دوستداشتن
یکی از مباحث بسیار مهم در انتخاب همسر این است که افراد نباید به نقش مطلق عشق در امر ازدواج توجه کنند زیرا این مسئله آنها را به بیراهه و اشتباه در انتخاب، میکشاند. ولی دوستداشتن و به دلنشستن یک امر ضروری و لازم در این تصمیمگیری است و بعد از ازدواج عشق آرامآرام پدید میآید.
باید توجه کرد درمجموع تن صدا، موها، اندام، صورت، تیپ و... طرف مقابل، به دلمان بنشیند، اگر این به دلنشستن نباشد کمکم از طرف مقابل متنفر میشویم و دیگر طاقت تحمل او را نداریم.
وقتی با کسی ارتباط برقرار میکنید سه حالت پیش میآید:
- اشتیاق: یعنی شما دوست دارید او را دوباره ببینید و برای جلسة بعدی لحظهشماری میکنید. در این حالت با درنظرگرفتن شرایط قبلی که ذکر شد و داشتن این شرایط، ازدواج توصیه میشود؛
- تردید: در این حالت شما هنوز نميدانيد که او به دلتان نشسته یا نه، در این مورد توصیه به تصمیمگیری نمیشود. تصمیمگیری در حالت دودلی ممنوع است؛
- اکراه: این حالت آرامآرام تبدیل به تنفر میشود و اگر هم همة شرایط دیگر فرد ایدهآل بود توصیه به ازدواج نمیشود.
ملاكها و معیارهای دیگری كه بیشتر مربوط به سلیقه (رنگ مورد علاقه، تیپ مورد نظر، نحوة لباسپوشیدن فرد و...)، موقعیت افراد (زندگی در کنار والدین پسر، شرایط موقت کاری سخت و...) و سبک زندگی آنهاست، در دستة دوم قرار میگیرد. در رابطة با متفاوتبودن سبک زندگی افراد باید گفت که هر فردی متناسب با اعتقادات، علایق و تفکرات خود روند زندگیاش را شکل میدهد، مثلاً کسی که دارای یک خانة شیک، ماشین آخرین مدل و... است. الزاماً پولدار نیست. شاید بهدليل تفکر خاصش نسبت به زندگی، دوست دارد که تمام درآمد خود و یا بخش زيادي از آن را برای رسیدن به امیال خود خرج کند که البته امروزه توجه به این سبک در جامعة ما بهوفور دیده میشود و ما آن را حرکتی بهسوی تجملگرایی میدانیم.
عکس مورد بالا هم صادق است؛ یعنی کسی که بسیار ساده زندگی میکند ولی دارای درآمدی بالا و پساندازی زیاد است و این شیوة زندگی را برای خود انتخاب کرده است. با قدری تأمل در این مسائل درمییابیم که افراد این دو گروه به سختی میتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند بهخصوص افرادی که این فرهنگ و سبک زندگی را جز اصول زندگی خود میدانند و بدون آن قادر به زندگی نیستند. بنابراین، تناسب در تفکر افراد مبنی بر سبک و شیوة زندگی هم مسئلة مهمی است که گاه بهعلت بیتوجهی در انتخاب همسر باعث ایجاد برخی مشکلات حاد در زندگی جوانان میشود.
البته توجه به یک نکتة اساسی در اینجا ضروری است و آن اینکه در صورت وجود معیارهای دستة اول در فرد مورد نظر، میتوان از معیارهای دستة دوم که بهنظر ما کماهمیتتر است، صرف نظر كرد. زیرا در بسیاری از موارد شاهد شکلگیری کفویت افراد در این موارد بعد از ازدواج بودهایم. اما این مطلب به شرطی صادق است که افراد، معیارهای دستة دوم را جزو خطوط قرمز خود ندانند.