مصطفی ردانی پور فرماندهی است که کمتر نام او را شنیدهای. شاید چون کمتر فرماندهی کرد. روز ۱۵ مرداد ۶۲ در عملیات والفجر ۲ درست بعد از اینکه فرماندهی را کنار گذاشت روی ارتفاعات
حاج عمران... تنها جنگید... تنها شهید شد و تنها ماند، همان طور که خودش خواسته بود.
او بعداز۲۴ سال هنوز بر نگشته است.اوایل انقلاب بود. رفته بود کردستان برای تبلیغ مبارزه با کشت خشخاش. آن جا با بچههای اصفهان یک گروه ضربت راه انداخته بود. چند تا روستا را پاک سازی کرده بودند. مزرعههای خشخاش را شخم زده بودند. خیلیها چشم دیدنش را نداشتند. "همان جایی که هستید بایستید» مصطفی نگاهی به راننده انداخت و گفت:"بشین سرجات و هر طوری شد تکون نخور.» فوری پیاده شد. عمامهاش را از سرش برداشت؛ بالا گرفت و داد زد:"عمامه من، کفن
منه، اول باید از رو جنازه من رد شید."