودند.کد خدای ده برای اينکه موقتاً مشکل را حل کند چند تنه درخت بزرگ را روی قسمت خراب جاده انداخت و آنها را با طناب بست و از مردم خواست تا با احتياط و البته با ترس و زحمت زياد از روی تنه ها عبور کنند.و مردم هم که چاره ای نداشتند با دلهره و سختی و عذاب فراوان از اين نيمه کاره و خطرناک عبور می کردند و چيزی نمی گفتند .

    شيوانا به محض اطلاع از اين اتفاق ،شاگردان مدرسه و اهالی را دور خود جمع کرد و جاده ای جديد و مقاوم تر را در سمتی ديگر از دهکده با سنگ و ساروج درست کرد.چند هفته بعد که جاده جديد درست شد مردم راحت و بی دردسر از جاده جديد رفت و آمد می کردند.کدخدا که شاهد سختی کار و زحمت شديد شيوانا و اهالی مدرسه و داوطلبان دهکده بود نزديک شيوانا آمد و با طعنه پرسيد :
    "من نمی دانم چرا شما هميشه راه سخت را انتخاب می کنيد !؟"
    شيوانا نگاهش را پرسش گرانه به چهره کدخدا دوخت و گفت :
    " چرا فکر می کنی که من هم مثل تو ٬ دو راه می بينم ؟ برای مشکلی که اتفاق افتاد يک راه بيشتر وجود نداشت و آن هم در حال حاضر همين راه سنگی بود .من راه دومی نديدم که به قول تو ساده تر باشد و سختی کمتری داشته باشد ! در واقع اين منم که در حيرتم چرا تو هميشه اصرار داری راه اشتباه را انتخاب کی و بعد اسمش را راه ساده بگزاری ! راه ساده که راه نيست !
    راه حل هميشه بايد اساسی باشد و راه چاره اساسی هم هيچ وقت ساده نيست و زحمت و هزينه می طلبد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  15. تشكرها 3


صفحه 2 از 21 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

فاصله حق و باطل, قضیه شکر مرد دهاتی, لب بام آمدی فرشی تکاندی, لزوم دستگیری اولیای الهی, مقام رضا, ملاصدرا و گریه به حال خود, مذهب طایفه جن, مرید و مرشد, مراجعه به غنی مطلق, نفی اثر گذاری آرزوی منفی در صورت عدم فریفتگی, چه کنم با شرم؟, چهار پاسخ تکان دهنده, نکته های ناب عرفانی, نکته های عرفانی ناب, نتیجه استقامت در کار نیکو, نتیجه خشم برای خدا, نشانه وجود خیر در انسان, نشانه تقوی, هوالاول هوالاخر, هر مشکلی هدیه ای از جانب حضرت لطیف, کاش درک می کردیم, گناه نابخشودنی, گیاه یا خدا؟, پیشنهاد حکومت ایران به میرزاکوچک خان از طرف انگلیس, پا بر خویش گذاشتن, پاسخ سلام عزرائیل, پر و بال در سایه باور پرواز, پرسش عارف, آمادگی دل برای پذیرش موعظه, آثار گمان منفی, آثار سردی عاشق از معشوق, آثار شکایت از روزگار نزد مردم, اندوه هجران, ایحسب الانسان ان یترک سدی, اثر رحمت به اهل زمین, ارزش نماز بیشتر از طلا در نظر مقدس اردبیلی, اسم اعظم کدام است؟, استجابت دعا در شب قدر, اعتقاد مذهب تشیع راجع به پرسش شب اول قبر, بلوغ واقعی, بهلول و مرد طرار, بهای یک یا الله خالصانه, بدیهه سرایی اسدی طوسی, برکت پول امام حسین(ع) به دست سید مهدی قوام, بزرگترین عیب, توصیه به خشوع, تجربه بالاتر از علم است, تعصب مفتی های اهل سنت, جایگاه دوست خوب, حکایت فضیل عیار, حکایت ها و داستان ها, حکایت جوانمرد, حکایت سنگ تراش, خدا را کجا جوییم؟, دل بیمار, دلیل شبان بر وحدانیت خدا, داستان اویس قرنی, دعای مورچه, راز گل شقایق, رسیدن به آخرت بدون تلاش میسر است؟, رسیدن به غنا در سایه عدم سؤال, زحمت برای رسیدن به راه حل اساسی, سائل فرستاده خداست, شیوه عاقلان, صبر عن الله, عمر دوباره به برکت صدقه, عدم فضولی در کار خدا, عدم آمادگی برای مرگ با نا آگاهی از ماندن, عذاب معنوی

نمایش برچسب‌ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi