اگر حقیقت همه ی موجودات در علم خداست و از آن مرتبه تنزّل یافته است ، پس هر موجودی همانگونه خواهد بود که هست و محال است بتوان تغییری در آن داد ؛ چون در صورت تغییر پذیر بودن موجودات ، لازم می آید که علم خدا نیز تغییر کند یا معلوم خدا با علم او مطابقت نداشته باشد. به قول شاعر:
« من مِى خورم و هر كه چو من اهل بود* مى خوردن من نزد وی سهل بود.
مِى خوردن من ،حق ز ازل مى دانست* گر مِى نخورم علم خدا،جهل بود.»
بر این اساس ، چون در علم خدا ابولهب کافر بوده پس ابو لهب حتماً کافر خواهد بود و محال است کافر نشود.
جواب:
برای این سوال ، بسته به سطح نگاههای مختلف ، جوابهایی با سطوح گوناگون می توان ارائه داد که در این مقال به چند مورد از این جوابها اشاره می شود.
1) جواب بر اساس نظریّه حکمت متعالیه در باب علم الهی و باب مجعول بالذّات و بالعرض:
الف) برای اینکه وارد جواب سوال فوق شویم ابتدا لازم است تصوّری درست از خدا و مخلوقات به دست آوریم تا ببینیم خدا حقیقتاً خالق چیست و علم خدا به چه چیزی تعلّق می گیرد. برای این منظور بحثی مقدّماتی را ذکر و در ادامه وارد اصل بحث می شویم.
ــ وجود و ماهیّت
انسان وقتی به درک اشیاء اطراف خود نائل می گردد ، دو مفهوم هستی و چیستی را از آنها ادراک می کند. برای مثال انسان از درک درخت ، ستاره ، آب ، عقل ، اراده و امثال اینها اوّلاً می فهمد که این امور وجود دارند. ثانیاً متوجّه می شود که این امور ، عین هم نیستند و باهم تفاوتهای ذاتی دارند. یعنی می فهمد که آب و ستاره و درخت و عقل و اراده و ... غیر از همدیگرند ولی همگی در وجود داشتن اشتراک دارند. همچنین انسان با اندکی تعمّق درمی یابد که نسبت وجود به همه ی این امور به یک نحو است ؛ لذا گفته می شود: درخت وجود دارد ، آب وجود دارد ، عقل وجود دارد ، اراده وجود دارد. همینطور با تعقلی عمیقتر ادراک می کند که مفهوم وجود در تمام این قضایا(جملات خبری) یکی است لذا صحیح است که برای همه ی موارد یک وجود نسبت داده شده و گفته شود: درخت و آب و ستاره و عقل و اراده وجود دارند. از همین جا دو مفهوم وجود و ماهیّت برای انسان حاصل می شود ؛ یعنی انسان متوجّه می شود که درخت بودن ، آب بودن ، عقل بودن و اراده بودن غیر از وجود داشتن است و الّا صحیح نبود که یک وجود را در آن واحد به چند موجود متفاوت نسبت داد ؛ چرا که این موجودات ، تفاوت ذاتی با یکدیگر دارند. پس اگر وجود درخت عین خود درخت ، و وجود عقل عین خود عقل بود نمی شد گفت : درخت و عقل وجود دارند چون در آن صورت لازم می آمد که درخت و عقل یک چیز باشند. بنا بر این ، فلاسفه بین وجود و اموری مثل درخت بودن ، آب بودن ، عقل بودن و اراده بودن که باعث تفاوت موجودات از همدیگر می شوند ، تفاوت قائل شده ، این امور را ماهیّت (چگونگی) موجودات نامیدند.