نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: ««« نامه هایی به جبهه »»»

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    40
    نوشته
    474
    تشکر
    12,787
    مورد تشکر
    1,962 در 449
    دریافت
    1
    آپلود
    5

    parbane ««« نامه هایی به جبهه »»»





    به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با عرض سلام و درود خدمت منجی عالم بشریت، آقا و مولا امام زمان علیه الصلاة و السلام

    و با عرض سلام و ادب خدمت دوستان.

    در هفته دفاع مقدس هستیم و مناسب دیدم این موضوع را که مدت هاست میخواستم ایجاد کنم، امشب بزنم. از خداوند متعال مسئلت دارم توفیقی عنایت بفرماید بلکه بتونم این مهم را به بهترین وجهی که در توانم هست به سرانجام برسونم.

    و در این راه از ارواح مطهر شهدا نیز طلب یاری دارم. به این امید که با این کمترین، بتونم بخشی بسیار کوچک از وظیفه بزرگی که در قبال حق این عزیزان بر عهده مان هست را ادا کنم.

    اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

    .
    ویرایش توسط parsa : 27-09-2010 در ساعت 05:24
    امضاء

    دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

    مطيع نفس و شيطاني چه حاصل
    بود قدر تو افزون از ملائک
    تو قدر خود نميداني چه حاصل


    و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...



  2. تشكرها 2


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    40
    نوشته
    474
    تشکر
    12,787
    مورد تشکر
    1,962 در 449
    دریافت
    1
    آپلود
    5

    پیش فرض پاسخ : ««« نامه هایی به جبهه »»»

    مطالبی که به امید خدا قرار هست در این موضوع به آن پرداخته شود، مربوط می شود به نامه هایی که دو خواهر و برادر دبستانی در ایام جنگ برای رزمندگان نوشته و همراه با هدایایی به جبهه ارسال می کردند.

    رزمندگان هم برای آنها پاسخ می دادند و این نامه نگاری ها همینطور ادامه پیدا کرده تا اینکه پدر خانواده وقتی می بیند تعداد نامه ها زیاد شده، تصمیم می گیرد آنها را به شکل کتابی منتشر کند.

    و حاصل این تصمیم مجموعه ای می شود به نام: «نامه هایی به جبهه»

    توضیح بیشتر را در مقدمه کتاب با هم مرور می کنیم و بعد از آن به پای کلاس درس مطالعه نوشته هایی می نشینیم که پر از احساسات و عواطف کودکانه، همراه با پاسخ هایی سرشار از پند و اندرزهای اخلاقی و تربیتی هست.


    ویرایش توسط parsa : 28-09-2010 در ساعت 10:10
    امضاء

    دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

    مطيع نفس و شيطاني چه حاصل
    بود قدر تو افزون از ملائک
    تو قدر خود نميداني چه حاصل


    و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...



  5. تشكر


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    40
    نوشته
    474
    تشکر
    12,787
    مورد تشکر
    1,962 در 449
    دریافت
    1
    آپلود
    5

    پیش فرض پاسخ : ««« نامه هایی به جبهه »»»


    - مقدمه کتاب:

    درورد بر امام امت، خمینی بت شکن، که با رهبری پیامبرگونه اش، امت را از فساد و تباهی نجات داد و به اوج عظمت رسانید. و درود بر امت امام، که با اطاعت بی چون و چرا از امام، "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم" را تحقق بخشید.

    من آن روزی که مجتبی و مریم، نامه های خود را در پاکت می گذاشتند تا به جبهه بفرستند، کاملا بیاد دارم. با چنان شوق و ذوقی این کار را انجام می دادند که گویی برای دوستان چندین ساله خود، هدیه می فرستند. و این تازگی نداشت، چرا که همه اینطور بودند. کمک های پشت جبهه چیزی نبود که مخصوص یک عده خاص باشد.

    اما چیزی که برای من شگفت انگیز بود، جواب نامه هایی بود که هر روز از جبهه می رسید. آن هم چه نامه هایی...! گویی نویسندگان آن سال ها در این رشته تحصیل کرده بودند و ساعت ها در محلی آرام و بی سر و صدا نشسته و همه افکارشان را متمرکز کرده اند و این نامه ها را نوشته اند.

    چگونه ممکن است در زیر رگبار گلوله و خمپاره نشست و این چنین نامه نوشت؟ چطور می شود پس از بازگشت از یک ماموریت خطرناک و خسته کننده در فاصله نیم ساعت استراحت، چنین جملاتی را به رشته تحریر در آورد؟ و این فرهنگ از کجا پدید آمده است؟

    ای کاش مصلحت بود و عین بعضی از نامه ها را در این کتاب کلیشه می کردیم. یک نامه دو صفحه ای که معلوم بود نویسنده آن شاید سوادی در حد دوم یا سوم ابتدایی داشته و بیش از 20 غلط املائی در آن بود، به طوری که مثلا "معذرت" را "معضرت" نوشته بود، اما مطالب آن را گویی یک نفر دیپلمه با چند سال تحصیل در علوم دینی نوشته است.

    یکی دیگر، عکسی از امام فرستاده بود و نوشته بود: در این جا چیزی عزیزتر و گرانبهاتر از این نداشتم که برایت بفرستم.

    بیشتر نامه ها سراسر پند بود و اندرز، که نماز بگذارید، قرآن بخوانید، سنگرهای مدرسه را حفظ کنید و با منافقین بستیزید و... و همه خواسته بودند که به جان امام دعا کنید.

    راستی می شود باور کرد که این نامه ها را یک سرباز و یا یک بسیجی از جبهه جنگ فرستاده است؟ آری، آنها که انقلاب اسلامی ما را باور کرده اند، می توانند؛ و کوردلانی که باور ندارند، بگذار تا ابد الدهر در "جهل مرکب" خویش بمانند.

    در پایان لازم است دو نکته را یادآور شوم:

    1- بعضی از نامه ها آدرس کامل نداشت . متاسفانه بچه ها نتوانستند به آنها جواب دهند.

    2- سعی بر این بوده که در مطالب نامه ها هیچگونه تغییری (به جز اصلاح غلطهای املائی) داده نشود و تنها برای رعایت اختصار به جای بعضی از جملات تکراری، نقطه چین شده است.

    امید است که انتشار این نامه ها حسن اثر داشته و نشانی باشد از خوی رزمندگان ما که: "اشدّاء علی الکفار، رحماء بینهم".

    قم - علی وافی
    مرداد ماه 1361


    ویرایش توسط parsa : 28-09-2010 در ساعت 10:23
    امضاء

    دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

    مطيع نفس و شيطاني چه حاصل
    بود قدر تو افزون از ملائک
    تو قدر خود نميداني چه حاصل


    و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...



  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    40
    نوشته
    474
    تشکر
    12,787
    مورد تشکر
    1,962 در 449
    دریافت
    1
    آپلود
    5

    پیش فرض پاسخ : ««« نامه هایی به جبهه »»»


    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدا بر حضرت ولی عصر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی، رهبر کبیرمان.

    درود بر شهیدان راه حق مخصوصا شهیدان انقلاب اسلامی ایران.

    و سلام بر رزمندگان ایثارگرمان، این سربازان واقعی امام زمان و یاران جان بر کف امام امت، خمینی بت شکن.

    *****

    یادم است که در روزهای اول شروع جنگ، وقتی رادیو آژیر خطر می کشید، می ترسیدم، اما کم کم برایم عادی شد.

    وقتی از اخبار رادیو و تلوزیون و از صحبت بزرگترها متوجه شدم که کافران بعثی هر روز قمت بیشتری از سرزمین ما را تصرف می کنند، دوباره ترس برم داشت که: ای وای، نکند این دشمنان خدا پیش تر و پیش تر بیایند و...

    اما پس از مدتی که فداکاری و شجاعت رزمندگان را در جبهه دیدم، ترسم بکلی تمام شد و هنگامی که کمک و از خود گذشتگی مردم را در پشت جبهه می دیدم، روز به روز امید به پیروزی در من بیشتر می شد.

    من کوچکتر از آن بودم که بتوانم در جبهه های جنگ شرکت کنم. فقط وقتی از تلوزیون گزارش های جبهه پخش می شد، به دقت تماشا می کردم و برای پیروزی رزمندگان دعا می کردم.

    اما گاهی که در مدرسه برای کمک به جبهه ها چیزی جمع آوری می کردند، من هم آنچه می توانستم کمک می کردم و دلم خوش بود که در جنگ سهمی دارم.

    یک روز از پدرم خواستم کمکم کند تا هدیه ای تهیه کنم و نامه ای در آن بگذارم و برای برادران خود در جبهه بفرستم. پدرم پیشنهاد مرا پذیرفت. مقداری آجیل خرید و به خانه آورد. همه دور هم نشستیم و آجیل ها را داخل پاکت های کوچکی ریختیم. سپس من و خواهرم نامه هایی را که نوشته بودیم داخل پاکتها گذاشتیم و دو سه روز بعد آنها را به ستاد کمک رسانی تحویل دادیم.

    من خوشحال بودم که توانسته ام برای جبهه نامه بنویسم، اما هیچ وقت فکر نمی کردم از زیر باران گلوله، پاسخی برای نامه هایم دریافت کنم.

    17 - 18 روز نگذشته بود که پدرم وقتی به خانه آمد نامه ای بدستم داد، با تعجب به آن نگاه کردم. دیدم از جبهه میمک فرستاده اند. نامه را باز کردم و همه دور هم نشستیم و من شروع به خواندن نامه کردم. نامه از یک برادر سرباز بود. خیلی خوشحال شدم که یک نامه از جبهه دارم و این کار تقریبا هر روز تکرار می شد.

    کم کم عادت کرده بودم و اگر یک روز نامه برایم نمی آمد ناراحت بودم.

    به همین ترتیب بیش از 70 نامه از جبهه برای من و خواهرم رسید. خیلی می خواستم همان روزها جواب نامه ها را بدهم، اما تقریبا فصل امتحانات بود و نامه ها زیاد.

    به کمک و راهنمایی پدرم هر دو سه روز یکبار به یک نامه جواب می دادم و بعضی از نامه ها را با کتاب کوچکی به نام «دعای امام سجاد علیه السلام برای رزمندگان و مرزبانان اسلام»، می فرستادم.

    خواهرم «مریم» هم همینطور. اما چون کلاس دوم بود و نمی توانست زیاد بنویسد، گاهی من به او در نوشتن کمک می کردم.

    نامه ها هنوز هم ادامه داشت و حتی بعضی از برادران عزیز رزمنده دوباره جواب نامه های ما را نوشتند. آخر چطور در سنگرها و زیر باران گلوله ها، می نشستند و برای ما نامه می نوشتند؟ راستی این برادران ما چقدر خوب و مهربانند.

    بعضی از نامه ها آنقدر خوب بود که با همه خوشحالی که داشتم، گاهی گریه ام می گرفت. چقدر خوب نوشته بودند و من که نمی توانستم جواب آن نامه را زودتر بدهم، چطور می توانستم این همه خوبی و مهربانی را جبران کنم؟

    یک روز پدرم چیشنهاد جالبی کرد. او گفت: اگر برای همه نامه ها جواب بنویسی و بفرستی، من هم تعدادی از نامه های جبهه و جواب های تو را انتخاب می کنم و می دهم به صورت کتاب کوچکی چاپ کنند و خدا رو شکر که امروز تعداد نامه ها به اندازه اینکه چاپ بشود رسیده است.

    البته هنوز هم گاهی از جبهه برام نامه می آید و خیلی دلم می خواست که این نامه ها زودتر چاپ شود تا برادران و خواهران عزیز همسالم بدانند که در جبهه ها چه خبر است.

    کسانی که با کشتن و کشته شدن سر و کار دارند و در زیر باران گلوله های تانک و توپ و خمپاره زندگی می کنند، حاضر نیستند نامه های ما بچه ها را بی جواب بگذارند.

    راستی وظیفه ما در برابر این همه فداکاری و مهر و محبت چیست؟

    اگر هیچ وظیفه دیگری نداشته باشیم، حتما یک وظیفه داریم و آن دعا کردن است. روز و شب، موقع خوابیدن و هنگام بیدار شدن و مخصوصا بعد از نماز باید برای پیروزی آنها دعا کنیم و در آخر با آنها همصدا شویم و بگوییم:

    خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار

    خیلی دوست داشتم که عکسی نیز از این برادران رزمنده ام داشته باشم، ولی یادم رفته بود برای آنها بنویسم که عکس خود را برایم بفرستید. ان شاءالله این کتاب به دست برادرانی که برایم نامه نوشته اند می رسد و آنها اگر دوست داشتند، عکس خود را برایم می فرستند.

    در پایان از خوانندگان عزیز می خواهم که نظر خود را درباره این کتاب برایم بنویسند. و برای بهتر شدن کارم از هیچگونه راهنمایی کوتاهی ننمایند.

    مجتبی وافی


    امضاء

    دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

    مطيع نفس و شيطاني چه حاصل
    بود قدر تو افزون از ملائک
    تو قدر خود نميداني چه حاصل


    و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...




  9. Top | #5

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    40
    نوشته
    474
    تشکر
    12,787
    مورد تشکر
    1,962 در 449
    دریافت
    1
    آپلود
    5

    پیش فرض پاسخ : ««« نامه هایی به جبهه »»»


    امضاء

    دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

    مطيع نفس و شيطاني چه حاصل
    بود قدر تو افزون از ملائک
    تو قدر خود نميداني چه حاصل


    و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 16:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi