نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: زندگینامه استاد راغب مصطفی غلوش

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض زندگینامه استاد راغب مصطفی غلوش

    زندگینامه استاد راغب مصطفی غلوش

    ولادت:

    استاد راغب مصطفی غلوش قاری مسجد دسوقی در دسوق به روز 5 جولای 1938 ميلادی در روستای (برما) مركز طنطا در استان غربی متولد شد …پدرش می خواست كهوی را به تحصيل علوم ابتدائی بفرستد تا صاحب پست بزرگی شود ولی تدبير امور به دستخالق متعال است در روستا مكتب های زيادی بودند و گرايش ورويكرد به آنها كاملا محسوسو و ملموس بود و مردم در آنزمان از آنجا كه كلمه (عالم ) جز به رجل دينی مخصوصاامام مسجد كه خطبه نماز جمعه را می خواند اطلاق نمی شد به حفظ قرآن كريم توسطفرزندانشان همت میگماشتند تا آنها عالم شوند .
    بخاطر مصلحتی كه فقط خداوند از آنآگاه است يكی از نزديكان به پدر او حاج مصطفی غلوش راهنمائی می كند كه فرزندش راغبرا به يكی از اساتيد حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بياموزد و به خاطر اشتياق وعرق دينی شديدی كه در دل اهل روستا مانند حاج مصطفی وجود داشت او با اين نظر موافقتكرد و راغب را گوشزد نمود كه هر روز پس از درس به مكتب برود
    و اما موهبت الهیخودش را نشان داد و كودك 8 ساله موضوع گفتگوی اهل روستا مخصوصا اساتيد حفظ و حفاظشد به خاطر صدای زيبايش تاثير به سزائی در شدت اهتمام استادمان به او و خير خواهی ومراقبت دائمی از او داشت چرا كه آثار خوبی را در چهره او می ديد و آينده روشنی درميان مشاهير قاريان را از وی متوقع بود وهمين مسئله باعث شد كه راغب تاقبل از 10سالگی موفق به حفظ قرآن كريم گردد و بعد از حفظ كامل قرآن، نيكو دانستن احكام آنبدست شيخ عبدالغنی شرقاوی در روستای برما.
    درسن 14 سالگی ذكر خيرش به روستاهایهمجوار رسيد و پيشرفت تا به شهر طنطا جايگاه عالمان هم رسيد در رمضان سال 1953دعوتهائی پشت سر هم از روستاها و شهرهای نزديك به روستا به او رسيد در سن 15 سالگیبه روستای (محلة القصب) در استان كفر الشيخ دعوت شد اين مهم در ابتداء كار سختی بوددر ميان فضائی كه امواج رقابت در بين خبرگان كرسی تلاوت در اين منطقه مخصوصا استانغربی موج می زند چگونه بدين جايگاه بلند نائل گردد.
    قاری جوان وجوانمرد و جسوربه آنچه می ديد و يا می شنيد كه رقابتها و مسابقاتی كه آتش آنرا قاری يگانه استادمصطفی اسماعيل بر افروخته بود به اوج خود می رسد اعتنائی نمیكرد بر او لازم بود كهبدنبال عواملی بگردد كه او را برای وقوف بر اين سرزمين سخت كمك كند و نيز قواعدیاستوار كه از ميان آنها بتواند به دعوتی كه احيانا از طرف يكی از ايشان به او برمیخورد پاسخ گويد .
    او به درستی دريافت كه بزرگواری و عظمت از جانب خود او سرنخواهد زد وهمانا بر طالب آن لازم است كه با كوشش ومداومت به سويش سعی كند،بنابراين استادی استوار و متين در علوم قرآن را جستجو نمود تا علم تجويد و قرائاترا از او فرا گيرد او متوجه قبله علوم قرآن شهر طنطا شد و به مؤسسه و آكادمی قرائاتدر مسجد احمدی ملحق شد و مرحوم استاد ابراهيم طبليهی متولی امور او شد ، استاد راغبمی گويد:
    ((…
