نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: ❀❀ܓ✿ ❀❀ شلمچه ❀❀ ܓ✿ ❀❀

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,596
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ❀❀ܓ✿ ❀❀ شلمچه ❀❀ ܓ✿ ❀❀

    بسم الرب الزهراء(س) و الشهداء و الصدیقین
    شلمچه کجاست؟
    شلمچه قطعه ای از بهشت است ولی راه را گم کرده و در زمین افتاده،شلمچه بوی خدا می دهد ولی هر دلی این بو را حس نمی کند،شلمچه میعادگاه عاشقان است ولی هر عاشقی معشوق خود را پیدا نمی کند و در یک کلام باید گفت شلمچه کربلااست.

    طلائیه کجاست؟
    طلائیه سرزمین نور است ولی هر چشم نمی تواند بدون محافظ نور بزرگی را ببیند و هر چشم گناهکاری هم نمی تواند نور خدا را در این سرزمین ببیند،طلائیه قتلگاه همت و باکری است ولی کسی که قتلگاه حسین(ع) را ندیده است نمی تواند آنرا درک کند.

    هویزه کجاست؟
    هویزه میعادگاه غریبان است و تا کسی درد غریب کشته شدن را نکشیده باشد نمی فهمد که علم الهدی ها چه کشیده اند؟هویزه یا کرخه نور فرقی ندارد هر دو بهشت اند.

    چزابه کجاست؟
    چزابه دلم را هوایی حسین(ع) می کند چون می گویند در آنجا همه بیاد حسین(ع) شربت گوارای شهادت را نوشیدند و فقط می توان گفت:دلم در تنگه چزابه گم شد.


    اروند کجاست؟
    اروند خروشان ترین موجی است که هنوز از ریخته شدن خون حسین(ع)در خروش است و تا مهدی(عج) نیاید از حرکت باز نمی ایستد و همچنان بوی خون یاران خمینی را می توان در آن استشمام کرد و هنوز می توان دلاوری های والفجر8 را در آن دید.
    فکه کجاست؟
    فکه حقیقت کربلاست چون که سرشت فکه با واژه ی عطش رزمندگان و شهدا آشناست و هیچ کس در آن نمرد مگر اینکه فهمید حسین(ع)چگونه مرد و غروب آن دل را به یاد اولین غروب تنهایی زینب(س)می اندازد که هر طرف به یاد حسینش می رفت.

    شرهانی کجاست؟
    شرهانی هنوز هم غریب است همانند بهشتی که غریب زندگی کرد و غریب مرد شهدای شرهانی که روز به روز هم به تعداد آنها اضافه میشود هنوز در غریبی شبهای آن جا هستند.

    و کربلا کجاست؟
    کربلا همینجا است اگر دلت هوای کربلا کرده باشد

  2. تشكرها 3


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,596
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شهدا



    بابا نان داد...
    بابا آب داد...
    آن مرد با اسب آمد...
    آن مرد در باران آمد...
    کمتر از 7 سالم بود که این جملات رو مینوشتم و گریه میکردم...
    نوشتم و خوندم و اما حیف...
    حیف که تو کلاس اول برام معنی نکردن و من هم تو همون حال و هوای خام بچگی
    بابا رو با یه دست دهنده تصور میکردم...
    اونایی که دست دهنده پدر رو ندیدند بهتر فهمیدند که این بابا واسشون باباست...
    فهمیدند که...
    بابا زندگی داد...
    بابا آزادگی داد...
    بابا در باران رفت تا ما در تابش خورشید باشیم...

  5. تشكرها 3


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,596
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,116
    مورد تشکر
    7,889 در 2,475
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شهدا

    بسم رب الشهید
    کجایید ای شهیدان خدایی






    ..........................




    من را ببخشید .. هیچ حرفی برای این پستم ندارم ...


    هیچ شکلکی هم برای آذین بندی این پست پیدا نکردم ..

    یا مرتضی علی مددی

  7. تشكرها 3


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,847
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,978 در 11,463
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض شلمچه

    به نام خدا

    شلمچه




    منطقه عمومي شلمچه از ضلع غربي خرمشهر شروع مي‌شود و تا عمق خاک عراق به پيش مي‌رود. خط مرزي، اين منطقه را به دو قسمت شلمچه ايران و شلمچه عراق تقسيم کرده است. شلمچه ايران در منتهي اليه جنوب غربي جلگه خوزستان قرار گرفته است. آن منطقه از شمال به «حسينيه» از جنوب به ‌اروند رود، از شرق به خرمشهر و از غرب به خط مرزي ايران و عراق محدود مي‌شود. شلمچه عراق نيز در جنوب شرقي بصره واقع است. از شمال به منطقه زيد، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به دژمرزي ايران و عراق و از غرب به شهرهاي تنومه و الحارثه مي‌رسد.
    شلمچه داراي آب وهواي گرمسيري است. حداقل دماي هواي آن در زمستان به صفر درجه سانتيگراد مي‌رسد و دماي آن در تابستان از مرز ?? درجه سانتيگراد تجاوز مي‌کند. اين منطقه فاقد برجستگي‌هاي طبيعي است و جنس خاکش از رس است و به هنگام بارندگي، تردد روي اين زمين فقط با اتکا به جاده، ميسر است. به دليل اتصال ضلع جنوبي شلمچه با اروند رود، باتلاق‌ها و آبرگرفتگي‌هاي متعددي ايجاد شده است و روييدني‌هايي نظير چولان و بردي در کنار آبگرفتگي‌ها بسيار به چشم مي‌خورد.
    شلمچه، نخلستان هم دارد. اين نخلستان در ضلع جنوبي آن و در حاشيه اروند رود واقع است. کمي بالاتر و به موازات خط سبز نخلستان، جاده‌اي آسفالت نظرها را به خود جلب مي‌کند. جاده‌اي شرقي- غربي که شرق آن به شهر خرمشهر منتهي مي‌شود و غرب آن در خاک عراق ادامه مي‌يابد.
    رود خانه اروند که تمام ضلع جنوبي شلمچه را پوشانده است، رودخانه‌اي است وحشي و ناآرام. داراي بستري گلي و رسويي است که عمق آن بين ? تا ?? متر متغير است. طول اين رود در منطقه شلمچه، از انتهاي جزيره بوارين تا شهر بصره به ?? کيلومتر مي‌رسد.
    کانال پرورش ماهي، کانال زوجي، نهر جاسم، نهر و شهرک دوئيجي، در شلمچه عراق قرار دارد.
    قبل از شروع جنگ، چندين روستاي کوچک و بزرگ در شلمچه ايران وجود داشت که بعضي از آنها به دليل دارا بودن چشم‌انداز زيبا، محل تفريح مردم خوزستان بود. روستاييان به کار کشاورزي و دامداري مشغول بودند. درصد قابل توجهي از اراضي کشاورزي خرمشهر در منطقه شلمچه قرار داشت.
    از آنجا که شلمچه يکي از مناطق حساس مرزي به شمار مي‌رفت، چند پاسگاه وظيفه حراست از منطقه را بر عهده داشتند که مهمترين آنها عبارت بود از پاسگاه شلمچه، پاسگاه مومني و پاسگاه خين. همچنين چندين پايگاه و دژ کوچک در فواصل معيني براي دفاع در مواقع ضروري تعبيه شده بود و يک دژ مرکزي به عنوان تغذيه کننده، وظيفه پشتباني اين پايگاه‌ها را از نظر نيرو و تجهيزات بر عهده داشت.
    روز سي ويکم شهريور ???? ستون زرهي تيپ ??عراق، ميله‌هاي مرزي را پشت سرگذاشت و وارد شلمچه شد. همزمان پاسگاه شلمچه که اصلي‌ترين موضع دفاعي نيروهاي خودي در معبر وصولي به خرمشهر محسوب مي‌شد. توسط هواپيماي عراقي به شدت بمباران شد. دشمن خرمشهر را مي‌خواست و بايد جاده شلمچه را تصرف مي‌کرد پاسگاه‌هاي حدود، مومني و خين نيز که در جنوب پاسگاه شلمچه قرار داشتند، زير آتشبارهاي عراقي، غسل مرگ مي‌کردند.
    بي‌سيم چي مستقر در پاسگاه شلمچه با فرياد از دژهاي اطراف درخواست کمک مي‌کرد. اما يا جوابي نمي‌شنيد يا اگر صدايي به گوش مي‌رسيد، خبر اميدوارکننده‌اي به همراه نداشت. چرا که دژهاي ?،?، ?، ? و? به تصرف دشمن درآمده بودند و دژهاي باقي مانده نيز در محاصره قرار داشتند.
    هنوز هوا کاملاً روشن نشده بود که خبر تکان دهنده‌اي در تمام پايگاه‌ها پيچيد: پاسگاه شلمچه سقوط کرد. مدافعين کم تعداد، در گروه‌هاي پنج نفره در ساير دژها سنگر گرفته و با همه توان مشغول نبرد شدند. دژ مرکزي نبايد سقوط کند. اين منتهاي همه تلاش‌ها بود. روايت زير بيانگر شرايط دشوار آن روز است:
    «وقتي بچه‌ها به اين دژ (دژ مرکزي) مي‌رسند، افسري که يک قبضه تفنگ ??? در اختيار دارد مي‌گويد، اگر من دو تانگ داشتم، شلمچه عراق را هم مي‌گرفتم. بچه‌ها با اعلام آمادگي خود، او را تشويق به اين کار مي‌کنند و با همراهي او و تعدادي سرباز مقابله با نيروهاي عراق شروع مي‌شود. طي يک درگيري سخت و نابرابر، پاسگاه شملچه آزاد مي‌شود و نيروهاي خودي به تعقيب دشمن پرداخته، پاسگاه شلمچه عراق را نيز تصرف مي‌کنند و پرچم جمهوري اسلامي را بر فراز اين پاسگاه به اهتزاز در مي‌آوردند و ?? عراقي را به اسارت مي‌گيرند. اما طولي نمي‌کشد که نيروهاي عراقي با سازماندهي مجدد و با اجراي آتش بر حجم، حمله شديدي را شروع مي‌کنند و بچه‌ها به مقابله جانانه‌اي دست زده، تعدادي توسط تانگ‌هاي دشمن به شهادت مي‌رسند. اما از آنجا که سلاح‌هاي انفرادي و يک قبضه تفنگ ??? جوابگوي دشمن نيست. بقيه ناچار تا دژ مرکزي به عقب بر مي‌گردند.»
    پس از سقوط خرمشهر در چهارم آبان ???? جاده شلمچه به صورن يکي از معابر اصلي تردد يگان‌هاي عراقي مستقر در خرمشهر در آمد، بعضي از تيپ‌ها و لشکرهاي احتياط ارتش عراقي نيز در بيابان‌ها يا در دل نخلستان‌هاي شلمچه اقدام به احداث قرارگاه کردند.
    هجده ماه بعد در روز دهم ارديبهشت ماه سال ???? زماني که فرماندهان ارشد عراقي، با تکيه بر استحکامات تعبيه شده و مواضع پولادين و نيروي بي‌شمار، آزادي خرمشهر را به دست نيروهاي ايراني، خواب خوش قلمداد مي‌کردند، علميات بيت‌المقدس با مرز يا علي بن ابي‌طالب و با هدف آزادي خرمشهر آغاز شد.
    در مرحله اول عمليات، نيروهاي ايراني ?? کيلومتر از جاده اهواز- خرمشهر را آزاد کردند، پنج روز بعد و در مرحله دوم، مناطق جفير، پادگان حميد و هويزه پاکسازي شد. مرحله سوم که در نوزدهم همان ماه با هدف پيشروي به سمت خرمشهر انجام شد، به دليل مقاومت شديد دشمن از موفقيت چنداني برخوردار نبود.
    ده روز گذشت. رزمندگان در ضلع شمالي منطقه شلمچه، با تقويت نيرو و تجهيز بيشتر آماده حرکت آخر بودند. در اين فاصله ده روزه، توهم تحليل رفتن توان نظامي ايران، فرماندهان عراقي را سرمست غرور کرده بود. اما شلمچه همچنان چشم بر دروازه‌هاي شمالي خود داشت.
    ساعت ?? و ??دقيقه روز اول خرداد نيروهاي قرارگاه نصر به نيروهاي عراقي مستقر در شلمچه حمله کردند و بعد از يک درگيري تنگاتنگ خود را به جاده شلمچه رساندند. در همين زمان قرارگاه فجر نيز اعلام کرد که يگان‌هايش پل نو را تصرف کرده و به سمت اروند رود پيشروي مي‌کنند.
    عمليات رمضان بين يک زمين مثلث شکل به وسعت ???? کيلومتر مربع انجام شد. اين زمين از شمال به منطقه کوشک، از غرب به اروند و از شرق به خط مرزي محدود مي‌شد. هدف عمليات، انهدام نيروهاي سپاه سوم عراق و پيشروي تا خط اروند رود بود. عقبه دشمن متکي بود به چهارپلي که در مناطق نشوه و تنومه بر روي اروند رود احداث شده بود و پيش‌بيني مي‌شد با انهدام پل‌ها شمار زيادي از نيروهاي عراقي به محاصره درآمده و اسير شوند.
    همه مي‌دانستند که نبرد اصلي در اين سرزمين، نبرد با تانک است. براي همين، در ميان نيروهاي پياده، آر پي چي زن‌ها بيشتر از همه مورد توجه بودند. هر آر پي جي زن علاوه بر آر پي جي، سه موشک را نيز با خود حمل مي‌کرد. فرد آر پي جي زن دو يا سه کمک داشت که آنها نيز علاوه بر حمل اسلحه، هر يک سه موشک آر پي جي به همراه داشتند. فرماندهان مدام از آنها مي‌خواستند که موشک‌ها را هدر ندهند و زماني دست به ماشه ببرند که مطمئن باشند تانک دشمن در تيررس است.
    حمله آغاز شد. مقاومت سرسخت خطوط مقدم عراق نشان داد که اين عراق، عراق ?? روز قبل نيست. دشمن قدر وجب دشت شلمچه را مي‌دانست. در محور جنوب پاسگاه زيد، رزمندگان موفق شدند تا عمق ?? کيلومتري مواضع عراقي‌ها پيشروي کنند. آنها به نهر کتيبان رسيدند و قرارگاه لشگر ? زرهي عراق را تصرف کردند و حتي ماشين بنز فرمانده لشکر را به غنيمت گرفتند. حالا آنها در حاشيه کانال ماهي بودند که عبور از آن به سادگي ميسر نبود.
    کانال پرورش ماهي، ساخته دست انسان بود و همان گونه که از اسمش پيداست، به منظور پرورش ماهي احداث شده بود. طول اين کانال ?? کيلومتر و عرض آن به طور متوسط يک کيلومتر بود. عمق آب در کناره‌هاي کانال ?? سانتي‌متر و در اواسط آن دو متر و نيم بود. سيل بندهاي دو طرف کانال که هر يک ?/? متر ارتفاع و ?? متر عرض داشتند، از اين کانال دژ مستحکمي ساخته بود که کاربرد نظامي موثري براي دشمن داشت.
    به محض آنکه نيروهاي خودي به کانال ماهي رسيدند، آتش سلاح‌هاي مختلف به سمت آنها نشانه رفت. شليک سنگين تانک‌ها از طفين و از آن سوي کانال ماهي، اوضاع را وخيم کرده بود. به دليل عدم پيشروي يگان‌هاي ديگر نيروهاي رسيده به کانال ماهي در محاصره قرار داشتند. نبرد جانانه آر پي جي زن‌ها با تانک‌هاي انبوه، حماسه مي‌آفريد. تانک‌ها آن قدر نزديک شده بودند که رزمندگان از آنها بالا رفته با نارنجک اقدام به انهدام آنها مي‌کردند، بعد از آنکه ?? تانک و نفربر عراقي به آتش کشيده شد، حلقه محاصره باز شد و رزمندگان توانستند خود را به نيروهاي ديگر برسانند.
    چهار روز بعد در ساعت ?? و ?? دقيقه، مرحله دوم عمليات با هدف عبور از کانال ماهي به اجرا در آمد. جهت حرکت نيروها به سمت پل‌هاي احداثي روي کانال پرورش ماهي بود. اما بيابان پوشيده از زره، اجازه پيشروي سريع را از رزمندگان گرفته بود. شبح سياه سيل بندهاي کانال، زير نور منورها از دور به چشم مي‌آمد و شوق گذشتن از آن را دو چندان مي‌کرد. هر گوشه دشت را که مي‌ديدي تانکي در حال سوختن بود و انبار مهماتي در حال انفجار، پيکرهاي پاک شهيدان نيز در جاي جاي شلمچه عطرافشاني مي‌کردند. اکنون آفتاب داغ شلمچه بر پيکرهاي پاکي مي‌تابيد که در جنگي نابرابر، سرتاسر دشت را به عشق و مردانگي آذين کرده بودند. داستان رمضان پانزده روز به طول کشيد، داستان نبرد انسان و تانک. در اين ?? روز پنج هواپيماي دشمن سرنگون و ???? تانک و نفربر نابود شد. ???? تن از نيروهاي عراقي در بخش قابل توجهي از منطقه شلمچه، آب رها کردند تا به اين ترتيب انديشه حمله مجدد را از ذهن فرماندهان ايراني پاک کنند. آنها همچنين با ترميم و تقويت استحکامات و مواضع و احداث خاکريزهاي پي در پي بر ضريب دفاعي خطوط مقدم خود افزودند. اين اقدامات موثر افتاد و سبب شد تا فرماندهان نيروهاي مسلح ايران تا چهار سال شلمچه را از برنامه‌هاي آفندي خود حذف کنند.
    اکنون، هجدهم دي ماه ???? است. فرماندهان ارشد ارتش و سپاه و نيز فرماندهان سه قرارگاهي که مسووليت اجراي عمليات را بر عهده گرفته‌اند، بر گرد نقشه‌اي بزرگ جمع شده‌اند. هر کدام به گوشه‌اي از نقشه چشم دوخته‌اند و به طرحي که براي مانور آنان در نظر گرفته شده فکر مي‌کنند. رگه‌هايي از ترديد کاملاً در چهره‌ها پيداست. خورشيد هجدهم دي ماه غروب کرد و تاريکي همه جا را فرا گرفت. با تاريک شدن هوا جنب وجوش عجيبي تمام خطوط رزمندگان را پوشاند. لشکرها و تيپ‌هاي خط شکن مشغول انتقال نيروهاي خود به نزديک‌ترين موضع براي آغاز حمله شدند. غواص‌هايي که ماموريت تصرف سنگرهاي مقدم دشمن را داشتند، آماده کار شدند. خدمه توپ و آتشبارهاي خمپاره، آخرين هماهنگي را با ديد بان‌ها به عمل آوردند. هيچ کس نمي‌دانست تا چند ساعت ديگر، چه سرنوشتي براي شلمچه رقم خواهد خورد. گزارش رسيد که دشمن روي محل استقرار قايق‌ها کاتيوشا ريخته و تعدادي را شهيد و مجروح کرده است. ساعتي بعد مسوول اطلاعات، عمليات قرارگاه خاتم گزارش داد که منورهاي دشمن، نسبت به چند شب گذشته بيشتر شده و ترددهاي نيروهاي عراقي بر روي جاده جنوب و غرب کانال ماهي افزايش يافته است. اضطراب آنکه دشمن از عمليات آگاه شده است، فرماندهان را نا آرام کرده بود.
    درگيري بايستي ساعت ? بامداد روز نوزدهم آغاز مي‌شد. قرار بود که نيروها زير نور مهتاب خود را به نقطه رهايي رسانده و با غروب ماه و از بين رفتن مهتاب عمليات را آغاز کنند.
    شب به نيمه نزديک مي‌شد. محسن رضايي از يکي از مسوولين قرارگاه خواهد که بالاي خاکريز برود و وضعيت شليک منورهاي دشمن را بررسي کند. خبر آمد که چيز غيرطبيعي در خطوط دشمن مشاهده نشده است. شهيد محمد حسن نظرنژاد، مسوول واحد عمليات لشکر ?? امام رضا(ع) از ساعت‌هاي مضطرب کننده قبل از علميات خاطره‌اي دارد:
    «آن شب باران نرمي شروع به باريدن کرد. دلم ريخت پايين. با خودم گفتم: اگر اين باران شدت بگيرد، حرکت بچه‌ها کند مي‌شود، بخواهند از آب بيايند بيرون و هي ليز بخورند… قلبم در شب کربلاي ? شايد ??? درجه تپش داشت… موهاي سرم به نظرم مثل خار، راست شده بود و اصلاً يک حالت عجيبي داشتم. آمدم خدمت آقاي قاآني (فرمانده لشکر) ايشان تعجب کرد. گفت: چرا رنگت اين جور است؟ گفتم: اين باران کمي مرا نگران کرده. گفت: شايد باران، باران رحمت خدا باشد. ساعت پنج صبح، نيروهاي خودي از جناح راست کانال ماهي عبور کرده و يکي از خاکريزهاي مثلثي عراق را به تصرف درآوردند. در همان تيپ مقاومت مي‌کرد. کار پنج ضلعي تمام شده بود. بعد از پنج ضلعي اين خاکريزهاي هلالي بود که مانع بزرگ پيشروي رزمندگان بود.
    هلالي‌ها، خاکريزهايي بودند به شکل نيم دايره، شعاع هر يک از آنها ??? متر بود. ? متر عرض داشتند و ? متر ارتفاع. بر روي خاکريز، کانالي دور تا دور آن تعبيه شده بود و کانالهاي فرعي منشعب از آن، ارتباط سنگرهاي پياده وتانک را برقرار مي‌کرد. ديوار کانال‌ها از جنس سيمان بود. دور تا دور کانال، جاده‌هايي وجود داشت که رفت و آمد تانک‌ها را بر روي کانال ميسر مي‌کرد. داخل قوس هلال، به وسيله ميادين مين و موانع سيم خاردار مسدود شده بود و امکان دستيباي نيروي مهاجم را به قلب آن محدود مي‌ساخت. نوع طراحي هلالي‌ها امکان دور زدن مواضع را با اشکال مواجه مي‌کرد. با اين وصف، فتح هر هلالي به صورت هدفي مستقل براي نيروهاي خود در آمده بود. در ساعت ?? و ?? دقيقه صبح فرمانده لشکر ?? سيدالشهدا(ع) اعلام کرد که ما هلال اول را پاکسازي کرده‌ايم. اين خبر موجي از شادي و اميد را در فضاي قرار گاه فرماندهي برانگيخت. از روز پنجم تا روز ششم هيچ يک از طرفين، تحرک آفندي نداشتند، فقط آتش بود و آتش. از وقايعي که روز هشتم را به يادماندني کرد، دريافت پيام حضرت امام خميني(ره) خطاب به رزمندگان بود. متن پيام اين گونه منتشر شد: «از خداوند متعادل پيروزي نهايي رزمندگان عزيز را خواستارم عزيزان من بکوشيد. خداوند تعالي با شماست و اينجانب، دست و بازوي شما را مي‌بوسم. والسلام عليکم و رحمت‌الله و برکاته.» پس از هشت روز ايستادگي و نبرد درميان فرياد و آتش، کلمات امام همچون آب حياتي در تاروپود خسته رزمندگان زندگاني و اميد را جاري کرد. آن روز، دشمن جزاير بوارين و ام‌الطويل را رها کرده و مقادير قابل توجهي امکانات از قبيل تانک، خودرو، تسليحات گوناگون را در جزاير باقي گذاشت. از روز نهم تا روز بيستم عمليات، جنگ و گريز در تمام محورها ادامه داشت. هر شب با تاريکي هوا حملات نيروهاي خودي آغاز مي‌شد و تا روشنايي هوا ادامه مي‌يافت. با روشن شدن هوا اين پاتک‌هاي سنگين عراق بود که براي باز پس گيري مناطق از دست داده، جريان نبرد را ادامه مي‌داد. وقتي آفتاب روز هشتم بهمن ماه ???? بر زمين سوخته منطقه عملياتي کربلاي ? تابيد، شلمچه ايران آزاد شده بود، جزاير بوارين، ماهي، وام الطويل به تصرف نيروهاي خودي در آمده بود، نهر جاسم و نهر دوئيجي تحت کنترل رزمندگان بود، پنج ضلعي و آن قسمت از کانال ماهي که مورد تهاجم قرار گرفته بود و در دست ما بود. شهر استراتژيک بصره در تيررس توپخانه‌هاي خودي قرار داشت، اما شهيدان رفته بودند.
    شهيد نظرنژاد مي‌گويد: من با قدرت و با جرات مي‌گويم که در تمام جنگ‌هاي دنيا، عمليات کربلاي ? بي‌سابقه بود. حتي در جنگ جهاني چنين چيزي به چشم نخورده است… من در تمام دوران هشت سال جنگ، يکي در روز هفتم عمليات خيبر و يکي هم در شلمچه بود که براي يک لحظه بريدم. مي‌خواستم برگردم عقب که بي‌سيم‌چي نگذاشت من بروم. واقعاً ديگر نمي‌خواستم بجنگم»…
    و اما اکنون، وقتي براي بازديد راهي شلمچه مي‌شوي، به يک قرار گاه ايست و بازرسي مي‌رسي. اينجا «پل نو» است و اين به معناي آن است که وارد منطقه شلمچه شده‌اي. کمي که جلوتر مي‌روي بقاياي موشک‌ها و راکت‌ها و خمپارهاي اصابت کرده بر سينه شلمچه را مي‌بيني.
    اگر کنج خلوتي بيايي. چشم‌ها را ببندي و گوش به سکوت شلمچه بسپاري، ترانه غم‌انگيز شهدا را به خوبي خواهي شنيد. آنها که از خاکريزهاي جنون گرفته شلمچه گذشتند و ديگر باز نگشتند.

    منبع:آبادان نیوز







    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  9. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (17-02-2011), نرگس منتظر (21-03-2010)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. شلمچه جایی که....



    سلام به غروب غم انگیز و معنا دار شلمچه .
    سلام بهغروب خونبار شلمچه.
    سلام بر شلمچه که از پاره های دل رهبر رنگین است
    .
    زپاره های دل من،شلمچه رنگین است

    سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
    “سلام بر شهدا و بدن های مطهرشان که همدمی جز نسیم صحرا و پناهی جز مادرشان فاطمه زهرا (س) ندارند.”
    سلام بر حاج ابراهیم همت که سید ابراهیم جبودی فرمانده لشکر هفت پیاده ابرهه را زمین گیر کرد.
    سلام به حاج حسین خرازی که در برابر جنود کفر(که در رأس آن ماهر عبدالرشید بود)ایستاد.
    شلمچه یعنی به گور بردن آرزوی امروز امیدیه ،فردا اهواز،ماهر عبدالرشید.
    شلمچه یعنی قطعه ای از بهشت.
    شلمچه یعنی بوی سیب و قتلگاه حاج حسین خرازی،حاج حسینی که ثابت کرد یک دست هم صدا دارد.
    شلمچه یعنی شدیدترین ضد حمله ها از صبح تا بعداز ظهر یکریز و پی در پی،بی وقفه و بدون مهلت.
    شلمچه یعنی حاج احمد متوسلیان جاویدالاثر نه مفقودالاثر،یعنی زخمی شدن صدها پرستو.
    شلمچه یعنی حضور با شکوه دلگرم کننده حاج ابراهیم همت در خط و هدایت عملیات.
    شلمچه یعنی تیپ 24مکانیزه عراق به فرماندهی سرتیپ محمد رشید صدیق به همراه معاونش فیصل و یگانش که اسیر شدند.
    شلمچه یعنی غلامحسین افشردی یا همان حسن باقری یعنی تالی تلو اسامه بن زید جوان.
    شلمچه یعنی مقاومت روز شانزدهم و هجدهم جندالله در منطقه که باعث شد از ساعت 12شب،لشکر6 مکانیزه و زرهی از منطقه جفیر،کرخه نور و نزدیکی های اهواز به سرعت عقب نشینی کنند.
    شلمچه یعنی عملیات بیت المقدس ،”کربلای 3 در دی ماه 1365،”.
    شلمچه یعنی سید صمد حسینی که بعد از 13 سال سرش سالم پیداشد.
    شلمچه یعنی :سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت .یعنی دشمن متکی به سلاح و ما،متکی به ایمان .
    شلمچه یعنی پله پله تاخدا .
    شلمچه یعنی پابه پای مرگ و شانه به شانه عزرائیل.
    شلمچه یعنی جان را کف دست گذاشتن و تقدیم دوست کردن.
    شلمچه یعنی معبر تا کربلا ،راه قدس ،آزادی فلسطین و فتح ارزشها.
    شلمچه یعنی گریه صاحب الزمان و پرپرشدن گلهای آفتاب گردان.
    شلمچه یعنی ذبح شدن نازدانه های پسر فاطمه و تشییع جنازه خورشیدها و ستاره ها یعنی دو نیم شدن فرق ماه.
    شلمچه یعنی زمین تا دندان مسلح یعنی بوی مرگ و سیر در ملکوت.
    شلمچه یعنی هبوط به اعماق زمین و صعود به ملکوت واعلی علیین.
    شلمچه یعنی یک قدم تاخدا.

    منبع: کتاب سفر به سرزمین نور، نوشته بهزاد پودات
    تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان



    امضاء

  11. تشكرها 3


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,847
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,978 در 11,463
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    شلمچه قدمگاه حضرت زهرا (س)

    شلمچه قدمگاه حضرت زهرا (س)


    شلمچه قدمگاه حضرت زهرا (س) نيز خوانده مي‌شود. راوي كاروان مي‌گفت، خيلي از رزمنده‌ها بارها وجود مقدس حضرت را حس كرده‌اند. بچه‌ها با نام مبارك زهرا (س) مي‌جنگيدند و با دعاي ايشان پيروز مي‌شدند؛ حال مگر ممكن است كه آن حضرت به شلمچه پا نگذارد.
    آري! فاطمه (س) اين ياس عصمت، به شلمچه پا گذاشته است. اين را همة اهل دل مي‌دانند. از آنجا كه پيامبر (ص) پيوسته مي‌فرموده اند:
    «من بوي بهشت را از فاطمه استشمام مي‌كنم»
    شلمچه هم بوي بهشت مي‌دهد و من وقتي مي‌نويسم: «شلمچه»، قلم خوشبو و معطر مي‌شود.
    همراه با خاطرات به ياد ماندني و سخنان آموزندة همراهان كاروان، به زيارت شلمچه نايل شديم. اطراف جاده پر از مين.مسؤول كاروان نيز پيوسته به اين نكته اشاره مي‌كرد و از زايران مي‌خواست كه وقتي پياده مي‌شوند به طرفين جاده نروند. مي‌گفت منطقه به طور كامل پاكسازي نشده است!
    موشك‌ها و راكت‌هايي به چشم مي‌خورد كه عمل نكرده، با سر در خاك فرو رفته و به خاك مقدس شلمچه سجده كرده بودند و هنوز هم سر از سجده برنداشته‌اند.
    در گوشه‌اي از دشت، در يك محوطه كوچك دايره‌اي شكل، اسباب و اثاثيه رزمنده‌هاي مهاجر را جمع كرده بودند؛ كلاه‌هاي سوراخ شده، وسايل ساده و كم قيمت، قمقمه‌هاي پاره شده و…
    مهمان ضيافت خطر، هيچ نداشت
    هنگامي كه مي‌رفت سفر، هيچ نداشت
    گمنام‌ترين شهيد را آوردند
    جز پاره‌اي از عشق، دگر هيچ نداشت
    شعلة آتش از جگرها زبانه مي‌كشيد؛ ولي نمي‌توانست ترجمان حتي واژه‌‌اي از شيون دل‌هاي خسته باشد. آنجا گريه كرديم؛ نه فقط براي شهدا، بلكه بيشتر به خاطر بر جاي ماندن خودمان.
    عشق بود و داغ بود و سوز بود
    آه!‌گويي اين همه ديروز بود
    اينك اما در نگاهي راز نيست
    در گلويي عقدة آواز نيست
    آه مردم! واي بر فردايمان
    كهكشان‌ها مي‌روند از يادمان
    پس از ملاقات با شلمچة پر خاطره، به سوي بندر خرمشهر حركت كرديم. بندري كه پيش از جنگ، يكي از بنادر شلوغ و پر درآمد كشورمان بود كه حالا ساكت و آرام در تفكر فرو رفته است؛ حتي صداي سوت يك كشتي هم شنيده نمي‌شود. در طول مسير، لنج‌هاي زيادي از كار افتاده‌اند.
    دو تا از ناوچه‌هاي خودي هم در بين كشتي‌ها وجود داشت كه توسط هواپيماهاي دشمن در همان ابتداي تهاجم، بمباران شده و براي هميشه از حركت، كناره گرفته و پوسيده و زنگ زده بودند، ولي هنوز پرچم آشناي كشور امام زمان (عج) بر فرازشان به دست باد نوازش مي‌شد.
    نماز ظهر يكشنبه را در آغوش مسجد خرمشهر خوانديم و بعد از ظهر راهي منطقه عملياتي كربلاي چهار و پنج شديم. آنجا هنوز آبستن مين‌هاي خفته‌اي بود كه هر از گاهي بيدار مي‌شدند و كبوتري پاك را پرواز مي‌دادند. سينة جنوب لبريز بود از بغض‌هاي نتركيده كه گاه‌گاهي در قالب انفجار مين مي‌تركيد. تمام منطقه پر بود از بازمانده‌هاي سنگرها، خاكريزها و تانك‌هاي منهدم شده دشمن.
    از كانال آبي گذشتيم و به خاكريزي نسبتاً مرتفع رسيديم كه آن طرفش مرز عراق بود. كنار خاكريز، مرقد چندين شهيد گمنام بود و مجموعه‌اي گويا از وسايل ساده‌اي كه مظلوميت رزمندگان اسلام را فرياد مي‌كرد. آنجا نيز بچه‌هاي كاروان صورت دل را به خاك بر جا مانده از افلاكيان خاكي ماليدند و من نيز به دنبال همسفران در تب و تاب بودم و خاك مقدس و پر رمز و راز منطقه را در مشت مي‌فشردم.
    نخل‌هاي آنجا سالهاست كه بي‌سر در قيام نمازي عاشقانه ايستاده‌اند؛ رو به قبلة عشق.
    اي بسيجي‌ها چه تنها مانده‌ايد
    از گروه عاشقان جا مانده‌ايد
    اي بسيجي‌ها زمان را باد برد
    آرزوهاي نهان را باد برد
    فرصت دل را سپردن هم گذشت
    بخت حتي خوب مردن هم گذشت
    راوي كاروان مي‌گفت: شبهاي عمليات كربلاي پنج بودكه به دليل صاف بودن هوا و وجود نور مهتاب، فرماندهان در مورد اجراي عمليات ترديد داشتند. رزمنده‌ها هم بي‌تاب و بي‌قرار مرتب اصرار به حمله مي‌كردند و مي‌گفتند: ما براي عمليات آماده‌ايم، به ما نگوييد نه! كه ما را آتش مي‌زنيد. بالاخره مقرر شد از حضرت امام كسب تكليف كنند تا باز هم به كلام روحاني امام‌شان به دلهاي بي‌قرار، قرار آورند و تكليف را هر چه باشد، از او بشنوند.
    در آن ايام امداد غيبي خداوند نيز مددرسان شد؛ چرا كه قبل از عمليات گرد و غبار شديدي ايجاد شد و دشمن را از فعاليت‌هاي رزمنده‌ها غافل ساخت. ساعتي از شروع عمليات هم نگذشته بود كه هوا ابري شد و باران تندي باريدن گرفت و اين بار دست خدا از آسمان به ياري شتافت. چنين باراني در آن موقع سال بسيار عجيب بود. اين گونه بود كه دلدادگان امام (ره) به تمام اهداف از پيش تعيين شدة خود رسيدند و در سايه الطاف حضرت باريتعالي گلوي دشمن را فشردند.
    غروب بود و خورشيد خسته، كم كم پلك‌هايش را مي‌بست و به خواب مي‌رفت. ناچار بوديم منطقه را ترك كنيم. پا كه بر سينه آن خاك مي‌گذاشتم؛ بار شرمندگي بر دوش دلم سنگيني مي‌كرد. آخر من عاصي، پا روي سينة خاكي مي‌گذاشتم كه بچه‌ها در شبهاي عمليات، صورت‌هاي آسماني‌شان را بر آن مي‌نهادند؛ اين گستاخي نابخشودني بود. با هر حالي كه بود، جسمهايمان سوار اتوبوس شد ولي قلب‌هايمان بر جاي ماند و همچنان در خاك‌هاي مقدس منطقه غلت مي‌زد و شيون مي‌كرد.
    دوباره به خونين شهر برگشتيم و باز براي اقامه نماز به ميهماني آئينة مقاومت بچه‌هاي خونين شهر ـ مسجد جامع ـ رفتيم و سپس به اردوگاه بازگشتيم. فرداي آن روز قرار بود به آبادان و فاو برويم.
    ساعت هفت و سي دقيقه صبح، سوار اتوبوس‌ها شديم و حركت كرديم. از خرمشهر تا آبادان يك ربع راه بود. به زودي خود را در آغوش آبادان يافتيم. خيلي سرسبز بود؛ بيابان‌هاي اطرافش پر بود از نخل‌هاي جوان. در همين نخلستان‌ها، نخل‌هاي نيم سوخته‌اي هم در آغوش خاك، ايستاده، آرميده بودند؛ گويي پيش ازمردن زندگي را زاده بودند. كاش مي بوديد و مي ديديد! در آنجا تكه پاره‌هاي بدنه نخل‌ها به گوشه و كنار افتاده بود. در آن لحظات پيوسته به ياد پاره‌هاي جگر امام حسن (ع) مي‌افتادم.
    ديدن مناظر، حتي از شيشة اتوبوس هم جذاب بود. نخل‌هاي بي‌سر، در پي ما كه زائر سرزمين نور بوديم مي‌دويدند. انگار حرفي براي گفتن و يا پيغامي براي بردن، داشتند و ما را محرم راز و «پيغامبراني» امين يافته بودند.
    از آبادان گذشتيم و راهي دياري شديم كه دنيايي از حرفهاي ناگفتني در ساحلش پهلو گرفته بود. به لب اروند كه رسيديم هنوز عراق را مقابل خويش داشتيم. شايد به فاصله 200، 300 متر و بعد فاو، حتماً نامش را شنيده‌ايد!
    درمنطقه فاو علي رغم تصور ما، داغي هوا بيداد مي‌كرد؛ آنچنانكه نفس كشيدن مشكل بود. مسير نه چندان طولاني را پياده آمده بوديم ولي همه از داغي هوا كلافه بوديم. با خود فكر مي‌كردم كه چگونه رزمنده‌ها بي‌هيچ گله و شكايتي مدت‌ها بي‌آب و غذا در همين گرماي جانفرسا به شوق رضاي معبود مي‌جنگيدند. فهميدم كه اگر تنهاي پاي مقاومت جسمي در ميان بود، مقاومترين افراد هم مدت زيادي در منطقه تاب نمي‌آوردند و اگر تسليم مرگ نمي‌شدند، لااقل اسير بيماري مي‌شدند، ولي چون روحشان عاشق و مقاوم بود، جسمشان نيز تابع بود. نمي‌دانم هيچ يك از رزمندگان در فاو متوجه شرايط آب و هوايي منطقه كه قرار را از انسان مي‌گرفت، مي‌شده‌اند يا نه؟! يا آنقدر گرم تقسيم كردن عشق مي‌شده‌اند كه آب و هوا را فراموش مي‌كرده‌اند.

    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  13. تشكرها 2

    نرگس منتظر (12-02-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi