ای قـوم بـه حـج رفـتـه کـجـایـیـدکـجـایـید؟
مـعـشـوق هـمـیـن جـاسـت! بـیایید بیایید
یـک دسـتـه ی گـل کـو اگـر آن باغبدیدید!؟
یـک گـوهـر جـان کـو اگـر از بـحـر خـدایـید!؟
مـعـشـوق تـو هـم سـایـه ی دیوار بهدیوار
در بـادیـه سـرگـشـته شما در چه هوایید!؟
گـر صـورت بـی صـورت مـعـشـوقبـبـیـنـید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بـــــــار از راه بـه آن خــــانهبــــرفـــتـیـد
یــک بـار از ایــن خـانه بـر ایـن بـامبـرآیـیـد
.
.
.
و می گفت:
کعبهخود سنگ نشانی است که ره گم نشود
حـاجـی احـرام دگـر بـنـد بـبـیـن یـــارکـجـاسـت