تو اي علي !
اي علي ! تو حسين را به ما شناساندي، تو رمز شهادت را به ما آموختي، تو نشاندادي كه از آدم تا حسين، هميشه انسان، شايستهترين محصول عالم خلقت را - برسم قرباني – هديه پروردگار عالم كرده است، تو ثابت كردي كه حسين وارث همه نسلهاي گذشته، مظهر همه فداكاريهاي تاريخ، نتيجه تكامل همه بشريت است، و زيباترين و شايستهترين و مهمترين هديهايست كه انسان به پروردگار جهان تقديم ميدارد.
خوش داشتم كه رداي سرنوشت خود را - ردايي را كه با غم و درد بافته، و با اشك و خون آغشته شده، و به بدبختي و تيرگي روزگار شيعيان مظلوم و محروم آلوده گشتهاست- بر بام هستي بگسترانم، و بعد زجرها و شكنجههاي دردمندان تاريخ را در آن جمع كنم، آنگاه روزانهاي به اطاق كوچك فاطمه باز كنم، و اين وادي خونين و اشكآلود را با رسالت محمد(ص) و عشق و فداكاري و درد و غم و تنهايي علي، و شهادت حسين درآميزد، و از بركت اين اطاق كوچك، كه از همه تاريخ و همه عالم بزرگتر است،
خداي بزرگ قربانيهاي ما را بپذيرد، و فداكاريهاي ما را در تحقق عدل و عدالت تباه نكند، ما را در اين راه حسيني ثابت قدم بدارد، غمها و دردها و اشكها و حرمانها و تنهاييها و خونهاي ما را توشه راه سخت و خطرناك ما در سير تكاملي انسان بسوي خدا نمايد.
تو اي خداي بزرگ، علي را به ما هديه كردي تا راه و رسم عشقبازي و فداكاري را به ما بياموزاند، چون شمع بسوزد و راه ما را روشن كند،
اي علي! يك دنيا غم، يك دريا درد، يك كوير تنهايي، يك تاريخ ظلم و ستم، يك آسمان عشق، يك خورشيد نور و شور و هيجان، از ازليت تا به ابديت نهفتهاست.
قسم به غم، كه تا روزگاري كه درياي غم بر دلم موج ميزند، اي علي تو در قلب من زنده و جاويدي. قسم به عشق، كه تا وقتي كه قلب سوزانم ميجوشد و ميخروشد و ميسوزد،
تو اي علي در قلب من حيات داري، كه جاذبه آسماني عشق را در رگهاي وجودم به گردش درميآوري، و حيات مرا از عشق و فداكاري سرشار ميكني.
سوگند به تنهايي ،كه نتيجه عظمت و عشق و يكتايي است، و زاينده لطافت و اخلاص و عرفان است ،كه تا وقتي كه خدا تنهاست، تو اي علي در تنهايي ما وجود داري.
قسم به زيبايي، كه تا وقتي كه احساس و لطفي و استعدادي براي پرستش زيبايي ،اين تجلي اعلاي خدافوجود دارد،تو اي علي دروالاترين نقطه احساس ما وجود داري
تو اي علي در زيبايي ستارگان، و عظمت آسمان، و لرزش برگها، و تسبيح سنگريزهها، و آيات اسرارآميز غروب و شكوه و هيبت طلوع حضور داري. قسم به ناله دردمندان و آه بينوايان، و اشك يتيمان، كه تا استعمار و استبداد و استثمار وجود دارد،تو اي علي در جوش و خروش زنجيريان و محرومان، حيات داري. قسم به عدل و عدالت، كه تا روزگاري كه ظلم و ستم بر دوش انسانها سنگيني ميكند، تو در فرياد ستمديدگان عليه ستمگران ميغرّي و ميخروشي. قسم به شهادت كه تا وقتي كه فدائيان از جان گذشته، حيات و هستي خود را در قربانگاه عشق فدا ميكنند، تو بر شهادت پاك آنها شاهدي و شهيد.
اي علي! هميشه فكر ميكردم كه تو بر مرگ من مرثيه خواهي گفت،
و چقدر متاثرم كه اكنون من بر تو مرثيه ميخوانم!
اي علي من آمدهام كه بر حال زار خود گريه كنم،
زيرا تو بزرگتر از آني كه به گريه و لابه ما احتياج داشتهباشي...
اي علي! گفتي كه هر كس گفتنيهايي دارد
و شخصيت هر انساني به اندازه ناگفتنيهاي اوست.
و من اضافه ميكنم كه درجه دوستي و محبت من با انساني ديگر،
بهاندازه ناگفتنيهايي است كه ميتوانم با او در ميان بگذارم
و از اين ناگفتنيها كه ميخواستم با تو بازگو كنم.
بينهايت داشتم...
اي علي.! تو را وقتي شناختم
كه در اعماق روحت و قلبت شنا كردم
و احساس خفته و ناگفته خود را در آن يافتم.
قبل از آن خود را تنها مييدم
و حتي از احساست و افكار خود خجل بودم،
و گاهگاهي از غير طبيعي بودن خود شرم ميكردم
اما هنگاميكه با تو آشنا شدم
در دوري دور از تنهايي به در آمدم
و با تو همراز و همنشين شدم.
اي علي! تو مرا با من آشنا كردي،
من از خود بيگانه بودم،
همه ابعاد روحي و معنوي خود را نميدانستم،
تو دريچهاي بسوي من باز كردي
و مرا به ديدار اين بوستان شور انگيز بردي
وزشتيها و زيباييهاي آن را به من نشان دادي.
اي علي! همراه تو به كوير ميروم.، كوير تنهايي،
زير آتش سوزان عشق، در طوفان سهمگين تاريخ،
كه امواج ظلم و ستم، در درياي بيانتهاي محروميت و شكنجه،
بر پيكر كشتي شكسته حيات و وجود ما ميتازد.
اي علي! همراه تو به حج ميروم،
در ميان شور و شوق، و در مقابل ابهت و جلال، محو ميشوم.
اندامم ميلرزد، و خدا را از دريچهي چشم تو ميبينم ،
و همراه روح بلند تو بپرواز در ميآيم
و با خدا به درجه وحدت ميرسم.
اي علي! همراه تو به قلب تاريخ فرو ميروم،
و راه و رسم عشقبازي را ميآموزم
و به علي بزرگ آنقدر عشق ميورزم
كه سر تا به پا بسوزم.
اي علي! همراه تو به ديدار اطاق كوچك فاطمه ميروم،
اطاقي كه با همه كوچكيش از دنيا و همه تاريخ بزرگتر است.
اطاقي كه يك در به مسجدنبي دارد
و پيغمبر بزرگ آن را با نبوت خود مبارك كردهاست،
اطاق كوچكي كه فاطمه و زينب و حسين را يكجا در خود جمع نموده،
اطاق كوچكي كه مظهر عشق و فداكاري و ايمان
و استقامت و شهادت است.
راستي چقدر دلانگيز است، آنجا كه فاطمه كوچك
صورت خاك آلود پدر بزرگوارش را
با دستهاي بسيار كوچكش نوازش ميدهد،
و زير بغل او را ميگيرد و بلند ميكند.
اي علي! با خروش تو به جنگ استعمار
و استبداد و استحمار بر ميخيزم
و همراه تو تاريخ را ميشكافم
و فرعونها و قارونها و بلعمها را لعنت ميكنم.
اي علي!همراه تو، در راه خداي بزرگ
به مجاهده برميخيزم و به اسلحه شهادت مجهز ميشوم.
اي علي! تو با شيطانها و طاغوتها به جنگ پرداختي با زر و زور و تزوير در افتادي، با تفكر روحاني نمايان، با دشمني غربزدگان، با تحريف تاريخ، با خدعه علم، با جادوگري هنر، روبرو شدي، همه آنها عليه تو به جنگ پرداختند، اما تو با معجزه حق و ايمان به خدا، و صبر و تحمل دريا، و ايستادگي كوه، و برّندگي شهادت به مبارزه خداوندان زر و زور و تزوير برخاستي و همه را به زانو درآوردي.
اي علي! دينداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تفكير كوفتند، و از هيچ دشمني و تهمت فروگزار نكردند، و غربزدگان نيز كه خود را به دروغ، روشنفكر ميناميدند تو را به تهمت ارتجاع كوبيدند و اهانتها كردند،
.اي علي! تو تشيع حقيقي را به مردم نمودي، تو لذت شهادت را به شيعيان حسين چشاندي، تو مجسمه جمود و تعصب و سكوت را شكستي، تو تحوّلي عميق و وسيع و شايد در عصر خود به وجود آوردي.
تو خداوند زر و زور و تزوير را رسوا كردي، و مردم را عليه آنها به مبارزه كشاندي، تو زنجيرهاي اسارت را كه با جهل و خدعه و تزوير بر دست و پاي انقلابي حسيني پيچيده شده بود پاره كردي، تو فرياد شدي، و به عنوان اعتراض از سينههاي خروشان محرومان و زجرديدگان صعود كردي و نداي حق و عدالت را در زمين و آسمان طنين انداختي.
اي علي! تو مفهوم واقعي اسلام را در معركه حيات نشان دادي، و برتري بيچون و چراي آن را بر مكاتب فكري ديگر ثابت كردي، تو اصالت انقلابي اسلام را از زير پردههاي جهل و التزام ايماني، و مسوليّت اجتماعي را معرفي كردي، و اعجاز شهادت را نشان دادي ، و انسان را از زير بار اسارت جبر، و ذلت تسليم آزاد كردي، تو پرچم رسالت بزرگي را به دوش كشيدي، رسالت انسانيت، حق و عدالت، مبارزه با ظلم و ستم، اسلام واقعي و تشيع حسيني، و هزاران مومن ملتزم مسئول گرد پرچم تو آمدند، و دست به مبارزهاي بي امان زدند، اي علي! در زندان بزرگ ايران، كه امكان تنفس براي آزادگان نيست، تو دريچهاي از روح و ايمان به سوي دنياي نجات و آزادي گشودي، تا انسان به قدرت روح از زندان ماده بگريزد، به كمك فرياد، پرده خفقان را بدرد، با آتشسوزان عشق همه نابسامانيها و نااميديها و شكستها و حرمانها و محروميتها را بسوزاند و به حربهي شهادت همه زنجيرهاي اسارت و ذلّت را براي هميشه پاره كند.
اي علي! تو بينش سياسي را با روح خداپرستي در آميختي، خدا را از تجرد خشك آزاد نمودي، و او را از آسمانهاي سرد و دور به قلب گرم و پر تب و تاب اجتماع وارد كردي و دين را از زاويهي مسجد بيرون كشيدي، و در صحنه حيات در خدمت مردم بكار انداختي. و هيچگاه حقيقت را فداي مصلحت نكردي.