نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: چهارصد طلبه را با اسلحه برنو راهی اهواز کردند

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    khabar چهارصد طلبه را با اسلحه برنو راهی اهواز کردند


    چهارصد طلبه را با اسلحه برنو راهی اهواز کردند

    خبرگزاری رسا ـ‌ یکی از مبلغان رزمنده دوران دفاع مقدس در بیان خاطراتی از دوران جنگ گفت: سال 60 چهارصد طلبه را با اسلحه برنو راهی اهواز کردند.




    حجت الاسلام مسلم درگاهی، از مبلغان رزمنده دوران دفاع مقدس، در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاری رسا به بیان دو خاطره از دوران دفاع مقدس پرداخته است.

    وی که سابقه 75 ماه حضور در دفاع مقدس را در کارنامه فعالیت های رزمی تبلیغی خود دارد، هم اکنون در سنگر حوزه و دانشگاه مشغول فعالیت است.

    مظلومیت و دفاع



    سال 60 بود،‌ نخستین دوره ای بود که حوزه علمیه به صورت گروهی اعزام داشت، با 400 نفر از دوستان طلبه برای گذراندن دوره آموزشی عازم تهران شدیم.

    دوره 45 روز طول کشید، ‌پس از اتمام دوره ما را با اسلحه«برنو» راهی اهواز کردند، به ارتش رفتیم قبول نکردند، سپاه هم هنوز منسجم نبود، به مقر شهید چمران رفتیم.

    کسی که در اهواز بیشتر نقش ایفا می کرد مرحوم چمران بود، رزمندگان روزها قطعات میلگرد و آهن را به صورت ضربدر ی جوش می دادند.

    شهید چمران شب ها ما طلبه ها را با خود می برد تا این قطعات ضربدری را هل بدهیم به سمت دشمن،‌ تا اگر تانک های دشمن حمله کردند،‌ این آهن ها در شنی تانک ها برود و از کار بیفتد.
    این بخشی از مظلومیت نیروهای ما در جنگ هشت ساله بود.

    خاطره توحیدی


    در اهواز زمینه فعالیت نبود، راهی آبادان شدیم، ما را در اطراف بهمنشیر مستقر کرده بودند، ‌هفته ای یک بار برای استحمام و نظافت به آبادان می رفتیم.

    در طول راه، در روستایی در همان نزدیکی ها، در خانه ای گلی متوجه سر و صدایی شدیم، رفتیم ببینیم چه خبر است؟ خروسی تنها در آن خانه پیدا کردیم، دلمان سوخت، یکی از دوستان خروس را بغل کرد و از خانه بیرون آمدیم.

    در ادامه مسیر، هنگام پریدن از روی یکی از نهر های کوچکی که در اطراف وجود داشت،‌ خمپاره ای در کنارمان منفجر شد، برای ما اتفاقی نیافتاد، اما خروس بیچاره در بغل دوست ما تکه پاره شده بود.

    من لمس کردم که اگر خدا بخواهد کسی را حفظ کند، به بهترین وجه او را حفظ می کند.

    نا خودآگاه به یاد این شعر افتادم:
    گر نگه دار من آن است که من می دانم
    شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.

    /919/ت302/ف.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 2

    فاتح خیبر (18-08-2012), نرگس منتظر (06-01-2012)

  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi