نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: منظور از لوح محفوظ و لوح محو و اثبات چیست؟

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    55
    نوشته
    7,121
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    1,515
    مورد تشکر
    4,040 در 2,087
    دریافت
    6
    آپلود
    8

    پیش فرض منظور از لوح محفوظ و لوح محو و اثبات چیست؟

    لوح محفوظ» و «لوح محو و اثبات»: مقصود از لوح محفوظ (ام الكتاب) همان علم ازلى الهى است كه مقدّرات در آن ثابت و غیر قابل تغییر است. و بنا به گفته ى بسیارى از مفسران، «لوح محفوظ» و «كتاب مبین» یكى هستند چون (كتاب مبین) همان مقام علم پروردگار است، و در آیه ى شریفه است كه «در زمین و آسمان چیزى به سنگینى ذره از پروردگار تو پوشیده نیست، و هیچ موجودى كوچكتر و بزگتر از آن نیست مگر اینكه در كتابى مبین هست». و مقصود از «لوح محو و اثبات»، صفحه ى گیتى و جهان هستى و طبیعت است. كه سرنوشت و تقدیر هر چیزى بر آن ثبت شده لكن هیچكدام از این تقدیرات ثابت نیست. بلكه همه ى آنها جنبه ى اقتضایى دارند.
    امضاء
    خدایا...
    خسته ام از همه چیز...
    ...از فصول عاشقانه ام که بهاری ندارد
    خسته اماز اینکه دیگر دعاهایم اجابت نمی شوند
    نمی دانم در چنین راهی کجا می توانم آرامشم را بیابم
    خدایا...شنیده ام که مومنانت نمازشان را به درگاهت می آورند
    من ناتوانی ام را به درگاهت آورده ام .می پذیری؟

  2. تشكر

    maxi00800 (14-08-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3418
    نوشته
    91
    تشکر
    170
    مورد تشکر
    250 در 79
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    أُمّ الكتاب یعنی حقیقتی كه اوّلاً تمام حقایق جهان در آن منتقش است، ثانیاً ثابت و مصون از تغیر و زوال است و ثالثاً نزد خداست، أمّ الكتاب یعنی ریشه ی عمیق حقایق، زیرا جهان امكان یا روی قانون علّیت و نظام علّی و معلولی توجیه می شود و یا روی نظام ظهور و ظاهر و مظهر تبیین می گردد، در هر حال اصلی دارد و مادری كه از آن، همه ی حقایق تنزّل و تجلّی می كند؛ چیزی از أمّ الكتاب بالاتر نیست و اگر گفته می شود: معصومین(علیهم السلام) "أمّ الكتاب" یا "كتاب مبین" یا لوح "محو و اثبات"اند برای آن است كه آن ذوات نوری چه در قوس نزول و چه در قوس صعود، با آن حقایق عینی متّحدند و هر چه در جهان امكان یافت می شود از قلب آنان می گذرد! چون معصومین و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) یك حقیقتند و باطن آنها همان باطن پیغمبر است، گرچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام برجسته ای دارد، ولی همه ی آنان در عالم معنا یك نورند و امیرالمؤمنین با رسول خدا جان یكدیگرند، رسول خدا فرمود: او جان من است "و أنفسنا و أنفسكم" سوره ی آل عمران، آیه ی 61 و اگر رسول خدا به "أمّ الكتاب" عالم است قطعاً به "كتاب مبین" هم عالم است، و آنانكه نور واحد و به منزله جان پیامبرند، آگاه به همه این معارف خواهند بود.

    أمّ الكتاب بالاتر از كتاب مبین است. كتاب مبین یعنی بیان كننده و روشنگر؛ هرگاه كسی اصل یعنی أمّالكتاب را داشته باشد، می تواند همه ی حقایق را به طور تفصیل تبیین كند، هم خود روشن باشد و هم روشنگر. كتاب، یعنی حقیقتی كه علوم در آن منقوش است و أمّ الكتاب یعنی اصل و ریشه ی همه ی كتاب ها. أمّ الكتاب از آن جهت كه نزد خداست از گزند تغیر، مصون است، چون هر چه نزد خداست از دگرگونی و زوال و تحوّل محفوظ است: "ما عندكم ینفد و ما عند الله باقٍ" سوره ی نحل، آیه ی 96 و خدا قرآن را به دو مرحله عربی بودن و أم الكتاب بودن، محدود كرده كه دو سر حلقهی جهان هستی است، یكی عالم طبیعت و دیگری دورترین نقطهی تجرّد، و در مرحلهی نهایی كه هیچ كس واسطه نیست تنها معلم رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا خواهد بود؛ دیگر سخن از "شدید القوی" كه جبرئیل باشد نیست، زیرا در مرحلهی أم الكتاب و تلقی بلاواسطه و لدی اللّهی، معلم رسول خدا مستقیماً ذات اقدس إله است نه جبرئیل. گذشته از این، در آن بخش هم كه میفرماید: "علّمه شدید القوی" سوره ی نجم، آیه ی 5 محتمل است كه "شدید القوی" خود ذات اقدس اله باشد چون خدا خود را به عنوان "ذوالقوّة المتین" سوره ی ذاریات، آیه ی 58 معرفی كرده است.

    ۞*۞
    از اينجا معلوم مى شود كه : (كتاب مبين ) از يك جهت با (مفاتح غيب ) و خزينه هاى اشيائى كه نزد خدا است تفاوت و مغايرت دارد، براى اينكه خداى تعالى آن مفاتح و خزينه ها را اينطور وصف فرموده كه داراى اندازه و قابل تحديد نيست ، وقتى محدود مى شود كه از آن خزينه ها بيرون شده و به اين عالم كه عالم شهود است نازل شود، و كتاب مبين را اينطور وصف فرموده كه مشتمل است بر دقيقترين حدود موجودات و حوادث .
    پس (كتاب مبين ) از اين جهت با خزينه هاى غيب فرق دارد. كتاب مبين چيزى است كه خداى تعالى آن را به وجود آورده تا ساير موجودات را ضبط نموده و آنها را بعد از بيرون شدن از خزائن و قبل از رسيدن به عالم وجود و همچنين بعد از آن و بعد از طى شدن دورانشان در اين عالم حفظ نمايد، شاهد اين معنا اين است كه خداى تعالى در قرآن ، در مواردى از اين كتاب اسم برده ، كه خواسته است احاطه علمى پروردگار را به اعيان موجودات و حوادث جارى جهان برساند، چه آن موجودات و حوادثى كه براى ما مشهود است ، و چه آنهايى كه از ما غايب است ، و اما غيب مطلق را كه احدى را بدان راهى نيست ، اينطور وصف كرده كه اين غيب در خزينه ها و در مفاتحى قرار دارد كه نزد خدا است ، و كسى را جز خود او بر آن آگاهى نيست ، بلكه بعضى آيات دلالت و يا لا اقل اشعار دارد بر اينكه ممكن است ديگران هم بر كتاب نامبرده ، اطلاع پيدا كنند، و ليكن احاطه بر خزينه هاى غيب مخصوص خدا است . مانند آيه (فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون ) پس خزائن غيب و كتاب مبين در اينكه هر دو شامل تمامى موجوداتند تفاوت ندارند، و همانطورى كه هيچ موجودى نيست مگر اينكه براى آن در نزد خدا خزينهاى است كه از آنجا مدد مى گيرد، همچنين هيچ موجودى نيست مگر اينكه كتاب مبين آن را قبل از هستيش و در هنگام پيدايش ، و بعد از آن ، ضبط نموده و برمى شمارد، جز اينكه كتاب مبين از خزينه هاى غيب درجهاش نازلتر است ،
    اينجا است كه براى هر دانشمند متفكرى اين معنا روشن مى شود كه كتاب مبين در عين اينكه صرفا كتابى است و بس ، در عين حال از قبيل كاغذ و لوح هم نيست ، زيرا كه اوراق مادى ، هر قدر هم كه بزرگ باشد و هر طورى هم كه فرض شود ، گنجايش آنرا ندارد كه حتى تاريخ ازلى خودش ، در آن نوشته شود تا چه رسد به اينكه تاريخ ازلى و ابدى موجودى ديگر در آن درج گردد، و تا چه رسد به اينكه تاريخ ازلى و ابدى تمامى موجودات در آن ضبط شود.
    از بيانات گذشته ، دو نكته روشن شد: اول اينكه : مراد از مفاتح غيب ، همان خزينه هاى الهى است كه مشتمل است بر غيب تمامى موجودات ، چه آنها كه به اين عرصه پا نهاده اند، و چه آنها كه ننهاده اند. و خلاصه ، مفاد آيه مورد بحث ، همان مفاد آيه (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) مى باشد.
    دوم اينكه : مراد از كتاب مبين امرى است كه نسبتش به موجودات ، نسبت برنامه عمل است به خود عمل ، و هر موجودى در اين كتاب يك نوع اندازه و تقدير دارد، الا اينكه خود اين كتاب موجودى است كه قبل از هر موجودى و در حين وجود يافتن و بعد از فناى آن ، وجود داشته و خواهد داشت ، و موجودى است كه مشتمل است بر علم خداى تعالى به اشياء، همان علمى كه فراموشى و گم كردن حساب ، در آن راه ندارد.
    از اين جهت مى توان حدس زد كه مراد از كتاب مبين ، مرتبه واقعى اشياء و تحقق خارجى آنها باشد كه قابل پذيرفتن هيچگونه تغيير نيست . آرى ، موجودات وقتى قابل تغيير نيستند كه در عرصه اين عالم قرار گرفته باشند، و گر نه قبل از وقوع در اين عالم ، عروض ‍ تغيير بر آنها ممتنع نيست ، و لذا گفته اند: (ان الشى ء لا يتغير عما وقع عليه - هيچ چيزى از آن حالتى كه بر آن حال وقوع يافته تغيير نمى كند).
    و خلاصه اينكه ، اين كتاب كتابى است كه جميع موجوداتى را كه در عالم صنع و ايجاد واقع شده اند، برشمرده ، و آنچه را كه بوده و هست و خواهد بود، احصاء كرده است ، بدون اينكه كوچكترين موجودى را از قلم انداخته باشد، البته غير اين كتاب الواح و كتب ديگرى نيز هست كه قابل تغيير و تبديل بوده و محو و اثبات را مى پذيرد، آيه (يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب ) از وجود چنين كتبى حكايت مى كند، براى اينكه محو و اثبات را در مقابل ام الكتاب قرار داده است و اين به خوبى دلالت دارد بر اينكه اين محو و اثبات هم در كتابى صورت مى گيرد. اينجا است كه وجه اتصال آيه مورد بحث به ما قبلش روشن مى گردد زيرا در آيه قبل چنين داشت كه : آن چيزى كه شما درخواست كرده بوديد و خواستيد تا بين من و شما كار را يكسره كند، در تحت قدرت من نيست ، و همچنين حكم به حق هم نزد پروردگار من و در حيطه علم او و در تحت قدرت او است ،
    و به فرضى هم كه از من ساخته بود و من آنرا انجام ميدادم ، كار من و شما اينطور يكسره مى شد كه شما به عذابى كه مخصوص ‍ ستمكاران است ، دچار مى شديد، زيرا خدايى كه علمش آميخته با جهل نيست مى داند كه بين من و شما ستمكار كدام است . اين معنا را ما از جمله (و عنده مفاتح الغيب ) و جمله (و يعلم ما فى البر و البحر) مى فهميم كه جمله اول اشاره مى كند به اينكه رسول خدا قادر بر انجام خواسته هاى آنان و فيصله دادن اختلاف بين خود و آنان نيست ، و جمله دوم دلالت دارد بر اينكه خدايى كه به همه موجودات دريا و خشكى عالم ، آگاه است هرگز ستمكار را به غير ستمكار اشتباه نمى كند، زيرا كوچك و بزرگى نيست ، مگر اينكه در كتاب مبين او است .
    پس مراد از غيبى كه در آيه ذكر شده ، (غيب مطلق ) است ، و جمله (لا يعلمها...) جمله اى است حاليه كه دلالت مى كند بر اينكه مفاتح غيب ، از مقوله علم است ، البته نه علم متعارف ، زيرا ما از كلمه علم صور ذهنيهاى را مى فهميم كه از هر چيزى پس از وجود و محدوديت گرفته شده و در ذهن ما نقش مى بندد، و مفاتح غيب اختصاص به بعد از موجود شدن ندارد بلكه همانطورى كه شرح داده شد علم به موجودات است حتى قبل از موجود شدن آنها يعنى علمى است غير متناهى و غير منفعل از معلوم .
    ۞*۞
    تفسیر سوره انعام ؛ آيات 73 - 56
    قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله قل لا اتبع اهوائكم قد ضللت اذا و ما انا من المهتدين (56) قل انى على بينة من ربى و كذبتم به ما عندى ما تستعجلون به ان الحكم الا لله يقص الحق و هو خير الفاصلين (57) قل لو ان عندى ما تستعجلون به لقضى الامر بينى و بينكم و الله اعلم بالظالمين (58) و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة فى ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين (59) و هو الذى يتوفيكم بالليل و يعلم ما جرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه ليقضى اجل مسمى ثم اليه مرجعكم ثم ينبئكم بما كنتم تعملون (60) و هو القاهر فوق عباده و يرسل عليكم حفظة حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا و هم لا يفرطون (61) ثم ردوا الى الله موليهم الحق الا له الحكم و هو اسرع الحسابين (62) قل من ينجيكم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية لئن انجينا من هذه لنكونن من الشاكرين (63) قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم انتم تشركون (64) قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باس بعض انظر كيف نصرف الا يات لعلهم يفقهون (65) و كذب به قومك و هو الحق قل لست عليكم بوكيل (66) لكل نباء مستقر و سوف تعلمون (67) و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره و اما ينسينك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين (68) و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى ء و لكن ذكرى لعلهم يتقون (69) و ذرالذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحيوة الدنيا و ذكر به ان تبسل نفس بما كسبت ليس لها من دون الله ولى و لا شفيع و ان تعدل كل عدل لايؤ خذ منها اولئك الذين ابسلوا بما كسبوا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون (70) قل اندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا و نرد على اعقابنا بعد اذ هديناالله كالذى استهوته الشياطين فى الارض حيران له اصحاب يدعونه الى الهدى ائتنا قل ان هدى الله هو الهدى و امرنا لنسلم لرب العالمين (71) و ان اقيموا الصلوة و اتقوه و هو الذى اليه تحشرون (72) و هو الذى خلق السموت و الارض بالحق و يوم يقول كن فيكون قوله الحق و له الملك يوم ينفخ فى الصور عالم الغيب والشهادة و هوالحكيم الخبير(73)
    ترجمه آيات
    بگو من نهى شده ام از اينكه عبادت كنم آن چيزهائى را كه شما آنها را به غير خدا مى خوانيد و عبادت مى كنيد، بگو من متابعت نمى كنم خواهشهاى شما را كه اگر چنين كنم به تحقيق گمراه باشم و از زمره راه يافتگان بشمار نيايم (56)
    بگو به درستى كه من از ناحيه پروردگارم بر حجتى هستم كه شما آن حجت را تكذيب مى كنيد، نزد من نيست آن عذابى كه در آن شتاب مى كنيد، حكم نيست مگر از براى خدا، او خود حق را بيان مى كند و خدا بهترين داوران است (57)
    بگو اگر نزد من مى بود آنچه بر آن مى شتابيد، هر آينه امر حتمى و گذرا مى شد ميان من و شما، و خدا به ستمكاران داناتر است (58)
    و نزد خدا است خزينه هاى غيب ، و نمى داند آنها را مگر خودش ، و مى داند هر چه را كه در بيابان و دريا است ، و نمى افتد برگى از درختان ، مگر اينكه او از افتادنش با خبر است ، و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نيست هيچ ترى و خشكى ، مگر اينكه در كتاب مبين خدا است (59)
    و او چنان خدائى است كه مى ميراند شما را در شب و مى داند آنچه را كه كسب مى كنيد به روز،
    بعد از آن بر مى خيزاند شما را در آن روز، تا بگذرد آن موعدى كه معين فرموده ، سپس به سوى خدا است برگشت شما، آنگاه ، آگاه مى سازد شما را به آنچه كه امروز مى كنيد(60)
    و خدا قاهر است و در قهر و قدرت مافوق بندگان مى باشد و مى فرستد بر شما نگاهبانانى تا ضبط كنند اعمال شما را در همه عمر، تا آنكه بيايد يكى از شما را مرگ و بگيرد جان شما را فرشتگان ما و ايشان در انجام ماموريت خود، هرگز كوتاهى نمى كنند(61)
    بعد از آن برگردانيده مى شوند به سوى خدائى كه مستولى امور ايشان و راستگو و درست كردار است ، بدانيد كه از براى خدا است حكم در آنروز، و خداوند سريعترين حساب كنندگان است (62)
    بگو چه كسى مى رهاند شما را از تاريكى هاى صحرا و دريا، مى خوانيد او را به زارى و پنهانى ، و مى گوئيد: اگر خدا برهاند ما را از اين شدايد، البته از شكرگزاران خواهيم بود(63)
    بگو اى محمد! خدا نجاتتان مى دهد از ظلمات خشكى و دريا و از هر اندوه ديگرى و شما بعد از آن شرك مى ورزيد؟!(64)
    بگو اى محمد! خدا قادر است بر اينكه برانگيزد بر شما عذابى از بالاى سرتان و يا از زير پايتان و يا گروه گروه كند شما را و بچشاند به بعضى از شما آزار بعضى ديگر را. ببين چگونه مى گردانيم آيات خود را، شايد ايشان بفهمند(65)
    و قوم تو تكذيب كردند عذاب را و آن حق است ، بگو من بر شما وكيل نيستم (66)
    و از براى هر وعده و وعيدى ، وقتى مقرر است ، و زود باشد كه شما بدانيد(67)
    و هنگامى كه ديدى آنكسانى را كه از روى سخريه ، در آيات قرآن گفتگو كرده بر آن طعنه مى زنند، پس اعراض كن از آنان تا آنكه به سخنى ديگر بپردازند، و اگر شيطان اين معنا را از يادت برد و بعدا به يادت آمد، فورا برخيز و با قوم ستمگر منشين (68)
    و چيزى از حساب ايشان بر كسانى نيست كه پرهيزكارى مى كنند و ليكن برايشان است كه پند دهند آنان را شايد بپرهيزند(69)
    و واگذار كسانى را كه دين خود را بازيچه گرفتند، و زندگى دنيا مغرورشان كرده و پند ده آنان را به قرآن مبادا گرفتار شود نفسى به آنچه كسب مى كند در حالى كه نيست براى آن نفس به غير خدا دوستى و شفيعى و اگر فرضا بخواهد با دادن رشوه - هر چه هم زياد فرض شود - از آن بند، رهائى يابد نمى تواند، آنان هستند كه گرفتار شدند به آنچه كسب كرده اند و از براى ايشان است شرابى از آب جوشان و عذابى دردناك به خاطر كفرانى كه مى كردند و حقى كه كتمان مى نمودند(70)
    بگو اى محمد! آيا بپرستيم غير خدا چيزى را كه : نه نفع مى دهد و نه ضرر مى رساند ما را؟، و آيا به كفر قبلى رجوع كنيم بعد از آنكه خداوند ما را هدايت فرمود؟ اگر چنين كنيم آنوقت مثل كسى باشيم كه ديوهاى زمين او را برده باشند به بيابان دور و دراز و در آنجا حيران و سرگردان باشد، و اصحابى كه براى او است او را به طرف راه دعوت كنند كه بيا راه نجات اينجا است ، بگو اى محمد! به درستى كه راه خدا كه همان دين اسلام است راه حق است نه غير آن و ما مامور شده ايم كه گردن نهيم در برابر پروردگار عالميان (71)
    (و بگو) كه به پاى داريد نماز را و از خدا بترسيد و او خدائى است كه به سويش محشور مى شويد(72)
    و آن خدائى است كه خلق كرد آسمانها و زمين را به حق ، و ياد كن روز قيامت را روزى كه (چون بخواهد ايجاد بفرمايد) مى گويد باش ‍ پس مى باشد، راست و درست گفتار خدا است ، و از براى خدا است پادشاهى ، روزى كه دميده مى شود در صور، او داناى نهان و آشكار است و او است محكم كار و آگاه (73).
    بيان آيات
    اين آيات تتمه احتجاجاتى است كه در سابق عليه مشركين بر مساله توحيد و معارف مربوط به آن از نبوت و معاد شده بود، و همه اين آيات داراى سياق واحدى هستند.
    قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله ...
    در اين آيه خداوند رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) را امر مى كند كه مشركين را خبر دهد به اينكه خداى تعالى وى را از پرستيدن شركا و بتهاى آنان نهى فرموده . البته اين نهى به طور كنايه نهى از بتپرستى آنان نيز هست . سپس با جمله (قل لا اتبع اهواءكم ) به ملاك نهى اشاره نموده مى فرمايد: براى اين نهى شده ام كه عبادت آنها پيروى از هواى نفسانى است ، و من از پيروى هوا نهى شده ام ، سپس با جمله (قد ضللت اذا و ما انا من المهتدين ) اشاره به سبب خودداريش از پيروى هوا نموده مى فرمايد: پيروى هوى ضلالت و خروج از زمره هدايت يافتگانى است كه به صفت (قبول هدايت الهى )، متصف شده و به اين اسم و رسم شناخته شده اند، و معلوم است كه با اين حال پيروى هوا با استقرار صفت هدايت در نفس منافات داشته و مانع است از اينكه نور توحيد بر قلب تابيده و تابشش ثابت و دائم باشد، تا بتوان از آن استفاده برد و نتيجه گرفت .
    خلاصه اينكه اين آيه از پرستش بت ، با بيانى تمام نهى نموده ، و علت نهى و جهت اين را كه چرا بايد از بتپرستى دورى نمود، ذكر فرموده است ، و آن علت عبارت از اين است كه : پرستش بت پيروى هوى است ، و در پيروى هوى ، ضلالت و خروج از صف كسانى است كه هدايت الهى شاملشان شده است .
    قل انى على بينة من ربى و كذبتم به ...
    (بينة ) به معناى راهنمائى با بيان روشن است ، و معناى اصلى اين ماده جدائى و كنار رفتن چيزى است از چيز ديگر، به طورى كه ديگر اتصال و اختلاطى با هم نداشته باشند، و كلمه (بين ) و (بون ) و (بينونه ) و امثال آن از مشتقات همين ماده است ، (بينه ) را از اين نظر بينه گفتند كه به وسيله آن حق از باطل جدا گشته و به خوبى و به آسانى و بدون سختى و مشقتى مى توان بر آن وقوف يافت .
    و مراد از مرجع ضميرى كه در جمله (و كذبتم به ) هست ، قرآن است ، و از سياق آيه چنين استفاده مى شود كه مقصود از تكذيب ، تكذيب بينهاى باشد كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) داراى آن است ، به شهادت اينكه بعدا مى فرمايد: (ما عندى ما تستعجلون به ...) زيرا كه با انضمام اين جمله خلاصه معنائى كه از آيه استفاده مى شود اين است : آن چيزى كه خداى تعالى رسالت مرا به آن تاييد نموده ، همانا قرآن است كه بينه رسالت من است ، و شما آنرا تكذيب مى كنيد و معجزه و بينه ديگرى طلب مينمائيد كه نه من به خودى خود اختيار آن را دارم ، و نه پروردگارم امر آن را به من واگذار نموده ، بنابراين ، بين من و شما چيزى كه بر سر آن توافق كنيم وجود ندارد. زيرا آن معجزه اى كه به من واگذار شده شما قبولش نداريد، و آن چيزى كه مورد قبول شما است به من واگذار نشده است .
    از اين بيان به خوبى ظاهر مى شود كه ضمير مجرور در (به ) به همان بينه برمى گردد، براى اينكه اگر چه مراد از تكذيب ، تكذيب قرآن است ، الا اينكه مراد از بينه هم همان قرآن است ، و نيز روشن مى شود كه جمله (ما عندى ما تستعجلون به )، كنايه از اين است كه : من توانائى انجام خواسته هاى شما را ندارم ، زيرا چيزهائى كه آدمى تسلط بر آن دارد و مخصوصا چيزهايى كه انفاق مى كند، غالبا در نزد او و در دسترسش قرار دارد، به طورى كه هر قدر كه بخواهد از آن انفاق مى كند، از همين جهت به طور كنايه فرمود: (ما عندى ) در حقيقت ملزوم را كه قدرت و تسلط است به نفى لازمهاش نفى كرد، جمله (ان الحكم الا لله ) جهت نفى مزبور را بيان مى كند، و به همين منظور در اين جمله نفى و استثنا كه خود مفيد حصر است به كار برده شده تا به وسيله نفى جنس ، دلالت كند بر اينكه از جنس حكم ، هيچ چيزى براى غير خداى تعالى نيست ، و زمام حكم تنها و تنها به دست خداى سبحان است .
    ۞*۞
    منظور از کتاب مبین و رطب و یابس در قرآن چیست؟
    پرسش
    آیا مراد از کتاب ]کتاب مبین[ همین قرآن موجود است؟ و این که در کتاب الاهى هر رطب و یابسى وجود دارد. مراد از رطب و یابس چیست و چگونه موجوداتى هستند؟ (انعام، 59)
    پاسخ اجمالی

    در این کریمه از "کتاب مبین" مرحله‏اى از علم الاهى است که سبب صدور افعال الاهى مى‏شود و قبل از خلق و حین آن و پس از آن موجود است و مراحل قبل از پیدایش هر موجودى و تحولات حادثه بر آن و آثار آن پس از عدمش را همه ثبت و ضبط نموده و حفظ مى‏نماید، لذا از آن با عناوین دیگرى چون لوح محفوظ و ام الکتاب و امام مبین، کتاب حفیظ و... نیز یاد شده است، که هر یک با اعتبارى خاص بر آن اطلاق مى‏شوند.

    از این رو گرچه در برخى دیگر از آیات - که با "وحى" و "نزول" و... همراه هستند - کتاب مبین همین قرآن است، اما در این کریمه (انعام،59) و امثال آن، مراد قرآن کریم نمى‏باشد، گرچه قرآن کریم هم از آن جا استنساخ شده است!

    "رطب" و "یابس" دو متناقض‏اند که کل موجودات به نحوى تحت یکى از این دو مندرجند. از این رو این تعبیر کنایه از کل موجودات مى‏باشد. پس آیه کریمه در صدد بیان عمومیت علم الاهى نسبت به کل موجودات چه قبل و چه پس از پیدایش و حتى انعدام ظاهرى آنها است؛ و رطب و یابس اشاره به موجودى خاص ندارند.
    پاسخ تفصیلی

    این آیه مشیر به مراحل علم الاهى و عمومیت آن است. در حالى که علم الاهى و مراحل آن در میان محققان اسلامى از غامض‏ترین مسائل اعتقادى و جنجالى و پر اختلاف مى‏باشد، به گونه‏اى که جمع میان برخى از اقوال در غایت صعوبت است. از این رو ملاصدرا رحمه الله در این زمینه مى‏نگارد: دانستن علم الاهى از اعلى درجات کمال انسان است و دست یابى بر آن سبب فراتر رفتن انسان از مقدسین مى‏شود، بلکه او را از جمله ملایکه مقربین مى‏گرداند و به جهت پیچیدگى و مشکل بودن فهم آن است که گام‏هاى بسیارى از علما مثل بو على و شیخ اشراق در این امر لغزیده است؛ وقتى حال این دو مرد - با آن هوش و ذکاوت و تبحرشان در فلسفه – این گونه است، پس حال غیر ایشان از اهل هوا پرستى و بدعت و اصحاب جدل در علم کلام و گفت و گو با خصم، چگونه خواهد بود؟!... هر آینه آنها گمراه شدند گمراه شدنى و زیان کردند زیان کردنى..."[1]. بنابر این در کیفیت و مراحل علم الاهى به سختى مى‏توان به نظرى صائب دست یافت، پس باید در این جا زانوى عجز به زمین زد و به عجز از رهیابى به کنه ذات و صفات اقرار کرد و از دقت بى جا در آن پرهیز نمود! به هر حال طبق آنچه از کلمات محققین و مدققین مستفاد است، مى‏توان علم الاهى را در مراتب و مراحل ذیل اعتبار و لحاظ نمود:

    1. علم ذات و صفات ذاتیه و اسماء ذاتیه: (مقام غیب الغیوبى که براى أحدى از انسان‏ها مشهود واقع نمى‏شود.)

    2. علم ذات به مقتضیات ذات: از این علم به مخلوقات قبل از خلق به نحو کلى و اجمالى یاد مى‏کنند؛ (اجمالى بدین معنا که هنوز حد و قدر آنها، تحدید و تقدیر نشده و اینها متمایز از هم نمى‏باشند.)

    3. علم به مخلوقات قبل از خلق به نحو تفصیلى از ابتدا آفرینش تا ادامه آن در قیامت کبرى: (تفصیلى بدین معنا که مخلوقات تحدید و تقدیر شده و مراحل پیدایش و تحولات آنها رقم خورده است.)

    4. علم خاصى که سبب صدور فعل و تحقق آن مى‏شود و خود این علم منشأ پیدایش فعل است: (علم عنایى).

    5. علم به مخلوقات خلق شده و احاطه بر جمیع تحولات و تصوّرات آنها و ثبت و ضبط آنها به گونه‏اى که براى همیشه محفوظ مى‏ماند و هیچگاه بر آن نسیان و سهو و خطا و نابودى عارض نمى‏شود.

    6. ثبت احوال و اعمال و افکار انسان که ممکن است به سبب ایمانِ پس از کفر، یا توبه‏ى پس از گناه،

    محو و تکفیر شوند و یا برعکس ممکن است به واسطه کفر بعد از ایمان یا عصیان و طغیان پس از طاعت حبط و نابود شود. نیز با مرگ انسان پرونده‏ى او بسته مى‏شود مگر این که داراى سنة حسنه و سنة سیئه‏اى باشد که اثرش پس از او هم باقى بماند. چنانچه پس از تبدّل و انفعال سایر موجودات نیز پرونده وجودى آنها بسته مى‏شود و بایگانى و حفظ مى‏گردد.

    شکى نیست که هر مرحله‏اى برخاسته و نشأت گرفته از مرحله قبل از آن و مترتّب بر آن است؛ و همه این مراحل چیزى جز احاطه وجودى و قیومى خداوند بر کلیه موجودات و تأثیر و تأثرات آنها نیست، بدون این که در علوم نیازمند ابزار و سائط و وسایل باشد و یا اینکه موردى بتواند خود را از این احاطه بیرون برد و معلوم حق واقع نشود. از این رو این اعتبارات و دسته بندى‏ها، از ضیق تعبیر و در مقام تعلیم و تعلّم ارایه شده و مى‏شوند تا انسان متوجه شود که وجود و افکار و حالات و کردار او در منظر و مرآى حق تعالى است و این همه دقیقاً ثبت و ضبط شده و فرداى قیامت به صورت نامه عمل او ارایه خواهند شد؛ تا این که با توجه به این نظار، مراقب عملکرد خود باشد و تربیت الاهى پیدا کند تا به مقام خلیفة اللاهى بار یابد.

    به هر حال قسم اول و دوم از دید فلاسفه اسلامى جزء صفات ذاتیه محسوب و عین ذات و مصون از هرگونه تغییر و تحول دانسته مى‏شوند؛ و سایر اقسام، در رده صفات فعلیه و علم فعلى محسوب مى‏شوند که دخیل در تحقق عینى موجوداتند و از تحولات و تطورات آنها، متأثر گشته و متنوع و متکثر و متغیر مى‏گردند.[2]

    در عین اینکه علم الاهى در تمامى مراحل، شهودى و حضورى و برخاسته از احاطه وجودى و قیومى او است؛ از این رو متغیر و منفعل و متأثر شدن علم فعلى سبب انفعال و تغیر ذات اله نمى‏گردد[3]؛ زیرا انفعال ذات در پى تغییر علم، مربوط به موجودى مثل انسان است که علوم او اغلب حصولى‏اند تا حضورى و شهودى! و اما این کریمه: (انعام، 59) "کلیدهاى غیب فقط در نزد او است و کسى جز او بر آن آگاه نیست. آنچه را که در خشکى و دریا است مى‏داند؛ و هیچ برگى (از درخت) نمى‏افتد مگر آن که آن را مى‏داند، و هیچ دانه‏اى در تاریکى‏هاى زمین نیست و هیچ ترى و خشکى نیست، مگر این که در کتابى آشکار (مى‏باشد)".

    قسمت اول آیه؛ یعنى "کلیدهاى غیب نزد او است و کسى جز او بر آن آگاه نیست" اشاره به دو قسم اول علم الاهى؛ یعنى علم ذاتى است، که أحدى جز او بر آن آگاه نیست و کسى را یاراى فهم آن نمى‏باشد. چنانچه "خزائن" در کریمه 21، حجر و 6 آیه[4] مشابه آن را، به همین علم ذاتى تفسیر نموده‏اند. از این رو مراد از خزائن و کلیدهاى غیب، همان مقتضیات ذات در مرحله ذات مى‏باشد.

    اما ادامه آیه مشیر به علم فعلى الله پس از خلق است. از باب تعمیم کل موجودات مى‏فرماید: خدا به هر آنچه در خشکى و دریا است علم دارد و براى تأکید بر آن، دانه‏اى کوچک که در دل آسمان یا زمین پنهان شده و نیز افتادن برگى را مثال مى‏زند که آن هم از علم خدا پنهان نیست. چنان چه در کریمه 3 سوره سبأ مى‏فرماید: "عالم الغیب شما را در قیامت محشور مى‏کند، زیرا چیزى از هلو او گم نمى‏شود حتى ذره‏اى در آسمان و زمین و نه کوچک تر از این ذره و نه بزرگ تر از آن در زمین نیست، مگر آن که در کتاب مبین (ثبت و ضبط مى‏باشد)".[5]

    رطب و یابس دو نقیض‏ایند، یعنى هر موجودى بالاخره تحت یکى از این دو مندرج است و یک موجود نمى‏تواند در آنِ واحد هم مصداقى براى این باشد و هم مصداقى براى آن، پس جمع میان رطب و یابس در این کریمه کنایه از کل موجودات است. از سوى دیگر چون یک موجود مى‏تواند گاهى تَر و گاهى خشک باشد، این تعبیر مى‏تواند کنایه از علم الاهى به کلیه تحولات و تغییرات عالم ماده قلمداد شود.

    مبین به معناى واضح و آشکار و بدون هیچ گونه شک و شبهه و ابهام است.

    ملاصدرا رحمه الله در تعریف "کتاب" مى‏نگارد: "کتاب" را همانا بدین جهت کتاب نامیده‏اند که بعضى از حروف و کلمات آن به هم ضمیمه مى‏شوند؛ کتاب برگرفته از کتبة الجیش است؛ یعنى گروهى از لشکر که با هم مجتمع شده‏اند."[6]

    و در تعریف این مقام از علم مى‏نگارد: "حق این است که این همان علم اله به اشیا در مرحله ذات است، علمى که از شائبه امکان و ترکیب مقدس است و به گونه‏اى است که براى خداوند کلیه موجودات واقع در عالم امکان به نحو اتم، منکشف مى‏باشند و این امر منجر به وجود آنها در خارج مى‏شود به نحو کاملى که نیازمند قصد و رویه نیست و این علمى بسیط است که واجب لذاته و قائم بذاته است و خلاّق علوم تفصیلیه و نفسیه دیگر است، بنابر این که این علم "از جانب" خدا است (و برخاسته از ذات او است) نه این که در ذات خدا باشد."[7]

    توضیحات ملاصدرا در ذیل کریمه 39، رعد آمده که مشابه آن در آیات 4 - 1 سوره زخرف نیز آمده است و لکن و ام الکتاب همراه "باقى" و "عنده" همراه است، به علاوه تفاصیل کل موجودات با تحدید و تقدیر آنها با عدم ترکیب ذات که ایشان آن را نفى نموده‏اند، سازگار نیست و نیز با تأکیدى که ایشان دارند که علم ذاتى "عنه" مى‏باشد، نه "فیه" تنافى دارد.

    پس این کتاب مبین و ام الکتاب و لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و امام مبین و امثال این تعابیر نمى‏تواند مشیر به آن علم ذاتى عین ذات باشد. زیرا با استفاده از توضیحات ملاصدرا رحمه الله آن علم باید خالى از شائبه امکان و ترکیب و تحدید و تقدیر باشد و همراه با تعبیر "عنه" گردد و نباید با تعبیر "فى" همراه شود، در حالى که در این آیات اشاره به تفاصیل موجودات و حتى ریزش برگ‏ها و تَر و خشک شدن موجودات است! و با تعبیر "عنده" و "فى" همراه شده‏اند!

    از این رو توضیحات علامه ی طباطبایى رحمه الله در این زمینه از دقت بیشترى برخوردار است:

    "خزائن غیب و کتاب مبین در این که هر دو شامل تمام موجوداتند، تفاوت ندارند و همان طورى که هیچ موجودى نیست، مگر این که براى آن نزد خدا خزینه‏اى است که از آنجا مدد مى‏گیرد، هم چنین هیچ موجودى نیست، مگر این که کتاب مبین آن را قبل از هستى‏اش و در هنگام پیدایش و بعد از آن ضبط نموده و بر مى‏شمارد؛ جز اینکه کتاب مبین از خزینه‏هاى غیب درجه‏اش نازلتر است، اینجا است که براى هر دانشمند متفکرى این معنا روشن مى‏شود که کتاب مبین در عین اینکه صرفاً کتابى است و بس (و بخشى از آن با بخشى دیگر مجتمع‏اند) در عین حال از قبیل کاغذ و لوح (معمول) هم نیست؛ چه اوراق مادى هر قدر هم بزرگ باشد و هر طورى هم که فرض شود، گنجایش (ثبت همه موجودات و حوادث) را ندارد."[8] "مراد از کتاب مبین امرى است که نسبتش به موجودات نسبت برنامه عمل است به خود عمل، و هر موجودى در این کتاب یک نوع اندازه و تقدیر دارد، إلا این که خود این کتاب موجودى است که قبل از هر موجودى و در حین وجود یافتن و بعد از فناى آن وجود داشته و خواهد داشت.

    موجودى است که مشتمل بر علم خداى تعالى به اشیا است، همان علمى که فراموشى و گم کردن حساب در آن راه ندارد."[9] "کوتاه سخن این که این کتاب، کتابى است که جمیع موجوداتى را که در عالم صنع و ایجاد واقع شده‏اند، برشمرده و آنچه را که بوده و هست و خواهد بود احصا کرده است، بدون اینکه کوچک ترین موجودى را از قلم انداخته باشد."[10]

    "این کتاب در کلام خداى تعالى با اسامى مختلفى نامیده شده: یکى "لوح محفوظ" یا "کتاب حفیظ"،

    یکى "ام الکتاب" و یکى "کتاب مبین" و چهارم "امام مبین" که در هر یک از این اسماء چهارگانه عنایتى مخصوص است؛ و اى بسا عنایت در........ آن به امام مبین به خاطر این باشد که بر قضاهاى حتمى خدا مشتمل است،... و نامه اعمال هم به طورى که در تفسیر سوره جاثیه (آیه 29) آمده است از آن کتاب استنساخ مى‏شود...".[11] "لوح محفوظ است که تمامى آنچه بوده و هست و آنچه تا قیامت خواهد بود در آن کتاب محفوظ است (و نابود شدنى نیست)".[12] "...لوح محفوظ را ام الکتاب نامیده، بدین جهت بوده که... هر کتاب آسمانى از آن استنساخ مى‏شود."[13] و "کتاب مکنون" نامیده شده زیرا از دستبرد عقول بشرى فراتر است و از عقول بشرى پنهان است.[14] و در همین کتاب است که گاهى نحوه صدور و آفرینش و تحقق امور را محو یا اثبات مى‏کند.[15] و یا به حیطه یا تکفیر اعمال انسان به واسطه تغییر راه و روش او با اختیار خودش، پرداخته مى‏شود و این سبب مى‏شود که در نهایت نامه اعمال او طبق آنچه نهایت تلاش اوست، استنساخ شده و در قیامت تحویلش داده شود؛ گرچه در همین کتاب قضاهاى حتمیه‏اى که هرگز قابل محو و اثبات نخواهند بود مثل حوادث تکوینى گذشته برامم و انسان‏هاى مؤمن و عاصى آنها و مراحل آفرینش آسمان و زمین و انسان و تحقق وعده‏هاى الاهى در آینده مثل عدالت جهانى و برپایى قیامت و... .

    از مطالب فوق، روشن شد که در این آیات کریمه مراد از "کتاب مبین" این قرآن عربى ملفوظ یا مکتوب نمى‏باشد، بلکه این قرآن و مراحل تدریجى نزول آن و حوادث رفته بر آن و آنچه بر آن خواهد رفت، همه بخشى از آن "کتاب مبین عند رب" مى‏باشند نه همه ی آن. این قرآن اکنون در دست ما و مورد استفاده و استفاضه ما است، اما آن "کتاب مبین" از دست رس نوع بشر خارج است و اطلاع انبیا و اوصیا و اولیا از آن، منوط به اذن اله و اعلام خداوند به آنها است نه بیشتر.[16]

    لکن در برخى دیگر از آیات مثل قصص، 2؛ شعراء، 2؛ نمل، 1؛ حجر، 1؛ یوسف، 1؛ مائده، 15 به قرینه آمدن تعابیرى چون وحى و نزول در کنار "کتاب مبین" مراد قرآن کریم موجود مى‏باشد که براى هر کس در حد توان او قابل فهم و اهتدا مى‏باشد.

    پس "کتاب مبین" در قرآن دو گونه استعمال شده است: یکى تجلى گاه علم فعلى خداوند قبل و حین و پس از خلق به مخلوقات به نحو تفصیلى. و دیگرى خود قرآن کریم ملفوظ با زبان عربى که از آن مرکز علمى استخراج و تحقق یافته است و نباید این دو کاربرد را با هم خلط نمود.

    تذکر دیگر این که براى رطب و یابس بدر منابع روایى مصادیقى ذکر شده است که همه از باب نمونه‏اند، مثلاً: جنین ساقط شده را مصداق یابس و نوزاد را براى رطب و یا زراعت برداشت شده را براى یابس و آنچه هنوز برداشت نشده‏اند را مصداق رطب معرفى نموده‏اند؛ لکن ظهور سیاق آیه، در تعمیم علم الاهى به کلیه موجودات عالم هستى و تحولات و تطورات آنها است.[17]

    با توجه به توضیحات فوق سه امر دیگر محتمل است: یکى این که مراد از ملکوت آسمان‏ها و زمین که به اولیا الله مثل ابراهیم علیه السلام نمایانده مى‏شود؛[18] و حتى معراج نبى صلى الله علیه وآله در عوالم بالا،[19] گردش در همین موجود مى‏باشد که از آن به کتاب مبین یاد شده است؛ دوم: علم غیبى معصومین ‏علیهم السلام از همین کتاب مبین مستفاد است و از همین جا به آنها اضافه مى‏شود، لکن به برخى "علم الکتاب"[20] داده مى‏شود و داراى ولایت کلیه الاهیه مى‏شوند و به برخى "علم من الکتاب"[21] داده مى‏شود و تا حدودى از این ولایت بهره‏مند مى‏شوند. سوم: ممکن است مراد از عرش و استیلا بر آن نیز همین موجود (کتاب مبین) وهمین مقام باشد؛ پس استوا بر عرش کنایه از تدبیر عالم هستى پس از خلق، بر طبق علم الاهى مضبوط در کتاب مبین مى‏گردد.[22]

    منابع و مآخذ

    1. امین، سید مهدى، معارف قرآن در المیزان، ج 7 و 10 و 11 و 17 و 18، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1370، تهران.

    2. شیرازى، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیه، ج 6، ص 118 - 110 و ص 149 و 306، ج 2، ص 311 – 299، دارالحیاء التراث العربى، چاپ چهارم، 1410 ه.ق، بیروت.

    3. طباطبایى، محمد حسین، المیزان، دفتر انتشارات اسلامى، قم.

    4. طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 2، مکتبة العلمیه الاسلامیه، تهران، ص 311.

    5. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان، کتابفروشى اسلامى، چاپ دوم، تهران، ص 91 - 92.

    6. قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنز الدقایق، ج 4، ص 344 – 342، مؤسسه طبع و نشر (وزارت ارشاد)، چاپ اول، 1411 ه ق، تهران.

    7. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1 - 3، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1368، قم.

    8. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 8 و 9 و 15 و 18، دارالکتب الاسلامیه، چاپ17، 1374، تهران.


    [1] شیرازى، صدرالدین، محمد، الحکمة المتعالیه، ج 6، ص 179 - 180.

    [2] ر.ک: علامه ی حلى، باب حادیعشر، فصل نفى الحوادث عنه و سایر کتب کلامى و فلسفى، بحث علم الاهى.

    [3] همان.

    [4] انعام، 10؛ هود، 31؛ اسراء، 100؛ ص، 9؛ طور، 37؛ منافقون، 7؛ ر.ک: المیزان، ج 13، ص 201 - 196.

    [5] و نیز یونس، 61.

    [6] شیرازى، صدرالدین محمد، حکمت متعالیه، ج 6، ص 289.

    [7] همان.

    [8] امین، سید مهدى، معارف قرآن در المیزان، ص 225 - 224، نقل از المیزان، ذیل آیه 59 سوره انعام. و نیز همان، ص 229، از المیزان، ذیل آیه اسراء، 58.

    [9] همان.

    [10] همان.

    [11] همان، ص 226.

    [12] همان، ص 230، از المیزان، ذیل ق، 4.

    [13] همان، ص 233، از المیزان، ذیل ذخرف، 1 - 4.

    [14] همان.

    [15] رعد، 39.

    [16] انعام، 50؛ هود، 31.

    [17] ر.ک: المیزان، ج 7، ص 212 ؛ کنزالدقایق، ج 4، ص 344 - 342.

    [18] انعام، 75؛ مؤمنون 88.

    [19] اسراء، 1؛ نجم، 1 - 18.

    [20] رعد، 43.

    [21] نمل، 40؛ ر.ک نمایه: علم امام علیه السلام، سؤال 165.

    [22] امین، سید مهدى، معارف قرآن در المیزان، ص 184 - 177، المیزان ذیل آیات: معارج، 4؛ زخرف، 82؛ مؤمن، 15 و 7؛ اعراف، 54؛ حاقه، 17؛ حدید، 4.
    ۞*۞۞*۞۞*۞

    مفهوم بدا، لوح محفوظ کتاب مبین، لوح محو و اثبات، چیست؟
    پرسش
    مفهوم بدا، لوح محفوظ کتاب مبین، لوح محو و اثبات، چیست؟
    پاسخ اجمالی

    "بداء" در لغت به معناى ظهور بعد از خفاست و در قرآن نیز به همین معناى لغوى نیز استعمال شده است: "و بدا لهم من اللَّه ما لم یکونوا یحتسبون" و در اصطلاح بعضی از علما، بداى در تکوین، نظیر نسخ در تشریع است، و به معناى جدید شدن "رأى" است. باید دانست که بدا و نسخ واقعى از ناحیه خداوند محال است، چون لازمه آنها، مسبوق شدن علم خدا به جهل است و خداوند منزّه از جهل است. چنانچه امام صادق (ع) فرمودند: "إنّ اللَّه لَم یَبدُ له من جهل"؛ همانا خداوند بدایى به خاطر جهل برایش نیست. و آنچه در مورد خداوند قابل تصور است، بدا و نسخ ظاهرى است؛ یعنى پدیدار ساختن امرى براى مردم که در گذشته بر ایشان پنهان بوده است که این امر را خداوند از ازل مى‏دانسته و از همان آغاز به همین شکل جدید که پدیدار گشته مقدّر داشته است، ولى به جهت مصلحتى که مقام تکلیف آن را ایجاب مى‏کرد براى مدتى آن را از مردم مخفى داشته و سپس در موقع خود آشکار نموده است و این معنا معقول و پذیرفته است. آیه شریفه: "لِکُلِّ أَجل کِتابٌ. یمحو اللَّهُ ما یشاءُ و یُثبِت و عِندهُ أُمُّ الکتابِ"؛ براى هر زمان و دوره‏اى کتاب (و قانون) است. خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند و اُم الکتاب تنها نزد او است، صریح‏ترین آیه در رابطه با شأن تغییر در تقدیر؛ یعنى بدا است، چون علم خداوند، آن گونه که امام صادق (ع) فرموده‏اند دو گونه است: "علم مکنون و مخزون که جز خودش کسى نمى‏داند که خود بدا (نشأت گرفته) از آن علم است، دیگرى علمى که به فرشتگان و انبیا آموخته است و ما نیز بدان آگاهیم". بنابر این علمى که "بدا" از آن نشأت مى‏گیرد، لوح محفوظ است و علمى که بدا بدان تعلق مى‏گیرد "لوح محو و اثبات" است. حال ببینیم مقصود از لوح محفوظ و محو و اثبات چیست.

    لوح محفوظ و لوح محو و اثبات:

    مقصود از لوح محفوظ (ام الکتاب) همان علم ازلى الاهی است که مقدّرات در آن ثابت و غیر قابل تغییر است. بنا به گفته بسیارى از مفسران، لوح محفوظ و "کتاب مبین" یکى هستند چون کتاب مبین همان مقام علم پروردگار است، و در آیه شریفه است که "در زمین و آسمان چیزى به سنگینى ذره از پروردگار تو پوشیده نیست، و هیچ موجودى کوچک تر و بزگ تر از آن نیست مگر این که در کتابى مبین هست". و مقصود از لوح محو و اثبات، صفحه گیتى و جهان هستى و طبیعت است که سرنوشت و تقدیر هر چیزى بر آن ثبت شده، لکن هیچ کدام از این تقدیرات ثابت نیست، بلکه همه آنها جنبه اقتضایى دارند.

    نتیجه آن که تغییر بر حسب مصالح و مقتضیات زمان و مکان و... در لوح محو و اثبات سارى و جارى است که بدا نیز بدان تعلق مى‏گیرد. به خلاف لوح محفوظ (علم ازلى الاهی) که از آن تعبیر به کتاب مبین و "ام الکتاب" نیز شده، تغییر ناپذیر و ثابت است.
    پاسخ تفصیلی

    معناى لغوى و اصطلاحى "بدا":

    "بدا" از ریشه "بُدوّ" به معناى ظهور شدید است[1] و در اصطلاح، گفته‏اند: بدا همچون

    نسخ داراى دو معناست:

    1. پدیدار شدن رأى جدید براى خداوند - که پیش از این آگاهى نداشته و سپس به آن پى برده باشد، این معنا باطل و نسبت آن به خداى تبارک و تعالى محال و ممتنع است.

    پدیدار ساختن امرى براى مردم که در گذشته بر ایشان پنهان بوده است؛ یعنى این امر را خداوند از ازل مى‏دانسته و از همان آغاز به همین شکل جدید که پدیدار گشته مقدّر داشته است، ولى به جهت مصلحتى که مقام تکلیف آن را ایجاب مى‏کرد، براى مدتى آن را از مردم مخفى داشته و سپس در موقع خود آشکار نموده است، این معنا معقول و پذیرفته است.[2] آنچه علماى شیعه از معناى "بدا" اعتقاد دارند و با استناد به روایات اهل بیت (ع) (چون امام صادق (ع) که فرمودند: "خداوند از همه انبیا، همراه با توحید، ایمان به بدا را نیز پیمان گرفته است.[3] یا حدیث دیگر که مى‏فرماید: هر کس گمان کند براى خداوند مسئله جدیدى روشن شده که قبلاً آن را نمى‏دانسته از او تبّرى بجویید.[4] روى آن پافشارى می کنند، همین معناست که بدا هنگامى به خداوند نسبت داده مى‏شود به معناى إبدا؛ یعنى آشکار ساختن چیزى که قبلاً ظاهر نبود و پیش بینى نمى‏شده، است.[5]

    از جمله آیاتى که دلالت بر این حقیقت مى‏کنند، این آیه شریفه است: "... لِکل أجلٍ کتابٌ، یمحواللَّه ما یشاءُ و یُثبتُ و عِندهُ أُمُّ الکِتابِ"؛ براى هر زمان و دوره‏اى کتاب (و قانون) است. خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند و "اُم الکتاب" تنها نزد اوست".[6]

    توضیح این مطلب این که علم خداوند که با آن، احوال آفریدگان را تدبیر مى‏کند دو گونه است: یکى علم مخزون، که جز خداوند کسى بدان آگاه نیست که "لوح محفوظ»"نامیده مى‏شود و دیگرى، آن علمى که خداوند به فرشتگان و پیامبران و دیگر اولیاى خود داده که از آن به "لوح محو و اثبات" نام برده مى‏شود و همین بخش از علم است که "بدا" بدان راه دارد.[7]

    امام صادق (ع) مى‏فرماید: "خداوند دو گونه علم دارد: علم مکنون و مخزون که جز خودش کسى نمى‏داند که خود بدا (نشأت گرفته) از آن علم است. دیگرى علمى که به فرشتگان و انبیا آموخته است و ما نیز بدان آگاهیم".[8] بنابراین، دو گونه علم داریم: علمى که بدا از آن نشأت مى‏گیرد که لوح محفوظ است و دیگرى علمى که بدا بدان تعلق مى‏گیرد که لوح محو و اثبات است. پس بدا عبارت است از محو اوّل و اثبات ثانى و خداى سبحان عالم به هر دو است و این حقیقتى است که هیچ صاحب عقلى نمى‏تواند منکر آن باشد؛ زیرا براى تحقق و وجود امور و حوادث، دو نوع پیش بینى متصور است: یکى تحقق قابل تخلف که به حسب اقتضاى اسباب ناقص، از قبیل شرط و یا علت و یا عدم مانع است. دیگرى تحقق و وجود غیر قابل تخلف که به اقتضاى اسباب و علل تامه آن حوادث است و وجودى است ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف و آن دو کتابى که آیه مورد بحث؛ یعنى کتاب محو و اثبات و ام الکتاب معرفى می کند یا عبارت اند از همین دو مرحله از وجود، و یا مبدأ آن دو هستند.[9]

    لوح محفوظ ، کتاب مبین و لوح محو و اثبات:

    "... و عِندَنا کِتابٌ حفیظٌ"؛ و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن محفوظ است.[10] یا آیه "فى لوح محفوظ"،[11] این آیات دلالت دارند بر این که کتابى است که حافظ اعمال تمام انسان‏ها و غیر آنهاست. در عین حال مشتمل است بر جمیع مشخصات حوادث و خصوصیات اشخاص و تغییراتى که آنها دارند، ولى خودش هیچ تغییر و دگرگونى ندارد. بنا به گفته بسیارى از مفسّران، لوح محفوظ و کتاب مبین یکى هستند. چون منظور از کتاب مبین همان مقام علم پروردگار است؛ یعنى همه موجودات در علم بى پایان او ثبت اند و شاهد، آن آیاتى است که مى‏گویند: "در زمین و آسمان چیزى به سنگینى ذره از پروردگار تو پوشیده نیست، و هیچ موجودى کوچک تر و بزرگ تر از آن نیست، مگر این که در کتابى مبین هست"؛[12]، و "یچ جنبنده‏اى در زمین نیست، مگر این که روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى‏داند همه اینها در کتاب آشکارى ثبت است! [در لوح محفوظ، در کتاب علم خدا] "[13] و دلالت مى‏کنند که جهان پهناور هستى نیز انعکاسى از این لوح محفوظ است. پس مقصود از لوح محفوظ (ام الکتاب) و و کتاب مبین، همان علم ازلى الاهی است که مقدرات در آن ثابت و غیر قابل تغییر است. بر خلاف لوح محو و اثبات، که سرنوشت و تقدیر هر چیزى در آن ثبت شده، لکن هیچ کدام از این تقدیرات ثابت نیست، بلکه همه آنها جنبه اقتضایى دارند. مقصود از لوح محو و اثبات، صفحه گیتى و جهان هستى و طبیعت است که تقدیر هر چیزى در طبیعت خودش، آن هم به طور اقتضایى است که در صورت عدم مانع، علت تامه براى ایجاد چیزی خواهد بود و ما نسبت به مانع علم نداریم. در حالى که بارى تعالى نسبت به آن علم دارد. به همین جهت على بن الحسین (ع) مى‏فرماید: "اگر نبود آیه‏اى در کتاب خدا من تا روز قیامت مى‏گفتم چه اتفاقى مى‏افتد". زراره مى‏گوید: پرسیدم کدام آیه، امام پاسخ فرمودند: "یمحو اللَّه ما یشاء و یثبت و عنده‏ ام الکتاب".[14] پس لوح محو و اثبات، حکمى است عمومى که تمامى حوادثى را که به زمان و اجل محدود مى‏شوند در بر مى‏گیرد. به عبارت دیگر، تمامى موجوداتى که در آسمان‏ها و زمین و ما بین آن دو است، دستخوش آن مى‏گردند. چنان که خداوند مى‏فرماید: "آسمان‏ها و زمین و آنچه در آنهاست جز به حق و اجلى معلوم نیافریدیم".[15] از مجموع بحث مى‏توان نتیجه‏گیرى نمود که تغییر بر حسب مصالح و مقتضیات زمان و مکان و... در لوح محو و اثبات سارى و جارى است. به خلاف لوح محفوظ (علم ازلى الاهی) که تغییرپذیر نیست. پس همه موجودات دو جهت دارند، یک جهت تغییر که از این جهت دستخوش مرگ و زندگى، زوال و بقا، و انواع دگرگونى‏ها مى‏شوند و یک جهت ثبات، که از آن جهت به هیچ وجه دگرگونى نمى‏پذیرند و بدا در همان قسم اوّل است.


    [1] قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 1، ص 172.

    [2] معرفت، هادى، تفسیر و مفسران، مؤسسه فرهنگى التمهید، چاپ اول اردیبهشت 1379، ج 1، ص 522.

    [3] کافى، دارالکتاب الإسلامى، تهران، 1365 ه، ص 148، حدیث 15.

    [4] سفینة البحار، ج 1، ص 51، و قریب به مضمون حدیث، کافى، همان، ص 148، حدیث 9.

    [5] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 249.

    [6] رعد، 38 و 39.

    [7] معرفت، هادى، تفسیر و مفسران، همان، ص 523.

    [8] مجلسى، بحار الانوار، ج 4، ص 109 - 110، شماره 27، و مضمون به همین حدیث در کافى، انتشارات اسوه، 1372، ج 1، ص 423، حدیث 8.

    [9] علامه طباطبائى، تفسیر المیزان، ترجمه موسوى همدانى، 20 جلدى، بنیاد علمى و فکرى علامه، تاریخ 1363 ه، ج 11، ص 584.

    [10] ق، 4.

    [11] بروج، 22.

    [12] یونس، 61.

    [13] هود، 6.

    [14] عروسى حویزى، تفسیر نور الثقلین، مؤسسه اسماعیلیان، تاریخ 1373 هش، ج 2، ص 512.

    [15] احقاف، 3.
    ۞*۞۞*۞۞*۞

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi