شرايط مؤثر در اعتبار تفسير
تسلط و حضور ذهن نسبت به پيش فهمهاي تفسير چنان كه قبلاً اشاره شد، مفسر بايد در مورد مباني و قواعد موضعگيري مستند و مستدل داشته باشد و از علوم مؤثر در تفسير و منابع اوليه تفسير، آگاهي كافي داشته باشد. هر گونه تفسير، به ويژه در بخش مهمي از معارف قرآني، وابسته به آن موضع گيري و اين آگاهي است و بدون احراز شرايط و اوصاف ياد شده، تفسير به رونويسي و تقليد صرف از تفاسير ديگر مبدل ميشود و يا سر از تفسير به رأي در ميآورد.[1]
ملكه استنباط
قواعد، مباني، علوم و منابعي كه آگاهي از آنها و به كارگيري دقيقِ هر يك براي مفسر ضرورت دارد، امور متعدد و متنوعي است كه صرف آگاهي از آنهابراي دستيابي دقيق به مفاهيم و معارف قرآن كفايت نميكند، بلكه مفسر بايد با ممارست فراوان در استخراج معارف قرآن و به كارگيري امور ياد شده، اين آگاهي را به يك مهارت تبديل كرده و به شكل ملكه و حالت نفساني در آورد؛ به گونهاي كه براي وي به كارگيري امور ياد شده و يا قدرت استنباط، فقط ميتواند گزارش گر آرای ديگران باشد و در هر موردي كه خود اظهار نظر كند، از خطر تفسير به رأي مصون نخواهد بود، كسي كه قدرت استنباط او در حد مهارت و ملكه نفساني نباشد نيز امكان غفلت از به كارگيري قواعد و اصول تفسير را خواهد دشت و نتيجتاً در اين خصوص نيز در استفاده شايسته از علوم مورد نياز و انتخاب منابع معتبر در معرض خطا و لغزش خواهد بود. و در نهايت، زمينه خطاي در تفسير براي او فراهم است. دست آورد مهم مهارت در تفسير عبارت است از اشراف بر مواضع خطا، شناخت آيات محكم و آگاهي از اصول حاكم بر معارف قرآن. اموري كه در كاهش خطا در تفسير و فهم دقيق و هماهنگ از آيات شريفه، نقش به سزايي دارد. آن چه زمخشري در مقدمه تفسير كشاف به عنوان يكي از شرايط مفسر آورده است، مبني بر ان كه مفسر بايد «كثير المطالعه و طويل المراجعه» (پر مطالعه و داراي مراجعه مستمر و طولاني به منابع مربوطه) باشد، در واقع ناظر به زمينههاي پيدايش مهارت و ملكه استنباط است.
آگاهي و اعتقاد به جهان بيني قرآن
بيانات قرآن مجيد، بر اساس مباني خاص و منطبق با جهان بيني واقعگرايانه ارایه شده است و معارف آن بر مباني مزبور مبتني بوده و با آن هماهنگ است. در واقع، آن مباني مانند روح واحدي در پيكره معارف قرآن حضور و ظهور دارد. از اين رو، كسي كه از آن مباني آگاه نباشد، در فهم اين معارف و انتقال از الفاظ آيات كريمه به آنها دچار خطا خواهد شد. هم چنين عدم ايمان به اين اصول، فهم دقيق و انتقال به ظرايف و ريزهكاريهاي مفاهيم قرآن را با مشكل مواجه ميكند. اين مشكل به ويژه در مواردي رخ ميدهد كه قرآن مجيد به بيان جنبههاي رفتاري پيامبران و مؤمنان و توصيف و تحليل آن ميپردازد.
صاحب نظران علوم انساني بر اين نكته تأكيد دارند كه براي فهم صحيح رفتار انسانها، صرف آگاهي از معتقدات و فرهنگ انسانها كفايت نميكند، بلكه محقق بايد آن رفتارها را در خود درك و هضم كند. اگر ما ميتوانيم درك كنيم كه دادخواهي و سخنان پرخاش گرانه يك انسان ستم ديده چه معنايي دارد، براي آن است كه خود نيز در شرايطي به نحوي مورد ستم واقع شدهايم. همان گونه كه فهم رفتار يك فرد، منوط به يافتن آن حالت در خويشتن است، در فهم توصيف آن رفتارها و حالتها نيز، اعتقاد صحيح و ايمان به آن مباني ـ كه اين رفتارها و حالتهاي نقل شده برخاسته از آن است ـ بدون شك مؤثر است. بر همين اساس، جمعي از پژوهش گران علوم قرآني و مفسران نيز بر اين نكته تأكيد كردهاند كه مفسر بايد از ايمان و اعتقاد صحيح برخوردار باشد. ضرورت اين شرط، از روايت ذيل به خوبي هويداست:
«انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم و لقوم يتلونه حق تلاوته و هم الذين يومنون به و يعرفونه واما غيرهم فما اشد اشكاله عليهم»
«همانا قرآن توصيفهايي است براي اهل معرفت و نه ديگران؛ (يعني) براي آنان كه قرآن را چنان كه شايسته است، تلاوت ميكنند و آنان كساني هستند كه بدان ايمان دارند و كاملاً آن را ميشناسند، ولي كساني كه چنين نيستند، فهم قرآن بر آنان بسيار مشكل است».[2]
در آن چه كه برخي از پژوهشگران علوم قرآني با عنوان «آگاهي از ابواب سرّ» از آن نام برده و مقولاتي از قبيل توكل، اخلاص و ديگر حالات رواني و اخلاقي را به عنوان موارد آن ذكر كردهاند، نيز از همين باب است و مشابه چنين تبييني در مورد آنها نيز مطرح است.
بيطرفي علمي
در فهم هر متني، هدف آن است كه بدانيم گوينده سخن چه چيزي را مدنظر داشته است و اين هدف، مفسر متن را از جهاتي محدود ميكند: در اين راستا، وي نميتواند آرا و انديشههاي خود و خواستهاي فردي و گروهي را در تفسر دخالت دهد و تحليلهاي خود را به حساب مفاد و مراد از متن بگذارد. البته ذهني پر سؤال داشتن، كه به عنوان يكي ديگر از شرايط مفسر ذكر خواهد شد، مسأله ديگري است كه با اين شرط مناقات ندارد. در آن شرط، سخن بر سر موضوعها و سؤال است و در اين شرط، سخن بر سر پاسخها و محمولهاست. بيطرفي علمي در هر تحقيقي ضرورت دارد؛ خواه آن تحقيق در زمينه كشف قوانين طبيعي و انساني باشد و خواه در نايل شدن به فهم و درك سخن يا نوشتهاي؛ ولي در خصوص قرآن، به لحاظ پيامدهاي ارزشي آن، مسأله ی بسيار حساستر است.
روايات فراواني هم كه از تفسير به رأي نكوهش ميكند، ناظر به همين نكته است. به طور كلي، عدم رعايت بيطرفي علمي، گاه در قالب حاكميت بخشيدن به تمايلات فردي و گروهي بر قرآن و تفسير آيات، گاه به صورت حاكم ساختن آرای شخصي خود بر قرآن صورت ميگيرد و گاه در اثر مرعوب ديدگاه ديگران شدن و جرأت اقدام براي فهم نوين بر اساس قواعد را به خود ندادن و از نوآوري و فهم جديد و نكات بيشتر پرهيز كردن است.
پی نوشت
[1] . از آنجا كه درباره ی نقش و ضرورت آگاهيهاي ياد شده، در فصلهاي گذشته سخن به ميان آمد، در اين جا در حد يادآوري به همين مقدار بسنده ميشود و بر اين نكته تأكيد ميكنيم كه مفسر بايد تسلط كافي و حضور ذهن كامل نسبت به موارد ياد شده داشته باشد.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 92، ص 100.
محمود رجبي- روششناسي تفسير قرآن