    و من موفق شدم كه در منطقه خودمان يك نمونه عالی از استاد مصطفیاسماعيل قرار بدهم من در صدد تقليد او بر آمدم و به شهر طنطا رفته و بدنبال عالمقرائاتی می گشتم تا اينكه يكی از معروفين مرا به مردی در مؤسسه احمدی راهنمايی كردكه نامش مرحوم شيخ ابراهيم طبليهی بود كه به من تجويد و احكام درست را آموخت و مندر نزد او قرائت كردم و او مرا ترغيب كرد تا هر روز در مقام احمدی قرائت كنم ،مخصوصا ما بين اذن و اقامه عصر، بسياری اطراف مرا پر می كردند و به لطف خداوند دردلبسياری از مردم راه پيدا كردم بالاخص به جهت اينكه من از استاد مصطفی در اداء اعجاببر انگيز و محبوبش در نزد مردم تقليد میكردم ، من به روستاهای استان غربی دعوت شدهو در استانهای همجوار هم شناخته شدم از چيزهائی كه مرا كاملا به خودم مطمئن می ساختكوشش و مقاومت و حرص زياد و شديد من بر قرآن كريم و تلاوت همراه با تعهد و تقوای آنبود))
    قاری جوان راغب مصطفی غلوش توانست در سن كوچكی و قبل از 18 سالگی برای خودمجد و عظمتی بيافريند ،با اينكه حق دفاع از وطن بر عهده او قرار گرفت و برای سربازیو اداء خدمت خوانده شد چيزی كه چاره و گريزی از آن نبود، در سال 1958م در حاليكه 20سال داشت سربازی را شروع كرد و به مركز آموزش اداره امنيت مركزی فرستاده شد او میگويد :
    ((…
    وبا توجه به اينكه من به نيروهای امنيت مركزی ملحق شده بودم دائما بهمسجد امام حسين عليه السلام تردد میكردم و خبر میگرفتم تا اينكه اگر شده حتی يك آيهدر بزرگترين و مشهورترين مساجد مصر و قاهره قرائت كنم و بر اين امر حريص بودم كهخود را به مسئولين مسجد عرضه كنم تا شايد برايم فرصتی پيش آيد تا ده آيه ای قرائتكنم يا در اين مسجد بزرگ اذان بگويم به شيخ مسجد حسينی شيخ حلمی عرفه معرفی شدم وآنچه مقدور بود از قرآن در نزدش خوانده و او بسيار از من خوشش آمد …و روزی به آنچهدر درونم بود تصريح كرده و از او خواستم كه بزرگواری كرده و به من برای اذان وقرائت يك عشر قبل از اقامه نماز اجازه دهد ، او به من گفت: راغب اگر شيخ طه فشنیتاخير كرد فرصتی برای تو خواهد بود ، من از ته قلب از خداوند خواستم كه شيخ طه فشنیتاخير كند و گوئی كه درهای آسمان بتمامی باز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابتفرمود و شيخ فشنی تاخير كرد و موعد اذان نزديك شد و شيخ حلمی به من گفت: آماده باشو به مسئول مسجد گفت: بگذار راغب اذان بگويد پس اجازه داد و مرا در كنار شيخ محمدغزالی (رحمه الله ) نگه داشت تا وقتی كه با فرارسيدن وقت نماز عصر از درس فارغ گردد، شيخ مصطفی اسماعيل عبارتی را در آخر اذان اضافه می كرد و می گفت: ((…الصلاة والسلام عليك يا نبی الرحمة يا ناشرالهدی يا سيدی يا رسول الله )) من هم همچنانكهاستاد مصطفی اذان می گفت اذان گفتم اين در حالی بود كه من لباس سربازی به تن داشتمكه نظر مردم را به من جلب می كرد اين موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حالروزه خوب و كشيده و زيبا می شود ومن 10 آيه را خواندم و از سوره الحاقة هم شروعكردم و جو مسجد منقلب شد تا آنجا كه من شبيه خيمه ای در وسط ميدانی شدم و در قرائتفرو رفتم چرا كه مردم با گفتن الله يفتح عليك، يبارك فيك، تانی الآية، به من شجاعتمی بخشيدند ومن آيات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بيش از يكبار خواندم وزمان تلاوت به بيش از نيم ساعت رسيد ، من به پادگان برگشتم در حاليكه شادی ام وصفناشدنی و اعتماد به نفسم از اينكه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذاركرده بودند زياد شده بود به من برای خروج در هر زمانی اجازه می دادند و من به مسجدامام حسين عليه السلام زياد رفت و آمد میكردم و به واسطه اين مسجد شهرت پيدا كردم وبا اين مسئله من خيلی خوشحال شدم چرا كه در مسجدی قرائت می كردم كه مرحوم شيخ محمودخليل حصری در آن سوره می خواند و مرحوم شيخ طه فشنی در آن اذان می گفت و مرحومدانشمند بزرگوار استاد غزالی در آن درس می داد و خطبه می خواند اين شرف عظيمی بودكه هر كس در سن من و هر حافظ قرآنی آنرا آرزو داشت ))


    از مسجد حسينی تا راديو:

    و در مسجد امام حسين (ع) شروع به جدا شدن به سمتچيزی كه خوابش را می ديدم شدم به بزرگان مسئولان دولتی شناسانده شده و به ايشاننزديك شدم و ايشان مرا بر قرائت پيش روی جماعت تشجيع كردند و سبب از بين رفتن ترس ووحشت در وجود من شدند و عامل نيرومندی بودند در رابطه با دعوتهائی (برای احياءمجالس حزن و ماتم در قاهره) كه به من متوجه می شد در آن مجالس با مشاهير قاريانراديو مانند استاد مصطفی استاد عبدالباسط استاد حصری و غير ايشان از مشاهير همراهمی شدم ، از ميان كسانی كه به مسجد حسينی می آمدند استاد محمد امين حماد مدير راديودر آنوقت بود حاضرين به او گفتند استاد، به راغب كارتی بدهيد تا بتواند به راديوبيايد و تقاضانامه ملحق شدن به راديو را پر كند و تقديم دارد او همانجابه من كارترا داد و گفت: فردا در دفترمن در ساختمان راديو در شريفين نزد من باش ، من به مسجدامام حسين (عليه السلام)رفتم وشيخ حلمی عرفه، سرهنگصلاح الالفی و سرهنگ محمد الشماعرا ديدم و هر 3 با آمدن با من برای رفتن پيش مدير راديو موافقت كردند مدير بخاطربودن من با آنها با من حسن استقبال داشت و من تقاضا نامه را نوشتم
    بنابر تاريخاعلام شده به راديو رفتم با امتحان را نزد هيات داوران به اتمام برسانم آنجا دراطرافم 160 قاری ديدم، ايشان به من گفتند: تو در ضمن نگهبانی هستی ؟ -من لباسسربازی به تن داشتم- من گفتم من هم همراه شما هستم و برای امتحان آمده ام ايشانتعجب كردند و بعضی از آنها برای من آرزوی موفقيت كردند …هيات داوران 2 قسم بودقسمتی برای صوت و قسمتی برای قرآن به من گفتند از اين قسمت بخوان((من جاء بالحسنةفله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزی الا مثلها و هم لا يظلمون ))الخ به لطفخدا موفق بودم اعضاء هيات برايم درود فرستادند و به محافظت صدا توصيه ام كردند


    گروهبان وقاری راديو:

    از مدت سربازی ام 20 روز مانده بود و من در صددگرفتن گواهی پايا ن خدمت بودم و قبل از 2 يا 3 ماه انتظار معلوم شدن نتيجه رانداشتم پس از گرفتن گواهی پايا ن خدمت به شهر خودم (برما) رفتم و با چيزی كه انتظارنداشتم مواجه شدم اهل روستا استقبال غير منتظره ای از من كردند و می گفتند: هزاربارك الله راغب مرا بغل كردند و نزديك بود روی گردن قرارم داده و ببرند گفتم قضيهچيست ؟ گفتند: مگر اين خبر را نشنيده ای؟ گفتم: كدام خبر؟ گفتند اسم و عكس تو باتيتر درشت در همه روزنامه ها درج شده كه (گروهبان قاری) خدای را سپاس كه به من صبرو تحملی داد تا اين خبر سعيد را تحمل كنم خبری كه عقل و صبر نياز داشت تا كسی درخوشحالی افراط نكند.

    سفر به دول مختلف دنيا:

    استاد راغب بيش از 30 سال متوالی برای قرائت كتابالله مجيد به كشورهای جهان من جمله ايران سفر كرد و به اين نكته ايمان داشت كه اينماموريت و رسالت سنگينی است كه به نحو شايسته بايد آنرا اداء كرد … در سالهای اخيرماندن در مصر را ترجيح می دهد تا ميليونها نفر از تلاوت قرآن بامدادی و روزهای جمعهو مناسبتهای مختلف او بهره مند شوند و نيز موقعيتی برای سفر دوستان او يعنی مشاهيرقاريان به دولتهای مختلف فراهم شود.
    ايام می گذرد و فضائل نيز همچنان با اومیگردد فضيلتی كه او و گروهی از بزرگان عرصه قرآن از قرآن كريم بدست آورده اند.




  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi