صفحه 20 از 20 نخستنخست ... 101617181920
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 198 , از مجموع 198

موضوع: حكايتها و داستانها و نكته هاي عرفاني ناب

جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید    محبوب کن - فیس نما
  1. Top | #191

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    97,918
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    77,586
    مورد تشکر
    202,724 در 62,847
    وبلاگ
    205
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    پرسش عارف

    یکی از عرفا روزی از یکی از اغنیا پرسید:دنیا را دوست داری؟

    گفت:بسیار.

    پرسید:برای بدست آوردن آن کوشش می کنی؟

    گفت :بلی .

    سپس عارف گفت:در اثر کوشش،آن چه می خواهی بدست آوری؟

    گفت:متاسفانه تاکنون به دست نیاورده ام.

    عارف گفت:این دنیایی که تاکنون با همه ی کوشش هایت آن را به دست نیاورده ای،پس چطور آخرتی که هرگز طلب نکرده و در راه وصول به آن نکوشیده ای به دست خواهی آورد؟

    دنیا طلبیدیم ،به جایی نرسیدسیم یارب چه شود آخرت ناطلبیده




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #192

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    روزی مردی داخل چاله ای افتاد و....



    روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسيار دردش آمد ...

    یک راهب او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
    یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
    یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
    یک یوگيست به او گفت : این چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند
    در واقعيت وجود ندارند!!!
    یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت!
    یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
    یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن
    به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!
    یک تقویت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است!
    یک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
    سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد




    امضاء

  4. Top | #193

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    زن و مرد جوان



    زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند.


    روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست ، انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید ، احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.


    همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.


    هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد ، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد ، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:

    "یاد گرفته چطور لباس بشوید ، مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."

    مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!





    امضاء

  5. Top | #194

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﻣﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
    ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻣﻨﻊ ﻛﻨﻢ، ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻡ ﭼﻴﺴﺖ؟

    ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻴﺰ ﻛﻮﺯﻩ ﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮﺩ
    ﻛﻪ ﻛﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﻛﻮﺯﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻳﺰﺩ

    ﻭ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ
    ﺭﻳﺨﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﺘﻚﺑﺰﻧﺪ !

    ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ
    ﭼﻴﺰﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻳﺨﺖ .

    ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺖ ﺩﻳﺪﯼ؟
    ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ ! ؛

    ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ ﻧﺮﻳﺰﻡ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ
    ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺘﻚ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﻭ ﺧﺎﺭ ﻭﺧﻔﻴﻒ ﺷﻮﻡ .

    ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﺆﻣﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ
    ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﻛﺘﺎﺑﺶ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ
    ﺩﺭ ﻣﻨﻈﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﻔﯿﻒ ﺷﻮﺩ ﺑﻴﻢ ﺩﺍﺭﺩ


    امضاء

  6. Top | #195

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    وصیت لیلی به مجنون


    بسم الله الرحمن الرحیم

    نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون» می گوید:
    لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت.
    او به مادرش وصیت کرد:
    پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی،
    دوستی مانند من مگیر که با یک تب،
    همه طراوت خود را از دست بدهد و با یک بیماری،
    همه نشاط او فرو بنشیند؛
    دوستی بگیر که زوال پذیر نباشد.
    بنابراین، معرفت، محبت حقیقی می آورد و غفلت، محبت کاذب.


    ---------------------------------
    آیت الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 11، ص 325-329.
    یا حق




    امضاء

  7. Top | #196

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حاجات ما در گرو دعای دیگران





    یك كشتی در یك سفر دریایی در میان طوفان در دریا شكست و غرق شد و تنها
    دو مرد توانستند نجات یابند و به جزیره كوچكی شنا كنند.

    دو نجات یافته نمی دانستند چه كاری باید كنند اما هر دو موافق
    بودند كهچاره ای جز دعا كردن ندارند.

    به هر حال برای این كه بفهمند كه كدام یك از آنها نزد خدا محبوبترند و دعای كدام
    یك مستجاب می شود آنها تصمیم گرفتند تا آن سرزمین را به دو قسمت تقسیم كنند
    و هر كدام در یك بخش درست در خلاف یكدیگر بمانند .

    نخستین چیزی كه آنها از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول در آن قسمتی
    كه اقامت داشت، میوه ای را كه بر روی درختی روییده بود، دید و می توانست آن را بخورد.
    اما سرزمین مرد دوم زمین لم یزرع بود.

    هفته بعد مرد اول تنها بود و تصمیم گرفت كه از خدا طلب یك همسر كند.
    روز بعد كشتی دیگری شكست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یك زن بود كه
    به بخشی كهآن مرد قرار داشت شنا كرد.
    ولی در سمت مرد دوم هیچ چیز وجود نداشت.

    به زودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذای بیشتری نمود.
    در روز بعد مثل این كه جادو شده باشد همه چیزهایی را كه خواسته بود به او داده شد.
    اگر چه مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.

    سرانجام مرد اول از خدا طلب یك كشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترك كنند.
    صبح روز بعد مرد یك كشتی را كه در سمت او در كناره جزیره لنگر انداخته بود را یافت.
    مرد با همسرش سوار كشتی شد و تصمیم گرفت مرد دوم را در جزیره ترك كند.

    او فكر كرد كه مرد دیگر شایسته دریافت نعمت های الهی نیست.
    چرا كه هیچ كدام از درخواست های او از پروردگار پاسخ داده نشده بود.

    هنگامی كه كشتی آماده ترك جزیره بود مرد اول صدایی غرش وار از آسمان ها شنید :
    " چرا همراه خود را در جزیره ترك می كنی؟"

    مرد اول پاسخ داد "نعمت ها تنها برای خودم هست چون كه من تنها كسی بودم
    كه برای آنها دعا كردم . ولی دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ كدام نیست. "

    آن صدا مرد را سرزنش كرد :" تو اشتباه می كنی او تنها كسی بود كه من دعاهایش
    را مستجاب كردم وگرنه تو هیچ كدام از نعمت های مرا دریافت نمی كردی ."

    مرد از آن صدا پرسید: " به من بگو كه او چه دعایی كرد كه من باید بدهكارش باشم؟ "
    پاسخ شنید:

    " او دعا كرد كه همه دعاهای تو مستجاب شود."

    همه ما می دانیم كه نعمت هایی كه در اختیار داریم؛
    تنها به خاطر دعاهای خودمان نیست بلكه آنها از دعاهای دیگران هست كه
    از خدای متعال برای ما طلب می نمایند .





    پس بیایید برای یکدیگر بسیار دعا کنیم
    ..................



    امضاء

  8. Top | #197

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    شخصی دهاتی در محضر مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی


    حضرت آیت الله آقای حاج سید علی لواسانی - دامت برکاته- قضیه شیرینی را از شخصی دهاتی نقل کردند که خود او این داستان را در محضر مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی می گفت و آن مرحوم بسیار می خندید و از این داستان به سرور می آمد با آنکه آن مرحوم اهل خنده نبود ولی هر وقت این شخص دهاتی را می دید می فرمود: قضیه را بیان کن.



    قضیه از این قرار است که یک شخص دهاتی الاغی داشت که با آن رفع حوائج خود را می نمود و اجناس ده را با آن الاغ حمل می کرد همچون کره و ماست و روغن و به شهر می آورد و می فروخت و به جای آنها مایحتاج خود را در ده از قند و شکر و غیره بار می کرد و به ده می برد.

    مدتها بدین عمل اشتغال داشت و از این باب زندگی می کرد و راهی غیر از این برای ارتزاق نداشت و سرمایه او هم فقط همین مقدار مختصری بود که بصورت جنس در روی الاغ بار می کرد.

    یک روز که اجناسی را از شهر قم به ده برده بود با پول آنها یک مشک روغن خریده و به شهر حرکت کرد. نزدیک غروب شد و یادش آمد که نماز نخوانده است فوراً الاغ را نگه داشت و مشک روغن را بر زمین گذاشت و مشغول خواندن نماز شد.

    در این حال شیطان به او وسوسه کرد که الاغ را نبستی و اگر الاغ الان بر زمین بخوابد و روی مشک غلط بزند مشک پاره شده و روغن را روی زمین می ریزد و الاغ هم در وقت خستگی در آوردن دوس دارد در روی زمین بغلطد به خصوص در جای نرم چون سبزه و چمن و زمین شن و از همه آنها نرمتر مشک روغن است.

    خلاصه تمام این افکار از ذهن او عبور می کرد تا نمازش را سلام داد و تمام کرد. در این حال دید الاغش مشک را پاره نکرده است ولی خود را به روی زمین انداخته و مشغول غلط زدن است در همین حال یک غلط زد و خود را به روی مشک انداخت مشک پاره شد و روغن ها همه ریخت.


    دهاتی می گوید: در این حال آمدم و بر سر روغن های ریخته نشستم و مدتی به آن نگاه کردم و پس از آن سر به سوی آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا شکر خدایا شکر
    و باز به روغن ها قدری نگاه کردم و گفتم: خدایا شکر! خدایا شکر!

    و باز به روغن ها نگاه کردم و سر به آسمان بلند کردم و گفتم: ای خدا پیش خودت گمان نکنی که من واقعاً شکر تو را به جای آوردم! نه چنین نیست! این شکر از هفتاد فحش خواهر و مادر بدتر است! معنایش را بدان.

    مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم با آنکه این قضیه را کراراً از این مرد شنیده بود باز هر وقت در منزل ایشان می رفت می فرمود: قضیه را بیان کن.(1)


    پی نوشت:

    (1) مطلع الانوار جلد اول صفحه 167-168











    امضاء
    امضاء

  9. Top | #198

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن!

    می خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می گفت...

    همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:

    - قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یانه؟

    - کدام سه صافی؟

    - اوّل از میان صافی واقعیت. آیامطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟

    -نه. من فقط آن را شنیده ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.

    - سری تکان داد و گفت:

    پس حتماً آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای.

    مسلماً چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می شود.

    - دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.

    - بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند، حتماً از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است.

    آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می خورد؟

    - نه، به هیچ وجه!

    همسایه گفت:

    پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید،

    آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی!




    امضاء

صفحه 20 از 20 نخستنخست ... 101617181920

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

فاصله حق و باطل, قضیه شکر مرد دهاتی, لب بام آمدی فرشی تکاندی, لزوم دستگیری اولیای الهی, مقام رضا, ملاصدرا و گریه به حال خود, مذهب طایفه جن, مرید و مرشد, مراجعه به غنی مطلق, نفی اثر گذاری آرزوی منفی در صورت عدم فریفتگی, چه کنم با شرم؟, چهار پاسخ تکان دهنده, نکته های ناب عرفانی, نکته های عرفانی ناب, نتیجه استقامت در کار نیکو, نتیجه خشم برای خدا, نشانه وجود خیر در انسان, نشانه تقوی, هوالاول هوالاخر, هر مشکلی هدیه ای از جانب حضرت لطیف, کاش درک می کردیم, گناه نابخشودنی, گیاه یا خدا؟, پیشنهاد حکومت ایران به میرزاکوچک خان از طرف انگلیس, پا بر خویش گذاشتن, پاسخ سلام عزرائیل, پر و بال در سایه باور پرواز, پرسش عارف, آمادگی دل برای پذیرش موعظه, آثار گمان منفی, آثار سردی عاشق از معشوق, آثار شکایت از روزگار نزد مردم, اندوه هجران, ایحسب الانسان ان یترک سدی, اثر رحمت به اهل زمین, ارزش نماز بیشتر از طلا در نظر مقدس اردبیلی, اسم اعظم کدام است؟, استجابت دعا در شب قدر, اعتقاد مذهب تشیع راجع به پرسش شب اول قبر, بلوغ واقعی, بهلول و مرد طرار, بهای یک یا الله خالصانه, بدیهه سرایی اسدی طوسی, برکت پول امام حسین(ع) به دست سید مهدی قوام, بزرگترین عیب, توصیه به خشوع, تجربه بالاتر از علم است, تعصب مفتی های اهل سنت, جایگاه دوست خوب, حکایت فضیل عیار, حکایت ها و داستان ها, حکایت جوانمرد, حکایت سنگ تراش, خدا را کجا جوییم؟, دل بیمار, دلیل شبان بر وحدانیت خدا, داستان اویس قرنی, دعای مورچه, راز گل شقایق, رسیدن به آخرت بدون تلاش میسر است؟, رسیدن به غنا در سایه عدم سؤال, زحمت برای رسیدن به راه حل اساسی, سائل فرستاده خداست, شیوه عاقلان, صبر عن الله, عمر دوباره به برکت صدقه, عدم فضولی در کار خدا, عدم آمادگی برای مرگ با نا آگاهی از ماندن, عذاب معنوی

نمایش برچسب‌ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi بر قالب منتشر شده از ویکی وی بی