مبانى امامت در تشيع كه آيات قرآن مجيد و احاديث و دلايل عقلى آن را اثبات مى نمايد عبارتند از:
1 ـ امامت، عهدى است الهى كه از سوى خدا افرادى كه شايستگى عهده دار شدن آن را داشته باشند براى احراز اين مقام معين و منصوب مى شوند و اين نصب و گزينش الهى بهوسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به مردم اعلام مى شود.
2 ـ مهم ترين شرايط امام عصمت و اعلميت او از همگان است كه همه به علم و هدايت و ارشاد او محتاج باشند ولى او از همه بى نياز است همان طور كه از «خليل بن احمد» نقل است كه درباره امامت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) گفت:
«احتياج الكلّ اليه و استغناؤه عن الكلّ دليل على انّه امام الكلّ»([2] ).
3 ـ زمين هرگز بدون حجّت و امام باقى نخواهد ماند و هركس امام زمان خود را نشناسد و بميرد، به مردن جاهليت مرده است.
4 ـ امامان برحسب نص روايات متواتر از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دوازده نفرند.
5 ـ همه از اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) و برحسب دلالت احاديث متواتر ثقلين، در رديف قرآن هستند و هرگز از قرآن جدا نخواهند شد.
6 ـ امامان به غير از نبوت كه به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ختم شده است همه مناصب دينى و حكومتى را، دارا هستند و همان طور كه حضرت على(عليه السلام)در نهج البلاغه فرموده آن ها «قوّام الله»([3] ) بر خلق مى باشند. و يا بنابر روايت ديگر، آن ها كشتى نجات امت اند.
«لا يدخل الجنّة الاّ من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النّار الاّ من انكرهم و هم سفن النجاة و امان الامّة من الضلال و الاختلاف»([4] ).
«به بهشت داخل نمى شود مگر كسى كه آن ها را بشناسد و آن ها او را بشناسند; و به آتش داخل نمى شود مگر كسى كه آن ها را انكار نمايد; و به آن ها كشتى هاى نجات و پناه امت از گمراهى ها و اختلاف هستند».
7 ـ اسم و اوصاف و ترتيب امامت ائمه (عليهم السلام) از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مشخص شده است و علاوه بر آن هر امامى امام بعدى را مشخص ساخته است.
اين ها از جمله مبانى مهم اعتقاد به اصل امامت است و براى هر مسلمان معتقد به عالمِ غيب و مؤمنِ به خدا و رسالت حضرت خاتم الانبيا(صلى الله عليه وآله وسلم)، ميزان حقّانيت اين مبانى، يا با برهان عقلى، يا با آيه قرآنى، يا به وسيله حديث قطعى و متواتر است. و اغلب اين مبانى از هر سه طريق قابل اثبات است.
بر اين كه امامت يك عهد الهى است و خداوند آن را معين مى كند هم به دليل عقلى و هم قرآنى و هم به سنّت متواتر، استدلال شده است. علاّمه حلّى در «الفين» هزار دليل بر اين مسأله اقامه كرده است و اساساً اين مسأله ريشه در توحيد دارد و چون اصل توحيد شامل توحيد در حاكميّت و ولايت بر خلق هم مى شود:
«له الحكم و له الامر و هو السلطان و هو الحاكم و هو الولى و هو العالم بمصالح عباده لا امر و لا نهى لأحد دونه».
«فرمان و دستور از او است، او پادشاه و فرمانروا و ولى امر است، او آگاه به نيازهاى شايسته بندگانش مى باشد و براى كسى جز او امر و نهى نيست».
در مسأله لزوم عصمت و اعلميّت امام نيز دلايل عقلى و قرآنى و روايى زيادى هست از جمله آنهاست اين آيه:
(اَفَمن يَهدى اِلَى الحَقّ اَحَقّ اَن يُتّبَع اَمّن لا يَهدّى اِلاّ اَن يُهدى...) ([5]).
«آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى كند براى پيروى شايسته تر است يا آن كس كه خود هدايت نمى شود مگر هدايتش كنند».