نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: طلبه شهيد جعفر آهنگري روشناوند

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    طلبه شهيد جعفر آهنگري روشناوند


    طلبه شهيد جعفر آهنگري روشناوند

    بعد از ظهري آفتابي و دلنشين در سال 1349 در روستاي كوچك و زيباي «روشناوند» از توابع شهرستان گناباد، گريه‌هاي شيرين كودكي سياه چشم، لبخند شادي را به صورت خستة پدر و مادري خدادوست و مؤمن به تصوير كشيد.

    كودكي كه نگاه بلندش، دوردست‌هايي به سرخي افق را بي‌صبرانه به انتظار مي‌كشيد. كودك به يمن ارادت به طائر بهشتي، جعفر طيّار، «جعفر» نام نهاده شد و در پناه خاندان ابوطالب زندگاني را آغاز كرد.

    از همان كودكي از شيطنت‌ها و بدي‌ها به دور و اهل ادب و كمال بود. قبل از رفتن به دبستان فراگيري قرآن را به اتمام رساند و بر زورق علم و معرفت تحصيل را آغاز كرد. از همان سال‌هاي آغازين، علاقة خويش را به فراگيري علوم ديني ابراز نمود و در سال 1342 به مدرسة علميه گناباد عزيمت نمود و پس از چند سال، بر خان كرامت سلطان، علي‌بن موسي‌الرضا - عليه‌السلام - نشست و به ادامة تحصيل پرداخت.

    كبوتر سبك‌بال حرم رضوي، در ساليان تحصيل همواره مي‌ديد كه فرزندان اين مرز و بوم دست از جان و تن شسته و در كوه‌هاي سر به فلك كشيدة غرب و خاك نيلگون جنوب به دفاع از خاك پاك ميهن در برابر تجاوز دد - منشانة رژيم بعث مي‌پردازند. خود همواره در صدد فرصتي بود تا به جرگة آنان بپيوندد و اداي دين كند؛ ولي سن كم، بهانه‌اي بود كه او را از رسيدن به آرزوي ديرينه باز مي‌داشت.

    پانزده ساله بود كه شيريني حضور در عمليات «و الفجر 9» لبريز از مستي‌اش نمود. لباس بسيجي به تن كرد و به مسلخ جان‌هاي افلاكي پا نهاد و در دل سرود كه :
    در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
    روبه صفتان زشت خو را نكشند
    گر عاشق صادقي، زمردن مهـراس
    مردار بود، هر آن كه او را نكشند و خداي عاشقي نيز وقتي او را لبريز جنون ديد، در پروازش درنگي نكرد و روح پاكش را به جاودانه‌ترين سرودة پرواز داد.

    كبوتر حرم امام هشتم، اينك زائر كربلاي حسيني گشته بود و خونين‌بال از مريوان به سمت نينوا مي‌رفت. 25 فروردين سال 1365 روز اصابت تركش به سر مبارك او و شهادتش است. اينك مزار او در «روشناوند» در كنار قبور ساير شهداي آن روستا، فخر و مباهات مردم آن ديار است.
    «روحش شاد و راهش پررهرو باد.»




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 3


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    طلبه شهید جعفر آهنگری









    طلبه شهید، جعفر آهنگری روشناوند، در سال 1349 در روستای كوچك و زیبای «روشناوند» از توابع شهرستان گناباد، چشم به جهان گشود. قبل از رفتن به دبستان فراگیری قرآن را به اتمام رساند و بر زورق علم و معرفت تحصیل را آغاز كرد.




    از همان سال‌های آغازین، علاقه خویش را به فراگیری علوم دینی ابراز نمود و در سال 1362 به مدرسه علمیه گناباد عزیمت نمود و پس از چند سال، بر خوان كرامت ثامن‌الحجج، امام رئوف، حضرت علی‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام نشست و به ادامه تحصیل پرداخت.




    این طلبه جوان، در سالیان تحصیل همواره می‌دید كه فرزندان این مرز و بوم دست از جان و تن شسته و در كوه‌های سر به فلك كشیده غرب و خاك نیلگون جنوب به دفاع از خاك پاك میهن در برابر تجاوز ددمنشانه رژیم بعث می‌پردازند.




    خود همواره در صدد فرصتی بود تا به جرگه آنان بپیوندد و ادای دین كند؛ ولی سن كم، بهانه‌ای بود كه او را از رسیدن به آرزوی دیرینه باز می‌داشت. پانزده ساله بود كه شیرینی حضور در عملیات «والفجر9» را چشید. لباس بسیجی به تن كرد و به مسلخ جان‌های افلاكی پا نهاد.




    سرانجام این طلبه مبارز، در 25 فروردین سال 1365 با اصابت تركشی به سر مباركش، خونین‌بال از مریوان به دیار معشوقش نینوا پر کشید و پیکر مبارکش طی مراسمی با شکوه در زادگاهش در جوار قبور شهدا آرمید.








    از برادران و خواهرانم می‌خواهم كه مرا حلال كنند و برای آمرزش گناهانم دعا كنند و در دعاها مرا یاد كنند./ همیشه خدا را در پیش روی خودتان داشته باشید و ذكر خدا بر لب بیاورید و از نیایش غافل نباشید كه «الا بذكرالله تطمئن‌القلوب».




    خاطره‌ای از مادر شهید:



    زمانی که می‌خواست راهی شود، تا سه روز مرتب می‌گفت: مادر جان! مرا حاضر کن که می‌خواهم بروم. به او گفتم:


    خوب چه چیزی لازم داری تا برایت مهیا کنم؟


    وسایلت که آماده است. بعد به او گفتم تو قصد رفتن به جبهه را داری.


    تو در مشهد و حوزه علمیه نمی‌مانی.


    پس راست و حسینی خودت بگو که قصد رفتن به جبهه را داری؟


    جعفر رو به من کرد و گفت: آره مادر جان! می‌خواهم به جبهه بروم.


    وقتی چنین گفت، رو به قبله کردم و گفتم: خدایا! فرزندم را آماده کرده‌ام، خودت بپذیر.


    جعفر با مشت به سینه‌اش کوبید و گفت آمین!


    البته من با این دعا، قبولی دعای او را از خدا می‌خواستم، ولی او با آمین، قبولی جانش را از خدا طلب می‌کرد.





    منبع: وبسایت افق حوزه
    http://https://www.uplooder.net/img/image/55/061f7d0254de0122e7466c73baefd8b3/435815166-65413.jpg
    امضاء



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi